راهکارهای طبقات اجتماعی کوردستان برای رفع ستم ملی!
شنبه ۱ دی ۱۴۰۳
نیما مهاجر
دیماه ۱۴۰۳
ستم ملی، یک ستم واقعی و محصول نظام سرمایهداری است. مردم کوردستان سالهاست که در ابعاد مختلف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، امنیتی و زیست محیطی با ستم ملی روبرو هستند. مسکوت گذاشتن یا نادیده گرفتن هر شکلی از ستم از جمله ستم ملی در جامعهی طبقاتی موجب تفرقه در صفوف زحمتکشان و ستمدیدگان خواهد شد. تنها از طریق دفاع پیگیر از تمامی حقوق دمکراتیک تودههای ستمدیده است که راه را برای وحدت راستین کارگران و اکثریت مردم ایران در راستای سرنگونی انقلابی رژیم سرمایهداری و استقرار حاکمیت شوراهای مردمی هموار میکنیم. اما واقعیتها نشان میدهد که طبقات اجتماعی مختلف موجود در کوردستان به یک اندازه از این ستم رنج نمیبرند. برای مثال سرمایهدار کورد در وجود موانع سرمایهگذاری در کردستان ایراد بزرگی نمیبیند، هدف اصلی وی کسب سود و حفظ امنیت سرمایه است. امروزه چرخش سرمایه در هر نقطهای از جهان به آسانی امکانپذیر است و هر سرمایهداری فارغ از ملیتی که دارد، مرزهای ملی و جغرافیایی را برای کسب سود بیشتر زیر پا میگذارد. این کارگر کورد است که به خاطر بیکاری و کسب معیشت ناچار به مهاجرت کاری میشود و آسیبها و مصیبتهای اجتماعی ناشی از مهاجرت کاری را تحمل میکند. همین حقیقت طبقاتی بودن ستم ملی در مورد مسائل فرهنگی نیز وجود دارد. سرمایهدار کورد دغدغهی یا مشکل چندانی برای آموزش زبان مادری به فرزندش را ندارد، وی حتی دوست دارد فرزندش به زبان انگلیسی مسلطتر باشد تا بتواند در تجارت جهانی ایفای نقش کند، و امکانات آن را دارد که خودش و فرزندانش هر زبانی را به کمک استاد خصوصی فراگیرند. این فرزندان کارگران هستند که در مدارس بیکیفیت آموزش میبینند و عدم آموزش به زبان اول، برایشان مشکلات یادگیری بوجود میآورد. آنها هستند که به خاطر داشتن لهجه و تپق زدن در مراکز شهری و مراکز کار تحقیر میشوند و به خاطر لکنت و کوتاهی زبان به کوتاهیعقل و کُندذهنی متهم میشوند. در مورد ابعاد سیاسی، امنیتی و زیست محیطی نیز میتوان مثالهای روشنی از طبقاتی بودن ستم ملی ذکر کرد. اگر ستم ملی بر طبقات اجتماعی موجود در کردستان اثرات متفاوتی برجای میگذارد، راهکار جنبشهای سیاسی این طبقات در رابطه با ستم ملی نیز متفاوت است. مبارزهی ناپیگیر و ناشفاف و ناصادقانهی بورژوازی کورد علیه ستم ملی در زمرهی یک فرصتطلبی آشکار برای بالا رفتن از نردبان قدرت و سهمخواهی از حاکمان مرکز است.
احزاب راست در کردستان که منافع بورژوازی را نمایندگی میکنند، بارها در عمل نشان دادهاند که حاضرند با رژیمهای سرکوبگر مرکزی همسو شوند به شرطی که در استثمار طبقهی کارگر، ثروتهای طبیعی و قدرت سیاسی در کردستان به عنوان شریک، سهمی را بدست آورند. به همین منظور اغلب، مطالبات مردم کوردستان را به مطالبات فرهنگی تقلیل میدهند و با مذاکرات پنهانی، تبدیل شدن به پادوی اصلاحطلبان حکومتی یا دخیل بستن به دخالت خارجی، در مسیر مبارزات جنبش انقلابی کوردستان کارشکنی کردهاند. استیصال و سرافکندگی، هر بار این نیروها را به گدایی و معامله با رژیم اسلامی و از بالای سر تودهها سوق داده است، درحالیکه این بندوبست و تسلیمطلبی را با اسم رمز مسالمتجویی و صلح طلبی پیش میبرند. نباید اجازه داد اپوزسیون بورژوا-ناسیونالیست خفت و خواری خودش در مقابل جمهوری اسلامی را به مردم کوردستان تسری دهد. آنها علاوه بر حکومت فعلی برای کسب قدرت سیاسی به هم پیمانی با سلطنتطلبان و مجاهدین در سطح سراسری و گدایی در پیشگاه جریاناتی به خاک افتادهاند که خط قرمزشان تمامیت ارضی است و از هماکنون با اسم رمز تجزیه طلبی سلاحهایشان را برای سرکوب جنبش انقلابی کوردستان روغنکاری میکنند. هم پیمانان احزاب ناسیونالیست در سطح سراسری نیروهایی متکی بر مرکزگرایی و شوونیسم هستند که میخواهند مانند همهی حاکمان کهنهسال در ایران، رژیمی مبتنی بر یک ملت (امت) واحد، یک زبان واحد، یک پرچم واحد و تحت نام وحدت را تداوم بخشند و هر گونه حق طلبی را با آیات مقدس حاکمیت ملی و یکپارچگی سرزمینی به خاک و خون بکشند.
دیگر استراتژی بورژوازی اسلامی و ناسیونالیست، تحریک و بسیج تودهها حول تعصبات ملی-مذهبی است. روشن است که جنگ افروزی در میان مردم ترک و کرد در شهرهای نقده و ارومیه، و تفرقهافکنی در میان مردم آیین یارسان و سنی مذهب در کرمانشاه یکی دیگر از سیاستهای بحران آفرین و مخرب جمهوری اسلامی است. اما نباید فراموش کرد که رژیم با کاشتن بذر کینهتوزی در میان ملیتها و مذهبهای مختلف کشور، خوراک جریانات ناسیونالیست و مرتجع مذهبی را هم تأمین میکند. در مقابل، این جریانات هم با دامن زدن به اختلافات، ضربات جدیای بر اتحاد در صفوف تودههای ستمدیده وارد میکنند و از این طریق به رژیم حاکم خدمت میرسانند. به این ترتیب ارتجاع حاکم و ارتجاع دور رانده شده از قدرت، در یک توافق نانوشته از همدیگر تغذیه میکنند. به طور مشخص حزب دمکرات سعی کرده است، با بهرهجویی از مسئلهی هویت ملی و ایجاد دشمنی در بین ملت کورد و ملت تورک در مناطقی همچون ارومیه سیاستی تفرقهافکنانه را پیش بگیرد. احزاب ناسیونالیستی با پیرو کردن چنین سیاستی مردم کوردستان را با دردسرها و درگیریهایی مواجه میکنند، که در صورت وجود یک سیاست درست و مسئولانه اجتناب پذیر هستند. آنها تلاش میکنند خودکمبینی خودشان را به مردم سرایت ببخشند و اهداف مردم کوردستان را به راهیابی یک نمایندهی کورد زبان برای مثال در شهر تکاب به مجلس ارتجاع بورژوازی تقلیل دهند.
این نیروها مبارزه برای کسب دستاوردهای اجتماعی در زمینهی برابری زن و مرد، همزیستی مسالمت آمیز ملیتها و اقلیتهای مذهبی یا تجربهی حاکمیت تودهها از پایین را کنار میگذارند، و مبارزهی مردم کوردستان را بر سیاست مبتنی بر دشمنی ملی پایهگذاری میکنند که هیچ دستاوردی برای مدنیت و جامعهی بشری ندارد. این واقعیت مورد ngoها و سازمانهای مدنی کوردستان که در اواخر دههی ۷۰، همزمان با تولد جنبش اصلاحات و برای پاسخگویی به نیازهای سیاسی خورده بورژوازی طرفدار جریان اصلاحات در کوردستان بوجود آمدند نیز صدق میکند. بخش زیادی از این انجمنها و نهادهای مدنی، تحت نفوذ فکری جریانات ناسیونالیستی در کوردستان همان مسیر فکری و سیاسی بورژوازی کورد را در پیش گرفتهاند. این قشر همزمان تحت نام فعالیت مدنی و اولویت کوردایهتی، مبارزهی طبقاتی را به حاشیه رانده و به آیندهی نامعلوم موکول میکند. توضیح هم دادیم که در به اصطلاح همان کوردایهتی خودشان چقدر پیگیری و صداقت دارند و چه راهی را در مسیر رقابت و منفعت طلبی و تمامیت خواهی در پیش گرفتهاند. اینها نشان میدهد که مبارزهی انقلابی با جمهوری اسلامی از مبارزهی سیاسی با استراتژیهای مضر و شکست خوردهی بورژوازی کورد جدا نیست. این در حالی است که از دیماه ۹۶ به بعد و پایان ماجرای اصلاحطلب و اصولگرا، تجمعها و تشکلهای مطالبهمحور کارگران، معلمان، بازنشستگان و پرستاران با قدرت پا به عرصهی مبارزه گذاشته است و بدون مماشات با حاکمان هر روز کف خیابان را به میدان جدالی برای بهتر کردن زندگی مزدبگیران و فرودستان تبدیل میکند. خیزشهای انقلابی و تودهای در سالهای اخیر نیز بی ربط بودن این ngoها به جنبش انقلابی کوردستان و مبارزات رادیکال زنان و جوانان و کارگران را نشان داده است و از آنها نیرویی ورشکسته و از اینجا رانده و از آنجا مانده ساخته است. در مقابل بخش انقلابی جنبش کوردستان با اتکا به سازماندهی کمیتههای محلات، شبکهی جوانان انقلابی، کاروانهای کمک رسانی به مصیبتزدگان، تبدیل مراسم خاکسپاری جانباختگان به یک تظاهرات و میتینگ رادیکال، اعتراض علیه قتلهای ناموسی و… تلاش کرده است به اعتلا و تکامل خیزشهای انقلابی کمک کند. هر چند این تلاشها کافی نیستند و سازمان دادن و به پیروزی رساندن مبارزه برای رفع ستم ملی و مبارزه برای تحقق آزادی و برابری در گرو ایجاد تشکلهای تودهای-طبقاتی و رهبری سیاسی جنبش سوسیالیستی طبقهی کارگر است. در هر حال همهی آن نیروهای اجتماعی که برای مثال مبارزه برای رفع ستم ملی یا پایان دادن به دیکتاتوری حاکم را از مسیر سرنگونی انقلابی پیگیری میکنند، بخشی از جنبش انقلابی کوردستان هستند و ما کمونیستها تلاش داریم که جنبش سوسیالیستی طبقهی کارگر در کوردستان در موقعیت رهبری این جنبش انقلابی قرار بگیرد. چرا که در حال حاضر به طور واقعی فقط طبقهی کارگر انقلابی هم در سطح کوردستان هم در سطح سراسر ایران است که میتواند ستم ملی را به عنوان یکی از تکالیف دمکراتیک برجای مانده رفع کند. همانطور که دود ستم ملی بیش از همه به چشم کارگران میرود، فقط یک حکومت متکی بر کارگران و زحمتکشان جامعه است که به طور واقعی و صادقانه ستم ملی و دیگر ستمهای جامعهای طبقاتی را پایان میبخشد. چنین حکومتی به طور واقعی و با اعطای حقوق برابر به مردم تحت ستم، زمینه را برای همبستگی داوطلبانه فراهم میکند.
