خوب، اکنون چی آقای بایدن؟
سه شنبه ۲۳ شهریور ۱۴۰۰
عباس سماکار
به ویژه پس از افتضاح نوع خروج آمریکا از افغانستان، ناکامی دمکراتها در پایان دادن به بحران برجام جلوه ویژه ای یافته است.
آیا سیاست «فشار حداکثری» شکست خورده است؟ ظاهرا دمکرات ها چنین تبلیغ می کنند که این سیاست پیروز نشده است و ترامپ راه خطا رفته و با به خطر انداختن برجام، امکان دستیابی جمهوری اسلامی را به بمب هسته ای افزایش داده است. اما روشن نیست سیاست جانشین «فشار حداکثری» از سوی دمکراتها دقیقاً چیست. پذیرش شرط های جمهوری اسلامی برای بازگشت به برجام، پذیرش برداشتن تحریم ها، بدون ایجاد محدودیت در دخالت های منطقه ای و سیاست موشکیِ جمهوری اسلامی، برای دمکرات ها حکم مرگ را در انتخابات بعدی آمریکا دارد و به ویژه پس از موج ناخشنودی از شیوۀ خروج آمریکا از افغانستان، ممکن است به سقوط بایدن منجر شود.
جمهوری اسلامی در قبال این وضعیت، چهارچشمی مواظب است طوری بازی کند که، نه آمریکا و غرب یکسره از او ناامید شوند و از دنبال کردن سیاست برجام دست بردارند، و نه از خود عجله ای برای دنبال کردن مذاکرات وین نشان دهد. جمهوری اسلامی، با سخت تر کردن سیاست سرکوب داخلی، می کوشد آماده تحمل تحریم ها برای مدت زمان بیشتری شود؛ اما برای این رژیم هم روشن است که داشتن بمب اتم نان نمی شود. بمب اتمی سایۀ تهدید ادامه بقای این رژیم را برنمی دارد. این بمب بیشتر از هر چیز برای جمهوری اسلامی مقابله با تهدید مستقیم نظامی ست. و الی، حتی اگر جمهوری اسلامی به فرض محال بخواهد از این بمب برای نابود کردن تلاویو هم استفاده کند، این تصور را ندارد که با این کار خود را از نابودی نجات می دهد. چنین انفجاری بیشک نابودی فوری جمهوری اسلامی را در پی خواهد داشت. جمهوری اسلامی در سیاستِ تا کنونیش، در پی دامن زدن به تنش نظامی با اسرائیل نبوده است. حتی نمی خواهد اسرائیل را بیش از این، نسبت به پیشرفت های غنی سازی خود تحریک کند.
اما اتخاذ سیاست مقابله با تهدید نظامی هم در موضوع دستیابی به بمب اتم، تاثیر چندان درازمدتی برای جمهوری اسلامی نخواهد داشت. زیرا داشتن این نوع بمب، مانند کره شمالی، جمهوری اسلامی را از شر تحریم ها رها نمی کند. جمهوری اسلامی نمی تواند به بهانه مقابله با تحریم ها از بمب اتم استفاده کند. از زاویه نگاه و سیاست غرب، و حتی روسیه و چین، وجود چنین بمبی در دست جمهوری اسلامی خطر است، خطر گسترش سلاح های کشتار جمعی در دست حکومت های خرد و تروریست ها، خطر بلبشوی اتمی و غیرقابل کنترل شدن استفادۀ کله خرانه از آن، اما فاجعه نیست. حتی از نظر خود جمهوری اسلامی، این بمب نمیتواند خطر شورش های داخلی علیه گرسنگی و فقر حاصل از تحریم های فلج کننده را از میان بردارد.
بنابراین جمهوری اسلامی هم می خواهد در سیاست برجام به توافق برسد؛ اما چگونه؟
یعنی؛ «با برداشتن تحریم ها به شرط محدودیت در غنی سازی هسته ای و بدون محدودیت در سیاست دفاعی- تهاجمی موشکی و محدودیت در دخالت های منطقه ای».
ولی غرب و به ویژه آمریکا در این زمینه تا چه حد آمادگی پذیرش مقاصد سیاسی جمهوری اسلامی را دارند. غرب در مجموع اروپائی و غیرآمریکائی آن، در تاریخچه پس از جنگ جهانی دوم، و به ویژه پس از تصمیم سیاست خروج آمریکا از افغانستان (حتی با آن شکل افتضاحش) نشان داد که تا گلو وابسته به سیاست نظامی آمریکا در جبهه جهانی ست. اروپا نشان داد که حتی قادر نیست بدون پشتیبانی نظامی آمریکا، به آسانی نیروی نظامی خود را از افغانستان خارج کند و در قبال سیاست های آمریکا سیاست مستقل داشته باشد. خود آمریکا هم در مورد برجام در گِل مانده است. به ویژه شکست در افغانستان، در حال حاضر، امکان امتیازدادن به جمهوری اسلامی را به یک معضل ظاهرا غیرقابل حل بدل کرده است. اما سیاست جایگزین چیست؟ بازگشت به سیاست «فشار حداکثری»؟ ولی بازگشت به سیاست ظاهرا شکست خوردۀ ترامپ برای بایدن تا چه حد ممکن است؟ آمریکا در سفرهای وزیر امور خارجه اش به روسیه (نه به چین) و به اروپا و کشورهای عربی، حکایت از سنجش یک سیاست نامطمئن در قبال برجام دارد. آمریکا نمی داند که روسیه و اروپا در قبال این سیاست، در آیندۀ نزدیک چه نقشی در منظقه بازی خواهند کرد. آمریکا حتی از واکنش اسرائیل و اقدام خودسرانه آن هم بیمناک است. سفر نفتالی بنت نخست وزیر اسرائیل به آمریکا احتمالا سنجش این واکنش را در پی داشته است. اما با تمام این، آمرکا می کوشد وجهه خود را حتی در سازش با یک جبهه جهانی حفظ کند و نتایج چندان غافلگیرانه ای (به ویژه برای دمکراتها) به بار نیاورد.
برای روسیه و چین هم موضوع مبهم است. چین گرچه از نظر اقتصادی رقیب بسیار با اهمیت تری نسبت به روسیه برای آمریکا به شمار میاید، اما این کشور در عرصه «سیاست» هنوز رقیب غرب و به خصوص آمریکا شمرده نمی شود و وزیر امور خارجه آمرکا برای رایزنی به چین نمی رود. چین هم، خود فعلاً مایل نیست در عرصه سیاسی «رقیب» به شمار آید و به ویژه به تنش های غرب در رابطه با تایوان و دریای چین و تهدید ژاپن دامن بزند. بنابراین در رابطه با ایران، «سیاست سیاسی» چین محتاطانه است.
روسیه هم در این زمینه بلاتکلیف است و تمایلی ندارد که با حمایت همه جانبه از خواستهای جمهوری اسلامی به تنش با غرب دامن بزند. روسیه در صورتی می تواند موضع قاطع در قبال ایران و موضع خصمانه نسبت به غرب درپیش بگبرد که مسئله تهدید عملی نظامی در کار باشد. افزون براین، موضوع اکراین، محدودیت های سلاح های اتمی و دیگر درگیریهای سیاست جهانی، روسیه را وامیدارد که در حمایت از جمهوری اسلامی تا آنجا پیش برود که منافع خود این کشور اقتضا میکند. در نمونۀ سیاست روسیه در سوریه، میشود مغایرت برخی سیاست های این دو کشور را آشکارا دید. افزون بر این دست یافتن جمهوری اسلامی به بمب اتم، دلخواه روسیه هم نیست.
بنابراین موضوعیت برجام در سیاست غرب، آنقدر اهمیت دارد که علیرغم توقف مذاکرات وین، موضوع حاکمیت طالبان در افغانستان نتوانسته است به موضوع بالفعل سیاست جهانی بدل شود. یعنی افغانستان هم بلای جان جمهوری اسلامی شده و مانعی بزرگی در راه امتیازدهی آمریکا به ایران است. دو سیاست موازی خروج از افغانستان و رفع کامل تحریم های جمهوری اسلامی، بن بست کنونی بایدن و دمکرات ها در آمریکا به شمار می آید.
خوب، اکنون چی آقای بایدن؟
اشتراک در شبکه های اجتماعی:
تگ ها :
بایدن