دوشنبه ۳ دی ۱۴۰۳ | 23 - 12 - 2024

Communist party of iran

در آستانه ی هشت مارس: همچون ققنوسی که از خاکستر خویش


شیوا سبحانی

مانند هر جنبش دیگری، آن زمان که سخن از جنبش رهایی زن به میان می آید، خط سیاسی ای که بتواند رهبری جنبش را به عهده گرفته و جامعه و به طریق اولی تر زنان را سازمان دهد ضروری ترین نیاز خواهد بود. ما بر این باوریم که تنها یک جنبش اجتماعی عظیم توده ای به رهبری یک حزب کمونیستی است که می تواند با کسب قدرت سیاسی زمینه ی رهایی زن را به معنای اخص کلمه متحقق کند. این امر مستلزم این است که به تمام جنبه های ستم بر زن به صورت دقیق پرداخته شود و علیه آن مبارزه کرد. اگرچه روابط کالایی شده ای که سرمایه داری در اقصی نقاط جهان به پیش می برد و عامل اصلی ستم بر زن و بازتولید آن است اما یکی دیگر از مهمترین موارد ستم بر زن  پدر-مردسالاری است که ازقضا پرچالشترین زمینه ی مبارزه است چرا که مبارزه با سرمایه داری و حاکمیتهایی مانند ایران برای جامعه تا اندازه های بسیار زیادی روشن است اما فرهنگ پدر/مردسالاری شامل نزدیک ترین کسان زنان خانواده می شود. این فرهنگ جنبه های مختلفی دارد، شنیع ترین آن قتلهای ناموسی است که در همه جای دنیا شاهد آن هستیم، همین اواخر گردن زدن مونا حیدری توسط شوهرش نه تنها بازتاب گسترده ای در همه جا داشت بلکه باردیگر چهره ی کریه مردسالاری را نمایاند. اما لازم است به این نکته هم اشاره شود که فرهنگ ضد زنی فقط به قتلهای ناموسی مربوط نمی شود و یا بهتر است بگوییم زن ستیزی از موارد بسیار کوچک و کم اهمیت شروع می شود و نهایتا بر بستر شکل تولید سرمایه دارانه در زن کشی تبلور پیدا می کند. لایه های مختلف فرهنگ مردسالاری آنچنان درهم تنیده، عادی شده و پیچیده هستند که وقتی از آنها اسم می بریم شاید به نظر مسخره می آید اما مهم است بدانیم؛ فقط قتل ناموسی و خشونت فیزیکی نیست که زنان را قربانی می کند. از همان بدو تولد برخوردی که اطرافیان با دو کودک دختر و پسر می کنند بسیار متفاوت است. این برخوردها ممکن است به صورت مستقیم نباشد به عنوان مثال شکل شیردهی و زبان بدن مادری که فرزندش پسر است با مادری که دختربچه اش را شیر می دهد، متفاوت است باور غالب این است که پسربچه ها  بیشتر می خورن   د، این مسئله در میان جوامعی که با کمبود غذایی مواجه هستند و یا درگیر فقر شدید هستند سالانه به قیمت جان هزاران دختربچه تمام می شود. به علاوه ی اینها  در اوان کودکی مراقبت از دیگر بچه ها به وظیفه ی دختران بدل می شود، فشار روانی ناشی از تحمیل مسئولیت دیگر خواهرو برادران آنقدر زیاد است که دخترانی که در کودکی موظف به مراقبت از خواهربرادرهایشان بوده اند باید تاوانش را با افسردگی های سنگین و اضطرابهای طولانی مدت پس بدهند.


باید و نبایدهایی تربیتی -که وجودشان برای بازتولید سیستمی که فرهنگ پدر/مردسالاری در آن تنید و سود شایانی از قبل تن دادن زنان به ستم می برد-  به شکلی در بازی های کودکانه در ساخت هویت آنها نقش جالب توجهی ایفا می کند. دختری که در کنج خانه و یا مهد کودک مجبور به خاله بازی می شود، در واقع نه تنها آن موقع نقش کسی را که در آینده باید  خانه داری، کارخانگی و یا هردو را انجام دهد تمرین می کند، بلکه اساسا از آزادی ای که پسران خانواده از آن بهره مند اند بی نصیب می ماند. بازیهای دخترانه محدود، کسالت آور، محافظه کارانه و مطیع کننده است این همان روندی است که در ادامه در کارخانگی و خانه داری میلیونها میلیون دلار سود را به جیب سرمایه داران و حاکمیتها سرازیر می کند در حالیکه بازی های پسربچه ها در فضاهای بسیار بزرگتر و با شور و هیجانی که ضرورت سلامت و زندگی کودک است انجام می گیرد. لباسهایی که به دختران پوشیده می شود هویتی نمایشی و ابژه بودن را القا و در استمرار درونی می کنند لباسهای دست و پاگیری که البته چون باید پاکیزه باقی بماند تا اثبات شود که دختربچه به اندازه ی کافی مودب است، دیگر از عملکرد پوششی خود برای حفاظت از دختربچه ها بدل به چیزهایی می شود که مهمتر از خوشحالی و رهایی آنان است. این همان راهی که یا امپریالیستها با هوا کردن فیلهایی مثل کیم کارداشیان جلوی راه زنان می گذارند که مانند یک کالا باید هرازگاهی از آپشن های تازه ای برخوردار گردند و یا حاکمیتهای مثل جمهوری اسلامی که با تحمیل حجاب اسلامی  بدن زن را به کانونی ترین مکان تلاقی ایدئولوژی و روابط کالایی بدل می کنند. درست از این زاویه است که جمهوری اسلامی در هیچ شکلی نه می خواهد و نه نمی تواند سر مسئله زن کوتاه بیاید. در مقابل لباس و کفشهای پسربچه ها  خنثی و مناسب است  و آزادی عمل زیادی برای بازی کردن و دویدن را در اختیار کودک می گذارد. هویت سازی کودکان هم دوگانه و متضاد است، در واقع از همان روزهای اول زندگی کودکان به آنها یاد داده می شود که کودکی که زن آینده است با کودکی که نقش مرد را به عهده می گیرد، مشروط به رعایت قوانین نوشته و نانوشته، آداب و سنن و فرهنگی است که در آن زن نه تنها نقش کهتری را بازی می کند بلکه وجودش می تواند آنقدر شرم آور باشد که برای مردان بینوای خانواده چاره ای جز قتل و جنایت باقی نگذارد. طرز رفتار، سبک لباس پوشیدن، حرف زدن و خندیدن برای یکی نشانه ی عزت، مردی و قدرت می شود و برای دیگری نشانی از بی آبرویی و ننگ.