به رسمیت شناختن حق تعیین سرنوشت توسط حکومت کارگری، تفاوت محتوایی حکومت کارگران با حکومت سرمایهداران در برخورد با ملیتهای تحت ستم را نشان میدهد. به رسمیت شناختن چنین حقی الزاما به معنای این نیست که کارگران کردستان مسیر جدایی از ایران را انتخاب کنند، برعکس با به رسمیت شناختن چنین حقوقی زمینهی مادی و ذهنی برای همبستگی طبقاتی کارگران کردستان و دیگر نقاط ایران تقویت میشود. اجازه دهید با ذکر مثالی موضوع را بیشتر باز کنیم. ما کمونیستها در مورد امر ازدواج و حقوق زنان، حق جدایی زن از مرد را به رسمیت میشناسیم. اما با به رسمیت شناختن چنین حقی الزاما همهی زنان مسیر جدایی را انتخاب نمیکنند. به بحث اصلی برگردیم. بدون شک توازن قوای کارگران در انتخاب مسیر جدایی یا ماندن مردم کوردستان در چهارچوب ایران تأثیر بسزایی دارد. طبقهی کارگر ایران با داشتن چنین ماهیت دمکراتیک و برابری طلبانهای توازن قوا را به نفع متحدین و همطبقهایها خودش در کوردستان (طبقهی کارگر کوردستان) تغییر میدهد و از این طریق کارگران کوردستان را در مسیر جلب آرای عمومی مردم کوردستان به نفع همبستگی با مردم ایران در موقعیت بهتری قرار میدهد. به بیانی دیگر، همبستگی طبقاتی کارگران از مسیر به رسمیت شناختن حقوق ملیتهای تحت ستم میگذرد. اگر نیروهای چپ و کمونیست رهبری جامعهی کوردستان را در دست داشته باشند در آن صورت همزمان با به رسمیت شناختن حق تعیین سرنوشت و با تکیه کردن بر موقعیت رهبری خودشان، اکثریت جامعهی کوردستان را به همبستگی داوطلبانه با کارگران ایران اقناع میکنند. در چنین شرایطی انتظار مردم کوردستان از به رسمیت شناخته شدن حق تعیین سرنوشت این است که با رفع کامل ستم ملی شرایطی فراهم بیاید که نگاه جبرانی در رابطه با زیرساختهای اقتصادی نسبت به بخشهایی که تحت ستم مضاعف بودهاند، لحاظ شود.
برچیدن ستم بر مبنای ملیت یکی از ملزومات همزیستی برابریخواهانه و داوطلبانه و پایان دادن به تبعیض بر اساس مرکز-پیرامون است. حق تعیین سرنوشت در عین حال حق تعیین ماهیت حکمرانی این جغرافیای سیاسی توسط خود مردم کوردستان است. نیروهای بورژوازی و ارتجاعی در مرکز هرگز برنامه کومله برای حاکمیت مردم در کوردستان که حقوق زنان، کارگران، کودکان، حفاظت از محیط زیست و ادارهی مستقیم جامعه از پایین را فرموله کرده است، تحمل نخواهد کرد. بنابراین اگر بنا باشد یک نیروی دمکراتیک و مترقی که حق تعیین سرنوشت تودهها را به رسمیت بشناسد، در سطح سراسری دست بالا را پیدا نکند، مردم کوردستان حق دارند که درهای تعیین سرنوشت خودشان و اعمال حاکمیت تودهای از پایین را از راههای دیگری مسدود نکنند. روژآوا در کوردستان سوریه نمونهای زنده و روشن از چنین شرایطی است. برای رفع ستم ملی علیه مردم کوردستان یا باید ماهیت دولت مرکزی تغییر کند، بطوریکه هیچ شباهتی با رژیمهایی که تاکنون بر ایران حاکمیت کردهاند نداشته باشد، یعنی حق تعیین سرنوشت تودههای مردم کوردستان را به رسمیت بشناسد یا اینکه مردم زحمتکش چارهای ندارد جز اینکه مسیر مستقلی را برای احقاق حقوقشان دنبال کنند و حاکمیت خودشان را مستقر کنند؛ در غیر اینصورت ستم ملی به صورت پنهان و آشکار و همچون استخوان لای زخم باقی میماند. واضح است که این مسیر دشواریها و مخاطرات زیادی به دنبال خواهد داشت و همبستگی با نیروهای کمونیست در سطح سراسری و تقویت توازن قوا به نفع جبههی سوسیالیستی نزدیکترین و سهلالوصولترین مسیر برای به پیروزی رساندن جنبش انقلابی کوردستان خواهد بود. مادام که پیروزی جنبش انقلابی مردم ایران به رهبری طبقهی کارگر مسیر پیروزی جنبش انقلابی کوردستان را هموار میکند و مردم کوردستان را از تحمل هزینههای گزاف مصون میدارد، استراتژی تقویت نیروهای سوسیالیست و دمکراتیک هم در کوردستان هم در سطح سراسری مناسبترین استراتژی برای پایان دادن به ستم ملی است.
۳ دیماه ۱۴۰۳