خیزش انقلابی مهسا چند گام به پیش
یکشنبه ۱۰ مهر ۱۴۰۱
زمانیکه اوباشان گشت ارشاد مهسای جوان را به قتل رساندند، تصور این را نمیکردند که قتل مهسا جنبشی را رقم بزند که در فاصله اندکی چهار گوشه کشور را در بر گیرد و چنین انعکاس جهانی پیدا کند. تصور این را نمی کردند که خروش “ما همه مهسا هستیم” در خیابان ها، میادین و بر بام خانه ها طنین انداز شود. مهسا را رژیمی به قتل رسانده است که اسلامی سیاسی و قوانین زن ستیزانه یکی از پایه های حاکمیتش است. در بیش از چهاردهه همه ابزارهای سرکوبش را جهت اسارت زنان به کار گرفت. بیست سال پیش اوباشان خود را تحت نام ” گشت ارشاد” برای سرکوب زنان سازمان داد و به صحنه آورد. اکنون همان نسلی که باید به زور این اوباشان حجاب بر سر کنند، شورش کرده و به خیابان آمده اند. حجاب بر زمین میافکنند، هر چه را که نماد بردگی زنان است در آتش خشم خویش می سوزانند و فریاد ” زن، زندگی و آزادی ” سر می دهند. زنان و مردان آزادیخواه به میدان آمده اند و با شعار ” کار ، نان، آزادی”، زندانی سیاسی آزاد باید گردد”، ” دانشجو، کارگر، اتحاد، اعتصاب” خواسته ها و چشم انداز خیزش انقلابی مهسا را فریاد می زنند. در واقع شکست رژیم در هفته ” حجاب وعفاف ” و تعرضی که زنان کردند، پیش درآمد نقش پیشتاز زنان در خیزش مهسا بود.
سران رژیم در هراس از خشم توده ها یک بار دیگر با ترفند ” انکار” به میدان آمدند. رئیس جمهور قاتل وعده رسیدگی قوه قضائیه اش را داد، قوه قضائیه ای که کارنامه اش خونین تر از آن است که کسی به آن باور کند. این مردم بارها این نوع “انکار” ها را شنیده بودند. در آبان نود و هشت بر سینه بیش از هزار و پانصد زن و مرد، پیر وجوان و کودک گلوله نشانده بودند وانکار کرده بودند. اعتراضات مردم اصفهان و خوزستان را به گلوله بستند و انکار کردند. هواپیمای اوکراینی را ساقط کرده و انکار کردند. بکتاش آبتین را در زندان به قتل رسانده و انکار کردند. از اول ماه مه به این سو دهها نفر از فعالین کارگری را به بهانه ” اقدام علیه امنیت ملی” به بند کشیدند. اما مهسا نه برای شرکت در یک جنبش اعتراضی به تهران آمده بود و نه برای به اصطلاح دیدار با عوامل بیگانه راهی سفر شده بود، با این وجود دژخیمان رژیم اسلامی او را بازداشت کردند و به قتل رساندند. همین قتل تراژیک و تکان دهنده جرقه ای بود که آتش خشم و اعتراض فرو خفته جامعه را شعله ور ساخت.
هر چند که این اولین قتل جنایتکارانه رژیم نبود، ولی این قتل در شرایطی انجام میگرفت که همه شاخک های حساس حکایت از آتش فشانی میکرد که در زیر پوست جامعه منتظر فرصتی برای فوران بود. معلوم بود که دوره پسا کرونا توده های به جان آمده از گرانی، بیکاری و فقر و فلاکت اقتصادی و عاصی از تبعیض های جنسیتی و بی حقوقی های اجتماعی به میدان خواهند آمد. طی ماههای گذشته هر هفته بازنشستگان به خیابان آمده وفریادشان از فقر وفلاکت به آسمان رفته بود، معلمان با اعتصابات و اعتراضات سراسری مطالباتشان را فریاد میزدند، خانواده های زندانیان محکوم به اعدام همه روزه دست به تجمع اعتراضی زده و خواهان رهائی عزیزانشان از مجازات اعدام بودند. اکنون خیزش مهسا همه این فریاد ها را به هم پیوند زده است. شعار ” از کردستان تا تهران، خونین تمام ایران”، “از زاهدان تا تهران خونین تمام ایران” عهدنامه پیوند همه آنانی گشته بود که بیش از چهار دهه سرکوب شده بودند. جنبشی که بخش عظیمی از نیروی محرکه اش زنان شجاع و شورشی بود در فاصله بسیار اندکی جنبش رهائی زن، جنبش انقلابی کردستان، جنبش دانشجویی، معلمان، بازنشستگان و تهیدستان شهری را به هم پیوند زد و پیوند با جنبش اجتماعی طبقه کارگر را در چشم انداز قرار داد. این جنبش انقلابی با روحیه تعرضی اش، با نقش پیشتاز زنان، با شعارها و مطالباتش، با همبستگی سراسری و تاکتیک هایش و بالاخره با رهبران جوان و کار آزموده اش در مقایسه با خیزش های پیشین گام های بزرگی به جلو برداشته است. رژیم جمهوری اسلامی نمی تواند جامعه را به قبل از خیزش مهسا باز گرداند.
شعارهای مطرح شده در دو هفته گذشته نه تنها بیان مطالبات جنبش اعتراضی نه تنها طرح افق رهائی جامعه بلکه همزمان بیان یک نه بزرگ به بخشی از نیروهای اپوزیسیون بورژوائی بود. شعارهای “مرگ بر دیکتاتور”، “ما همه مهسا هستیم، بجنگ تا بجنگیم”، ” نان کار آزادی”، “نه به آپارتاید جنسیتی”، ” بیگاری، بیکاری، حجاب زن اجباری”، ” تنها ره رهائی، اداره شورائی”، ” زندانی سیاسی آزاد باید گردد”، ” آزادی، آزادی، آزادی”، ” دانشجو، کارگر، اتحاد، اعتصاب” و “مرگ بر ستمگر ، چه شاه باشه، چه رهبر”، شعارهایی بودند که مطالبات اکثریت فرودستان و ستمدیدگان جامعه را به هم پیوند می زدند.
همه این شعارها مهر چپ جامعه را بر خود داشته و در تقابل کامل با استراتژی اپوزیسیون بورژوائی قرار دارند. واین شاید یکی از مهمترین عناصر تکامل این جنبش در مقایسه با خیزشهای دی ماه نود و شش و آبان نود و هشت است. در دیماه شعار “اصلاح طلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا” پاسخ به تقلاهای آن بخش هائی از بورژوازی بود که کوشش داشتند جنبش اعتراضی مردم را درخدمت جدال باندهای رژیم محدود کنند. در آبان نود وهشت تهیدستان شهری در پاسخ با تهاجم نیروهای سرکوبگر در همه جا به نمادهای حاکمیت جمهوری اسلامی حمله کرده و آن را به آتش کشاندند و گفتمان گذار انقلابی را تقویت کردند.
اکنون در شرایطی که پرونده قدرت سیاسی به روی جامعه باز شده است، در شرایطی که جامعه باشتاب بسوی تحول انقلابی حرکت میکند و در شرایطی که جامعه به سرعت قطب بندی میشود، طبقات اجتماعی متفاوت و به نمایندگی از آنها نیروهای سیاسی واحزاب متعلق به این طبقات وارد کشمکش های سیاسی می شوند. درست در این لحظات حساس که جنبش اعتراضی با شعارهایش با همه احزاب بورژوائی مرزبندی میکند، به میدان آمدن طبقه کارگر در بعد اجتماعی به یک ضرورت سیاسی و طبقاتی تبدیل شده است. طبقه کارگر با اعتصابات خود می تواند، به این خیزش انقلابی نیرو و توان دیگری ببخشد و ماشین سرکوب رژیم را فلج و زمینگیر کند. کارگران نفت و کارگران و هفت تپه به سرکوبگران هشدار دادند که اگر سرکوب ادامه یابد اعتصاب می کنند. خیزش ادامه دارد، سرکوب ادامه دارد. مزدوران سرکوبگر رژیم جمهوری اسلامی در زاهدان بیش از چهل نفر از معترضان را به قتل رسانده و ده ها نفر را زخمی کردند. تداوم و پیشروی خیزش انقلابی مهسا در گرو به میدان آمدن طبقه کارگر است، طبقه ای که در سالهای اخیر با اعتصابات شکوهمندش ستون فقرات جنبش های اعتراضی در جامعه بوده است.
سخن روز شبکه تلویزیون حزب کمونیست ایران و کومه له