ما می دانیم که جمهوری اسلامی به مثابه یکی از زن ستیزترین حاکمیتها در تثبیت، تولید و بازتولید و تقدس بخشیدن به این فرهنگ چه نقش عمده و مهمی را ایفا می کند. مارکس به درستی می گوید که فرهنگ طبقه ی حاکم فرهنگ جامعه است، اما سوال اینجاست چرا در همین کشورهای از لحاظ صنعتی پیشرفته و دارای دموکراسی ای که تلاش می کنند کنه ی واقعی اش را با تبلیغات و رنگ و لعاب بپوشانند، سالانه هزاران زن قربانی خشونتهای ناموسی، خانگی و یا دیگر خشونتهای اجتماعی می شوند اینجا که دیگر قانونهای حمایتی زیادی به تصویب رسیده و زنانی هستند که در پستهایی مانند ریاست جمهوری، صدراعظمی، وزارتخانه ها، رئیس کمیسیون اروپا و.. به ایفای نقش می پردازند. جواب اینجاست که فرهنگ مرسالاری موذی تر از آن است که به آسانی تن به اقدامات ریشه ای هم در روبنا و هم در زیربنای اقتصادی بدهد چه برسد به آب بندی های پارلمانی. حتی اگر قوانینی به تصویب برسد بردی نخواهد داشت آن زمان که چرخه ی خشونت در خانه ها، کلیساها، کانالهای تلویزیونی پرزرق و برق، شبکه های اجتماعی و… بازتولید می شوند.


پس چگونه و به چه شکلی باید چنین مناسباتی برچیده گردد و زمینه برای تعالی زن به مثابه یک انسان رها به وجود آید. این مستلزم به پیش بردن مبارزه ی طبقاتی و تولید فکر در زمینه های مختلف و مشخصا در نقد و به زیر کشیدن فرهنگ پدر/مردسالاری است. این تولید فکر می تواند و باید به گسترده گی همان فرهنگی باشد که بناست علیه آن مبارزه کنیم. الگوهای تربیتی باید در خانه ها و مراکز آموزشی منطبق بر الگوهایی باشد که نه تنها زندگی یکی را منوط به رضایت دیگری نکند بلکه باید مبتنی بر آموزش و تربیتی باشد که در آن همه ی کودکان از امنیت و احساس رضایت از جنسیت خود و دیگری برخوردار شوند. این بستر سازی باید به گونه ای باشد که آن امکانات و فرصتهایی که در تمام طول عمر زنان از آنها دریغ شده شکلی جبرانی داشته باشد. از این رو چنین شرایطی است که در بطن یک مبارزه ی طبقاتی وجود تشکلات مستقل زنان در عرصه های مختلف زیست، کار، دانشگاه و سیاست ضرورت می یابد. اگر کسانی در جنبش کمونیستی براین باورند که تشکل مستقل زنان منجر به شکافهای طبقاتی در جنبش کارگری می شود و زمینه های اختلاف و افتراق را به وجود می آورد، هنوز به ویژگیهای جنبش زنان به اندازه ی کافی توجه ندارند. تشکل مستقل به معنای عدم مشارکت در تشکلات کارگری و عدم همکاری زنان در مبارزات کارگری نیست بلکه ساختی است برای شکستن انگاره های جنسیت زده و الگوهای رفتاری، که نه تنها زمینه را برای قربانی شدن زنان محدود و ازبین می برد بلکه اساسا بستری می شود برای ابراز وجود اقلیتهای جنسی و جنسیتی دیگری که این روزها ستمها و مشکلات مختلفی را در درون جامعه متحمل می شوند. ما برای برچیدن نظامی که در آن ستمهای مختلف و مخصوصا ستم به زن تولید و بازتولید می شودچاره ای نداریم جز ایجاد بستری برای مبارزه ی پیگیر و سازمان یافته، هژمونیک کردن گفتمان سوسیالیستی در جنبشهای اجتماعی، ایجاد تشکلات توده ای به خصوص برای زنان، ارتباط و همبستگی با دیگر جنبشهای اعتراضی و…. به رهبری یک حزب کمونیستی، ما باید بتوانیم از درون آن سیستمی که هستی مان را به آتش نابودی کشانده است همچون ققنوسی از خاکستر خویش برخیزیم.

هامبورگ

مارس 2022

اشتراک در شبکه های اجتماعی: