در دفاع از خیزشهای انقلابی در مقابل چپهای حکومتی محور مقاومت
یکشنبه ۷ آبان ۱۴۰۲
نیما مهاجر
مهر ۱۴۰۲
سربازان خامنهای پس از اعلام نگرانی رهبر حقیرشان در مورد نفوذ و گسترش چپ در دانشگاهها علاوه بر سرکوب عریان و گازانبری به سرکوب ذهنی جریان چپ روی آوردند. این شکل از سرکوب با هدف بی اعتبار کردن جنبش کمونیستی از درون و ایجاد تفرقه در صفوف طبقهی کارگر پا به میدان گذاشت. جعل کمونیسم و ساختن مترسکی از چپ با کمک نشریات دانشجویی آذر، آنک، گولان، پایدیا، دژ، مجله هفته و سایت کارخانه و… بخشی از این پروژه بود و در کنار آن قلم به مزدهای مزدوری همچون علی علیزاده، صمد کامیار، وحید اسدی، پویان صادقی، روزبه راسخ، پریسا نصرآبادی، مهدی گرایلو و… به عنوان پیاده نظام حکومت شروع بکار کردند. علیرغم همهی مرزبندیهای ذهنیای که در نتیجهی رسواییهای به بار آمده در بین این نیروها بوجود آمده است و علیرغم اینکه همهشان میخواهند در گفتار ننگ محورمقاومت را از خودشان دور کنند اما فصل مشترک همهشان طرفداری از جمهوری اسلامی است. خیزش انقلابی زن زندگی آزادی طیفی از محورمقاومتیها همچون علیزاده و نصرآبادی را تبدیل به مهره سوخته و از صحنه خارج کرد و طیف دیگری را ناچار ساخت تا پوست اندازی کنند و در قالب نامها و نشریات جدید دانشجویی رسالت وقیح طرفداری از رژیم اسلامی را ادامه دهند. نفرت بی حد و حصر چپهای حکومتی از خیزش انقلابی ژینا از همین واقعیت سرچشمه میگیرد. چپهای حکومتی اگر خودشان مستقیما سیاستهای سرکوبگرانه را پیش نبرده باشند از لحاظ نظری و تبلیغاتی با سیاست سرکوب همراه بودهاند. سرکوب دانشجویان، اخراج اساتید دانشگاهها، اشاعهی طراحیهای سوخته علیه زندانیان سیاسی، تلاش برای نفوذ امنیتی در جنبش معلمان، تخریب جنبش کارگری در خوزستان و حمله به جنبش انقلابی کردستان بخش اصلی محتوای نشریات و تویتهای این مزدوران است. محور مقاومتیها همهی این طرفداریهای آشکار از حکومت را به نام کمونیسم و طبقهی کارگر انجام دادهاند تا علاوه بر سرکوب سخت به هدف رهبر حقیرشان، یعنی بی اعتبار کردن کمونیسم و انقلاب کارگری نزدیک شوند. در حقیقت از آنجا که دست رژیم در زمینهی مصاف گفتمانی کاملا خالی و تهی از هر گونه اعتبار وجاذبه است به ناگزیر جریانهای منحطی را با نقاب ادبیات مارکسیستی ایجاد کرده است تا به مصاف برآمد چپ اجتماعی برود. ایجاد دهها نشریه در دانشگاهها و براه انداختن مناظرههای پر سر و صدا و دوگانهسازیهای کاذب در دانشگاهها که در یک طرف آن لیبرالهای مرتجع و در طرف دیگر مقاومتیهای مجیزگوی خامنهای و موشکهای نقطهزن قرار دارند تلاش حکومتی است که فاقد هرگونه مشروعیت بوده و با ایجاد تشتت فضای گفتمانی را گلآلود میکند. حاکمیت از براه انداختن این مناظرهها و تقابل نشریات مستقل دانشجویی با نشریات مقاومتی برای شناسایی اساتید و دانشجوهای مبارز نیز استفاده کرده تا سر فرصت آنها را از دانشگاه اخراج کند و در عوض برای حضور حشدالشعبی در دانشگاههای ایران جا باز کند. هدف محورمقاومتیها البته هماکنون از تخریب وجههی کمونیستها فراتر رفته و به طور همزمان کمونیستها و جنبشهای اجتماعی-طبقاتی را مورد هجوم قرار میدهند. چپ مقاومتی خواستگاه خیزشهای انقلابی را در بیرون مرزها جستوجو میکند و این خیزشها را محصول توطئههای امپریالیستی برای تضعیف ایران مقتدر و در هم شکستن مقاومت ایران -بخوانید جمهوری اسلامی- در برابر سیاستهای امپریالیستی میداند. این چپ حکومتی با همان ادبیات حاکمیت، مبارزان خیزشهای انقلابی و پیشروان جنبشهای معلمان، بازنشستگان، کارگران و فعالین جنبش رهایی زن و ملیتهای تحت ستم را عوامل بیگانگان و پیاده نظام امپریالیسم میخواند. چپ حکومتی برای تطهیر رژیم اسلامی تصویر صد سال پیش را از آخوندها نشان میدهد که گویا خاضعانه در گوشهی مسجد منتظراند تا بهشان صدقه یا حقالمنبر بخور و نمیری بدهند. اگر به رزمندگان مقاومتی جبههی اسلام که آیت الله العظمی مرجع تقلیدشان است برنخورد تنها در یک مورد میتوان به سلطان شکر ایران آخوند تاجر، مکارم شیرازی اشاره کرد از طریق واردات میلیونها تن شکر شرکتهای نیشکر را در آستانهی ورشکستگی قرار داد و کارگران را با اخراج و حقوقهای معوقه روبرو کرد تا خود میلیونها دلار سود به جیب بزند. منحطهای محور مقاومت، سادهلوحانه و خیانتکارانه، با ساختن مترسکی از کمونیسم، در دفاع از استبداد، جنبش اصیل منطقه، آخوندها، سپاه قدس و در یک کلام در دفاع از جمهوری اعدامی، و به خیال خام خود، علیه امپریالیسم، اسرائیل و ناتو عمل میکنند. جمهوری اسلامی اما، آگاهانه، از لفاظیها و شعارهای پوچاش علیه آمریکا برای سرکوب معترضان و مخالفان وضع موجود بهره میگیرد و پنهان و آشکار، با نمایندگان شیطان بزرگ معاشقه میکند.
وقاحت این افراد پایانی ندارد. یک فرد باید خیلی کثیف باشد تا با بکارگرفتن ادبیات فرماندهان سپاه، خیزش آبان ۹۸ را «خشم کور» -اغتشاشگران- بنامد، جانباختگان این خیزش انقلابی را اراذل و اوباش بخواند، قیام تشنگان خوزستان را به «تجزیه طلبی» نسبت دهد و معترضان جان بر کف خیزش انقلابی ژینا را «پیاده نظام ناتو» و شکم سیرهایی که فقط به دنبال برداشتن حجاب و برهنه شدن هستند، نام بگذارد؛ اما وقیحانه مدال افتخار ضد امپریالیستی بودن را بر گردن قاتلان و اراذل سپاه پاسداران بیاویزد. یک محور مقاومتی دقیقا چنین موجود پلشتی است که روی خون هزاران کارگر خیزشهای انقلابی ۹۶، ۹۷، ۹۸، ۱۴۰۰، و ۱۴۰۱ پا میگذارد و مبارزهی طبقاتی را در دفاع از کاخهای خامنهای در نیاوران سرکوب میکند. در ادامه بیشتر در مورد دو استدلال جدیدی که سعی میکنند طرفداری از رژیم اسلامی را پشت آن پنهان کنند توضیح میدهیم. 🔖افسانهی بورژوازی مستقل و مقتدر در خاورمیانه یکی از استدلالهای همیشگی چپهای حکومتی که گاها شرم دارند واضح آن را بیان کنند، دفاع از بورژوازی به اصطلاح مقتدر ملی در برابر امپریالیسم امریکا است. گره زدن شیرازهی جامعه به اقتدار سپاه پاسداران و انهدام اجتماعی نامیدن هر گونه خیزشی علیه جمهوری اسلامی از همین منطق وارونه و شیادانه نشأت میگیرد. لنین زمانی جنگ امپریالیستی بین کشورها را به جنگ علیه بورژوازی خودی تغییر داد و چپهای حکومتی اکنون خیزشهای انقلابی را محصول سیاست امپرالیستی میخوانند تا از بورژوازی خودی دفاع کنند. این میهنپرستان شرمگین در واقع پیاده نظام بورژوازی ملی در مقابل خیزش انقلابی هستند که به لفاظیهای حکام بورژوازی علیه آمریکا دلخوش کردهاند و در هنگام برجام و دیگر مذاکرات رژیم اسلامی با آل سعود و شیاطین بزرگ خودشان را به آن راه میزنند. همینها هر گونه قیام تودهای در خوزستان، کردستان و بلوچستان علیه ستم ملی را با ادبیات فرماندهان سپاه توطئهی اسرائیل و با ادبیات سلطنت طلبان تجزیهطلبی میخوانند تا بر کشتار زحمتکشان این مناطق با بالگرد و دوشکا مهر صحه بگذارند. اکنون کمی در مورد افسانهی بورژوازی ملی و مستقل در ایران حرف بزنیم. به لحاظ تاریخی استقرار سرمایهداری در ایران محصول مبارزهی انقلابی طبقهی سرمایهدار علیه فئودالها نبوده است. سرمایهداری در ایران از بالا و توسط امپریالیسم مستقر شد. در سالهای ابتدایی قرن ۱۳ هجری تکامل شیوهی تولید سرمایهداری در کشورهای توسعه یافته به مرحلهای رسیده بود که سود فوقالعاده دیگر در غارت منابع طبیعی کشورهای توسعه نیافته و فروش کالاهای مصرفی نبود، بلکه سود فوقالعاده از این پس در فروش ابزار تولید جستوجو میشد. تعداد زیادی ابزار تولید از رده خارج شده در دست کشورهای اروپایی و آمریکا باد کرده بود و باید با کمک به توسعهی سرمایهداری در کشورهایی مانند ایران و ترکیه این ابزار تولید آب میشد. به قدرت رساندن رضا خان در ایران و کمال آتاتورک در ترکیه در خدمت چنین پروژهای قرار داشت. اولین پالایشگاه نفت، ساختن ریل آهن و ایجاد زیرساختهای تولید سرمایهداری در ایران در این دورهی تاریخی بوجود آمد. ایجاد یک دولت یک ملت و سرکوب ملیتهای مختلف در جغرافیای سیاسی ایران نیز با این رخدادها همزمان بود. بعلاوه برای قدرتهای جهانی سرمایهداری دور کردن خطر جنبش کارگری در کشورهای اروپایی و آمریکا اقتضا میکرد بخشی از تولید را به کشورهای حاشیه منتقل کنند که هم مواد خام داشتند و هم نیروی کار ارزان و مطیعی که توسط دولتهای مستبد به شدت سرکوب میشدند. تولید کالاهای مصرفی که دیگر سود سابق را نداشت و از طرفی چون به اجتماع نیروی کار فراوانی در مراکز تولیدی احتیاج داشت به کشورهای حاشیهی امپریالیسم منتقل شد تا از طریق کارتلهای چند ملیتی اجرا شود. امپریالیسم جهانی هر کجا که نیروی کار مراکز تولیدی در کشورهای پیرامونی سرکشی میکرد یا برای رهایی از سلطهی استبداد خیز برمیداشت بلافاصله به کمک بوژوازی ملی میآمدند و به وسیلهی کودتاهایی از نوع ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ جنبش آزادی خواهی و استقلال طلبی را سرکوب میکردند. بنابراین بورژوازی ملی در ایران را همچنان نمیتوان کاملا مستقل از امپریالیسم نامید. ایران از لحاظ تکنولوژی و ساخت ابزار تولید همچنان به کشورهای توسعه یافتهی سرمایهداری وابسته است، این وابستگی البته با مفهوم بورژوازی کمپرادور متفاوت است. کما اینکه هماکنون یکی از بحرانهای ساختاری سرمایهداری در ایران فرسوده و عقب مانده بودن ابزار تولید موجود در کارخانههای کشور است. جمهوری اسلامی برای نوکردن ابزار تولید به هر قرارداد حقارت باری با چین و روسیه و… دست میزند و آنها نیز تا جایی با ایران همکاری میکنند که همچنان وابسته بمانند.
جمهوری اسلامی هرگز بورژوازی مستقل و مقتدری نبوده است تا حالا از این رژیم جنایتکار در مقابل خطر سرنگونی و جایگزین شدنش با بورژوازی وابسته و ضعیف دفاع کنیم. زبونی جمهوری اسلامی در برابر روسیه، آمریکا، اسرائیل، چین، عربستان و حتی طالبان برای همگان روشن است. کشتار زندانیان سیاسی در دههی شصت بعد از نوشیدن جام زهر یا زدن هواپیمای اوکراینی بعد از کشتن قاسم سلیمانی توسط آمریکا از جمله واکنشهایی است که محور کذایی مقاومت برای پنهان کردن درماندگیاش از دید مردم ایران نشان داده است. 🔖اتحاد امپریالیسم و ارتجاع محلی برای پیشبرد سرکوب و استثمار در خاورمیانه چپهای حکومتی برای آنکه دشمنی خود را با خیزشهای انقلابی که از دیماه ۹۶ تا شهریور ۱۴۰۱ ادامه داشته است پیش ببرند، اولا همهی این خیزشها را ساختگی و فاقد اصالت تودهای ارزیابی میکنند که در خدمت سیاستهای آمریکا و از بین بردن استقلال و اقتدار ایران -بخوانید جمهوری اسلامی- قرار گرفتهاند، و دوما حضور آمریکا در خاورمیانه را به چهرهای دمکراتیک و دمکراسیخواه تزئین میکنند. واقعیت این است که خیزشهای انقلابی سالهای اخیر از جمله خیزش انقلابی ژینا با فرمان و فراخوان این یا آن حزب سیاسی یا سیاست این یا آن کشور غربی و عربی شعلهور نشده است و گران شدن بنزین یا قتل دولتی ژینا تنها به مثابهی جرقهای بر انبار باروتی از ستمهای طبقاتی، ملی، جنسیتی و سیاسی عمل کرده است. همانطور که قتل نوجوان شعار نویس در سوریه و خودسوزی یک دستفروش در تونس منجر به خیزشهای انقلابی علیه سرمایهداری و دیکتاتوری حاکم در این کشورها شد. خیزشهای انقلابی در ایران نه تنها از هیچ رسانهی امپریالیستی یا قدرت غربی فرمان نمیگیرند بلکه قاطعانه مرزبندی خود را با مصادره کنندگان انقلاب نیز اعلام کردهاند. شکست تلاشهای جریان راست به رهبری پهلوی و سردادن شعارهای «نه سلطنت نه رهبری، دمکراسی برابری» و انتشار منشور ۲۰ تشکل داخلی در تقابل با منشور مهسا که از سوی جریان راست منتشر شده بود، مؤید این حقیقت است. از طرف دیگر ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی در عرصهی جهان سرمایهداری نه تنها ذرهای استقلال و اقتدار ندارد بلکه این رژیم جنایتکار برای حفظ قدرت حاضر است به روسیه باجهای اقتصادی، سیاسی و نظامی بدهد و نفت و خلیج و ثروتهای کشور را در پیشگاه چین حراج کند و در مقابل آلسعود و آمریکا نیز زبونانه زانو بزند تا چند صباحی به کشتار و جنایت علیه مردم ایران ادامه دهد. مخالفت چپ حکومتی با آمریکا درست همانند لفاظیهای خمینی علیه شیطان بزرگ است که تنها با هدف دشمنی با خیزشهای انقلابی انجام میگیرد و جز شعارهای پوچ هیچ نمود عینی و عملیای ندارد. برای یک محور مقاومتی نام شیطان بزرگ فقط بهانهای است تا از استبداد حاکم در مقابل مطالبهی هر گونه حقوق دمکراتیک دفاع کند. چپ حکومتی در ضدیت کارتونی و دروغیناش با شیطان بزرگ جز دفاع وقیحانه از سرکوب خیزشهای انقلابی کار دیگری انجام نمیدهد. چپهای حکومتی هر گونه مبارزهی خیزش انقلابی تودهها علیه استبداد و مطالبهی حقوق دمکراتیک از جمله حق اعتصاب، اعتراض، تجمع، تشکل، آزادی بیان، رفع ستمهای ملی و جنسیتی و مطالبهی حق حیات و مبارزه با اعدام را به سیاستها و آمال و اهداف ناتو و آمریکا گره میزنند و همزمان آمریکا را مدافع و پیگیر دمکراسی -هر چند دمکراسی بورژوایی- میخوانند. برعکس ادعاها سیاست آمریکا در دهههای گذشته در خاورمیانه دفاع از دمکراسی حتی در شکل بورژوایی آن نبوده بلکه آمریکا در خاورمیانه سیاستی همسو با محورمقاومتیها داشته است که محروم کردن مردم خاورمیانه از ابتداییترین حقوق انسانی و دمکراتیک و دفاع قاطعانه از سلطهی دیکتاتوری و استبداد بوده است. سیاست اصلی آمریکا در مقابل خیزشهای انقلابی در کشورهای خاورمیانه دفاع از دولتهای ارتجاعی برای سرکوب خواست نان و آزادی و در صورت اجتناب ناپذیر شدن سقوط دیکتاتوریهای حاکم سیاست حمایت از اپوزسیون ارتجاعی و دست به دست شدن قدرت از یک دیکتاتور به دیکتاتور بعدی بوده است. بر سر کار ماندن حاکمیتهای استبدادی برای سرکوب طبقهی کارگر و وابسته ماندن سرمایهداریهای حاکم بر خاورمیانه به تکنولوژی ساخت ابزار تولید در کشورهای پیشرفتهی سرمایهداری در راستای حفظ منافع آمریکا و دیگر قدرتهای امپریالیستی قرار دارد. به این معنا قدرتهای امپریالیستی و نیروهای ارتجاعی محلی در خاورمیانه علیرغم تقابلها و رقابتهایی که با یکدیگر دارند در نهایت از همدیگر تغذیه میکنند و جنبشهای استقلالطلبانه و آزادیخواهانهی مردم خاورمیانه و جنبش طبقهی کارگر برای رهایی از چنگال امپریالیسم خارجی و استبداد داخلی را به اشکال مختلف به خاک و خون میکشند.
نه امپریالیستها خواهان برچیدن دیکتاتورهای حاکم بر خاورمیانه و ایجاد دمکراسی هستند و نه سرمایهداریهای حاکم بر خاورمیانه دارای سیاست مستقل و مقتدر ضدامپریالیستی میباشند. همهی این استدلالهای وارونه توسط چپهای حکومتی هدفی ندارد جز اینکه به نتیجهگیری دلخواه، یعنی دفاع از جمهوری اسلامی برسد. ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی هرگز از مدار امپرالیسم یا آمریکا خارج نبوده است تا اکنون سرکوب و استبداد چنین توجیه شود که رای جامعهی مدنی پیوستن به آمریکا است بنابراین آنهایی که نمیخواستند به مدار آمریکا بیافتند دمکراسی را کنار گذاشتند. آمریکا و در ۴۳ سال گذشته هرگز سیاست رژیم چنجی را اتخاذ نکرده است چون گزینهی مناسبتری نداشته است. از هیچکدام از خیزشها دفاع موثری نکرده است فقط از اپوزسیون بورژوازی به عنوان اهرم فشار برای گرفتن امتیاز از ج.ا استفاده کرده و سپس این اپوزسیون ضدانقلابی و بورژوازی را به حال خود رها کرده است. تاریخ نشان داده است دخالتهای آمریکا در خاورمیانه و مشخصا ایران نه تنها در راستای استقرار دمکراسی -حتی دمکراسی بورژوایی- نبوده است بلکه یکسره در خدمت بازتولید ارتجاع و سلطهی دیکتاتوریهای مستبد است. بازسازی استبداد کبیر در جریان کودتای ۱۳۳۲ و سرکوب مخالفین محمد رضا پهلوی یکی از این مصداقهای تاریخی است. در جریان انقلاب ۱۳۵۷ نیز دولتهای غربی و در راس آن آمریکاییها خمینی را برای سرکوب انقلاب مردم ایران محافظت و پرورده کردند، مستشاران آمریکایی ارتش شاهنشاهی را دست نخورده تقدیم خمینی کردند، رادیو بیبیسی خبر دیده شدن عکس خمینی در ماه را پخش و از این طریق به ارتجاع و خرافهپرستی خدمت کرد و دستگاههای جاسوسیشان را برای کمک به کشتار کمونیستها توسط دیکتاتوری تازه به قدرت رسیده به کار انداختند. امپریالیسم آمریکا در جریان همین انقلاب زن زندگی آزادی نیز نه تنها هیچ حمایت موثری از خیزش انقلابی انجام نداد بلکه با بازگرداندن میلیاردها دلار پول بلوکه شده به شریانهای دستگاه سرکوب رژیم اسلامی و آزاد کردن تروریستهای دستگیر شده در خاک اروپا حمایت ضمنی خود از تداوم حاکمیت فعلی و نگرانی از سرنوشت آیندهی انقلابی ایران را نشان داد. آمریکا در همین کشور افغانستان در همسایگی ایران نیز بار دیگر ثابت کرد که نه تنها مدافع استقرار ابتداییترین حقوق دمکراتیک برای مردم خاورمیانه نیست بلکه تلاش میکند به صورت آگاهانه و برنامهریزی شده گروههای مرتجع و سرکوبگر را به قدرت برساند. جانوران طالبان و جانیان رژیم اسلامی برعکس آنچه که چپهای حکومتی ادعا میکنند نه تنها دولتهای مستقل و جنبش اصیل منطقه در تقابل با آمریکا نیستند بلکه دستنشاندگان همین قدرتهای غربی و بیگانهترین نیرو با جنبشهای رهایی بخش زنان و مردان خاورمیانه هستند. در همین یک دههی اخیر قدرتهای امپریالیستی آمریکا، چین، ناتو و روسیه دست در دست دولتهای ارتجاعی ایران، اسرائیل، عربستان، قطر و سوریه و دست در دست نیروهای ارتجاعی همچون داعش، طالبان، حشدالشعبی، حماس، حزبالله و جبههالنصره خیزشهای انقلابی و مردم ستمدیدهی کشورهای لیبی، تونس، مصر، عراق، لبنان، افغانستان، فلسطین، سوریه و ایران را به خاک و خون کشیدهاند. بازی در میدان هر کدام از این نیروها یا تلاش برای پاکیزه نشان دادن دست هر یک از این جنایتکاران در کشتار و بهرهکشی از زحمتکشان خاورمیانه شراکت با دیکتاتورها و نشستن بر سفرهی خون است. همانطور که گفتیم مستقل یا ضد امپریالیستی نامیدن جمهوری اسلامی، وابسته نشان دادن خیزشهای انقلابی به سیاستهای دولتهای غربی، دمکراسیخواه نامیدن دخالتهای آمریکا در خاورمیانه و دهها دروغ آشکار دیگر تنها با هدف بیاعتبار کردن خیزشهای انقلابی در ایران و دفاع از حکومت اسلامی سرمایهداران صورت میگیرد. کمونیستها در مبارزه با استبداد نه تنها به حقوق نیمبند دمکراسی بورژوازی (آمریکایی) بسنده نمیکنند بلکه خواهان سرنگونی انقلابی نظام سرمایهداری و استقرار وسیعترین دمکراسیها، یعنی دمکراسی کارگری به رهبری طبقهی کارگر هستند. برای طبقهی کارگر مبارزه با امپریالیسم خارجی از مبارزه با استبداد داخلی جدا نیست، و تنها این طبقه است که دارای خواست و ارادهی سرنگونی انقلابی بورژوازی خودی و مستقل شدن از سیاستهای امپریالیستی بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول است. از یاد نبریم که جمهوری اسلامی سیاستهای این دو نهاد امپریالیستی را به نحو احسن اجرا میکند. بنابراین طبقهی کارگر آگاه و زنان و مردان خاورمیانه در دام دفاع از دولتهای سرمایهداری محلی در برابر امپریالیسم خارجی یا برعکس دفاع از سیاستهای امپریالیستی در برابر دیکتاتورهای حاکم گرفتار نمیشوند.
ضروری است خیزشهای انقلابی خاورمیانه برای پایان دادن به تمامی دیکتاتورها و همزمان پایان دادن به دیکتاتوری سرمایه، انقلاب کارگری را با رهبری حزب پیشرو کمونیستی به پیروزی برسانند.