پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ | 21 - 11 - 2024

Communist party of iran

حزب کمونیست ایران، چالش موجود و خوانش های متفاوت


الماس فرضی (صمد)

علنی شدن اختلافات موجود در حزب کمونیست ایران و سازمان کردستان آن کومه له با واکنش های متفاوتی در بیرون حزب مواجه شد. احزاب و گرایشات گوناگون در چپ انقلابی، هر یک به سهم خود با توجه به اطلاعات و دانسته های خود از این اختلافات مواضع خود را بیان نموده اند. در میان این مواضع بجز گرایشی که فکر می کند با هزیمت آنان از حزب کمونیست ایران عیار کمونیستی و مارکسیستی حزب ناپدید شد! سایر سازمان ها و احزاب طیف اپوزیسیون چپ و کمونیست های منفرد با مسئولیت و ابراز نگرانی، خواهان برخورد اصولی و مسئولانه در قبال سرنوشت این تشکیلات ها و توجه اخص به منافع آنی و آتی جنبش کارگری و سوسیالیستی در اتخاذ هر گونه تصمیمی گشته اند.

در تشکیلات های حزب، هر دو گرایش خود را محق به آنچه انجام می دهند می دانند. از یک طرف کمیته مرکزی بنا به ماده ١٦ اساسنامه به عنوان بالاترین ارگان تشکیلات در فاصله دو کنگره خود را موظف به اتخاذ تصمیمات لازم می داند و محق به انتظار انجام و پیشبرد آنها از سوی سایر نهادهای حزب. در طرف مقابل، کمیته خارج حزب (در هماهنگی با کمیته مرکزی کومه له) پس از دوری پر تلاطم و سرشار از برخوردهای بسیار غیر معمول و مخرب عملا ارتباط خود با کمیته مرکزی را قطع نمود. آین رفقا مدتها علیرغم ادعای نبود اختلاف که ظاهرا برای مخاطبین بیرون از تشکیلات عنوان می شد، در درون تشکیلات با استفاده جناحی از آن ارگان و قطع رابطه با کمیته مرکزی عملا تشکیلات را با بن بست مواجه نموده اند.

این نوشته تلاش دارد با نگاهی تا حدودی متفاوت از آنچه رفقای دو گرایش از وضعیت حزب و ریشه های بحران موجود به تصویر کشیده اند به توضیح و توجیه وضع موجود و همچنین مواضع آنان در مورد جایگاه مسائل تشکیلاتی در جهت دادن سایه روشن های نظری به بحران موجود بپردازد. نگاهی که اگرچه خود را با استراتژی کارگری و کمونیستی حزب تعریف می کند و درصف بندی موجود خود را همسو و همراه با آن می داند، با این وجود پاسخ به بحران موجود را فراتر از قرائت های موجود و نیازمند یک بازبینی جدی در نگاه و استراتژی تشکیلاتی ما از جانب آن رفقا می داند. و معتقد است اهداف ما برای برون رفت از این بن بست، نمی تواند از استراتژی و شعار ما برای جامعه که در قلب آن شورا و اقدام و تصمیم جمعی و شورایی در تمامی سطوح مبارزاتی، سازمانی و پیکارهای طبقاتی – اجتماعی قرار دارد باشد. خاطر نشان نمودن این مسئله حیاتی از آنجا که تشکیلات های چپ کشور ما معمولا نسخه ای برای جامعه تجویز می کنند که در هیچکدام از آنها نه مورد توجه قرار گرفته و نه به اجرا در آمده است بر می خیزد. بدون یک بازبینی جدی و خانه تکانی حقیقی، و گذار از این مرحله حساس از تاریخ حزب با (که امیدوارم چنین باشد) یا بدون رفقای گرایش دیگر، معضل ما کماکان بی پاسخ خواهد ماند و در بر همان ریشه ای خواهد چرخید که نتیجه اش را امروز می بینیم. ما می مانیم و حزبی که بی توجه به نیاز روز افزونش به بازسازی فکری و سازمانی قادر به انجام وظایف مبارزاتی و اجتماعیش نخواهد بود و هر از گاهی در تند پیچهای مبارزاتی دچار تلاطم و بحران می شود.

بحث و بررسی گستره و عمق تفاوت های فکری، سیاسی و تشکیلاتی در یک سازمان، حق گرایش و برسمیت شناختن آن در یک تشکیلات تا حد تشکیل فراکسیون، انشعاب و جدا شدن های متعدد در کنار اتحاد عمل ها، هم گرایی ها و بهم پیوستن ها در جنبش کمونیستی کارگری همواره یکی از عرصه های مخاطره انگیز، ریسکی و پر دست انداز بوده است. بویژه آنکه پیوندهای فردی، اجتماعی، طبقاتی و مبارزاتی بسیار ریشه دار و گسترده ای که هم اکنون در تشکیلات ما وجود دارد هم در میان باشد. سوای آن در شرایطی که به باور بسیاری شتاب و گستره گریز دو گرایش از همدیگر بهیچ وجه متناسب با عمق و دامنه اختلافات نیست، درک و فهم خیزهای بلند ی که برای چنین جداسری ای برداشته شده برای همگان مشکل خواهد بود.

بستر اختلافات موجود با میزان بحران موجود در حزب ما تناسبی ندارد. رفقایی که کمر به جدایی بسته اند و از هم اکنون بار و بنه خود را چیده و نظر به جهت های دیگر دارند طبعا با چنین برآوردی موافق نیستند. از همین رو شاید بتوان گفت نوشته حاضر کمتر از هر مورد دیگر مورد توجه و لطف این رفقا قرار بگیرد. به باور من همانند بسیاری انشعابات و جدایی های جنبش چپ، پایه های مادی و نظری بحران موجود درتشکیلات ما که ظاهرا بایستی از وضعیت، نیازها و مبارزات مردمان کارگر و زحمتکش که ما همگی خود را سر سپرده آن میدانیم، منتج نشده است و با رویکرد بخش هایی از تشکیلات ما فاصله زیادی دارد. بیان این مطلب البته نه تلاش برای کم رنگ کردن اختلافات سیاسی و تشکیلاتی بلکه اذعان واقع بیننانه، مسئولانه و راهبردی بدان است که متاسفانه در موارد بسیاری با آنچه بخشی از رفقا در پیش گرفته اند متفاوت است. در واقع معیاراصلی برخی رفقا برداشت آنها از درستی مواضع خود و اشتباه و نادرستی گرایش مقابل بوده است. به بیان دیگر، چنین گروه بندیهایی تقریبا بدون توجه به تاثیرات مثبت و منفی اقداماتشان در درون سازمان و همچنین بر جنبش اجتماعی زنده و حی و حاضری که در پیکاری طاقت فرسا و مداوم با نظام موجود است، همواره خود را در مقام داور و قاضی قرار داده و بنام توده اعضآء و همچنین پاسدار و حافظ کل تشکیلات و به نیابت از توده های خیالی مورد خطابشان، آنچه خود صلاح دانسته اند انجام داده و میدهند.

در بسیاری تشکیلات ها، یکی از دلایل اساسی چنین امری نداشتن ارتباط با پایگاه اجتماعی- طبقاتی مورد ادعای آنها است. از همین رو به محض بروز کوچک ترین اختلافی، جناح های رقیب تمامی کار و بار و فعالیت های خود را تعطیل و به مبارزه با همدیگر می پردازند. مبارزه ای که هدف بی واسطه آن از همان ابتدا تحقیر، تضعیف و نابودی جناح رقیب و نه بسط و گسترش همبستگی عملی مبارزاتی و تاکید بر بسیاری اشتراکات سیاسی-طبقاتی و بر بستر آن بزیر آفتاب کشیدن سایه روشنهای فکری و سیاسی همدیگر. تلاش برای حذف و نه دامن زدن به مبارزه ای نظری برای روشنی بخشیدن به اختلافات نظری! چنین خسران بزرگی در رویکرد چپ کشور ما به متلاشی شدن هر چه بیشتر این کمپ و سرخوردگی و سردرگمی مردمان مورد مخاطب آنان و طیف وسیعی از نیروهایی منجر شده که میتوانستند به پایگان اجتماعی این چپ وصل شوند. برای دیدن اثرات این برخوردها کافی است به انشعابات پی در پی درجریان فدایی، حزب کمونیست ایران، احزاب کمونیست کارگری و همچنین راه کارگر پرداخت. جالب توجه است که تمامی این تشکیلاتهای خرد و کلان که اغلب شتابان و بی تامل بدون یک مبارزه جدی سیاسی ایدئولوژیک سالم راه انشقاق را بر گزدیده و بلافاصله آنرا به عمل می نشانند، هنگام بحث و بررسی پروژه های همکاری و وحدتهای احتمالی، چنان در ریز مشخصات هر موردی تمرکز میکنند که در بسیاری مواقع اصل موضوع به فراموشی سپرده میشود و نوزاد چنین پروژه های وحدت طلبانه ای اغلب ناقص و یا مرده بدنیا می آیند. آنها در یک پروسه خیلی کوتاه از هم جدا میشوند و کمی بعد تلاش میکنند راهی برای همکاری مشترک بیابند! به وضعیت تشکیلاتهای سیاسی جنبش سوسیالیستی بنگریم تا عمق فاجعه را بهتر دریابیم.

وضعیت گرایشات موجود در حزب

آنچه در رابطه با بحران موجود در حزب ما می توان گفت آنست که به باور من بخشی از رهبری حزب در هر دو گرایش و بویژه در گرایش رفقای کمیته مرکزی کومه له و کمیته خارج به سمت تکرار تجارب ناکام و بشدت مخرب گذشته در نیروهای مشابه که متاسفانه هیچ دستاورد ی غیر از تضعیف ‌قطب چپ و سازمان های منصوب بدان نداشته است در حرکتند. رۆیکردی که بر بستر آن اختلافات نظری و سیاسی موجود بدون توجه به سطح، حوزه و دامنه آنها برجسته می گردد واین رفقا نیازی به تجزیه، تحلیل و تشخیص چگونگی برخورد مسئولانه و اصولی با آن نمی بینند. این رفقا چنین استدلال میکنند که دامنه و عمق اختلافات به نقطه ای بی برگشت رسیده است و این همان استدلالی است که در تقریبا تمامی تشکیلات هایی که در بالا بدان اشاره نمودم و به دفعات متعدد دچار انشعاب شده اند روی داده است که متاسفانه برای کسانی که کمترین اطلاعی در این زمینه دارند امری ناآشنا نیست. به باور من این جدا سری و برخورد نه چندان مسئولانه که اکنون به پراتیک گرایشی در تشکیلات ما تبدیل شده در یک فضای مناسب و رفیقانه از سوی اکثریت رفقای تشکیلات حمایت نمی شود. رفقای مدافع جدایی که هم اکنون برخی ارگان های رهبری حزب مانند کمیته خارج و کمیته مرکزی کومه له را در اختیارگرفته و در جهت اهداف گرایش خود بکار می گیرند ناتوانی، و بی مسئولیتی خویش را در ایفای نقشی که توده حزبی بدانها سپرده بتمامی بنمایش گذارده اند. آنان با قبضه ارگان هایی که توانسته اند در انحصار خویش بگیرند، با قطع ارتباط تشکیلات های حزب، آگاهانه به وارونه جلوه دادن اوضاع، پخش اخبار غلط و نادرست، تهییج افراد کم تجربه و سوء استفاده از تصویر غلطی که در ذهن آنان ایجاد کرده اند و خلاصه سیاه و سفید کردن اوضاع ، عملا ما را به سمت پرتگاه هدایت می کنند. در همین رابطه می توان ادعا کرد که چنانچه این رفقا حتی در حد کارمندی که وظیفه ای را در مقابل دریافت حقوق انجام میدهد، به همان نسبت به تعهدی که به موکلین خود که اعضاء حزب باشند برای پیشبرد امورات حزب سپرده بودند عمل میکردند و نه سوء استفاده از آن موقعیت برای پیشبرد دیدگاه خود و گرایش مربوطه ، و در عوض مباحث و مسائل مورد مناقشه را در یک محیط رفیقانه پیش میبردند وضع ما امروز چنین نبود! به عنوان مثال آنچه رفقای کمیته خارج و کمیته مرکزی کومه له در نادیده گرفتن مصوبات کمیته مرکزی حزب که خود نیزبعضا عضو این نهاد هستند انجام داده اند اگر در یک نهاد خیریه دیگر و یا یک دستگاه دولتی اتفاق می افتاد، بلافاصله و بدون هیچ تاملی آنان را خلع مسئولیت و در مواقعی به مراجع قضایی ارجاع می دادند! رعایت این اصول و انتظار پیروی از قوانین نوشته و نانوشته کار در یک ارگان و تشکل مختص ما نیست. انتظاری غیر قابل تصورو و یا امری ناشدنی نیست! دل بستن به اینکه میتوان تا مدتی طولانی بر حسن نیت بخشی از رفقا که بدلایل متفاوت به بسیاری امور غیر تشکیلاتی، غیر اصولی و مخرب رفقای کمیته خارج چشم ببندند هر چه باشد جز آویزان شدن به شعار از این ستون تا آن ستون فرجی است نتیجه ای نخواهد داشت!

چنین شیوه ها و رفتارهای بشدت انحلال طلبانه، ضد تشکیلاتی و غیر کمونیستی ماحاصلی جز آنچه که تشکیلات ما اکنون درو می کند ندارد. به جرات میتوان ادعا کرد که چنین برخوردهایی اعتماد بنفس و اعتماد متقابل در تشکیلات ما را در هم شکسته و یا در بهترین حالت خدشه دار نموده. کسانی که در روز روشن بر بی خبری و احساسات بسیار رقیق رفقای خود سرمایه گذاری نموده و راست و دروغ را بار آنان می کنند، اخبار و گزارش های وارونه و دروغ را بااعتماد بنفس غیر قابل باوری به آنان حقنه می کنند و آگاهانه بذر کینه و دشمنی را در میان آنان می کارند، آنان که به عضو کمیته تشکیلات خارج که در یک جلسه رسمی تشکیلاتی رفقای حزبی خود را خطاب قرار داده و به آنان میگوید: «اگر به من بگویند “راست” با انگشتانم چشمشان را در میآورم» و یا عضو کمیته مرکزی کومه له و کمیته خارج رفقای خود را با نوشتن یادداشت در صفحه اتاق پالتالک در جلسه اخیر ک. خ. متهم می کند که «مطمئن نیستم که اگر این رفقا تفنگ دستشان بود آنرا بروی رفقای خود نمی کشیدند»، خم به ابرو نمی آورند و چنین رفتارهای خشن، توهین آمیز و خطرناکی را نه فقط تحمل میکنند بلکه بدان دامن میزنند، بدانها همه چیز بتوان اطلاق کرد مگر کسانی برخوردار از گذشت، رفاقت، دور اندیشی و برخوردار از اصول مبارزاتی که بسیاری از ما در زندگی سیاسی آنرا تجربه نموده ایم. و صد البته کماکان بخشی از اصول اساسی کار در یک تشکیلات سیاسی/ کمونیستی میباشند.

اگر از زاویه دیگری به این مسائل بنگریم شاید بتوان تا حدودی اتخاذ چنین روش هایی را چندان دور از انتظآر هم ندید. حقیقت آنست هستند کسانی که سالهاست ضرورت وجود حزب را تحت عناوین مختلف زیر سئوال برده و مطالبی هم در این رابطه نوشته اند. اگر چه این بحث تازه نیست اما با توجه به اقدامات و عملکرد اخیر این رفقا در کمیته خارج و کمیته مرکزی کومه له در قبضه کردن این ارگانها و قطع ارتباط با ارگانهای رهبری حزب و پیشبرد سیاست های گرایش خود، مسئله مخالفت با حزب و تضعیف و بی اعتبار کردن آن را مجددا پیش کشیده است. دادن چراغ سبز به ناسیونالیست هایی که اکنون بنام کومه له فعالیت میکنند و دعوت آنان به بازگشت به حزب و ذکر’ نداشتن نگرانی از حزب کمونیست’ ، مخالفت و کارشکنی در راه پیشبرد استراتژی حزب در همکاری و فعالیت جدی برای گردآوری نیروهای جنبش سوسیالیستی و تشکیل ‌قطب چپ، و مخالفت با همکاری ما با نیروهای کمونیست در کردستان، مخالفت هیستریک با جریان های چپ و کمونیست و چشم دوختن به کسانی که در بارگاه مرتجع ترین دستگاه های امپریالیستی بارها لنگ انداخته اند و نهایتا آچمز کردن تشکیلات خارج کشور ما که بزرگترین تشکیلات موجود در یک سازمان چپ در خارج کشوراست جملگی بخش هایی از اقدامات گرایش راست در حزب ماست.

رفقای این جناح در تشکیلات ما تاکنون در مقابل فشار گرایش مقابل در رابطه با انتشار مواضع سیاسی و نظری خود مقاومت نموده است. در واقع بخش عمده نقد و بررسی مواضع سیاسی و نظری آنان بر مبنای اظهارات و نوشته های سال های پیشتر و یا مصاحبه ها و سخنرانی های اخیر آنان بوده است. مسئله ای که به نارضایتی و برافروختگی رفقای دیگر افزوده است. بیش از آن جالب است یادآوری شود در حالی که این رفقا مدتها بود که برای کنترل تمامی ارگان های رهبری تشکیلات خیز برداشته بودند، بشدت منکر وجود هر گونه اختلافی در تشکیلات بودند! و تنها پس از انتشارعلنی مطالب متنوعی که در نقد مواضع این رفقا نوشته شد تنی چند از آنان با اکراه وجود اختلاف را پذیرفتند. با این وجود رفقای این جناح تاکنون از درگیر شدن در مباحث پیش آمده خود داری کرده و تمام تلاش خود را صرف کوتاه کردن نقش و دست رفقای جناح مخالف و ضربه زدن بر اعتبار و اتوریته قانونی آنان نموده اند. نتیجه عملی این اقدام قطع کامل مکالمات و ارتباط ارگان های رهبری تشکیلات می باشد.

رفقای این گرایش در ماه های اخیر هر کجا فرصتی پیدا می کنند از اینکه گویا آنان اکثریت تشکیلات هستند بخود می بالند و تلاش ورزیده و می ورزند تا از آن پتکی برای کوبیدن گرایش دیگر بسازند. نکته نخستی که می توان و باید در مورد قرار گرفتن در اکثریت گفت آنست که هر اکثریتی ضرورتا تمامی حقیقت را با خود ندارد، نه فقط چنین نیست بلکه در موارد ی اکثریت می تواند سرنوشت تشکیلاتی را به فاجعه بکشد! به سرنوشت سازمان فدایی پس از انقلاب و انشعاب اكثریت و اقلیت نگاه کنید! حتی در صحن جامعه هم چنین موردی می تواند پیش آید! کیست که بتواند ادعا کند اكثریت بزرگی از مردم کشور پس از شکست انقلاب بهمن به جمهوری اسلامی تمکین نکردند! آیا آنان کار درستی کردند؟ در تشکیلات ما هم مسئله اکثریت و اقلیت حزبی به چنان سادگی که رفقای کمیته خارج تڵاش می ورزند در ذهن رفقای دیگر ترسیم کنند نیست. تبدیل شدن این رفقا در جریان کنفرانس خارج کشور حزب بیش از آنکه از حقانیت سیاسی و مبارزاتی آنان و در نتیجه گرایش اکثریت رفقای حزب بدانان منتج شده باشد حاصل در مسئله بود! نحوه سازماندهی و پیشبرد کنفرانس خارج کشور که این رفقا در آنجا به اکثریت تبدیل شدند که در همان کنفرانس من به آنان نسبت به چگونگی پیشبرد کنفرانس تذکر دادم و مسئله دیگر نادیده انگاشتن قرار کمیته مرکزی حزب در توقف عضوگیری در تشکیلات بوده است. من علیرغم آنکه نسبت به این قرار از زاویه دیگری چندان تمایل مثبتی نداشتم، اجرا و پیشبرد آنرا وظیفه اعضاء و ارگانهای حزب طبق اساسنامه موجودمان میدانم. رفقای کمیته خارج کشور ما برای قرار گرفتن در جایگاهی که بتوانند خود را اكثریت تشکیلات بنامند و هر اقدام خلاف قانونی (اساسنامه) را پیش ببرد از اجرای آن قرار سر باز زدند که همین امر به اتهام مقابل رفقای گرایش دیگر بدانان در عضوگیری جناحی برای تبدیل شدن به اکثریت تشکیلاتی انجامیده است.

‌همزمان با چنین رویکردها و اقدامات ویرانگری، تاکتیک پناه گرفتن در پشت رفقایی از تشکیلات که سوای سایه روشن های مختلف در مواضع سیاسی آنها، اعتبار و حرمت مبارزاتی و شخصی آنان در داخل و بیرون تشکیلات شهره همگان است زاویه دیگری از اقدامات رفقای کمیته خارج میباشد. آنان با فرافکنی در مورد انتقاداتی که از رفقایی همچون ر. ابراهیم علیزاده بعمل آمده است تلاش می ورزند چهره ای مقدس و مذهبی از وی بسازند که هر گونه انتقاد و بحثی با ایشان حوزه ممنوعه این تشکیلات گردد. با این کار آنان با یک تیر دو هدف را نشانه گرفته اند. تحریک و تهییج افراد طرفدار خود و استفاده ابزاری از احساسات آنان برای پیشبرد طرح های خود، کنترل و ایزوله کردن رفیق ابراهیم با مخدوش کردن ارتباط و اعتبار و حرمتی که در تمام تشکیلات دارد. متاسفانه سکوت و عدم موضع گیری رفیق ابراهیم در مقابل حوادثی که در تشکیلات ما در جریان است به اعتماد بنفس این گرایش در پیشبرد پروژه خود کمک کرده است.

در عرصه سیاسی و استراتژیک، رفقای این گرایش با علم به آنکه هر گونه تخطی جدی از برنامه و استراتژی کارگری حزب با واکنش جدی و غیر قابل بخشش توده های کارگر و زحمتکش و بویژه جنبش کمونیستی (که برخی از این رفقا سبک سرانه آنرا به سخره می گیرند) روبرو خواهد شد استراتژی حرکت با چراغ خاموش را در پیش گرفته اند. بجای بحث و دیالوگ و انتشار نظراتشان، سیاست قبضه کردن ارگانهای رهبری و توقف فعالیت های مبارزاتی حزب در خارج کشور را در پیش گرفته اند. این رفقا بخوبی سرنوشت کسانی که در ابتدا با شعارهای رادیکال و مردم پسند و یدک کشیدن نام کومه له صفوف ما را ترک کردند را در مقابل خود دارند. آنانیکه زمانی در مخالفت با حزب کمونیست ایران، بی ثمر خواندن و شکست آن با رفتنشان وعده ها داده بودند که ها که نکنند، پس از مدتی سر از بارگاه شیخ های حاشیه خلیج و گرفتن چند عکس ازکاخ سفید در آوردند. رفقای ما البته به هیچ عنوان نمی خواهند چنین مسائلی در تشکیلات ما مطرح گردد، چنین سرنوشت و تجربه ای در مقابل توده های حزبی ما گشوده شده و مورد بازنگری قرار گیرد در مقابل با فحاشی و توهین و وصل کردن رفقای دیگر به کمونیسم کارگری تلاش میورزند از به زیر آفتاب کشیدن چنین مسائلی جلوگیری کنند.

گرایش راست در تشکیلات ما اکنون خود را تحت شعار، بازبینی در چهارچوب های سیاسی و نظری، پرهیز از تنگ نظری، نگاه مدرن و به روز به سیاست و مبارزه طبقاتی، عوض شدن دنیای پیرامون و عقب ماندگی چپ ایران در خانه تکانی فکری به رفقای هوادار خود در حزب می شناسانند. همه آنچه این رفقا تلاش می کنند به عنوان نو آوری و بدعت گذاری و خلاقیت در سیاست و پاسخ به مسائل عدیده روز به ما نشان دهند، بارها و بارها از جانب جریانات چپ پوپولیستی که پس از فروپاشی اردوگاه شرق به کمپ سرمایه داری جهانی و سوسیال دمکراسی پیوستند مطرح گشت! قریب سی سال پیش! آنان نیز از این تاکتیک ظآهرا تهاجمی برای از در برون کردن رقبای چپ تشکیلات های خود و در واقع آغاز مارشی برای هزیمت از ارودیی که تا آن مقطع با آن بودند و پیوستن به قطب راست جامعه بود. آنچه رفقایی همچون عادل الیاسی تلاش می کنند به عنوان کالاهای لوکس و دست اول تحویل رفقایشان بدهد بنجل های دست چندمی است که بسیاری از به اصطلاح شخصیت های نئولیبرال امروزی و کادرهای سابقا کمونیست از آن ابزاری برای جابجایی تشکیلاتی و طبقاتی خود استفاده کردند! مگر بسیاری از کسانی که از همین تشکیلات ما جدا شدند و به کمپ سرمایه پیوستند از ابتدا به دیگران گفتند که کمونیسم و مبارزه کمونیستی و کارگری بد است و باید به کمپ سرمایه پیوست! آنان اتفاقا کما بیش همین شعارها و مواضع را مطرح کردند و تلاش نمودند برایش در داخل کشور و در میان توده های مردم زحمتکش خریداری بیابند که با ناکامی و سرافکندگی سیاسی جوابش را گرفتند. متهم کردن مدافعین استراتژی سوسیالیستی در تشکیلات ما و جنبش کارگری به ذهنی گرایی و دعوت به نو آوری پرچمی است که رویزیونیست های رنگارنگ در تشکیلات های سیاسی چپ از آن به مثابه ابزاری برای گذار از یک قطب به قطب مخالف استفاده کرده و خواهند کرد.

حقیقت آنست که در یک فضای آزاد و بدور از شانتاژ و فرافکنی، افراد و گرایش های سیاسی می توانند و باید بتوانند آنگاه که بگونه ای دیگر می اندیشند با اعتماد بنفس و توجهیه نظرات جدیدشان به نقد داده ها و باورهای دیروزو امروزشان بپردازند. بدون چنین امری، تفکر، نو اندیشی و صیقل زدن صلاح پیکار رهایبخش ما در عرصه های متفاوت در هر تشکیلاتی خواهد مرد! چه بسا در این پروسه کس و یا کسانی از جبهه خودی به سایر جبهه ها بپیوندند. در این باکی نیست و بایستی به عنوان بخشی از مبارزه سیاسی و نظری بدان نگریست. مشکل اما آنجاست که کسانی بخواهند ضمن رفتن به راست و پیوستن به جبهه مخالف راهنمای چپ بزنند! این همان مشکلی است که در بحث نظری و عمل سیاسی رفقایی نظیر عادل وجود دارد! این رفقا خوب است به صراحت به مخاطبانشان بگویند که راه حل مارکسی و استراتژی سوسیالیستی حزب ما برای جامعه کارآیی ندارد، عقب مانده است، و به گذشته تعلق دارد. این حق این رفقا است و خوب است که به صراحت نظراتشان را بیان کنند. مشکل ما با این رفقا آنست که نه فقط چنین نمی کنند بلکه با چراغ خاموش تلاش می ورزند بخشی از تشکیلات را به پرتگاه سقوط به کمپ سرمایه و بازار بکشند.

در واقع آنچه گرایش راست در حزب ما امروز بدان رسیده است پایه های مادی و اجتماعی، تاریخی و سیاسی معینی دارد که به تمامی نمیتوان در این نوشته بدان پرداخت. آنچه به اختصار و تا آنجا که در حوصله این نوشته است می توانم قید کنم آنست که این گرایش تلاش می ورزد از ناتوانی نیروهای متحزب جنبش کمونیستی در پاسخ دادن به رسالت خود که همانا گردآوری نیروی بیکران اما پراکنده ‌قطب کار به عنوان یک آلترناتیو زنده و حاضر به یراق برای به چالش کشیدن گفتمان لیبرالی چه در اپوزیسیون و چه در خیز برداشتن برای کسب قدرت سیاسی دلیلی برای ‘حقانیت’ نظرات خویش بتراشد. آنان بجای تشدید مبارزه برای به چالش کشیدن نظام حاکم و همه کسانی که مبارزه مردمان کارگر، زحمتکش و آزادیخواه را یا اساسا قبول ندارند و یا به فردایی دور دست موکول می کنند، به خود زنی تشکیلاتی می پردازند که از یک پیکار خونین چهل ساله به امروز رسیده است! به پرچم و استراتژیی دارند پشت می کنند که فداکارترین، جسورترین و مهربان ترین مهربانان زمانه ما جان عزیزشان را عاشقانه و بی هیچ دریغی فدا کردند. ما، همه آنهایی که استوار و مصمم به چنین استراتژی ایمان داریم و به آرمان های رفقایمان پایبندیم حق داریم و باید بتوانیم آنچه این رفقا ‘ذهنی گری و دور از واقعیت و داده های جامعه’ می دانند به دیده شک بنگریم و آنرا به چالش بکشیم. آرمانگرایی (یا همان چیزی که این رفقا ذهن گرایی اش می نامند) به مثابه پیکار برای تبدیل محالات به آنچه قابل انجام و دست یافتنی است اگر از رویکرد یک جریان سیاسی چپ برداشته شود چیزی جز پادوی نظام حاکم و گم شدن در کوره راه های مبارزاتی برایش نخواهد گذاشت. اتهامی که امروز این رفقا به ما و همه جریان هایی که در قطب چپ جامعه قرار دارند در این مورد وارد می کنند تاکتیکی است که حمله را به عنوان بهترین دفاع برای عقب نشینی بکار می گیرد. آنها بدون آنکه در این مرحله به مخاطبین کنونی شان مختصات و مشخصات جامعه مورد نظرشان را نشان دهند، اساسا تمام توان و امکانات خود را برای پاشیدن خاک به چشم آنان بکار می گیرند.

همین گرایش در حالی که کارگران و مردمان بجان آمده و آزادیخواه در یکی از خطرناکترین شرایط مبارزاتی و در کوران یک پیکار سخت و خونین تلاش دارند راهی به روشنایی بیابند و تشکیلات خارج کشور ما می توانست در سه چهار سال گذشته نقش بسزایی در پیشبرد یک کارزار گسترده، منسجم و هدفمند در دفاع و حمایت از آنان ایفا کند، عملا آنرا به انحلال کشیده اند. این البته بی دلیل نیست. این رفقا باورشان را به چنین مبارزه و پیکاری از دست داده اند! دارند افق های دیگری برای خود ترسیم می کنند. آنان به ناکارآمدی و نادرستی مبارزه سوسیالیستی رسیده اند و گرنه به عنوان مثال در همین سه چهار سال گذشته که همه امکانات تشکیلات ما را در اختیار داشتند، فرصت آن را داشتند تا با بکار گرفتن به اصطلاح شیوه های جدید و مدرن مبارزه ای که مدعی آن هستند ناکار آمدی آنچه که ما مدعی درست بودن آن هستیم را ثابت کنند. بخشی از این رفقا به انکار استراتژی کنونی ما و راههای رسیدن به آن رسیده اند.

برای پیشبرد این استراتژی رفقای این گرایش نیازی به نوشتن و دفاع از آنچه تلاش می کنند به عنوان نو آوری به کسانی که واقعا فکر می کنند چنین صحبت ها و موضع گیریهایی بسیار هوشمندانه و برای تشکیلات ما راهبردی است در خود نمی بیند. چرا که صرف مخالفت با گرایش دیگر تشکیلات، حال مهم نیست که دلیل آنها گیر و گرفتهای تشکیلاتی گذشته باشد و یا درگیریها و بغض فردی، خستگی و ناامید شدن از مبارزه باشد یا جاذبه های جوامع غربی. هر دلیلی که باشد، چاشنی پیشبرد این سیاست، پنهان کاری و یا انتشار اطلاعات نادرست و تهییج کننده برای آن بخش از اعضاء که نیازی به گوش دادن و شنیدن صدای مخالف و … در خود نمیبینند به امری رایج در میان این رفقا تبدیل شده است. از همین رو هم هست که وقتی رفقای گرایش دیگر خواهان اصلاح سیستم رای گیری در تشکیلات برای اجرای عدالت و برخورداری رفقای گرایشات حزب از امکان انتخاب نمایندگان خود به نسبت میزان نیرویی که در درون حزب از آنان حمایت میکند هستند، رفیق فرهاد شعبانی از آن به عنوان درخواست کمیته مرکزی حزب برای تعیین سهمیه خود برای برگزاری کنگره یاد می کند!! چنین عوام فریبی در تشکیلاتی کمونیستی پس از چهل سال سابقه فعالیت حزبی اگر فاجعه نباشد تراژدی است که بی تردید ادامه آن به فاجعه منتهی خواهد شد. همین رفقایی که پای منبر رفقایی مانند فرهاد می نشینند و اوقات خود را به وی ارزانی می دارند، اگر در کشورهای اسکاندیناوی به سیستم رای گیری پارلمانی آنها توجه کنند و زحمت درک آنرا بخود بدهند بخوبی در می یابند که این سهم خواهی نیست، بلکه مکانیزمی است که برای پاسخ به انتخاب و حق انتخاب شدن عادلانه در شرایطی که گرایشات مختلفی به رقابت با همدیگر بر میخیزند و تلاش می کنند کرسی های بیشتری را به خود اختصاص دهند بکار گرفته می شود. من به سهم خود بر افروختگی این رفقا از این مسئله که آنان در تمام سالهایی که در اقلیت بودند و نتوانستند از نتایج عادلانه چنین مکانیزمی سود ببرند را درک می کنم و ای کاش آنان بخشی از به اصطلاح نبوغ و نو آوری امروزشان را دیروز برای پاسخ به معضل آن وقتشان که امروز بتمامی جلو دیدشان را سد کرده بکار می گرفتند!

در واقع رفقا عادل و فرهاد تلاش میکنند از تلاش بخشی از رفقا برای یافتن پاسخی برای برون رفت از بن بست کنونی حزب در رابطه با پایان نهادن به سیاست حذف و نادیده گرفتن حق گرایشات در انتخاب نمودن و شدن، پاپوشی برای اتهام پوچ خود در مورد آنچه آنان درخواست گرایش مقابل برای سهمیه بندی نهادهای قدرت می نامند، درست کنند. اگر چنین نیست چرا این رفقا در حالی که از نظر راهبردی و استراتژیک هر چه بیشتر به سوسیال دمکراسی نزدیک می شوند از نظر تشکیلاتی و باورمندی به بنیان های دمکراتیک در انتخاب های عادلانه، سیستم انتخابات تناسبی را نمی پذیرند؟ و در مقابل بر سیستم کنونی ما که عملا امکان مشارکت اقلیت را نادیده می گیرد پای می فشارند! این یک بام و دو هوای رفقا را چگونه می توان توضیح داد؟ آیا این رفقا و سایر رفقای کمیته مرکزی کومه له ظرفیت فراتر رفتن از سکوت کنونی و همچنانکه رفیق ابراهیم علیزاده در جریان نشست اخیر ک.م. کومه له بدانان یاد آوری نمود تلاش نمایند مشکلات تشکیلاتی را با روحیه سازنده حل و فصل کنند!

مشکل اساسی دیگر رفقای این جناح، وجود طیفی وسیع از کادرهای قدیمی حزب و کومه له است که به نظر آنان عملا امکان حضور بیشتر و عروج آنها در ارگان های رهبری حزب را سد کرده اند. گذشته از درستی یا نادرستی این نظر، دسته بندی کادرهای تشکیلات ما به چنین دو قطبی تا حدودی امری واقعی است که وجود دارد. مسئله ای است که حاصل پروسه ای است که حزب ما در سالیان گذشته طی نموده است و رهبری حزب با اهمال و ساده انگاشتن آن از کنارش گذشته است. بررسی علمی و دقیق این مسئله در این تشکیلات امری شدنی نیست چرا که برای چنین مسئله ای به داده های مختلفی نیاز است که تشکیلات های سنتی نظیر تشکیلات ما فاقد مکانیزم های لازم و اراده سازمانی برای گردآوری و ثبت آن است. مثلا در احزاب مدرن همه مشخصات اعضاء حزب و تغییر و تحولاتی که در زندگی سیاسی و اجتماعی و مبارزاتی و تشکیلاتی اعضاء پیش میاید ثبت و در مواقع نیاز برای انجام تحقیقات لازم در عرصه های مختلف حزب از آن استفاده می شود. چنین امری در تشکیلات هایی نظیر ما دست یافتنی نیست. در چنین شرایطی طبیعی است که افراد مختلف بنا به برداشت و نظر خود و نه بر مبنای فاکت های مستند و دقیق به نقد و توجیه مسائل مختلف بپردازند.

مسئله نداشتن یک استراتژی روشن و فقدان پروژه هایی که بطور مرتب سوخت و سازهای درونی حزب و تغییرات کمی و کیفی در سطح اعضای حزب، نیازهای آموزشی تشکیلات، نیازها و انتظارات کادرهای حزب از تشکیلات، نیازهای آتی تشکیلات به در اختیار داشتن طیف وسیعی از کادرهای ورزیده و مجرب که بتوانند نیازهای آتی رهبری و هدایت حزب را تامین کنند از جمله مسائلی هستند که بخشا ملات لازم برای رسیدن به جایی که امروز تشکیلات ما در آن قرار دارد را فراهم نمود. اگر چنین است، دیدن یکی از نتایج این نقیصه که همانا تنش موجود در میان دو نسل از کادرهای تشکیلات باشد ظاهرا نباید چندان دشوار بنماید.

به باور من این موضوع در مرحله کنونی بیش از تفاوت های نظری و سیاسی به ما صدمه زده است. چنین مسئله ای در اغلب تشکیلات های سیاسی مشابه ما وجود داشته و به نتایج کم و بیش مشابهی منتهی گشته است. در واقع این موضوع از وجوه مشترک نهادهایی است که به هر دلیلی در مقابل اصلاح سبک کار تشکیلاتی مقاومت کرده و یا بدلایل مبارزاتی، کمبود نیرو و نداشتن فرصت لازم از انجام آن باز مانده اند. علت هر چه باشد متاسفانه حاصل آن یکی است: تجزیه کادرهای تشکیلات که خود را در اشکال بیگانگی، کناره گیری، کارشکنی، محفلیسم، و گاها دست زدن به اقدامات شوک برانگیزی که به هرز و هدر، هرز رفتن فرصت ها و گاها تجزیه سازمان منتهی می شود.

من بر این باور هستم که در تشکیلاتهایی نظیر حزب ما، کادرهای سازمان و نه ضرورتا تعداد انگشت شماری که اغلب به مثابه رهبران به اصطلاح درجه اول تشکیلات شناخته می شوند، حکم اسکلت یک ارگان زنده را دارند که می توانند نقش حساس و بسیار تعیین کننده خود را در مقاطعی که تشکیلات در بحران و سردرگمی است ایفا کنند، حتی بیشتر از رهبران شناخته شده تشکیلات که گاها بدون پشتیبانی این گروه از اعضاء قادر به پیشبرد برنامه و طرح خود نخواهند بود. آنان حتی میتوانند با در تنگنا قرار دادن رهبران حزب مسیر حرکت آنان را تغییر داده و بسمت خواستها و منافع خویش سوق دهند. این حقیقتی نهفته در طبیعت و ذات تشکیلات هایی است که به مرور به نوعی بوروکراسی مزمن دچار میشوند که روابط فردی و ارگانی این گروه از کادرها بسته به تعداد و چفت و بست های سیاسی و مبارزاتی آنان می توانند همچون توری کل تشکیلات را احاطه کرده و آنرا در اختیار خود بگیرند.

گرایش چپ در تشکیلات ما که خود را مدافع استراتژی کارگری – سوسیالیستی حزب می داند معتقد است که رفقای رهبری کمیته مرکزی کومله و همچنین کمیته خارج کشور حزب راه دیگری غیر از مصوبات رسمی و مواضع شناخته شده حزب برگزیده و به راست چرخیده اند. این رفقا در عرصه تشکیلات، گرایش دیگر را متهم به فراتر رفتن از پرۆتوکول ها و قرارهای نوشته و نانوشته موجود و پیشبرد کودتایی خزنده که به مسدود نمودن امکان مشارکت و دخالت رفقای مخالف می نمایند. مضاف بر آن این رفقا گرایش غالب در کمیته مرکزی کومه له و کمیته خارج را به زمین گیر کردن تشکیلات، شقه نمودن آن، انحلال طلبی و استفاده ابزاری از ارگان های تحت کنترل برای پیشبرد اهداف و منافع گرایش خود متهم می نمایند.

رفقای منسوب به این گرایش همواره در طول حیات حزب ارگان های اساسی تشکیلات را در اختیار داشته و هدایت کرده اند. از این رو هر گونه نقد و بررسی کارنامه تشکیلات ما بدون بررسی چفت و بست های این گرایش با ارگان های تشکیلات عملا غیر ممکن است. بسیاری از این رفقا (و همچنین بسیار غیر منصفانه خواهد بود اگر رفقای دیگر را از این جدا کنم) در فراز و فرودهای تشکیلات ما فشارهای گاها کمرشکن و خرد کننده روحی، مبارزاتی، خانوادگی و فردی بسیاری متحمل شده اند تا تشکیلات ما را با همه نقاط قوت و ضعفش به اینجا کشانده اند. در عین حال بایستی بر بخشی از زمینه های بحران کنونی حزب که این رفقا در آن سهم داشته اند بطور رفیقانه با سلاح نقد پراخت. بعنوان مثال، تشکیلات خارج کشور ما که اکنون کمیته رهبری آن که نقشی جدی در بحران موجود حزب ایفا می کند از جمله ارگان هایی است که همواره تا چند سال گذشته تحت هدایت و رهبری آن رفقا بوده است. اگر چنین است که کسی در تشکیلات ما در مورد آن شکی ندارد می توان پرسید، رفقای گرامی محصول بیش از دو دهه فعالیت شما در این ارگان چه بوده است؟ چگونه است که این بخش از تشکیلات اکنون بجای ایفای نقشی کارآ و تعیین کننده در فعالیت های مبارزاتی ضد رژیم و حمایتی از پیکار طاقت فرسای کارگران و نیروهای مدافع آزادی به خود زنی مشغول است؟ چرا ارگان خارج کشور ما و هیچ ارگان رسمی دیگری در این تشکیلات از داشتن یک سایت اینترنتی که بتواند به تغذیه فکری و مبارزاتی اپوزیسیون چپ تبدیل شود ناتوان است و حتی یک بخش ترجمه به مهمترین زبانهای دنیا ندارد؟ چرا این تشکیلات از داشتن ارگان های هواداری، کارگری،زنان، پناهندگان، جوانان و … محروم است؟ چرا با هیچ اتحادیه و نهاد کارگری جدی خارجی ما ارتباط نداریم، چرا یک بولتن چند صفحه ای ناقابل را نتوانسته اید انتشار دهید؟ چرا همه شما در کمیته مرکزی اجتماع کرده و هیچ کس براستی نمی داند وظیفه و مسئولیت شما در آنجا چیست؟ چرا شما که می بایستی چشم و چراغ این تشکیلات درخارج کشورمیبودید کمترین تلاشی برای ارتقاء فرهنگی، تشکیلاتی و … حزب در خارج کشور بعمل نیاوردید؟ بیان این سئوالات بزیر بردن کارهای مثبتی که حتما بسیار هم بوده نیست با این وجود اعضاء و دوستداران این حزب، کسانی که مایلند مستقلا به تجزیه و تحلیل آنچه در اطرافشان می گذرد بنگرند، حق دارند در کنار بحث و بررسی فاجعه ای که اکنون در تشکیلات خارج کشور ما روی داده به بخشی از عواملی که ما را به اینجا کشانده نظر انداخته و آنرا رفیقانه نقد کنند.

در اینجا لازم میدانم اشاره ای به نظر رفقایی که فکر می کنند فرم و آرایش یک تشکیلات سیاسی نقش اساسی در تعیین سرنوشت آن تشکیلات ندارد و تلاش می ورزند با برجسته کردن اهمیت استراتژی سازمان سوخت و سازهای درونی تشکیلات، وجود یا عدم وجود دمکراسی تشکیلاتی، قانونمندی و شفافیت، حساب و حسابرسی، پاسخگو بودن تمامی ارگان های سازمان در مقابل اراده جمعی اعضاء، ترکیب نیروها، قدمت مبارزاتی، دوری و نزدیکی با توده های مورد خطاب و مبارزات آنان، همه و همه میتوانند بطور جدی در حیات سازمان و آینده آن تآثیرات جدی بگذارند. کم نبوده اند جریانات ظاهرا چپی که هیچ ارزش و احترامی برای حق رفقای حزب خود قائل نگشته اند و علیرغم رادیکالیسیم در نظر، عمل سیاسی و تشکیلاتی آنان با شعارهایشان چندان قرابتی نداشته است. تجربه تمامی احزاب کوچک و بزرگ چپی که خود را سر سپرده جنبش کارگری و زحمتکشان میدانستند/می دانند، در شعارها و حتی اقدامات مبارزاتی نقشی رادیکال ایفا نموده اما همواره برداشت بوروکراتیک و یک طرفه از سانترالیسمی که دست آنان را در سازماندهی و فرم و شکل دادن به آرایش تشکیلات بر مبنای آنچه بوروکراسی سازمانی طلب می کند و نهایتا از نظر استراتژیک به مدل حزب-دولتها در غلطیدند و آنچه ما میتوانیم از نظر آرایش سازمانیمان از آن تجربه بهره بگیریم موضوعی است حیاتی که بایستی در فرصتی مناسب بدان پرداخت.

مسئله وجود گرایش و تنوع نظری در شعار و پراتیک حزبی

یادآوری مسائل عدیده ای که تحت شرایط مشخص می توانند به شکل گیری گرایشات سیاسی و یا کم و زیاد شدن سایه روشن های نظری آنها منجر شود در حوصله این نوشته نیست. آنچه در اینجا ضروری است خاطر نشان گردد اهمیت درک این موضوع است که از همان دورانی که کومه له به یک جریان توده ای رادیکال و معتبر در جنبش انقلابی کردستان و ایران فرا رویید شکل گیری و ظهور گرایشات مختلف به عنوان بخشی از طبیعت توده ای بودن این تشکل امری طبیعی بنظر می رسید. در واقع در پراتیک اجتماعی کومه له این مسئله تا حدود زیادی پذیرفته و قابل تحمل شده بود. اگر چه چنین پذیرشی در گسترش اعتبار سیاسی و اتوریته مبارزاتی تآثیرات مفیدی بر جای گذاشت، حزب ما هرگز موفق نشد با رویکردی باز و قانونمند به این پدیده بنگرد و برایش راه حلی مدرن و سازنده جستجو کند. از همینرو در غیاب چنین مکانیزم ونگاهی، رویکرد سنتی مبتنی بر روابط فردی بطور طبیعی نه تنها ادامه حیات داد بلکه به مرور زمان همه گرایش های موجود، غالب و در سایه، کوچک و بزرگ به آن تن دادند و تا سالهای اخیربه عنوان مکانیزم برخورد با تنوع و تفاوت های نظری، سیاسی و تشکیلاتی استفاده میشد. وچنانکه به تجربه دریافته ایم، این نگاه و مکانیزم در تشکیلات ما به آخر خط رسیده و امکان پیشروی آن دیگر موجود نیست. به دیگر سخن، هر آینده ای گرایشات موجود در حزب ما با هم و یا بی هم داشته باشند، ادامه حیات و مبارزه حزب و کومه له با چنین ابزاری اگر غیر ممکن نباشد بسیار مخاطره انگیز است.

چنانچه از همین زاویه به تجربه حزب ما در انشعابات مختلف بپردازیم تقریبا در تمامی آنها غیر از انشعاب گرایش کمونیسم کارگری نیروهای جدا شده همه به راست پیوستند و ما از تبعات و اثرات آن گاها بشدت ضربه دیدیم. بیان این مطلب نه از روی آرزوی باقی ماندن آن نیروها در حزب چرا که آنها انتخاب سیاسی خود را نموده بودند بلکه قرار دادن این سئوال است که آیا ما همه امکانات، تجارب و دانستنیهای خود در جهت کاهش اثرات مخرب و منفی آنها و یا حتی جلوگیری از برخی انشعابها را بکار بردیم؟ آیا ما دانش وتجربه تشکیلاتی و سیاسی لازم برای انجام آنچه برشمرده شد را داشتیم؟ آیا رهبری وقت حزب توان و حوصله ایفای نقش خود را داشت و بدان عمل کرد؟ اکنون چطور؟

یکی از ویژگی های خاص حزب ما و کومه له نسبت به سایر سازمانها و احزاب چپ و کمونیست جز مورد سازمان فدایی قبل از انشعاب اقلیت و اکثریت، خصلت توده ای و پایگاه اجتماعی ما در کردستان است. ذکر این نکته از آنرو اهمیت دارد که انشعابات در سازمان ها و احزاب روشنفکری مجموعا در عرصه بسیار محدودی احساس می شوند و تبعات آن بر جنبش سراسری چندان جدی و تعیین کننده نمی باشد. مسئله مهمتر در این قبیل تشکلها (توده ای) که گاها جایگاه تعیین کننده ای در تعیین سرنوشت آنها دارد، مسئله جایگاه گرایشات، چگونگی تنظیم رابطه ومناسبات تشکیلاتی و همچنین چگونگی تعیین سرنوشت سیاسی و استراتژیک سازمان است. به باور من این یکی از اساسیترین معضلات ما بویژه در چند سال گذشته بوده که در سایه کم توجهی و شاید عدم تمایل گرایشات موجود برای پاسخ دادن بدان اکنون ما را درچنین وضعیت دو فاکتوره ای گرفتار نموده است. وضعیتی که در آن ارگانهای حزب به ابزار پیشبرد اهداف گرایشات موجود تبدیل شده است!

بگذارید کمی این مسئله را با هم مرور کنیم.

سال هاست در میان نیروهای راست و چپ اپوزیسیون جمهوری اسلامی مسئله وجود تنوع نظری، خوانش های متفاوت از مسائل مشخص و حتی یک گرایش معین و در مواردی برسمیت شناختن ضمنی آن در حیات حزبی امری ظاهرا پذیرفته شده و عادی تلقی میشود. معدود جریاناتی را میتوان سراغ گرفت که بطور علنی با چنین مسئله ای در حیات حزبی مخالفت کنند. حقیقت آنست که این یک پیشرفت بسیار عالی در حوزه بحث و تبادل نظر در میان تشکلهای سیاسی محسوب میشود. اما آیا مسئله وجود و قبول حق گرایش و فراکسیون تنها به اینجا ختم میشود؟ آیا تزیین نشریات و سایتها و فراورده های فکری تشکیلات مورد نظر با پذیرش حق گرایش برای اعضاء، ضرورتا با پذیرش واقعی و ما به ازای سیاسی و تشکیلاتی آن یکی است؟ آیا در چنین تشکیلاتهایی مکانیزمهای لازم برای شکل گیری این گرایشات، تولید و نشر دیدگاهها و مواضع آنان در درون و بیرون حزب(تا آنجا که اتحاد در عمل حزب را مخدوش نکند) در نظر گرفته شده است؟ آیا این گرایشات میتوانند بنا به وزن و تعداد اعضایی که در سازمان مورد نظر دارند میتوانند بطور قانونی و شفاف در ارگانهای تشکیلاتی (رهبری) نماینده داشته باشند؟

بایستی منتج از نیازها و اولویت های مبارزاتی کارگران و توده های زحمتکش و آزادیخواه و همبستگی و تلاش شورایی که نه تنها به نیازهای امروز حزب پاسخ گوید بلکه با درایت و شجاعت انقلابی تنگنای موجود را شکافته و راهی به دیار روشنایی بگشاید.

نبود یک برآمد اجتماعی در داخل، ناتوانی و سردرگمی ارگان های رهبری، نبود سنت و مکانیزمهای قانونی که بتواند خرد جمعی را به ماتریال مبارزاتی-تشکیلاتی تبدیل کند، فاصله ایجاد شده درکمپ داخل و خارج و کم تاثیر شدن دخالت رفقای تشکیلاتهای داخل در امور حزب، ناتوانی نیروهای متحزب جنبش سوسیالیستی در ایفای نقشی سازنده در این گیرودار ابزارهایی هستند که ما برای خلاصی از این وضعیت بدان نیازمندیم. در چنین شرایطی رفقای ما کماکان نگاه و اسلوبی را راهنمای خود قرار داده اند که تنها یک نتیجه دارد انشعابی زودرس و مخرب و تبعات تجربه شده آن! این البته با برگزیدن انشعاب به عنوان راهی برای پایان نهادن به بن بست فعالیت عملی مشترک و تفاوتهای فاحش نظرتی و سیاسی تفاوت دارد و در مواردی انشعاب میتواند به عنوان موتور محرکی برای صیقل زدن ابزارهای مبارزاتی-تشکیلاتی و شفافیت ودرایت در نگاه و برنامه سیاسی مورد توجه قرار گیرد. بدیگر سخن، آنجا که اسطحلاک گرایشات موجود به کدرتر شدن روابط، هرز و هدر رفتن انرژی و منابع انسانی و مادی، مخدوش و از بین بردن اعتماد رفیقانه و همبستگی انسانی و طبقاتی و شایعه پراکنی و استفاده از ابزارهای تخریبی منجر میشود انشعاب راهی خواهد بود برای آزاد کردن انرژی گرایشات مختلف و پیوستن دیر یا زودشان به خاستگاه طبقاتی و جنبش مورد نظر!

مشکل کجاست؟

این سئوالی است که رفقای بسیاری در خارج از حزب بدلیل احساس مسئولیت در رابطه با سرنوشت حزب در مقابل ما قرار می دهند. گرایشی در حزب بطور ساده مسئله گردش به راست گرایش دیگر را مسئول این شرایط می داند. در مقابل رفقای کمیته خارج رهبری حزب را به بزرگ و وارونه جلوه دادن اختلافات و بحرانی نمودن حزب برای ادامه تسلط خود بر ارگان های رهبری حزب متهم می کنند. در عین حال این گرایش تلاش میکند رابطه و همکاری و تلاش برای وحدت چپ را از بین برده و یا تضعیف کند. در مقابل اظهار علاقه و نشست و برخاست ها و گرایش روزافزون به کار با جریانهای بورژوا-ناسیونالیستی که هنوز خود را منصوب به کومه له می دانند، در کردستان عراق به بخشی روتین در فعالیت های آنان تبدیل شده است. اگر چه دلایل و مسائل عدیده دیگری در این مسئله وجود دارد که برخی از گرایش های موجود بطور تلویحی بدانها هم اشاره می کنند با این وجود بطور کلی آنچه برشمرده شد به اختصار اساس اختلافات دو گرایش است. اما حقیقت آنست که تشکیلات ما از مسائل و مشکلات بسیار بیشتری رنج میبرد. مسائلی که اساسا ریشه در طولانی تر شدن دوران تبعید و استقرار بخش عظیمی از نیروی تشکیلات در خارج کشور که عملا از صحن مبارزه دور و در خارج کشور هم کار چندانی نمیکنند! تداوم و تعمیق بحران نظری در جنبش کمونیستی جهانی، ناتوانی چپ در ایجاد ‌قطب چپ و به چالش کشیدن رژیم و جناحهای بورژوازی در اپوزیسیون، پدیدار شدن نسلی از کادرهای جوان حزب و نارضایتی آنان نسبت به ترکیب سنتی و تغییر ناپذیر ارگانهای رهبری حزب، ساختار سنتی و نا کارای تشکیلات، خلاء وجود قوانین و ضوابط ناظر بر روابط و سوخت و سازهای درونی حزب، انفعال و کم تحرکی رفقای مدافع استراتژی حزب در ارگانهای مختلف حزب (تمرکز بر عضویت در کمیته مرکزی و هیئت اجرایی حزب!) و شوکه شدن در مقابل دور خیز گرایش مقابل برای کنترل و هدایت روند و نتایج کنگره پیشارو ازجمله مسائل و معماهای پیش روی تشکیلات ما می باشد. من به مسئله وجود گرایش که در یک تشکیلات منضبط و قانونمدار میتواند به نیروی محرک رشد سیاسی و نظری تشکیلات منجر شود اما اکنون در تشکیلات ما در مرکز بحران قرار گرفته است در همین نوشته پرداخته ام. در نوشته های پیشتر به وجوه بیشتری از ضعفهای تشکیلاتی بطور مفصلتر پرداخته ام که در صورت نیاز آنها را نیز جمع بندی و انتشار خواهم داد. مضاف بر همه اینها، ناتوانی رهبری حزب در آرام نمودن فضای تشکیلات و تشخیص مسائل عدیده ای که مورد اختلاف می باشند و نیز ایجاد کانال های لازم و موثر برای پرداختن به نگرانی ها و اختلافات موجود و نهایتا یافتن پاسخ برای بخش هایی که امکان آن وجود دارد، خود به بحران موجود افزوده است.

بسیار درد آور است خاطر نشان نمودن این معضل جنبش ما که رهبری تشکیلات های سیاسی که سالهای سال و در مواردی مادام العمر کرسیهای نهادهای رهبری را در اختیار خود گرفته اند در هنگامه نیاز و دخالت مسئولانه و راهگشا، یا اساسا موردی برای حضور و پاسخگویی خود نمی دانند یا بگونه ای آماتور از جایگاه خود برای پیشبرد خط سیاسی مورد نظرشان استفاده میکنند. این رفقا فراموش میکنند هنگامی که در هیئت رهبری یک نهاد قرار میگیرند بایستی حفاظت از منافع عمومی تشکیلات و همه اعضاء و نه فقط آنهایی که به آنها رای داده اند را همواره در نظر داشته و درخواستهای آنها را در چهارچوب نیازهای حزب و آینده آن مورد عنایت و عمل قرار دهند. آنان صد البته مجاز به تغییر نظرات فردی خود و تبلیغ و ترویج آن هستند. اما در پراتیک اجتماعی و پیشبرد امور حزبی از آنجا که این رفقا در مقطعی با توجه به مواضع سیاسی و تشکیلاتی آنان در مقطع انتخابات رای آورده اند، همان رای دهندگان ضرورتا با تغییر مواضع آنان ممکن است موافق نباشند. در چنین صورتی نمایندگان نمی توانند حافظ رای و نماینده تمایل و خواست کسانی باشند که انتخابشان کرده اند.

بیان این مسئله ساده نمودن صورت مسئله و یا ساده انگاری نسبت به درک دلایل اساسی تر چگونگی رشد بوروکراسی و تاثیرات آن درحیات حزبی و از جمله مسئله رهبری، جایگاه آن در سوخت و سازهای سازمانی، تشخیص و ارائه سیاست های راهبردی و حصول اطمینان در جاری شدن اراده جمعی در مجموعه فعالیت های سازمان نیست. بلکه یادآوری این نکته است که مثلا حتی در احزاب مدرن بورژوایی، نهادهای متعددی برای نظارت و صیانت از حقوق اعضاء، حوزه وظایف نهادهای رهبری و بویژه ملزم نمودن آنان به پاسخگو بودن در مقابل اراده جمع و مجامع عالی سازمانی است که در احزاب ما، در هیچکدام از آنها، نشانی از آنها حتی بصورت صوری نیست!

حزب ما هم از بخشی از جنبشی است که از چنین کمبودهایی رنج می برد. ضعف ها و نقائص موجود در هنگامه بروز و شدت گرفتن اختلافات خود را بهتر نشان میدهند. عدم آمادگی و ناتوانی رهبری تشکیلات ما که بخشی از آن خود با بروز و گسترش و تعمیق بحران به بخشی از آن تبدیل شده است نشان داد که تا چه اندازه نهادهای سیاسی ما ضعیف، بی دفاع و نیازمند بازبینی اساسی و دگرگونی رادیکال هستند. بیش از آن عدم حفاظت و احترام و دفاع از حقوق پایه ای اعضاء حزب را رقم زده و آنرا در سوخت و سازهای سازمانی نهادینه نموده است. طبعا بسیاری از رفقایی که خود را رهبران چنین نهادهایی میدانند و برای خود جایگاه و موقعیتی قائلند با چنین نگاه و پیشنهادی مخالفت خواهند کرد. آنان حتی گاها در مقام اپوزیسیون ظاهرمیشوند اما با هر گونه پیشنهادی که ناظر بریافتن پاسخی جدی برای این ضعف اساسی باشد مخالفند که البته برخوردی کاملا قابل درک و فهم است! این یکی از فراورده های بوروکراسی حزبی است که ما ازوجودش بسیارحاصل ها برداشت کرده ایم!

من همچنانکه بارها متذکر شده ام انتظار توده حزبی از رفقای رهبری تشکیلات ایفای نقش خود در هدایت تشکیلات است. رهبری که خود را موظف به انجام چنین امری نداند هر نامی میتواند بخود بگیرد جز رهبری یک سازمان! در طرف مقابل از اعضای یک تشکیلات کمونیستی انتظار می رود به عنوان شورشیان علیه نظام سرمایه داری و همه مظاهر آن به عنوان عناصر آگاه و مشرف به سرنوشت خود ظاهر شده و آنان نیز به ایفای نقش خود بپردازند. متاسفانه بخش وسیعی از اعضای حزب ما در این برهه حساس از تاریخ حزب بدون توجه به واقعیتها، حقیقت امورو تلاش برای درک شرایط و وظآیف خود، عملا به سیاهی لشکر گرایشات تبدیل میشوند و گاها با بدترین شیوه ممکن که در شان و جایگاه عضو یک حزب سیاسی (حال چپ و کمونیست بودن آن بماند) نیست با کسانی که حتی مخالف آنان نیستند برخوردی اصولی، انسانی و سازنده نمی کنند. نه فقط چنین نیست برخی از آنان آشکارا عدم تعلق خاطر و مبارزاتیشان به تشکیلاتی کمونیستی را با برخوردهای زننده و بی مقدار چه در جلسات و نشستهای حزبی و چه در روابط اجتماعی را به ثبت رسانده اند.

مسئله چگونگی تنظیم روابط و همکاری و مشارکت رفیقانه اعضای گرایشات مختلف در نهادی همچون حزب ما از اهمیت کلیدی برخوردار است. حزب ما فاقد مکانیزم های لازم برای تنظیم چنین روابطی است. در چنین شرایطی همواره بایستی به ‘میزان بخشندگی گرایش غالب’ و مناسبات فردی توسل جست. قوانین و ضوابط کار لازم برای انجام چنین کاری وجود ندارد. تا زمانی که گرایشات با هم خوش هستند و نگرانی جدی نیست بنوعی با هم کنار میآیند و در تقسیم کرسیهای نهادهای مختلف همدیگر را ‘رعایت’ می کنند. مجموعه اینها و بسیاری مشخصه های مشابه دیگر از ویژگی های امروز تشکیلات ماست.

اگر قرار است از این وضعیت بحرانی و مخرب فراتر رویم، اگر بتوانیم راه گفتگو و نشست و برخاست رفیقانه را با وجود همه اختلافات در پیش بگیریم، چاره ای جز پیدا کردن فرمولی که بتواند به تنظیم رابطه این گرایشات و چگونگی مشارکت عادلانه آنان در ارگان های رهبری بپردازد نیست. در واقع، مکانیزمی که بتواند دست یابی به چنین امری را برای ما قابل حصول نماید همانا سیستم رای گیری تناسبی است. این همان مسئله است که یکی از رفقای کمیته مرکزی کومه له در جلسه اخیر کمیته خارج از آن به عنوان سهم خواهی رفقای کمیته مرکزی حزب یاد کرد! این رفیق یا واقعا دانش سیاسی و اجتماعی درک چنین مکانیزمی را ندارد یا آگاهانه از چنین شایعه پرکنی قصد فراهم نمودن خوراک تبلیغاتی برای تهییج و بر افروخته نمودن اعضای کمپ خود را دارد که در هر حال بایستی بحال خود غبطه خورد!

شاید لازم باشد بار دیگر بطور بسیار مختصر به توضیح این فرمولبندی در چگونگی مشارکت گرایشات مختلف در حیات حزب و اداره ارگانهای رهبری بپردازم.

در اشکال انتخاباتی امروز در جوامع به اصطلاح آزاد سه نظم انتخاباتی وجود دارد که در اینجا دو مورد آن مورد نظر ما است. اول نظآم اکثریتی است که ساده ترین شکل انجام انتخابات میباشد در چنین نظامی هر گرایشی بتواند نصف بعلاوه یک آراء را از آن خود کند تمامی قدرت و ارگانهای آن تشکل را در اختیار خود خواهد گرفت. هدف اساسی از بکار گرفتن چنین مدلی تشکیل دولت مقتدر و یا نهادهای رهبری قدرتمند و اغلب یک دست است. چنین مدلی در تشکیلاتهایی نظیر ما نه فقط کارایی مثبت ندارد بلکه بواسطه گرایشات مختلف، خود به ابزاری برای انباشت کردن نارضایتی و نادیده گرفتن تام و کمال حقوق اقلیت سازمانی است. در واقع در تشکیلاتی که در جریان برگزاری کنفرانس خارج کشور حزب اعضاء آن عملا به دو دسته ٤٦ و ٥١ درصدی تقسیم شده بودند، رفقای ٥١ درصد توانستند تمامی کرسی های کمیته خارج را بتمامی از آن خود کنند بدون آنکه آن ٤٦ درصد اعضآء بتوانند حتی یک نماینده در آن کمیته داشته باشند! چنین امری در یک تشکیلات کمونیستی که خواهان جاری شدن اراده توده های مردم در تمامی سطوح زندگی اجتماعی و سیاسی و … میباشد فاجعه ای که به هیچ عنوان شعارهای حزب خطاب به توده ها با پراتیک سازمانی آن هیچ همخوانی ندارد. بویژه در شرایط دمکراتیک خارج کشور. این همان چیزی است که رفقای گرایش راست تشکیلات آنرا سهم خواهی مینامند!

نظآم دیگری که مورد نظر این بحث ماست و به باور من برای پیشبرد امورات ما و تنظیم رابطه عادلانه گرایشآت مختلف است نظآم تناسبی است که بر اساس آن تناسب بین رای و تعداد کرسی های هر لیست در انتخابات است. پیش‌فرض این نظام آن است که گروه‌ها و سلایق مختلف، متناسب با درصد آرائی که در انتخابات به دست می‌آورند باید در قدرت سهیم شوند. در این مدل هیچ گروهی حذف نخواهد ش و به اندازه رای خود قادر خواهند بود در ارگانهای رهبری نماینده داشته باشند. در چنین انتخاباتی نتایج حاصله با واقعیات موجود در گروه بندیهای موجود و واقعیات تشکیلاتی انطباق دارد و آراء نادیده گرفته شده و حیف و میل شده بسیار کم است.

من بر این باورم جایگزینی نظام تناسبی با نظم موجود در تشکیلات ما راه حلی پیش برنده و عادلانه است که در صورت توافق گرایشات مختلف برای کار مشترک میتواند بدرستی بکار گرفته شود.

چه می توان کرد؟

پاسخ به این سئوال در شرایطی که عملا هیچ گفتگو و دیالوگی انجام نمیشود چندان توجهی بخود جلب نمیکند با این وجود، درایت، مسئولیت، پایبیندی به حتی بخش هایی از آنچه معمولا رو به توده مردم اعلام میکنیم ایجاب میکند که چه بصورت فردی، چه جمعی، چه در خلوت خود و یا درجمعهای رفیقانه امان بدانچه نباید انجام دهیم و آنچه وظیفه ما در قبال وضعیتی که در آن گرفتار گشته ایم بپردازیم.

من بر این باورم هنوز امکان فعالیت مشترک در این تشکیلات برای همه ما وجود دارد. تشکیلات ما میتواند و بایستی آغوش گرمش برای همه رفقایی که عمرشان را برای جنبش و این سازمان صرف کرده و کماکان خود را متعهد به برافراشته نگه داشتن پرچمش میدانند را باز نگه دارد. به باور من هیچکس خطوط قرمز سیاسی و نظری را که بتوان آنرا تام و تمام در مقابل استراتژی حزب گذاشت رد نکرده است. حتی اگر مواردی هم وجود داشته باشد که مورد نگرانی رفقایی باشد، بتنهایی ضرورت جداسری و انشقاق را ایجاب نمیکند. ما در موارد بسیاری بهر دلیلی که باشد فرصت و زمینه بحث و جدل فکری و سیاسی مناسب برای طرح مسائلمان را نداشته و ایجاد نکرده ایم. نگاهی به صدماتی که همین وضعیت در چند سال اخیر به حزب ما زده است نشان میدهد که تاثیرات تداوم و یا جدا شدن هر کدام از گرایش ها ی موجود در چنین وضعیتی صد چندان مضرتر خواهد بود. من یقین دارم اگر امروز در تشکیلات ما انشعابی روی دهد و فردا دو گرایش موجود بخواهند با همین میزان اشتراکات سیاسی،نظری و طبقاتی وارد دیالوگ کار مشترک در هر سطحی بشوند، هنوز آنها نزدیکترین گرایشات ممکن در سطح اپوزیسیون چپ خواهند بود و امکان همگرایی و کار مشترک آنان بسیار بیشتر از دیگران خواهد بود! اگر چنین است جز انتحار و خودکشی سیاسی نامی دیگر بر جداسری از طرف هر گرایشی که باشد نمی توان نهاد.

اگر در عرصه سیاسی چنین است متاسفانه در زمینه تشکیلاتی جبران صدماتی که به اعتماد رفیقانه و باور به داشتن منافع مشترک طبقاتی،سیاسی و استراتژیک به ما خورده است سختتر بنظر میرسد. یک عقب نشینی آگاهانه، دیالوگ رفیقانه، تلاش هدفمند و مشترک برای بازسازی باور و اعتماد به امکان گشایش در وضعیت موجود و هموار نمودن راه برای پیشروی میتواند فصلی آموزنده از آنچه با خود کرده ایم را رقم بزند و درس و تجربه ای مسئولانه و سازنده برای جنبشی که خود را متعلق بدان می دانیم بیادگار بگذارد.

یاد آوری خطیر بودن وضعیت تشکیلات ما و سرنوشت جنبش کارگری که دریکی از حساس ترین مقاطع تعیین سرنوشت جامعه ای که آبستن حوادث بزرگی است بر همگان آشکار است. وضعیتی که با بحران همه جانبه رژیم جمهوری اسلامی در همه عرصه های ایدئولوژیک، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، محیط زیست و تلاش همه جانبه نیروهای بورژوایی در اپوزیسیون برای گردآوری نیرو و جایگزینی آن با رژیم جمهوری اسلامی همراه است. نیروهای قطب چپ جامعه، بخشی از آنها، علیرغم برداشتن گام هایی در راه پاسخ به پراکندگی جبهه نیروهای کارمتاسفانه نتوانسته اند آنچنانکه از آنان انتظار می رفت پیشرفت عملی محسوسی در راه اهداف اعلام شده کسب نمایند. یکی از دلایل این عدم موفقیت، ناتوانی تشکیلات ما در ایفای نقش خود به عنوان بزرگترین تشکیلات این حرکت بوده است.

در پایان همچنانکه پیشتر اشاره نمودم گرایشات موجود در حزب علیرغم اختلاف در حوزه های معینی، کماکان میتوانند در یک تشکیلات به کار و مبارزه مشترک بپردازند. بازبینی موارد مورد اختلاف (تشکیلاتی) و پرهیز ازساختن پرنسیپ از همه موارد مورد اختلاف، عقب نشینی آگاهانه ومسئولانه و فعال رهبری حزب و کومه له در فراهم نمودن فرصتی که از گسترش تنش موجود جلوگیری کند، شرایط یک دیالوگ آگاهانه را فراهم کند، ارگانهای حزبی را برای پیشبرد امور مبارزاتی ترغیب کند و بر زمینه کارهای بزرگی که با هم انجام داده و میتوانیم انجام دهیم امکان بازسازی اعتماد رفیقانه و دستیابی به اهداف کارگری و کمونیستی مشترک را متحقق کنیم. ما نمیتوانیم و نباید این شرایط بسیار نامناسب، مخرب و شکننده را بیش از این بر خود و رفقایمان متحمل شویم. جامعه ما آبستن حوادث بزرگی است.توده های زحمتکش و مردمان کارگر و آزادیخواه بیش از هر زمان دیگر به همدلی، تحرک، شجاعت و درایت سیاسی و طبقاتی و بیش از آن عمل انقلابی و کمونیستی حزب ما و سایر نیروهای چپ و کمونیست نیاز دارد. از ما نیز در صورت غفلت از این وظیفه سترگ حتی خاطره ای نخواهد ماند.

باشد تا اگر می توانیم راهی به دیار روشنایی بگشاییم!

نوامبر ٢٠٢٠

اشتراک در شبکه های اجتماعی: