دوشنبه ۳ دی ۱۴۰۳ | 23 - 12 - 2024

Communist party of iran

درباره‌ی محیط‌ زیست و سازماندهی توده‌ای و طبقاتی!


نیما مهاجر

در جامعه‌ی سرمایه‌داری اگر بخواهیم درک و تحلیل درستی از مسائل انسانی و طبیعی داشته باشیم لازم است نقش، سهم و افق طبقات اصلی اجتماع -پرولتاریا و بورژوازی- را بررسی کنیم. این واقعیت در مورد مسئله‌ی تخریب‌های زیست محیطی نیز صدق می‌کند. ابتدا باید ببینیم نقش طبقه‌ی سرمایه‌دار و طبقه‌ی کارگر در ویران کردن طبیعت چقدر است؟ سهم این طبقات از تبعات بحران زیست محیطی چیست؟ وافق هر کدام از این طبقات برای برون رفت از وضعیت کنونی کدام است؟ در پایان نیز به موضوع ضرورت سازماندهی توده‌ای-طبقاتی حول مسئله‌ی محافظت از طبیعت می‌پردازیم.


از سده‌ها پیش با عروج مناسبات سرمایه‌داری میزان استفاده‌ی بی‌رویه از منابع طبیعی و تخریب‌های ویرانگر رشد قابل ملاحضه‌ای داشته است. سرمایه‌داری بر اساس اصل به حداکثر رساندن سود و اصل صرفه‌جویی و به حداقل رساندن هزینه‌ها طبیعت را به نابودی می‌کشاند. روند تخریب محیط زیست تحت نظام سرمایه‌داری از جنگ جهانی اول به این سو و مخصوصا از دهه‌ی ۱۹۷۰ میلادی با استیلای نئولیبرالیسم بر جهان سرعت دیوانه‌واری به خود گرفته است. نئولیبرالیسم با سلب مالکیت از اکثریت به نفع اقلیت هجمه‌ای بی‌رحمانه علیه دارایی‌هایی عمومی سازمان داده است. امروزه تولید گازهای گلخانه‌ای، پخش سموم و کودهای شیمیایی در طبیعت، ریختن پسماندهای اتمی و الکتریکی به بیابانها و اقیانوس‌ها، گرم شدن هوای زمین و دهها مسئله‌ی دیگر به سطح خطرناکی رسیده است، طوریکه حیات انسان بر روی کره‌ی خاکی را با مخاطره روبرو کرده است. عامل اصلی همه‌ی این مسائل تولید سرمایه‌دارانه و سود محور است. استفاده از سوخت فسیلی در کارخانه‌ها، صنعتی شدن کشاورزی و دامداری، گسترش فرهنگ مصرف‌گرایی، برداشت بی‌رویه‌ی گاز و نفت و معادن مختلف، تعرض به جنگل‌ها و آتش سوزی‌های عمدی و غیر عمدی، سدسازی‌های رقابتی در بین کشورها و… همه و همه محصول سیاست‌های سود محور نظام سرمایه‌داری است. رشد تکنولوژی و نیروهای تولیدی امکان این را به وجود آورده است که نیازهای جمعیتی حتی بیش از جامعه‌ی بشری را برآورده کرد و همزمان محیط زیست را به نابودی نکشاند. اما انگیزه‌ی سوداندوزی و رقابت حریصانه تحت مناسبات سرمایه‌داری، رشد نیروهای تولیدی را نه در خدمت اکثریت انسانها و حفظ محیط زیست بلکه در راستای اهداف استثمارگران انسان‌ها و غارتگران طبیعت بکار می‌گیرد.


بر کسی پوشیده نیست که اقلیت سرمایه‌دار بیشترین نقش را در ویران کردن طبیعت دارند. بگذارید ببینیم سهم طبقات اجتماعی از تبعات زیان‌بار تخریب محیط زیست چقدر است. غارت و بهره‌برداری سودجویانه از منابع طبیعی معمولا مصیبتهای زیست محیطی و اقتصادی زیادی برای ساکنان آن محل و مردم بومی دارد. شرکت‌های خصوصی علاوه بر استثمار نیروی کار، شیره جان طبیعت و زیستگاه کارگران را می‌کشند، بعد از مدتی بیکاری را فراگیر می‌سازند، محیط زیست را چنان آلوده می کنند که انواع بیماری‌های پخش شود، جنگل‌ها را از بین می‌برند و زمینی سترون و سوخته برای زحمتکشان منطقه بر جای می‌گذارند. بعد از آنکه این شرکت‌ها منطقه را ترک می‌کنند، یا آن محل دیگر غیر قابل سکونت شده است یا زندگانی برای زنان و مردان تهیدست به مراتب بیش از قبل دشوارتر می‌شود. با کوچ شرکت‌ها از منطقه، کارگران و همه‌ی مردم درمی‌یابند که منابع طبیعی غارت شده‌اند، کشاورزی و دامداری کساد شده است، آب و هوای منطقه با آلاینده‌ها آلوده شده است و زندگی در آنجا دیگر مثل سابق نیست. شرکت‌های خصوصی همین بلا را بر سر جنگل‌ها می‌آورند. علاوه بر مافیای چوب که با قلع و قمع درختان سود کلانی به جیب می‌زنند، سوداگران بخش املاک و بورژوازی مستغلات نیز با کوه‌خواری و جنگل‌خواری، زمین مورد نیاز برای ویلاسازی‌ها را فراهم می‌کنند و حمله‌ای بی‌وقفه به اموال عمومی را سازمان می‌دهند. سرمایه‌داران حاکم بر جهان به خاک و آب و دریا و جنگل و معادن چوب حراج زده‌اند. از دریاچه‌ها و تالاب‌ها باتلاق و نمکزاری برجای گذاشته‌اند و صیادان را از محل درآمد خودشان محروم کرده‌اند.


روستاهای محروم و محلات حاشیه‌ی شهرها بدترین و ناسالم‌ترین محیط را برای زندگی دارند. بیغوله‌ها و محلات کارگری نزدیک مراکز تولید برپا می‌شوند و سهم کارگران از تولید، دود و گرما و سیاهی است. کارگران بخش زیادی از ساعات روزانه را در کارگاهها و کارخانه‌های کثیف و پرخطر بسر می‌برند. بخش نظافت و بازیافت زباله را خانواده‌های کارگری انجام می‌دهند. بوی تعفن زباله‌های شهری و بیمارستانی در نزدیکی محل زندگی فقرا و مردم روستاهای محروم بالا می‌گیرد. فاضلاب‌ها و رودخانه‌های آلوده به پایین دست و حلبی‌آبادها سرازیر می‌شود. کم آبی و آب ناسالم شهری سهم طبقات فرودست جامعه است. تهیدستان شهر و روستا کم‌ترین سهم را از پارک‌های جنگلی دارند. رنج بی امکاناتی‌ها و آلودگی‌های محل زندگی زحمتکشان بیش از همه بر سر زنان آوار می‌شود و کودکان در کنار زنان بیش از سایرین آسیب می‌بینند. در مقابل سرمایه‌داران در بهترین مناطق خوش آب و هوا زندگی می‌کنند. بهترین آب آشامیدنی را می‌نوشند و با برپایی استخرهای خانگی در ویلاهایشان بیشترین نقش  را در هدر رفت آب شیرین دارند. فرهنگ مصرف‌گرایی در میان ثروتمندان مرفه باعث می‌شود بیشترین پسماندها و زباله‌ها را تولید و روانه‌ی محل انباشت زباله کنند. تاکنون باید مشخص شده باشد که سهم کارگران از طبیعت و‌ محیط زیست، آلودگی و بیماری است و سهم سرمایه‌داران تفریح و پاکیزگی است. همین نابرابری بر رابطه‌ی کشورهای امپریالیستی و کشورهای فقیر آفریقا و آسیا و آمریکای جنوبی حاکم است. بورژوازی در کشورهای پیشرفته‌ی سرمایه‌داری کارخانه‌های خود را به کشورهای حاشیه می‌برند تا هم از نیروی کار ارزان و منابع این کشورها بهره‌برداری کنند هم تاثیرات زیان‌بار زیست‌محیطی را به این مناطق منتقل کنند. به این شکل خود را از خطر مبارزات کارگری و نظارت نهادهای زیست‌محیطی در کشورهای اروپایی خلاص می‌کنند. کافی است به لیست بزرگ‌ترین تولیدکنندگان گازهای گلخانه‌ای که بیش‌ترین سهم را در گرم شدن کره‌ی زمین و تغييرات اقلیمی دارند نگاهی بندازیم: چین، آمریکا، هند، اتحاديه‌ی اروپا، اندونزی، روسیه، برزیل و ژاپن. این واقعیت نشان می‌دهد که اقلیت سرمایه‌دار مخصوصا در کشورهای امپریالیستی بیشترین سهم را در نابود کردن کره‌ی زمین دارند.


نمیتوان از مسئله‌ی محیط زیست سخن گفت ولی حرفی از رابطه‌اش با ستم ملی به میان نیاورد. جمهوری اسلامی با آتش زدن عمدی جنگل‌ها و سدسازی‌های ویرانگر در شهرهای کردستان، انتقال آب و خشک کردن زمین‌ها در خوزستان و غارت معادن بلوچستان سیاست زمین سوخته را علیه ملت‌های ساکن در این سرزمین‌ها پیاده می‌کند. سیاست زمین سوخته تمامی ظرفیت‌ها و ثروت‌های اقتصادی، اجتماعی و طبیعی را نابود کرده و هر گونه پتانسیل مبارزه و مقاومت را در جغرافیاهای مشخص خاکستر می‌کند. آمریکا این سیاست را علیه مقاومت چریک‌ها در ویتنام بکار برد. جمهوری اسلامی نیز پس از به سرقت بردن انقلاب ۱۳۵۷ همین سیاست زمین سوخته را علیه سرزمین‌های مقاومت و ملت‌هایی که هرگز مغلوب ایدئولوژی‌های حاکمیت سرمایه نشدند بکار گرفت. حاکمیت سرمایه نابرابری در استفاده از آب و هوای سالم و طبیعت پاکیزه را به دیگر نابرابری‌های اقتصادی، جنسیتی و ملیتی اضافه کرده است. برای مثال شهر تکاب دارای پنجاه معدن بزرگ فعال سنگ و دو معدن عظیم طلا که یکی از آن ها بزرگترین معدن طلای آسیا و دیگری یکی از بزرگترین معادن خاورمیانه است با این وجود تکاب فاقد جاده‌ی مناسب و بیمارستان و پزشک متخصص و … است و سالانه هزاران جوان تکابی برای کار راهی تهران می‌شوند. همین روز یکشنبه هشتم مرداد ماه ۱۴۰۲ بود که تعدادی از اهالی روستای آق‌دره وسطی از توابع شهرستان تکاب بر سر یافتن شغل در معدن طلای آق‌دره تجمع کردند. این اعتراض توده‌ای با دخالت مأموران نیروی انتظامی به خشونت کشیده شد و در جریان آن سه نفر زخمی و دهها نفر بازداشت شدند که با تجمع خانواده‌های بازداشتی مواجه گردید. [۱] وضعیت استان‌های جنوبی هم تعریفی ندارد. طرح‌های انتقال آب توسط قرارگاه خاتم‌الانبیاء سپاه پاسداران علاوه بر اهداف غارتگری ریشه در ستمگری ملی این حکومت دارد. اگر رفرم ارضی شاه بخش وسیعی از مردم ایران را برای تامین نیروی کار ارزان به سمت حاشیه نشینی در کلان شهرهای مرکزی پرت کرد، اما تکمیل پروژه حاشیه نشینی و تحمیل مهاجرت اجباری به زحمتکشان به وسیله‌ی سدسازی‌ها و در جهت منافع سرمایه داری جهانی و منطقه‌ای سالهاست که در حال انجام شدن است.


در کردستان نیز از بین بردن عمدی جنگل‌ها ریشه در همین سیاست دوگانه‌ی تخریب و سودطلبی دارد. مختار خندانی [۲] دوازده ساعت قبل از حادثه و جان‌باختن‌اش درباره‌ی نقش مافیای دولتی و پشت‌پرده آتش‌سوزی‌های جنگل توضیحاتی داد: جنگل‌های بوزین و مرخیل از بکرترین مناطق جنگلی در پاوه هستند که منبع غنی درخت ون و آدامس طبیعی هستند. نماینده‌ی مجلس آرش لهونی علی‌رغم مخالفت‌ها و مقاومت‌های فعالین محیط زیست و مردم منطقه، مجوز برداشت ون از این جنگل‌ها را صادر کرده و بدتر از آن یک مافیای مخرب را حول این مسئله بوجود آورده است. مافیایی که با دلال بازی و فروش مجوز برداشت ون با قیمت‌های دست به دست شده و گزاف تیشه به ریشه‌ی جنگل‌ها می‌زند. برداشت کنندگان نهایی محصول نیز برای جبران قیمت بالای مجوز اقدام به بهره‌برداری بی‌رویه از درختان می‌کنند. از طرفی رویه‌ی تجاری شدن و سوداندوزی باعث شده که با زخم زدن بیش از اندازه به درختان برای برداشت ون، موجبات آسیب‌پذیرتر شدن درخت در مقابل آتش‌سوزی را بوجود بیاورد. صدور و فروش مجوز و محروم شدن مردم محلی منطقه از سهم برداشت آدامس طبیعی موجب شده که این جنگل‌ها بجای محفاظت و نگهداری شدن، از خصومت و دشمنی در امان نباشند. [۳]

اکنون به سوال سوم بپردازیم و از افق طبقات اجتماعی در رابطه با مسئله‌ی محیط زیست سخن بگوییم. تمام نهادهای جهانی بورژوازی به اشکال مختلف اعلام می‌کنند که اگر وضع به همین منوال پیش برود به زودی کره‌ی زمین یا بخش‌های وسیعی از آن غیر قابل سکونت خواهد شد. با این وجود انگیزه و منطق سود سمج‌تر و نیرومندتر از همه‌ی این گزارش‌ها عمل می‌کند. نشست‌ها و کنوانسیون‌های جهانی با سر و صدای زیادی برگزار می‌شوند اما کوچکترین اثری بر روند تخریب محیط زیست ندارند. بخش کوچکی از انسان‌ها زندگی اکثریت جامعه و سایر جانداران زمین را به تباهی می‌کشانند و جز تولید و غارت و تخریب بیشتر چشم‌انداز دیگری ندارند. به این ترتیب تنها طبقه‌ای که خواست و اراده‌ی حفظ محیط زیست را دارد پرولتاریا است. طبقه‌ی کارگر از آنجا که منافع عمومی را بر منافع فردی و سودخواهی کاسبکارانه اولویت می‌بخشد در مقابل استثمار انسان و استثمار طبیعت ایستادگی می‌کند.


متولیان دولتی حفظ محیط زیست در ایران -اداره‌ی منابع طبیعی و اداره‌ی محیط زیست- در واقع اداره‌ی غارت منابع طبیعی هستند که به اراضی ملی چنگ می‌اندازند و بعد از تخریب طبیعت آن را به نفع سرمایه‌داران خرد و کلان مصادره می‌کنند. محیط بانان خاییز، همانجایی که البرز زارعی[۴] جان داد در گزارش روزنامه ی ایران میگویند: یک فرد سرمایه‌دار ۳۲ هکتار جنگل را تصرف کرده و به ملک شخصی تبدیل کرده است. بقیه‌ی نهادهای حاکمیت اسلامی سرمایه‌داران نیز همواره با نگاهی نظامی-امنیتی به مسئله‌ی محیط زیست برخورد کرده‌اند. جمهوری اسلامی در حالی برای کنترل آتش سوزی جنگل‌های ترکیه هواپیمای آب‌پاش می‌فرستاد که در چند سال گذشته جلوی دیدگان حاکمان تماشاگر چهار تن از بهترین جوان‌های مریوان [۵] و سه تن از بهترین جوانان پاوه [۶]در حین اطفای حریق جنگل‌ها  زنده زنده در آتش سوختند. جمهوری اسلامی و مقامات فاسدش افشاگری‌های کنشگران محیط زیست را تحمل نمی‌کنند، به همین دلیل است که فعالین و خبرنگاران این عرصه را دستگیر و جریمه می‌کنند، در زندانها شکنجه و خودکشی می‌دهند و اگر لازم باشد به ترور و‌ حذف فیزیکی روی می‌آورند.


در حال حاضر انجمن‌ها و ngoهای زیادی با مجوز وزارت کشور فعالیت کنند. کار اصلی آن‌ها فعالیت‌های فرهنگی یا به عهده گرفتن وظایف دولت است بدون آنکه در جهت تجمع‌های اعتراضی توده‌ای و مطالبه‌گری قدمی بردارند. تشکیل کمیته‌های اطفای حریق در شهرهای کردستان و دیگر مناطق ایران یکی از فعالیت‌های اصلی این انجمن‌ها است. هر چند این کمیته‌ها با جمع کردن انسان‌های مسئول پتانسیل آن را دارند به کادرپروری بپردازند اما متاسفانه رهبری آن‌ها از قشر متوسط و روشنفکران خرده بورژوا هستند. ساختار غیردمکراتیک و الیت محور انجمن‌ها یکی دیگر از نقاط ضعف سمن‌ها است. نگاهی به وضعیت وخیم محیط زیست در ایران ناکارآمدی و ناتوانی این انجمن‌ها را نشان می‌دهد. رفرمیسم، محافظه‌کاری و تسلیم‌طلبی گرایش اصلی این انجمن‌ها است. ngoهای نامبرده نه تنها خودشان از پتانسیل‌های تجمع توده‌ای و اعتراضات خیابانی استفاده نمی‌کنند بلکه با گردآوردن بدنه‌ی دغدغه‌مند و دلسوز و مشغول کردنشان به فعالیت‌های روزمره‌ی ناموثر به سوپاپ اطمینان تبدیل شده اند.


برای آنکه بتوان فراتر از انجمن‌های فعالین زیست محیطی، حول مسئله‌ی حفظ طبیعت و محیط زیست به سازماندهی توده‌ای پرداخت لازم است توده‌ها را گرد بحران‌هایی سازمان داد که معیشت و زندگی روزمره‌ی اکثریت مردم را با مشکل و خطرات جدی روبرو کرده باشد. به عبارتی پاسخگویی به این بحران‌ها از پتانسیل بسیج توده‌ای برخوردار باشد. در گامهای بعدی تعیین مطالبات عینی، برگزاری تجمع‌های توده‌ای منظم و تثبیت تشکل توده‌ای با برگزاری مجمع عمومی و ایجاد صندوق مالی در اولویت قرار می‌گیرد.[۷] به چند نمونه اشاره می‌کنیم. مردم سراوان در سالهای گذشته با معضل دپوی زباله مواجه بوده‌اند و در معرض بیماری‌های پوستی، سرطان و بوی بد و آلودگی زباله قرار گرفته‌اند.‌ چندی پیش بود که برای مقابله با این مشکل بیش از ۲۰ روز تحصن کردند و زنان با تجمع شبانه روزی در صف اول این مبارزه‌ی توده‌ای قرار گرفتند. ۱۰ آبان ۱۴۰۱ و در بحبوحه‌ی انقلاب ژینا نیز مردم تفتان در بلوچستان طی فراخوانی بیش از صد‌ها ماشین از طوایف سالارزهی سیدبلانوشی معدن طلای انجیرک را تعطیل کرده و دستگاه‌ها را تخریب کردند. این تجمع‌های توده‌ای از روز ۲۳ دی‌ماه ۱۴۰۱ آغاز شد و به طور مکرر در روزهای بعدی برگزار گردید تا از استخراج طلای این معدن جلوگیری کنند. اعتراضات مستمر کشاورزان اصفهان برای گرفتن حق‌آبه و قیام تشنگان و زحمتکشان خوزستان در اعتراض به طرح‌های فاجعه‌بار انتقال آب از دیگر نمونه‌های مبارزات توده‌ای است. همه‌ی این خیزش‌ها محصول اراده و سازماندهی توده‌ها بوده است که مطالبات مشخصی را پیگیری کرده‌اند اما انجمن‌ها و ngoهای زیست محیطی نقش چندانی در این اعتراضات نداشته‌اند.


جنبش زیست محیطی بدون آنکه برنامه‌ی مشخصی برای کوتاه کردن دست سیاست‌های سودجویانه و مصرف گرایانه‌ی سرمایه‌داری داشته باشد، بدون آنکه به فکر معیشت توده‌های کار و زحمت باشد و طرح مشخصی را در این مورد عملا ارائه دهد، در یک کلام بدون آنکه همسو و همزمان از عدالت زیست محیطی و عدالت اجتماعی دفاع کند، قادر نخواهد بود به جنبشی توده‌ای و پایدار تبدیل شود. هر جایی که مالکیت خصوصی ثروت‌های طبیعی را به تملک درآورد زمینه برای استثمار طبیعت به دست مالکان فراهم می‌شود. صنایع بزرگ باید تحت مالکیت عمومی و نظارت دموکراتیک مردم باشد تا در راستای عدالت اجتماعی و عدالت زیست محیطی قرار بگیرد. سازماندهی کمیته‌های انقلابی از پایین و تشکل‌های محلی مانند آن چیزی که در جریان جلوگیری مردم تفتان از استخراج طلا مشاهده کردیم یکی از تجربیات زیسته‌ی زحمتکشان ایران است.


رهایی طبیعت و نیروی کار از چنگال سرمایه در گرو سازماندهی اردوی کار و رنج و ایجاد تشکل‌های مستقل پرولتاریا در کارخانه و تشکل‌های توده‌ای کارگران پراکنده و‌ زحمتکشان غیرپرولتری در محل زیست است. سازمان‌های توده‌ای کارگران، زنان، کشاورزان و زحمتکشان شهر و روستا می‌توانند در برابر تعرض خصوصی‌سازی‌ها به مالکیت عمومی ایستادگی کنند و مبارزات زیست محیطی را به خواست اداره‌ی‌شورایی و حاکمیت توده‌ای پیوند بزنند. افق طبقه‌ی کارگر کنترل و مالکیت کارگری بر تولید و توزیع در مراکز کار و کنترل و مالکیت مردمی بر نهادها و ثروت‌های اجتماعی است. همانطور که کارگران یک کارخانه برای تامین امنیت خودشان در محیط کار، برای فراهم آوردن محیطی به دور از آلودگی و آلاینده های شیمیایی و صنعتی، و برای ملزم کردن دولت و کارفرما به ایجاد محیطی سالم و مفرح در محل کار به نیروی متشکل و مبارزه‌ی طبقاتی چشم امید می‌بندند؛ کارگران و زحمتکشان در محیط زندگی هم با دفاع از مالکیت عمومی در مقابل تملک خصوصی، با مبارزه برای بهبود در رفاه و معیشت همگانی، با تلاش در جهت ملزم کردن دولت به هزینه کردن برای بالا بردن آگاهی زیست محیطی در جامعه، با تقویت مطالبه گری و با کوتاه کردن دست شرکت‌های خصوصی از طبیعت و محیط کار و زیست خودشان پاسداری می‌کنند. کارگران با خود سازماندهی در تشکل‌های توده‌ای هم از مالکیت عمومی ثروت‌های طبیعی در مقابل یورش خصوصی‌سازی‌ها دفاع می‌کنند، هم با کوتاه کردن دست افراد و شرکت‌های خصوصی و دولتی از حرص و آز فردگرایانه و منفعت طلبانه، زمینه‌ی ارتقای چشمگیر فرهنگ حفاظت و استفاده‌ی درست از طبیعت را نهادینه می‌کنند. برقراری پیوند اکولوژیکی و دگرگون کردن رابطه‌ی انسان با طبیعت در گرو دگرگون کردن مناسبات تولید اجتماعی است. تنها در این صورت و با حاکم شدن عقلانیت سوسیالیستی بر نظام تولیدی و منابع طبیعی است که می‌توان محیط زیست را از خطر نابودی نجات داد.


منابع و توضیحات:

[۱]: در این مورد بنگرید به مطلب «تشکل توده‌ای بیکاران»، نیما مهاجر، سایت آزادی بیان

[۲]: از جانباختگان آتش‌سوزی‌های پاوه

[۳]: نقل به مضمون

[۴]: البرز زارعی مقدم کوهسرک از اعضای تشکل زیست‌محیطی سبزگامان کهگیلویه بویراحمد در دوازدهم خرداد ۱۳۹۹ هنگام خاموش کردن آتش جنگل‌های دیل و گچساران دچار سوختگی شدید شد و عصر روز جمعه ۳۰ خرداد بعد از ۱۸ روز بستری بودن در بیمارستان جان باخت.

[۵]: سوم شهریور سال ۱۳۹۷ در جریان آتش‌سوزی گسترده در جنگل‌های اطراف روستای پیله و سلسی در شهر مریوان چهار تن به نامهای شریف باجور و امید حسین‌زاده از اعضای انجمن سبز چیا و محمد پژوهی و رحمت حکیمی‌نیا از نیروهای منابع طبیعی جانباختند.

[۶]: هشتم تیر سال ۱۳۹۹ مختار خندانی و یاسین کریمی از اعضای انجمن ژیوای و بلال امینی از فعالان محیط زیستی هنگام خاموش کردن آتش در منطقه حفاظت‌شده بوزین و مرخیل جانباختند.

[۷]: در این مورد نگاهی بیندازید به مطلب «گامهای عملی ایجاد یک تشکل توده‌ای، نیما مهاجر، سایت آزادی بیان

مرداد ۱۴۰۲

اشتراک در شبکه های اجتماعی: