در حاشیه شصتمین سالگرد “مارش بسوی واشنگتن”
دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۴۰۲
در ۲۸ ماه اوت سال ۱۹۶۸ بیش از دویست هزار نفر که بیش از هشتاد در صد آن را سیاهان تشکیل میدادند به سوی واشنگتن راه پیمائی کردند در انتهای ” مارش بسوی واشنگتن” زمانی که مارتین لوتر کینگ پشت میکروفن قرار گرفت، سخنان خود را اینگونه آغاز کرد که “رؤیائی دارم که روزی حتی در ایالت می سی سی پی، ایالتی که در آتش بیعدالتی میسوزد، از آتش سرکوب میسوزد، تبدیل به بیکران آزادی وعدالت شود. رؤیائی دارم که چهار کودک خردسالم روزی در این کشور نه بر اساس رنگ پوستشان بلکه بر اساس شخصیتشان قضاوت شوند”. میدانیم که وی کمتر از بیست و چهار ساعت پس از این سخنرانی به دست یک جوان نژاد پرست سفید پوست ترور شد. هر چند که قتل او سبب شورشهای گسترده ای گشت و هر چند که همان زمان هم “سگهای درنده و سلاح های وحشی” را به سراغ شورشگران فرستادند، ولی اکنون بعد از گذشت شصت سال معلوم میشود که توهم خوشباورانه او به نظم مسلط سرمایه داری آمریکا در جامعه ای که جان سیاه ارزش ندارد چه اندازه دست نیافتنی است. بعد از شصت سال همچنان اکثریت زندانیان در آمریکا را رنگین پوستان تشکیل میدهند، پاندمی کرونا در جریان تاخت و تاز خود بیشترین قربانیان را از میان رنگین پوستان گرفت. کمتر از سه سال پیش ” جورج فلوید” مرد سیاه پوست چهل و شش ساله آمریکائی آفریقائی تبار در شهر ” مینیا پولیس” در زیر فشار چکمه یک پلیس سفید پوست که بر گردنش نهاده بود، آخرین دقایق زندگیش را در حالی که میگفت: ” من نمیتوانم نفس بکشم” به انتها برد. پلیس مزبور در سال ۲۰۰۶ میلادی نیز یک مرد سیاه پوست را کشته بود. در سال ۲۰۱۶ در شهر ” سنت پائول” یک سیاه پوست در مقابل چشمان دوست دختر و دختر کوچکش به ضرب گلوله یک مأمور پلیس کشته شد و همین امسال تنها دو روز قبل از شصتمین سالگرد ” مارش به سوی واشنگتن ” یک جوان بیست ویک ساله سفید درمقابل یک سوپرمارکت در “جکسونویل” در ایالت فلوریدا دو مرد و یک زن سیاه پوست را با اسلحه نیمه خودکار خود به قتل رسانده و سپس خود را نیز کشت. مأمورین پلیس در کامپیوتر او یک بیانیه بیست صفحه ای پیدا کردند که در آن بر نفرت خود از سیاه پوستان تأکید کرده بود. او لحظاتی قبل از جنایت خود از سفید پوستان خواسته بود که خود را به جای امن برسانند.
اکنون بعد از گذشت شصت سال از آن مارش تاریخی هر دو حزب جمهوریخواه و دمکرات آمریکا، فریبکارانه در بوق و کرنا میدمند که سخنان آنزمان مارتین لوتر کینگ به طور ” سحرآمیزی” توانست “جنبش حقوق مدنی ” را قدرتمند ساخته و توانست نقطه پایانی بر راسیسم سیستماتیک در آمریکا بگذارد. این دغلکاری آشکار تا آن حد است که فرماندار ایالت فلوریدا و یکی از کاندیداهای جمهوریخواهان برای انتخابات ریاست جمهوری در سال آینده فرمان حذف همه نوشته هائی را در کتابهای درسی صادر کرد که سخن از راسیسم سیستماتیک در آنها زده شده است.از نظر او اگر هم نابرابری بین سفید پوستان و رنگین پوستان موجود باشد، مقصر رنگین پوستان هستند که نتوانسته اند خود را از قعر جامعه به بالا بکشند. در این منطق ارتجاعی به سادگی جای حاکم ومحکوم عوض میشود. هر چند که ” مارش به سوی واشنگتن ” در چهار چوب ” جنبش حقوق مدنی ” ثبت شده است، ولی واقعیت این است که آن مارش جنبشی برای
” کار و آزادی ” بود. در مرکز مارش طبقه کارگر سیاه پوست آمریکا قرار گرفته بود که خواهان ” کار و آزادی ” بود.
در سالهای اخیر یک نسل از زنان و مردان جوان از جمله جنبش ” جان سیاهان ارزش دارد” و یا دانشجویانی که در مورد این واقعه تحقیق کرده اند یک چهره واقعی و نه بزک کرده از پیدایش و سازماندهی این مارش ترسیم میکنند. آنان میکوشند به جنگ علیه تصویری که مدیای رسمی از این مارش ارائه میدهند، بروند. از نظر اینان “مارش به سوی واشنگتن” در تابستان ۱۹۶۳ قله فعالیتهائی بود که از دو دهه جلوتر توسط طبقه کارگر سیاه شکل گرفته بود. در واقع جمله ” من رؤیائی دارم ” را مارتین لوتر کینگ برای اولین بار دوسال قبلتر در کنگره ” فدراسیون اتحادیه های کارگران صنعتی آمریکا” بر زبان رانده بود. بی جهت نبود که توده عظیمی که در “مارش به سوی واشنگتن” حضور یافته بودند اعضاء رادیکال و مبارز اتحادیه های کارگری بودند. در رأس آنان ” فیلیپ راندلف ” قرار داشت که تصویر او در صف اول ” مارش بسوی واشنگتن ” دیده میشود.او در سالهای دهه اول قرن گذشته در نشریه ” پیام رسان” که در محله ” هارلم” در نیویوک منتشر میکرد مضامین سوسیالیستی کارگری را مینوشت. او در سالهای دهه سی و چهل قرن گذشته به عنوان رئیس “اتحادیه کارکنان واگن های خواب” و مبتکر اولین ” مارش به سوی واشنگتن ” علیه تبعیض سیستماتیک علیه سیاهان در ارتش و در جستجوی کار است. او در سال ۱۹۶۰ میلادی تشکل قدرتمند ” شورای کارگران سیاه آمریکا” را در تقابل با ” فدراسیون اتحادیه های کارگران صنعتی آمریکا” را بوجود آورد از آن رو که این فدراسیون و اتحادیه های زیر مجموعه آن فعالان علیه راسیسم در اتحادیەها عمل نمیکردند. بنابراین و درست از همین منظر و با توجه به جایگاه او درمیان کارگران رنگین پوست، او رهبر رسمی ” مارش بسوی واشنگتن ” بود. هر چند که سخنان مارتین لوتر کینگ در پایان تجمع در تاریخ ثبت گردید، ولی ” فیلیپ راندل” اولین سخنران این تجمع در واشنگتن بود و در واقع این سخنرانی افتتاحیه او بود که ماهیت اجتماعی و طبقاتی راه پیمائی و مبارزه علیه تبعیض نژادی و استثمار اقتصادی را به هم مرتبط کرد. برای او تنها این طبقه کارگر متشکل بود که میتوانست پایانی بر بی عدالتی اجتماعی و سیاسی بنهد ونه قوانینی که طبقه مسلط وعدەاش را میداد. و همین مهمترین میراث سیاسی ” مارش بسوی واشنگتن” میتواند باشد. این راه پیمائی که بزرگترین تجلی سازمان یافته در آن زمان بود، در واقع لحظه تاریخی بود که این پیام سیاسی به بهترین شکل توسط زحمتکشان منتقل شد.
برخلاف آنچه که در دهه های هشتاد و نود قرن گذشته تبلیغ میشد که گویا موفقیت مارش مدیون معتدل بودن آن بود بلکه بالعکس، مارش موفق بود زیرا که مطالباتش بسیار گسترده، رادیکال و میلیتانت بود. و دیدیم تنها زمانی که ” فیلیپ راندل” تهدید به اعتصاب عمومی نمود، نمایندگان کنگره مجبور شدند که قانون ضد تبعیض را به تصویب برسانند. اکنون باید گفت در شرایطی که نظم سرمایه دارانه آخرین لقمه سر سفره زحمتکشان را می رباید، چه اندازه جهان به پیکارگرانی از نوع وی نیاز دارد.
سخن روز: شبکه تلویزیون حزب کمونیست ایران و کومه له