دوشنبه ۳ دی ۱۴۰۳ | 23 - 12 - 2024

Communist party of iran

حاشیه‌ی شهرها و محلات کارگری، خاستگاه خیزش‌‌های انقلابی!


 نیما مهاجر

تیر ۱۴۰۳

 فهرست:

۱- مقدمه ۲- معماری طبقاتی محلات شهری ۳- کار ۴- محله ۵- مسکن ۶- امکانات و شرایط زیستی-رفاهی ۷- راه‌حل‌های سرمایه‌دارانه یا راهکارهای انقلابی ۸- از تنازع بقا و رقابت درون طبقاتی تا عصیان علیه وضع موجود ۹- تاثیر خیزش‌های انقلابی بر آگاهی طبقاتی توده‌ها ۱۰- توجیه‌گران وضع موجود و نوکران بورژوازی ۱۱- نمونه‌های تاریخی از اعتراضات جمعی حاشیه‌نشینان (در موقعیت‌های غیر انقلابی) ۱۲- نمونه‌های تاریخی از اعتراضات جمعی حاشیه‌نشینان (در موقعیت‌های انقلابی) ۱۳- رسالت روشنفکران انقلابی و برقراری ارتباط ارگانیک با بدنه‌ی زحمتکشان ۱۴- خیزش‌های خودانگیخته‌ی توده‌ای و ضرورت سازماندهی توده‌ها ۱۵- منابع و ماخذ

 
۱- مقدمه:

 در تاریخ پیدایش و توسعه‌ی سرمایه‌داری با پیروزی کار ماشین بر کار دستی جمعیت شهرها رو به فزونی گذاشت و فروشندگان نیروی کار در حاشیه‌ی شهرها، در محیطی آلوده، در بی‌امکاناتی مطلق و در نزدیکی کارگاه‌ها و کارخانه‌ها ساکن شدند. بنابراین در جامعه‌ی سرمایه‌داری علاوه بر بررسی محیط و شرایط کاری کارگران، بررسی محل و اوضاع زندگی کارگران و خانواده‌هایشان نیز حائز اهمیت است. محل زیست کارگران و زحمتکشان و بی‌ثبات‌کاران در ایران جزو کثیف‌ترین، نامناسب‌ترین و محروم‌ترین مناطق برای زندگی است. مردم ستمدیده با سایت‌های زباله، پسماندهای شیمیایی و میکروبی کارخانه‌ها و بیمارستانها، عبور جاده‌های کمربندی و ترانزیتی از نزدیکی یا حتی وسط محله‌های فقیر نشین و بالاگرفتن سروصدا و گرد و خاک، عبور کابل‌های برق فشار قوی و دکل‌های مخابراتی با امواج خطرناک، تاسیس گاوداری‌ها و مرغ‌داری‌های با بدترین و شدید‌ترین آلودگی‌های بویایی، تشکیل باندهای قاچاق انسان و مواد مخدر در جرگه‌ی این محلات شلوق و‌ متراکم روبرو‌ هستند؛ در حالیکه از ابتدایی‌ترین امکانات زندگی شهری مانند آب و برق و گاز و مسکن و مدرسه و باشگاه ورزشی و پارک و خانه‌ی بهداشت محروم هستند. در این محلات که عملا به اردوگاه فقر تبدیل شده‌اند، کارگران و زحمت‌کشان پراکنده هرازچندگاهی زیر فشار تبعیض و ستم طبقاتی به خیزش‌های اجتناب‌ناپذیر روی می‌آورند. خیزش‌های توده‌ای در شکل شورش شهری نمایان می‌شوند که از جمله مهم‌ترین‌شان می‌توان به شورش خرداد ۱۳۷۱ کوی طلاب مشهد، شورش مرداد ۱۳۷۳ قزوین، شورش فروردین ۱۳۷۴ اسلامشهر، شورش سراسری دی ماه ۹۶، شورش سراسری آبان ۹۸، شورش تیر ۱۳۹۹، شورش تیر ۱۴۰۰ (قیام تشنگان)، شورش اردیبهشت ۱۴۰۱ (قیام گرسنگان) و خیزش سراسری ژن ژیان ئازادی در شهریور ۱۴۰۱ اشاره کرد. بدون شک مبارزه علیه مرکز گرایی و ستم ملی، مبارزه علیه استبداد و ستمگری سیاسی، مبارزه علیه ارتجاع و ستم جنسیتی، مبارزه علیه خصوصی‌سازی، مبارزه علیه مالکیت خصوصی و تخریب‌های زیست محیطی، مبارزه علیه بیکاری و کلیه‌ی بیحقوقی‌هایی که به زحمت‌کشان تحمیل می‌شود بخشی از مبارزه‌ی طبقاتی است؛ در حالی که وزن اصلی جنبش طبقه‌ی کارگر در هر کشوری را پرولتاریای صنعتی تشکیل می‌دهد. بنابراین اگر چه مبارزات جاری در شهرها و مخصوصا محلات کارگری سرشت جنبشی پرولتاریای صنعتی را نداشته باشد اما بدون شک خیزش‌های توده‌ای بخش مهمی از مبارزه‌ی طبقاتی را تشکیل می‌دهند.‌ جنبش اعتصابی و انقلابی طبقه‌ی کارگر در مراکز صنعتی زمانی به پیروزی نهایی می‌رسد و حکومت سرمایه را به زانو در می‌آورد که یک قیام پیروزمند در محلات حاشیه‌ی شهرهای کوچک و بزرگ توسط توده‌های زحمتکش غیر پرولتری آماده‌ی دگرگونی‌های سراسری و انقلابی باشد. زمانی که میلیونها کارگر و زحمتکش در درون شهرها با قیام مسلحانه‌ی توده‌ای، نهادهای نظامی و ارتش حرفه‌ای حاکمیت سرمایه‌داری را در هم بشکنند. پیروزی طبقه‌ی کارگر تنها در کارخانه‌جات تضمین نمی‌شود بلکه پس از آنکه شوراهای روستایی، شهری و استانی ایجاد شدند و زمانی که سرنوشت سیاسی جغرافیای یک کشور (یا منطقه) به دست شوراهای سراسری طبقه‌ی کارگر افتاد، به ثمر خواهد نشست. جنبش انقلابی کردستان همانطور که از نامش پیداست بخش انقلابی این مبارزات را نمایندگی می‌کند و برای همه‌ی این مسائل پاسخی طبقاتی از زاویه‌ی منافع و مصالح طبقه‌ی کارگر و ستم‌دیدگان جامعه‌ی سرمایه‌داری دارد. 


وضع غیر قابل تحمل و غیر قابل گذران زندگی طبقه‌ی فاقد مالکیت که محلات شهری جمع آمده‌اند زمینه‌ی این خیزش‌ها را بوجود می‌آورد. زندگی فلاکت‌بار کارگران که محصول تورم، بیکاری، مزد‌های چند مرتبه زیر خط فقر، اجاره مسکن و تبعیض‌ها و سرکوب‌های همه جانبه است راه دیگری جز اعتراض بر جای نگذاشته است. از طرف دیگر خفقان سیاسی موجب شده این اعتراضات تاکنون به صورت طغیان روی دهد و از تشکل و سازمان مورد نیاز محروم باشد. فردریک انگلس در اینباره می‌نویسد: «وضع طبقه‌ی زحمتکش زمینه‌ی واقعی و منشاء کلیه‌ی جنبش‌های اجتماعی امروزی است.» [۱] در این مجال وضعیت کار و زندگی اجتماعی زحمت‌کشان در حاشیه‌ی شهرها را بررسی می‌کنیم تا از این طریق منشاء خیزش‌های توده‌ای در سالهای اخیر را نشان دهیم و به ماهیت، کمبودها و دورنمای این قیام‌ها بپردازیم.  این متن در ادامه‌ی جزوه‌ی بهار که در تاریخ ۲۶ بهمن ۱۴۰۰ منتشر شد [۲] و رو به پیشروان کارگری انتشار می‌یابد. اگر در جریان خیزش ژینا روی اشکال مختلف سازماندهی توده‌ای -تشکل‌های توده‌ای زنان، بیکاران، کارگران فصلی و پراکنده، دانش‌آموزان و والدین، مبارزه برای حفظ محیط زیست در کنار تشکل‌های کارگران در کارخانه، معلمان، بازنشستگان و پرستاران- تاکید شد، اکنون باید نشان داد که برای تشکل‌یابی توده‌ای لازم است روی کدام محلات و کانون‌های مبارزاتی تمرکز داشت. بدنه و پایه‌ی اصلی این تشکل‌ها را کارگران و زحمتکشانی تشکیل می‌دهند که در کارگاه و کارخانه و خیابان و مزرعه مشغول کار و بیگاری هستند و به همراه فرزندان و خانواده‌های فرودست‌شان در محلات حاشیه‌ی شهرها عمر تلخ‌شان را سپری می‌کنند. این مطلب همزمان ادای سهمی است به مبارزات فداکارانه‌ی توده‌های ستمدیده‌ی این محلات در جریان خیزش انقلابی ژینا.


۲- معماری طبقاتی محلات شهری: رشد نامتوازن صنعت در سرمایه‌داری حاکم بر ایران باعث شده که زحمت‌کشان به عنوان مازاد جمعیت و نیروی ذخیره‌ی بیکاران در حاشیه‌ی شهرها به فراموشی سپرده شوند بدون آنکه کمترین اهمیتی برای معیشت، سطح خدمات اجتماعی، کار شایسته‌ی انسان امروزی و منبع درآمد مردم این مناطق قائل شوند. در کردستان سطح رشد صنعتی با سطح رشد شهرنشینی و به عبارتی حاشیه‌نشینی قابل مقایسه نیست. در یکی دو دهه‌ی گذشته دهها محله‌ی حاشیه‌ای در شهرهای کردستان بوجود آمده‌اند و هر ساله جمعیت بیشتری را در خود ساکن می‌کنند در حالیکه روند صنعتی شدن با این سرعت حاشیه‌نشینی به شدت ناهمزمان و ناموزون است. از آنجایی که صنعت بزرگ، پرولتاریای صنعتی را ایجاد می‌کند و از آنجا که در شهرهای کردستان صنعت بزرگ به نسبت مناطق صنعتی ایران رشد نکرده است، پرولتر صنعتی بخش کوچکی از طبقه‌ی کارگر کردستان را تشکیل می‌دهد و بخش بزرگ طبقه‌ی کارگر در کردستان شامل کارگران بخش‌های کشاورزی، خدماتی، دستفروشان، کولبران، بیکاران و کارگران فصلی و مهاجر می‌باشد. این کارگران در محلات حاشیه‌ی شهرها متمرکز شده‌اند، به همین دلیل ویژگی‌ها و ظرفیت‌های مختص به این بخش از جنبش طبقه‌ی کارگر و مبارزه‌ی طبقاتی در کردستان نیازمند بررسی‌های جداگانه است. خدمات رسانی شهری به نفع فرادستان شهری و به زیان فرودستان است. فضا یک سوژه‌ی سیاسی است، فضا یک ابزار کنترل از سوی طبقه‌ی حاکم است و مسائل و مشکلات حاشیه‌ی شهرها نه محصول ضعف عملکردهای اداری و غیره بلکه اتفاقا به دلیل کارآمدی عملکرد آن‌ها از زاویه‌ی منافع طبقاتی سرمایه است که شکاف‌های طبقاتی خود را در این فضاها نشان می‌دهد. در معماری شهرها هیچ‌گونه توجهی به تنگناها و نیازهای اکثریت مردم زحمتکش نمی‌شود بلکه تنها و تنها در راستای اهداف و نیازهای سرمایه طراحی می‌شود. شهرداری و دست‌اندرکاران شهری در طراحی و ساخت این محلات هیچگونه تمهیداتی در جهت حفظ آسایش و سلامت مردم محله در نظر نمی‌گیرند. مالکین در کوچه‌تراشی‌ها منافع زودگذر خودشان را در نظر گرفته‌اند و ساختار فاسد شهرداری و دیگر ادارات مسئول این امکان را برای مالک فراهم کرده است که هر طور خواست زمین‌ها را تفکیک کند. این محلات طوری مهندسی شده‌اند که در مجاورت کارگاهها، سایت های زباله، فرودگاه، کارخانه‌جات و مرغداری‌ها قرار می‌گیرند و از هر لحاظ آرامش ساکنین را به هم می‌ریزد. ساخت بیمارستان و سالن ورزشی و فروش خدمات به مردم فقیر توسط بخش خصوصی سودآور و به صرفه نیست بنابراین از سرمایه‌گذاری در این محلات امتناع می‌کند. همه‌ی این‌ها باعث می‌شود بدترین منازل در محروم‌ترین و بدترین مناطق شهر ساخته شوند. انباشت سود و ثروت در یک طرف و انباشت فقر و محنت در طرف دیگر جلوه‌گر این است که چرخ‌دنده‌های سیستم سرمایه به خوبی اما بیرحمانه می‌چرخند.


سرمایه‌داری با نامرئی‌سازی فقر، فقرا را در چاه فراموشی غرق می‌کند. کارگران به طور منظم از خیابانهای اصلی و محلات مرفه نشین که ارزش زمین‌هایشان سر به فلک می‌کشد پس زده شده‌اند تا چهره‌ی زشت سرمایه‌داری که همانا گستراندن فقر و خشونت در میان اکثریت جامعه است به طرز لطیفی استتار شود. مردمان کار و زحمت با یک بی‌تفاوتی و فراموش‌کاری خشونت‌بار کنار گذاشته می‌شوند و هیچ کس برای رنج‌هایشان برای کمبودها و نیازهایشان اهمیتی قائل نیست، اصلا اجازه نمی‌دهند این واقعیات دیده شوند. اگر کسی آن را نشان بدهد به سیاه‌نمایی متهم می‌شود و هیچ آمار و اطلاعاتی در این مورد در اختیار عموم قرار نمی‌گیرد. وظیفه‌ی پیشروان کارگری این است که چهره‌ی زشت سرمایه‌داری یعنی فقر گسترده‌ی زحمت‌کشان را مرئی کنند و توجه را به سمت زندگی فلاکت‌بار میلیون‌های انسان فقیر در حاشیه‌ی شهرها جلب کنند. نه فقط این، بلکه ریشه‌های فقر و تنگدستی اردوی کار را نشان دهند و راههای مبارزه با عامل اصلی فقر یعنی سرمایه‌داری و رهایی از بند ستم و استثمار را به آزمون بگذارند. به عبارتی برای آنکه بتوان معماری شهرها را به نفع توده‌ی زحمتکش تغییر داد باید طراحی‌های سرمایه‌محور را وادار به عقب نشینی کرد، امری که از مسیر مبارزه‌ی طبقاتی و تقویت استقلال و سازماندهی کارگران می‌گذرد. تجارت آسان، رونق بازار، گرداندن چرخ صنعت، تامین نیروی کار مورد نیاز، سرکوب و کنترل استثمارشدگان، استثمار بی حد و حصر طبیعت و ساختن بهشتی منفک و مجزا برای طبقه‌ی سرمایه‌دار از جمله سیاست‌های اصلی سیستم کاپیتالیستی در شهرسازی‌ها است. اما این سرنوشت چاره ناپذیر تهیدستان شهری نیست. در جدال آشتی‌ناپذیر منطق کور سرمایه با عقلانیت انسان محور طبقه‌ی کارگر در نهایت توازن قوا تعیین کننده است. قربانیان نظام اجتماعی سرمایه‌ سالار در پروسه‌ی مبارزه‌ی طبقاتی به قهرمانان آرمان سوسیالیسم تبدیل می‌شوند. خیزش‌های انقلابی و عروج موقعیت قدرت دوگانه توازن قوا را به نفع طبقه‌ی کارگر و متحدین این طبقه متحول می‌کند. این مبارزه تا زمان برچیدن طبقات اجتماعی و به طبع طراحی شهرها بر اساس آن -یعنی تا زمان برپایی جامعه‌ی بی طبقه- ادامه خواهد داشت. در ادامه وضعیت حاشیه‌نشینان را از لحاظ کار، محله، مسکن و شرایط زیستی-رفاهی بررسی می‌کنیم.


۳- کار: تعداد کمی از کارگران این محلات در مراکز صنعتی و کارگاه‌های نیمه صنعتی به کار مشغول‌اند که بخش بیشتر آن‌ها نیز در کارگاههای زیر ده نفر کار می‌کنند. عمده‌ی کارگران این محلات به عنوان کارگران معیشت خیابان و کارگران پراکنده فعالیت اقتصادی دارند. البته همین بخش کوچک کارگران صنعتی اگر سرکوب و استبداد حاکم بر کارخانه و خفقان حاکم بر کل جامعه فرصت مبارزه‌ی سازمان‌یافته و اشکالی از تشکل‌یابی را بهشان می‌داد می‌توانستند با انتقال تجارب حرکت جمعی‌شان نقش مهمی در سازماندهی و بسیج توده‌ای فرودستان در محل زندگی ایفا کنند. این را هم باید به یاد داشت که کارگران در محله فرصت بیشتری برای ارتباط‌گیری و‌ گردهم‌آیی نسبت به محیط کار دارند و می‌توانند از ظرفیت‌های عظیم زنان و خانواده‌های کارگری هم استفاده کنند. مرد کارگر به تنهایی از پس مخارج گزاف زندگی برنمی‌آید و زنان این خانواده‌ها عمدتا یا کاری برای کمک به مخارج خانواده پیدا نمی‌کنند یا ناچاراند به کارهای کم‌درآمد مشغول شوند. بافندگی، خیاطی، آماده کردن سبزی و ترشی کارهایی است که این زنان در خانه انجام می‌دهند. تعدادی از آن‌ها بیرون از خانه در کارگاه‌ها و در فصل تابستان بر سر زمین‌های کشاورزی کار پیدا می‌کنند؛ که اگر چه درآمد بیشتری از کار در خانه دارد اما مشکلاتی از جمله اهمال در برابر کودکان را در پی دارد. با رفتن پدر و مادر بر سر کار، کودک در خانه یا نزد همسایه و فامیل‌ها به دور از مراقبت و تربیت کافی تنها می‌ماند یا اینکه همراه مادرش زیر آفتاب گرم زمین‌های کشاورزی روزش را می‌گذراند. 

کارگران این محلات که فاقد هر گونه خدمات و امتیازات شهری هستند، علاوه بر محل کار در محل زندگی نیز تبعیض و ستم را احساس می‌کنند و تاثیرات سیاست‌های سرمایه‌داری را در محله‌هایشان به عینه و با گوشت و پوست و استخوان لمس می‌کنند. فرودستان به لحاظ اقتصادی استثمار و محروم می‌شوند، به لحاظ سیاسی سرکوب می‌شوند، به لحاظ اجتماعی طرد می‌گردند و به لحاظ فرهنگی با خشن‌ترین واژه‌ها مورد اهانت قرار می‌گیرند. تجلی این ستم و سرکوب را در فقدان شانس یافتن کار نیز می‌توان مشاهده کرد. شانس‌های پیدا کردن کار مناسب در این مناطق محروم محدود است. کولبری، کارگر ساختمانی، کار فصلی بر سر زمین‌های کشاورزی، گیوه بافی و خیاطی و قالی بافی، کارگران کوره‌پز خانه‌ها و در یک کلام کارهای فصلی و پراکنده خصلت اصلی کار کارگران در این محلات است. از یک طرف دوران بیکاری همه‌ی ذخایر و پس‌انداز پرولتاریای زراعی و کارگران فصلی را می‌بلعد و موجبات سقوطشان را فراهم می‌کند و از طرف دیگر پراکندگی باعث می‌شود که نتوانند متحد شوند و مزدشان به طور مداوم سقوط می‌کند. آن‌ها فاقد بیمه هستند و نوسان در همین درآمدهای ناچیز هر گونه تضمین و آینده نگری را از بین می‌برد. به همین دلیل تهیدستان قدرت برنامه‌ریزی برای فردا یا اهمیت دادن به برنامه‌هایی همچون ورزش، تفریح و سلامت را از کف می‌دهند. برخی دیگر همچون کارگر معیشت خیابان امرار معاش می‌کنند. بابرها، خرده فروشی، دستفروشان چایی، خوراکی‌ها و مواد غذایی، اغذیه فروشان پارک‌ها، فروش خیابانی میوه و کالاهای فصلی، و فروشندگان کم سرمایه‌ی پیاده‌روها و کارگران فروشنده‌ی مغازه‌ها از جمله‌ی آن‌ها هستند. آن‌ها بخشی از ارتش ذخیره‌ی نیروی کار هستند که برای امرار معاش ناچارا به معیشت خیابانی روی آورده‌اند. اگر با گسترش نئولیبرالیسم در جهان، تاخت و تاز خصوصی‌سازی‌ها به اماکن عمومی و‌ کالائی سازی دارائی‌های جامعه افزایش یافته است بی‌چیزان و محذوفان جامعه نیز در جدال برای بقا راهی جز به تصرف درآوردن املاک و زمین‌ها پیدا نمی‌کنند. اگر تصرف مغازه‌ها ممکن نیست پس به ناچار به تصرف پیاده‌روها و تقاطع خیابانها روی می‌آورند تا از طریق دستفروشی نانی بر سر سفره‌ی خانواده‌هایشان ببرند. در قاموس قوانین سرمایه‌داری همه‌ی این تلاش‌های فرودستان جرم تلقی می‌شود و نقض مالکیت خصوصی و بر هم زدن امنیت عمومی نامگذاری می‌شود. در حالیکه سلب مالکیت از اکثریت جامعه که تحت نام مالکیت خصوصی و توسط اقلیت زورمند صورت می‌گیرد، تقدیس می‌شود. اگر اجبار اقتصادی و شرایط نامطلوب آن‌ها را مجبور به کار معیشت خیابان می‌کند، شهرداری و نیروی انتظامی نیز هر بار تحت نام دفاع از حقوق شهروندان به ایشان حمله می‌کنند و از موقعیت‌ها مکانی نسبتا مطلوب مانند پیاده‌روهای شلوغ، خیابانهای اصلی و تقاطع پر رفت و آمد بیرون می‌کنند. اما باید پرسید حق شهروندی دستفروشان کجاست؟ نهایتا کارگر همه‌ی این مصائب را به جان می‌خرد تا از چنگال خردکننده‌ی بیکاری رها شود. سرمایه‌داری هرگز حق کار شایسته‌ی انسانی و بیمه‌ی بیکاری را به رسمیت نشناخته است. 


۴- محله: کوچه‌های خاکی یا تنگ و بن بست، گل و لای و گرد و غبار، فقدان ایستگاه آتش نشانی، درمانگاه، روشنایی، پارک، شهربازی، سیستم دفع فاضلاب، وجود مرغداری‌ها و سایت‌های بازیافت زباله در مجاورت محله، نزدیکی به فرودگاه و مشکلات ناشی از آن، دپوی زباله‌های شیمیایی و بیمارستانی در نزدیکی محله، سر و صدای تعمیرکاران و مراکز صنعتی، دود کارگاه‌ها و کارخانه‌جات، عبور جاده‌های ترانزیتی و آلودگی صوتی و خطر تصادفات، ناکافی بودن مدارس و مراکز آموزشی، پستی و بلندی و صعب العبور بودن راهها در زمستان، گودی و خفگی ناشی از عدم جریان باد و هوای آزاد و‌ گرمای طاقت فرسا، عبور خطوط برق سه فاز و فشار قوی، فقدان سیستم حمل و نقل عمومی و دسترسی نه چندان آسان به بیمارستان، مدرسه، ادارات دولتی و‌ بازار و تحمیل هزینه‌های مازاد برای رفت و آمد به این مراکز از جمله دشواری های زندگی در محلات حاشیه‌ی شهرها است. وضع معماری محلات کارگری، کوچه‌های تنگ، خانه‌های بدریخت و درهم، متمرکز شدن جمعیت زیاد در مساحتی کم، انباشت زباله در نزدیکی خانه‌های مسکونی، عبور رودهای قاطی با فاضلاب‌های روباز، وجود کارگاه‌ها و کارخانه‌ها با دودکش‌هایشان در مجاورت این محلات همه و همه جریان هوای آزاد را به شدت می‌کاهند و تهویه‌ی هوا را در بدترین شرایط قرار می‌دهند. تراکم خانه‌های این محلات و تراکم افراد ساکن در این خانه‌ها به شدت بالا است.‌ فضای کمتر یعنی، آرامش کمتر، فرصت و مجال کمتر، فردیت کمتر و امکانی کمتر برای زندگی کردن. فضای این محلات برای زنان ناامن است و این ناامنی ترس را به زنان تحمیل می‌کند. کارکرد اجتماعی ترس زنان به صورت کنترل زنان نمود پیدا می‌کند. به عبارتی زنان خودخواسته بخش زیادی از همین فضاهای عمومی را از دست می‌دهند و در زمان‌های مشخصی خود را از استفاده از فضای عمومی محروم می‌کنند. در حالیکه محرومیت و ناامنی در فضای خانه نیز به اشکال دیگری بر زنان فشار می‌آورد. با این تفاصیل واضح است که چگونه زنان این مناطق به تباهی و نابودی کشانده می‌شوند. باید پرسید حق شهروندی فرودستان به نفع کدام مناسبات و اقلیت حاکم پایمال می‌شود؟ تصفیه‌ی فقر از فضاهای عمومی و زدودن نازیبایی‌های سرمایه‌داری از سیمای شهری به نفع اقلیت استثمارگر و مناسبات سودمحور حاکم انجام می‌گیرد.


۵- مسکن: گرانی نرخ زمین، اجاره‌بها و قیمت خانه به عنوان یک کالا در مرکز شهر، کارگران را به ناچار از مراکز شهرها به حومه‌ها می‌راند تا کالای ارزان‌تری را خریداری کنند یا بعنوان مستاجر اجاره‌ی کمتری بپردازند. محلات کارگری ساختمانهایی فشرده دارند که جا را به یکدیگر تنگ می‌کنند. جمعیت در این محله‌ها و خانه‌های فقیرانه به شدت متراکم است. خانواده‌های پر جمعیت که گاه پدر بزرگ و مادر بزرگ یا عمو و عمه هم با آنها زندگی می‌کنند در خانه‌های کوچک و فضای تنگی ساکن هستند. برای بسیاری از زوج‌ها نداشتن اتاق خواب جدای از فرزندان و دیگر اعضای خانواده چیزی عادی است. محدودیت فضای خانه امکان تنها بودن را از بین می‌رود و هر نوع فعالیت شخصی را در معرض دید همگان قرار می‌دهد. این مسکن‌ها از کمترین امنیت فیزیکی و اجتماعی برخوردارند و نمی‌توانند همچون حریم حفظ آبرو و حوزه‌ی خصوصی عمل کنند. مشکلات و مشاجرات درون خانواده‌های پردردسر و پر جمعیت از دید همسایگان و رهگذران محله پنهان نمی‌ماند. همین‌ها امنیت روانی خانواده را نابود می‌کند و امکان دخالت و دست‌درازی را برای سواستفاده‌گران فراهم می‌کند. خانه‌های این محلات در واقع گورهای زودرس امیدها و آرزوهای ستمدیدگان و استثمارشدگان است که تنگ یکدیگر قرار گرفته‌اند. 


از لحاظ فیزیکی نیز خیلی از واحد‌های ساختمانی در این مناطق با مصالح ساختمانی نیمه پایدار (گل، بلوک، چوب، آجر، آهن و ضایعات) ساخته شده‌اند. رطوبت و نمناک بودن خانه، کمبود نور، محرومیت از تابش مستقیم آفتاب، کوچک بودن منازل، فرسودگی در و پنجره و دیوارها، بوی بد توالت و حمام، مشکلات مربوط به تسهیلات شهری همچون آب، برق، گاز، آنتن دهی موبایل و فقدان دکل‌های مخابراتی و شبکه‌های فیبر نوری و عدم دسترسی مناسب به اینترنت از دیگر مشکلات فیزیکی این مساکن کارگری است. تنفس در هوای خفه‌کننده‌ی مساکن نمناک، کوچک و پرتراکم در طول زمان بسیار خطرناک‌ و‌ زیان‌آور است. هوای کثیف و متفعن و بوی بد و گازهای پراکنده در هوا مطمئنن سلامت کارگران و مخصوصا کودکان را به خطر می‌اندازد و کارگران با بیماری‌های ریوی، ضعف عمومی و قیافه‌های مسلول و رنگ پریده روبرو می‌شوند. آسیب‌پذیری مردم این محلات در برابر بیماری‌های مسری و ویروس‌هایی همچون کرونا نیز نیازی به توضیح ندارد. اجاره نشینی و نداشتن سرپناه را به این دشواری‌ها بیافزایید. در همین محلات بدترکیب و بی امکانات گروههای بسیاری از کارگران و حتی خرده‌بورژوازی نیز فاقد مسکن هستند و ناچاراند بخش زیادی از دستمزد و درآمدشان را به عنوان اجاره بها به مالکان مسکن بپردازند.

۶- امکانات و شرایط زیستی-رفاهی: ساکنان این محلات حتی مانند کارگران کارخانه نیستند که آخر هر ماه حقوقی بخور نمیر داشته باشند. از سر و وضع کفش و لباس‌ و چهرهایشان وضعیت مالی‌شان مشخص است. ارزان‌ترین و بی‌کیفیت‌ترین میوه‌ها را از دستفروشان خرده‌پا و هم‌طبقه‌ای‌هایشان خریداری می‌کنند و اگر بعد از ماهها بتوانند گوشتی غیر از گوشت مرغ خریداری کنند به ارزان فروش ترین قصابی‌ها می‌روند که ممکن است گوشت تازه و سالمی نداشته باشند. خانه‌ها مرطوب و ناسالم هستند و تهویه‌ی بدی دارند. عمده‌ی این مسائل و کار شاق و اندوه زندگی شیوع بیماری‌های جسمی و روانی را در این مناطق افزایش داده است در حالی که برای درمان باید هست و نیست شان را حراج کنند و نزد متخصصان و مطب‌های پزشکی واقع در مرکز شهر یا محلات مرفه نشین بروند. ارائه‌ی بهترین خدمات پزشکی در جاهایی متمرکز شده که ساکنانش پول کافی برای استفاده از این امکانات را داشته باشند. مردم فقیر این محله‌ها از امکانات و فرصت‌های اجتماعی محروم‌اند. اثاثیه‌ی درون خانه هم عمدتا فقیرانه، کهنه و از سمساری‌ها خریداری شده و گاه از ضروری‌ترین وسایل خانه خبری نیست. پدران و مادران لباس مندرس و پینه شده بر تن دارند. غذا از نظر کمی و کیفی بینوایانه است و تغذیه‌ی کودکانی که در مرحله‌ی رشد هستند به شکل غیرقابل جبرانی نامناسب است. با گران شدن هزینه‌ی زندگی، هزینه‌ی مدرسه‌ی کودکان جزو اولین هزینه‌هایی است که حذف می‌شود و در نتیجه کودک از تحصیل باز می‌ماند. سرانه‌ی آموزشی در این محلات بسیار اندک است و سطح امکانات و کیفیت آموزش در وضعیت وخیمی قرار دارد، طوریکه اگر خانواده‌ها هم به سختی بتوانند هزینه‌ی تحصیل فرزندشان را تقبل کنند ضعف آموزشی باعث می‌شود که کودک چیز چندانی یاد نگیرد و همچنان بیسواد یا کم‌سواد باقی بماند. علاوه بر تغذیه‌ی نامناسب و‌ محرومیت از شرایط و امکانات امروزی، کودکان این طبقه خیلی زود وارد بازار بی‌رحم کار می‌شوند و با بازی و تفریح بیگانه می‌گردند. همه‌ی این‌ها بر رشد فکری و وضعیت روحی و معنوی کودکان خانواده‌های زحمتکش تاثیر منفی برجای می‌گذارد. در جامعه‌ی بورژوازی توده‌ی زحمت‌کشان در بهترین حالت صرفا به آن مقدار از وسایل معیشت که برای ادامه‌ی حیات و تولید مثل ضروری است دسترسی پیدا می‌کنند؛ آن هم به قیمت تحمل مشقت‌بارترین کارها و شدیدترین استثمارها. محذوفان و طرد شدگان این محلات در مرداب زندگی دست و پا می‌زنند و رنج اجتماعی، پریشان حالی، درگیری، تعفن، احساس پوچی و حقارت، احساس شرمندگی، احساس گناه، ترس از فردا، انزوا و افسردگی انسان حاشیه‌ی شهرها را به لبه‌ی پرتگاه می‌برد. شانس مصون ماندن از اعتیاد، تن‌فروشی، کارتن خوابی و زاغه‌نشینی و… در این محلات بسیار پایین‌تر از دیگر محلات شهری است. فشارهای اجتماعی ناشی از سرزنش و سواستفاده‌های سودجویانه و متعرض از ساکنان این مناطق شخصیت، زندگی و موجودیت این انسانها را لگدمال می‌کند. کارگران ساکن در این محلات از لحاظ شرایط زندگی در بدترین رده‌بندی قرار می‌گیرند. کارگرانی که در نتیجه‌ی نوسانات کاری یا تورم و وخامت اوضاع اقتصادی هر لحظه در آستانه‌ی سقوط و غلتیدن به ورطه‌ی گرسنگی، بی‌خانمانی، تن فروشی، تیره روزی و مرگ قرار گرفته‌اند، هر چند سال یکبار طغیان می‌کنند. به نظر با این توضیحات روشن شده باشد که منطق کور سرمایه و سودجویی استثمارگران چطور کارگران خشمگین را ناچار می‌کند، قیام کنند. 


۷- راه‌حل‌های سرمایه‌دارانه یا راهکارهای انقلابی: برای بررسی این موضوع، مسئله‌ی مسکن را به طور نمونه بررسی می‌کنیم. سوال اینجاست: حل مسئله‌ی مسکن از مسیر راه‌حل‌های سرمایه‌دارانه ممکن است یا یک پاسخ انقلابی می‌طلبد؟ و برای گرفتن پاسخ به سراغ فردریک انگلس می‌رویم، وی می‌نویسد: در پشت مجلل‌ترین خیابان‌ها، کثیف‌ترین محلات کارگری قرار دارند، تا زمانی که شیوه تولید سرمایه‌داری پابرجاست، تا بدان زمان خواست این که مسأله مسکن یا هر مسأله اجتماعی دیگری که به کارگران مربوط می‌شود به تنهایی حل شود، خواستی ابلهانه خواهد بود.[۳] او در ادامه می‌نویسد: «در جامعه‌ای که برای شرم‌آور‌ترین طویله‌ها هم همواره مستأجری یافت می‌شود و در جامعه‌ای که در آن مالکِ خانه به‌عنوان سرمایه‌دار نه فقط حق دارد بلکه به علت رقابت تا اندازه‌ای هم موظف است از خانه ملکیش با قساوت تمام بالا‌ترین کرایه‌ها را بیرون بکشد، در یک چنین جامعه‌ای تنگنای مسکن نه یک چیز تصادفی بلکه یک سامانه ضروری است و آن را با تمام عواقب و تأثیراتش بر سلامتی و غیره تنها زمانی می‌توان از میان برداشت که تمام نظام اجتماعی‌ای که پرورنده آن است، از بیخ و بن دگرگون شود.»[۴] طبق اخبار منتشر شده در رسانه‌ها، یک نفر سند ٧٠٠ واحد مسکونی به نام خود دارد. یک نفر دیگر در تهران ۲۵۰۰ واحد مسکونی دارد. ۲۵۰۰ واحد مسکونی یعنی اندازه خانه های یک شهرستان در اختیار یک نفر است. طبق آمار خود صدا و سیما ٨ میلیون واحد خالی و بدون سکنه فقط در تهران وجود دارد. در جوار این وضعیت میلیونها نفر در منازل محقر و حاشیه ای زندگی می کنند و شاهد پدیده های آلونک نشینی، چادر نشینی، بام نشینی، ماشین نشینی، اتوبوس خوابی و گورخوابی هستیم. شما چه پاسخی به این مصیبت می دهید. انگلس جواب می دهد: سلب مالکیت. درست شنیدید، بهترین و ممکن ترین راه پایان دادن به این وضعیت لغو مالکیت خصوصی است‌. در مقابل تنها راه‌حلی که گاه جناح‌های بورژوازی آن هم فقط در حرف و پای منبر ارائه می‌دهند پاک کردن صورت مسئله است. آن‌ها از تاریخ می‌خواهند که به عقب برگردد و کارگران روزمزد شهری بار دیگر به دهقانان روستایی تبدیل شوند. آن‌ها می‌خواهند محلات کارگری را محو کنند بدون آنکه نیروی کار خدماتی و‌ صنعتی شاغل در شهرها کمیاب شود. آن‌ها می‌خواهند این دمل و لکه‌ی ننگ فقر و حاشیه‌نشینی از دیده پنهان شود بدون اینکه چرک و کثافت سرمایه‌داری پایان یابد. همانطور که بیانیه‌ی کمونیست‌ها می‌گوید: «سوسیالیست‌های بورژوا می‌خواهند تمام عیوب اجتماعی را برطرف سازند تا بقای جامعه‌ی بورژوازی را تضمین کنند، آن‌ها بورژوازی را می‌خواهند ولی بدون پرولتاریا.»[۵] آن‌ها در حالی از کارگران می‌خواهند که با مهاجرت معکوس در روستاها ساکن شوند که فراموش می‌کنند این صنعت بزرگ بود که خانه‌های کوچک کارگری را بوجود آورد، دهقان را از سر زمین‌هایش کند و به نیروی کار ارزان مورد نیازش بدل ساخت. روشنفکر بورژوا می‌خواهد با وردخوانی و فراخواندن غول چراغ جادو تاریخ را به عقب برگرداند، فقط به این دلیل که پیشروی تاریخ بشریت و راه حل پرولتری را پس بزند و از فروریختن دنیای افسانه‌ای‌اش جلوگیری کند. پاسخ متفکران بورژوا به تضادهای جامعه‌ی سرمایه‌داری خود حامل مضحک‌ترین و تناقض‌آمیزترین منطق‌ها است. هدف کمونیست‌ها اما دادن پاسخ انقلابی به مسئله‌ی مسکن است. از نظر ما کمونیست‌ها قبل از هر چیز لازم است تضاد بین شهر و روستا را از بین برد. علاوه بر آن همین حالا هزاران واحد مسکونی خالی در شهرها وجود دارد که تحت مالکیت تاجران مسکن است، با قدرت گرفتن سیاسی طبقه‌ی کارگر به فوریت از مالکان کنونی سلب مالکیت خواهد شد و مساکن خالی در اختیار کارگران و بی‌خانمان‌ها قرار می‌گیرد. مدیریت لیبرالی و راه‌حل‌های سرمایه‌دارانه از نوع مذهبی یا لائیک هیچکدامشان نه می‌توانند و نه می‌خواهند پاسخگوی بحران‌ها و نیازهای مردم فرودست در حاشیه‌ی شهرها باشند. با بر باد رفتن مشروعیت سرمایه‌داران و سیستم‌شان این بار خود کارگران آستین‌ها را بالا می‌زنند و سیستم کنترل کارگری در محل کار، خودگردانی در محیط زندگی و کنترل امورات شهری از پایین را اعمال می‌کنند. تشکل‌های کارگری-توده‌ای پاسخ سازمانی طبقه‌ی کارگر و متحدینش به این ناتوانی و نخواستن سرمایه در بهبود بخشیدن به شرایط کار و زندگی تهیدستان شهری است که در دور‌ه‌های عادی به صورت آرام و در هنگام بحران‌های سیاسی و اجتماعی با سرعت بیشتری شکل می‌گیرند. کمیته‌ها و شوراهای کارگران و زحمت‌کشان در محله و کارخانه خواست و اراده‌ی اردوی کار و زحمت برای در اختیار گرفتن سرنوشت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کشور است. 


۸- از تنازع بقا و رقابت درون طبقاتی تا عصیان علیه وضع موجود: بورژوازی همواره تلاش می‌کند جنگ میان بورژوازی و پرولتاریا را پنهان کند و از آشکار شدن این جنگ طبقاتی جلوگیری نماید. خیزش‌های انقلابی یکی از عواملی است که همه‌ی فریبکاری‌های بورژوازی را برملا می‌کند به همین دلیل بورژوازی و نوکرانش هر نوع سرکوب و برچسبی را علیه قیام‌ها بکار می‌گیرند تا همچنان از روشن شدن ماهیت جنگ طبقاتی برای توده‌ها ممانعت بعمل آورند. همه‌ی آن ستم‌ها و محرومیت‌هایی که در بخشهای قبلی بیان کردیم و به اسرار ممنوعه تبدیل شده‌اند محصول جنگ پنهان بورژوازی علیه کارگران است که هرازگاهی با جنگ آشکار کارگران یعنی شوریدن علیه نظم موجود پاسخ می‌گیرد. میزان قتل‌های پنهان کل طبقه‌ی حاکم علیه زحمت‌کشان که در نتیجه‌ی بیماری، سوتغذیه، قتل‌های ناموسی، کشتار کولبران و تن دادن به مرگبارترین شرایط کاری رخ می‌دهد از میزان کشتار آشکار زحمت‌کشان معترض در خیابانها چیزی کم ندارد؛ تنها تفاوت اینجاست که اولی از بردگی و سرخوردگی و ناامیدی ناشی می‌شود و دومی محصول برون ریزی خشم بردگان مزدی علیه تن‌های به لرزه درآمده‌ی اربابانشان است. اولی نتیجه‌ی تسلیم است و دومی تلاشی است هر چند خودانگیخته برای رهایی از شرایط ستم. استثمار شدگان بدون شوریدن علیه سرنوشت خویش و خشم و نفرت علیه بورژوازی در سستی و کرختی و انحطاط همه جانبه فرو می‌روند. همانطور که انگلس می‌نویسد: «کارگر تحت مناسبات سرمایه‌داری، انسانیت خود را تنها از راه کینه‌ورزیدن و شوریدن علیه بورژوازی و نظم موجود می‌تواند نجات دهد.»[۶] زحمت‌کشان روند تنزل زندگی خود را تا حد زندگی حیوانی حس می‌کنند، به همین دلیل کینه و خشم و نفرت از همه‌ی نهادها و نمادهای قدرت حاکم در وجودشان موج می‌زند، در عوض بورژوازی سعی دارد این کینه‌ی طبقات ستمدیده علیه حکام سرمایه‌دار را به کینه و رقابت درون طبقه‌ای در صفوف زحمت‌کشان تبدیل کند. یعنی یک جنگ همه علیه همه با هدف تنازع بقا در بین مردم ستمدیده بوجود بیاورد. این جنگ همه علیه همه را می‌توان در وضع زندانها و در جلوی دادگاهها مشاهده کرد. هر کس منافع خود را در تضاد با منافع همه می‌بیند، همگان دشمنان قسم خورده‌ی یکدیگر هستند، نفع هر کس در ضرر رساندن به دیگری است و اگر محاسبه‌ی مجازات و زندان وجود نداشت صدمه زدن آشکار به دیگری اوجب واجبات می‌بود. کسی که بتواند قانون را بخرد براحتی دزدی می‌کند، تجاوز می‌کند، آسیب می‌زند و به قتل می‌رساند. این تمدن و اخلاقیاتی است که مناسبات بورژوازی در بین بورژواها و در بین کارگران اشاعه داده است. بورژوازی روزنامه‌ها، مساجد، مدارس، تلویزیون و ابزار تولید فکر و فرهنگ را در خدمت چنین وضعی بکار می‌گیرد. قربانیان جامعه زیر پا گذاشتن و بی‌احترامی کردن به نظام اجتماعی منحط کننده را از راه بزهکاری دنبال می‌کنند. چه بسیار مجرمانی که به خاطر دزدی، مواد فروشی، چاقو کشی و… در زندانها بسر می‌برند. چه بسیار زوج‌ها، برادرها و خواهرها، همسایه‌ها و فامیل‌های دور نزدیک که به خاطر طمع و‌ پول‌پرستی در دادگاهها علیه یکدیگر شکایت کرده‌اند و به همه نوع دروغ و فریب و توطئه و جنایتی دست می‌زنند. هیچ راه مسالمت‌آمیز و دوستانه‌ای برای توافق با انسان بغل دستی جز کسب منفعت شخصی از هر طریق که ممکن بود وجود ندارد. چنین وضعی که بورژوازی بوجود آورده را حتی در گله‌های وحشی‌ترین درندگان هم نمی‌توان مشاهده کرد. باید تلاش کرد این جنگ همه علیه همه در بین کارگران را به جنگ همه‌ی طبقات زحمتکش با هم علیه مناسبات فاسد کننده‌ی بورژوازی تبدیل کرد. خیزش های توده‌ای که عقب‌مانده‌ترین و بی‌تفاوت‌ترین بخش‌های استثمار شده را از رخوت و سستی سیاسی آزاد می‌کند فرصت مناسبی است تا این جنگ همه علیه همه را به جنگ همه‌ی طبقات زحمتکش علیه بورژوازی تبدیل کرد. 


همانطور که گفتیم اولین پله‌ی مخالفت و مبارزه با نظام اجتماعی قیام فردی به وسیله‌ی بزهکاری است و این خام‌ترین و بی‌ثمرترین شکل اعتراض کارگران به فقر و سیه‌روزی است. برای کارگر قابل فهم نیست که چرا با وجود اینکه ارزش کار او برای جامعه از فلان ثروتمند تنبل هزار بار بیشتر است چرا باید در رنج زندگی کند، پس این حق را به خود می‌دهد که دست به دزدی بزند. همواره در میان تهی‌دستان اشکال مقاومت روزانه به شکل مقاومت فردی و پنهان وجود داشته است. آن‌ها از قبول موقعیت قربانی و غرق‌شدن در باتلاق گدایی و فحشا عصیان می‌کنند و با روی آوردن به سرقت، کُندکاری، پنهان کاری، نافرمانی، فحاشی، خرابکاری، حریق عمدی و… احساس انفعال، سرنوشت‌گرایی، ناامیدی و ناتوانی را پس می‌زنند. در عین حال این اشکال مقاومت پنهان، استراتژی بقای صرف فردی در میان فرودستان است که نوک پیکان حملاتش را از هم‌طبقه‌ای‌ها به سمت طبقه‌ی حاکم و استثمارگر تغییر جهت می‌دهد. مسئله بر سر روا بودن یا ناروا بودن این شکل‌های مقاومت نیست چرا که شرایطی که زحمت‌کشان را در فقر و درماندگی قرار داده است و هر گونه مقاومت و مبارزه برای رهایی از این وضع را به خشن‌ترین شکل سرکوب می‌کند، خود نارواترین عامل موجود است. اما کارگران به تدریج درمی‌یابند که این شکل از طغیان فردی کمکی به رهایی طبقه نمی‌کند، بزهکاران صرفا به عنوان فرد علیه نظام اجتماعی حاکم می‌شورند و دزدی ناپخته‌ترین و ناآگاهانه‌ترین شکل اعتراض است. کارگران در یک دوره‌ی تاریخی به مقابله‌ی قهرآمیز با ماشین هم برخواستند اما این شکل محدود و فردی مبارزه هم نمی‌توانست بیان همگانی افکار عمومی کارگران باشد و خیلی زود قدرت مناسبات حاکم با تمام نیرو بر سر کارگران خلع سلاح شده فرود می‌آمد و آن‌ها را مجازات می‌کرد. اتحادیه‌ها، صندوق‌های همبستگی، تشکل‌های توده‌ای، مجامع عمومی، تجمع‌های خیابانی و اعتصابات و شوراهای کارگری جرم‌های با مجازات سنگین اعلام شدند؛ بورژوازی همه‌ی راههای مبارزه‌ی آگاهانه و جمعی کارگران را مسدود می‌کند و عامدانه آن‌ها را به سمت اعتراض فردی، خودکشی، دزدی و بزهکاری سوق می‌دهد تا از این طریق کنترل اوضاع را به دست گیرد و توده‌ی کارگران بپاخواسته را مجرم و مقصر وضع موجود معرفی کند. ما اعلام می‌کنیم بورژوازی به این دلیل که ثروت‌های کشور و حاکمیت را به دست دارد مسئول و گناهکار اصلی وضعیت نابسامانی است که کارگران به آن دچار شده‌اند. کلیت جمهوری اسلامی هم به عنوان یکی از سرکوبگر‌ترین و استبدادی‌ترین نظام‌های سرمایه‌داری حاکم بر جهان هر نوع تشکل مستقل کارگری را بجز تشکل‌های صنفی و قانونی دست‌ساز حکومتی ممنوع اعلام کرده و پیشروان این عرصه را با اخراج و زندان و شکنجه مجازات می‌کند، همه‌ی راههای مبارزه‌ی سازمان‌یافته را بر زحمت‌کشان می‌بندد و جز فوران و انفجار اجتماعی راه دیگری برای اعلام نارضایتی این طبقه باقی نمی‌گذارد. جمهوری اسلامی با بوجود آوردن وضعیت موجود، ابتدا توده‌های رنج‌کشیده را به خیابان می‌کشاند، سپس سبعانه به رگبار می‌بندد. اما برای تغییر آگاهانه‌ی وضع موجود لازم است فراتر رفت و در دل این مقاومت‌های فردی، مقاومت‌های جمعی و آشکار آینده را سازماندهی کرد. یعنی استراتژی رقابت درون طبقه‌ای یا استراتژی بقای فردی را به استراتژی پیشرفت و بهبود وضعیت زندگی طبقات ستمدیده در مقابل ستمگران ارتقا داد. همانطور که گفتیم مسئله‌ی مهم ساکنان محلات کارگری این است که یک رقابت درون طبقه‌ای و جنگ همه با همه در میان زحمت‌کشان با یکدیگر وجود دارد. رسالت تشکل‌های کارگری و توده‌ای آن است که این رقابت و جنگ همه علیه همه را در صفوف اردوی کار و زحمت از میان بردارد و به ستم‌دیدگان نشان دهد که آن‌ها با کل هم‌طبقه‌ای‌هایشان اشتراک منافع و با کل طبقه‌ی استثمارگر تضاد منافع دارند. یعنی یک اتحاد طبقاتی در صفوف پراکنده‌ی کارگران و ستم‌دیدگان بوجود بیاورد. در ضمن مطالبات، اهداف و راه رسیدن به افق هایشان را مشخص کند. پیشروان کارگری رسالت دارند با کمک به اجتماع این نیروها هم قدرت طبقاتی زحمت‌کشان را به فعلیت درآورند، هم امکان برگزاری مجمع عمومی و ایجاد تشکل مستقل را فراهم کنند. 


۹- تاثیر خیزش‌های انقلابی بر آگاهی طبقاتی توده‌ها: اعتراضات و قیام‌های جمعی زحمت‌کشان در حاشیه‌ی شهرها ماحصل اوضاعی است که نظام طبقاتی حاکم بر آن‌ها تحمیل کرده است. کارگرانی که برای رنج‌هایشان جز نان بخور و نمیر و وعده‌ی بهشت چیز دیگری دریافت نمی‌کنند، راه دیگری ندارند جز آنکه به زندگی غیر انسانی و مرگ تدریجی تن در دهند یا طغیان کنند. دیر و زود استیصال و ستمی که در صفوف زحمت‌کشان موج می‌زند نیروی عظیمی در جهت انفجار اجتماعی می‌آفریند و به یک مبارزه‌ی طبقاتی در حالت خام منجر می‌شود. این‌ها همان افرادی هستند که شاهد تخریب سرپناه‌هایشان به دست شهرداری‌ها بوده‌اند تنها به این دلیل که ساختن این آلونک‌ها غیر قانونی بوده است، روزانه در اماکن و معابر عمومی با پلیس درگیر شده‌اند و بساط کسب معیشت‌شان به جوی‌های کنار خیابان ریخته شده است چون دستفروشی در پیاده‌رو‌ها ممنوع است. از ابتدایی‌ترین تسهیلات شهری محروم مانده‌اند و در گنداب نظام سرمایه‌داری غرق شده‌اند. نه تنها نانشان را در سطل آشغالها پیدا می‌کنند بلکه کوچکترین حرکاتشان کنترل می‌شود و کمترین آزادی‌ای ندارند. کنترل پلیسی تنها به خیابان و محلات محدود نمانده است، حافظان سرمایه تهی‌دستان را از کوچه پس کوچه‌ها و گوشه‌های منازل محقر بیرون می‌کشند تا از اشتغال به قاچاق خُرد بازدارند؛ در نتیجه آنها را به لمپن‌هایی تبدیل کنند که از قِبَل کار و جان هم‌طبقه‌ای‌هایشان زندگی کنند و تحت تسلط باندها و مافیاهای متصل به نیروهای سپاهی و اطلاعاتی درآیند. آری! کنترل بر خیابانها و کار و معیشت فرودستان هرگز با هدف تامین یک زندگی امن و سالم برای جامعه صورت نمی‌گیرد بلکه هدف اصلی‌اش به انحصار درآوردن باندهای اقتصادی در حوزه‌ی مواد مخدر و تن فروشی و نفوذ مذهبی و امنیتی در محلات حاشیه‌ی شهرها است. طغیان توده‌ها علیه این وضعیت، برحق و ضروری است. اما تشدید فقر در این محلات هیچ‌گاه به تنهایی عاملی برای تشدید مبارزه‌ی طبقاتی نیست. بیشتر اوقات گرسنگی و محرومیت رقابت درون طبقاتی و دست و پا زدن برای بقا را شدت می‌بخشد. به همین دلیل است که محلات حاشیه‌ی شهر محل خوبی برای رشد فرقه‌های مذهبی و تاجران بدن‌های در هم شکسته‌ی ستمدیدگان است. آری! فقر هرگز به تنهایی نمی‌تواند عاملی برای انقلاب‌ها باشد، در نبود عنصر آگاهی فرودستان به جان هم می‌افتند و برای گریز از شرایط غیر انسانی زندگی دست به دامان گروههای مافیایی سرمایه‌داری و فاشیسم ملی و مذهبی می‌شوند. همین که خیزشی هر چند خودانگیخته اتفاق می‌افتد و زحمت‌کشان به جان آمده با سنگ و آتش و دست‌های خالی گره کرده نمادهای ارتجاع و سرمایه را خورد و خاکستر می‌کنند؛ خبر از بیدار شدن غریزه‌ی طبقاتی و عصیان طبقات استثمار شده و مردمان ستم‌دیده می‌دهد و امید به مبارزه علیه طبقه‌ی ستمگر را در دلها زنده می‌کند. یعنی در کنار فقر و فلاکت یک آگاهی طبقاتی در هئیت جنینی شکل می‌گیرد که نتیجه‌اش روشن شدن آتش قیام است. کارگران خشم‌شان را علیه وضع موجود به کار می‌گیرند و به عنوان صاحبان اصلی جامعه، کنترل خیابانها را به دست می‌گیرند. این خیزش‌ها از آنجا که به فرمان این آن حزب سیاسی به راه نمی‌افتند ریشه در اعماق دارند و به فرمان این یا آن حزب سیاسی و حتی با سرکوب خشن حکومت نیز به آسانی عقب نشینی نمی‌کنند. قیام‌های توده‌ای اصالت خود را از شرایط واقعی زندگی میلیون‌ها انسان طرد شده می‌گیرند که کارد به استخوانشان رسیده است.


کارگران قیام می‌کنند نه فقط به این دلیل که خود را از زیر یوغ ستم برهانند یا خشم خود را بر سر طبقه‌ی استثمارگر بریزند، نیز به این دلیل که شرایط حیوانی زندگی را در هم بشکنند، سرکوب و خفقان را پس بزنند و احساس انسان بودن و منزلت را حفظ کنند و این بدون طغیان در برابر زندگی برده‌وار تحت حاکمیت جمهوری اسلامی ممکن نیست. خیزش‌های توده‌ای تنها با هدف بدست آوردن تکه نانی بر سر سفرهای کوچک زحمت‌کشان نیست، ستمدیدگان خیزش می‌کنند چون می‌خواهند با آن‌ها مثل انسان رفتار شود، شرایط کار و زیست‌شان انسانی باشد از کولبری و دستفروشی و مهاجرت و دربدری خلاصی یابند و شلاق و شکنجه و زندان و گشت ارشاد و زورگویی طبقه‌ی حاکم را برچینند. خیزش‌های توده‌ای در عین حال برای بازگرداندن کرامت انسانی، حق اعتراض، آزادی بیان و دیگر حقوق دمکراتیک و انسانی برپا می‌شوند؛ یعنی همه‌ی آن حقوقی که دیکتاتوری حاکم از توده‌ها سلب کرده است. آری! این ضرورت بقا و زندگی آبرومندانه است که کارگران را به سمت فعالیت‌های عملی‌ سوق می‌دهد تا دستاوردهای فوری و بلاواسطه‌ی فردی داشته باشند. اما خیزش‌های توده‌ای تلاش جمعی برای کسب دستاوردهای جمعی هستند و اولین تاثیر خیزش‌های خودانگیخته‌ بر اذهان توده‌ها این است که آن‌ها را از رقابت با هم‌گروهی بغل دستشان و بی‌تفاوتی سیاسی به سمت ضرورت مبارزه‌ی طبقاتی و مبارزات جمعی -هر چند در شکل خامی- در جهت کسب دستاوردهای انقلابی و ماندگارتر رهنمون می‌شود.

۱۰- توجیه‌گران وضع موجود و نوکران بورژوازی: از نفرت و کینه‌ی برحق استثمارشدگان علیه بانیان وضع موجود نوشتیم. اما آن‌هایی که دستشان به دهن‌شان می‌رسد این کینه را در دل نمی‌پرورانند، آن‌ها در برابر سرنوشت سربه‌زیر و تسلیم‌اند و‌ کاری به کار سیر جهان ندارند؛ وقتی بورژوازی به سفره‌ی کارگران تعرض می‌کند و‌ زنجیرهای بردگی را محکم‌تر می‌کند جماعت مرفه کلاه خودشان را می‌چسبند و ترس خود را از نتیجه‌ی قیام‌های کارگری و از دست دادن نان و پنیر امروزشان به سختی پنهان می‌کنند. آن‌ها در عوض این آرزو را در دلهایشان می‌پرورانند که طبقات فرودست تحمل بیشتری داشته باشند، به همین زندگی رضایت دهند و از قیام‌هایی که ممکن است وضعیت رضایت بخش خرده‌بورژایی را بهم بریزد دست بکشند. این روشنفکران خرده‌بورژوا گاه با ادبیات مارکسیستی کارگران عصیانگر را سرزنش می‌کنند و حتی از ادبیات سرکوبگران‌ علیه خیزش‌ها استفاده می‌کنند. کار اصلی آن‌ها نرمالیزه کردن شر و عادی‌سازی کشتار زحمت‌کشان به دست جمهوری نکبت اسلامی است. کارگر باید ویرانی هر روزه‌ی زندگی‌اش را نظاره کند و دم برنیاورد و دندان خشم بر جگر خسته بگذارد تا آرامش خرده‌بورژوایی برهم‌نخورد و رویاپردازی‌های روشنفکران ویران نشود. آن‌ها در حقیقت از کارگران می‌خواهند تسلیم سرنوشت شوند تا از آشوبگر به یک کارگر خوب تبدیل گردند، وفادارانه در تداوم وضع موجود مشارکت داشته باشند تا به تدریج به زندگی حیوانی عادت کنند؛ در مقابل طبقه‌ی کارگر و دیگر هم‌سرنوشت‌هایش برای انسانیت خود مبارزه می‌کنند و این مبارزه علیه کلیه‌ی جناح‌های بورژوایی و وضع موجود معنا پیدا می‌کند. خود حکومت بورژوازی هم جنایت امروزش -همانا کشتار لحظه‌ای توده‌های به خیابان آمده- را اینگونه توجیه می‌کند که کارگران به شکل شایسته‌ای جنایت دیروز بورژوازی -همانا کشتار تدریجی زحمت‌کشان- را تحمل نکرده‌اند. و چه چیزی بهتر از واژه‌های اغتشاشگر، آشوبگر، ویرانی‌طلب، بلواچیان برهنگی، جاسوسان دولت‌های خارجی، پیاده نظام امپریالیسم، تجزیه‌طلب و عوامل انهدام اجتماعی و دشمنان امنیت ملی و تمامیت ارضی میهن عزیز می‌تواند به توده‌های به جان آمده نسبت داده شود. جانباختگان خیزش‌های انقلابی یکبار در کف خیابانها در خون خود می‌غلتند و دیگر بار پس از به قتل رسیدن با چنین واژه‌های سخیفی تیرباران می‌شوند. حاکمیت بورژوازی زندگی میلیون‌ها تن را در پرتگاه نابودی قرار داده است اما نوکران بورژوازی نعل وارونه می‌زنند و مردم معترض را عامل ویرانی و مقصر اوضاع موجود معرفی می‌کنند. برتولت برشت چقدر زیبا این طنز زمانه را بیان کرده است: «دولت اعتماد خودش را به مردم از دست داده است. بهتر نیست مردم را منحل کنیم تا دولت مردم دیگری انتخاب کند؟» بورژوازی و جناح‌های مختلفش شدیدترین خشونت‌ها و کریه‌ترین رفتارها با طبقه‌ی زحمتکش را تحت پوشش‌های عوام‌فریبانه‌ی عدالت‌طلبی و لباس‌های دروغین دلسوزی برای محرومان اعمال می‌کنند، ما نیز وظیفه داریم شرایط واقعی زندگی زحمت‌کشان را عریان کنیم و حیله‌گری‌های مخفیانه‌ی حکومت را نشان دهیم. 


متملقان طبقه‌ی حاکم از هر گونه اقدام حاکم‌برانداز متنفرند، اما تقبیح یا مخالفت با خیزش جاری نه واقعیت را تغییر می‌دهد نه راه به جایی خواهد برد. این واقعیت را که مردم زحمتکش نسبت به وضع زندگی‌شان رضایت ندارند می‌توان در جریان تکرار خیزش‌های توده‌ای به روشنی مشاهده کرد. نه باتوم و گلوله‌ی پاسداران سرمایه نه طعنه‌ها و سرزنش‌ها و فحاشی‌های خرده‌بورژوایی هیچکدام نتوانسته‌اند قربانیان نظام سرمایه‌داری را به تمکین وادارند. هیچ نوع مجازاتی، هیچ نوع سرزنش و انتقاد روشنفکرانه‌ای، هیچ نوع تخریب و تهدیدی، و هیچ شکلی از سرکوب و باتوم و ساچمه و گلوله نمی‌تواند طبقه‌ی زحمتکش را برای همیشه از این نوع قیام‌ها منصرف کند. تا زمانی که تغییری در وضع زندگی طبقات زحمتکش بوجود نیاید اعتراضات توده‌ای به شکل پیش‌بینی نشده و عصیانگر اتفاق می‌افتد. مناسباتی که کارگران را در رنج و گرسنگی نگه می‌دارد و از آن‌ها می‌خواهد صبورانه این وضعیت را تحمل کنند، همان مناسباتی است که اعتراضات توده‌ای را آشوب و اغتشاش نام می‌گذارد و به خاک و خون می‌کشد. بحران‌های ویرانگر و شرایط مادی، تهی‌دستان حاشیه‌ی شهر را به دست زدن به عمل مستقیم می‌کشاند، آن‌ها منتظر ناجی نمی‌مانند و گوششان بدهکار معلمان ایرادگیر، نوکران رنگارنگ بورژوازی یا روشنفکران بی‌درد و خرده‌بورژوا نیست. آن‌ها بیش از هر چیز به رابطه‌ی ارگانیک با پیشروانی احتیاج دارند که به پر شدن شکاف در سطح آگاهی، سازمان‌های توده‌ای محلی و رهبری سیاسی و سراسری یاری برسانند. توده‌ها با امر و نهی یا شلاق هیچ معلم خودبزرگ بینی سر به راه نمی‌شوند و تنها با پاسخ دادن به نیاز فوری و ضروری‌شان می‌توان با آن‌ها پیوند گرفت؛ در دوره‌ی قیام‌ها مهم‌ترین احتیاج توده‌ها نیاز به سازماندهی مبارزه است. این قیام‌ها نوید تولد آگاهی طبقاتی را می‌دهند. رسالت پیشروان در دوره‌ی قیام سنگین‌تر از قبل است چرا که جنین آگاهی به مراقبت و پرورش نیاز دارد و هر لحظه این خطر وجود دارد که انقلاب به دست ضد انقلاب سقط شود.

۱۱- نمونه‌های تاریخی از اعتراضات جمعی حاشیه‌نشینان (در موقعیت‌های غیر انقلابی): مطالبات و شکل اعتراضات حاشیه‌نشینان در شرایط انقلابی و در شرایط غیرانقلابی تفاوت‌هایی دارد. در این بخش تلاش می‌کنیم برای ملموس شدن موضوع نمونه‌هایی تاریخی از مبارزات حاشیه‌نشینان را در هر دو شرایط انقلابی و شرایط غیر انقلابی به صورت تفکیک شده بیان کنیم. در موقعیت‌های غیر انقلابی مقاومت تهیدستان به صورت پیش‌روی آرام و در اشکال تصرف زمین، کسب امکانات شهری و ساخت جاده و… تغییرات تدریجی بوجود می‌آورد. مطالبات توده‌ی کار و زحمت در موقعیت غیر انقلابی شامل کار شایسته‌ی انسانی، مسکن مناسب، بهبود وضعیت محله و شرایط زیستی و تسهیلات شهری در محلات کارگری می‌شود. گروههای حاشیه‌نشین گاه با انعطاف‌پذیری و از طریق اقدام مستقیم و تدریجی چه به صورت جمعی، چه بصورت فردی به رفع نیازهای بلاواسطه می‌پردازند. «در نتیجه این گروهها در عوض اعتراض یا تبلیغ، مستقیما وارد عمل می‌شوند تا نیازهایشان را البته به صورت فردی و با احتیاط برآورده کنند. کوتاه سخن آنکه، حرکت آنان نوعی سیاست است، نه سیاست اعتراضی بلکه سیاست جبران و حرکت آن‌ها مبارزه‌ای برای دستاوردهای فوری و بلاواسطه است که عموما از طریق اقدام مستقیم شخصی حاصل می‌شود. هدف این مردان و زنان چیست؟ به نظر می‌رسد که آنان دو هدف عمده را دنبال می‌کنند؛ نخستین هدف؛ توزیع مجدد امکانات و فرصت‌ها است که در شکل به دست آوردن غیر قانونی و مستقیم موارد مصرف جمعی (زمین، سرپناه، آب لوله‌کشی و برق) فضاهای عمومی (پیاده‌روهای خیابان‌ها، تقاطع‌ها، پارکینگ‌های خیابان‌ها)، فرصت‌ها (شرایط کسب و کار مطلوب، موقعیت مکانی مطلوب و جایگاه اجتماعی) و دیگر شانس‌های زندگی برای بقا و حداقل استاندارد تداوم حیات لازم‌اند، نمود می‌یابد. هدف دیگر استقلال داخلی چه فرهنگی، و چه سیاسی از، مقررات، نهادها، و نظام‌های اعمال شده، از طرف دولت است. گروههای فاقد امتیاز، گرایش روشنی برای دارا بودن زندگی غیر رسمی از خود نشان می‌دهند تا بدون دخالت مقامات و یا دیگر نهادهای رسمی مدرن، امورشان را اداره کنند».[۷] علاوه بر آن گاه به سیاست اعتراضی نیز روی می‌آورند. 


ابتدا به سراغ نمونه‌هایی از شورش‌های بزرگ شهری در دهه‌ی ۷۰ می‌رویم. کوی طلاب مشهد در سال ۱۳۷۱ شاهد شورش‌های سه روزه بود. در شورش کوی طلاب مشهد مردم به تخریب خانه‌های بدون مجوزشان توسط جوخه‌های تخریب نیروهای امنیتی با کمک کامیونها و بولدوزرها معترض بودند که با بازگشت دانش‌آموزان از مدرسه و افزایش جمعیت به اوج رسید و کنترل محله تا عصر همان روز در دست مردم بود. این حرکت‌ها حالت عملی جنبش خاموش تهیدستان در خیابانهای خلوتِ پیرامون شهرها برای رسیدن به یک زندگی بهتر بود. مسئله‌ی زمین و مسکن یکی از مسائل مهم تهی‌دستان شهری در شهر مشهد است که مردم محلات کارگری را برای داشتن یک زندگی بهتر درگیر کرده است. یکی دیگر از این محلات کوی آب و برق در مشهد است که از مهاجرت روستاییان اطراف قوچان دَرگِز و تربت حیدریه بر تپه‌ای مشرف بر شهر بوجود آمده است. آنها خانه‌هایشان را زیر خطوط برق فشار قوی برپاکرده‌اند تا سهم‌شان از برق را نیز از همین دکل‌ها بگیرند. نمونه‌ی دیگر شورش کارگران اسلام آباد با تقاضای فوری آب سالم است. اسلام آباد یا اسلام شهر بزرگترین شهرک اقتصادی تهران است که بزرگترین اعتراض مردمی پایتخت در اردیبهشت ۱۳۷۴ را شاهد بود. شورش اسلام آباد ابتدا با اعتراض ۲۰۰ جوان و با تقاضای فوری آب سالم و کاهش کرایه‌ی اتوبوس‌ها آغاز شد اما به سرعت به یک تظاهرات ۵۰۰ هزار نفره گسترش یافت. این شورش بعد از سه روز با گاز اشک آور و به کمک هلیکوپتر سرکوب شد. زنان خانه‌دار مانند همیشه جزو عمده‌ترین عناصر سیاست خیابانی در جریان این شورش بودند. نمونه‌ی دیگر اعتراضات مردم عرب و لر به بحران آب است. در سوم خرداد ۱۳۹۹ مردم غیزانیه‌ی اهواز در اعتراض به قطعی آب آشامیدنی اقدام به بستن جاده ترانزیتی اهواز به رامهرمز کردند که با حضور نیروهای سرکوب‌گر و شلیک «گلوله‌های ساچمه‌ای» و گاز اشک‌آور منجر به مجروح شدن عده‌ای گشت. بخش غیزانیه در ۴۵کیلومتری شهر اهواز قرار دارد. این بخش بیش از ۸۰ روستا دارد. در روستای غیزانیه در نزدیکی اهواز ۳۰۰ چاه نفت وجود دارد اما مردم این منطقه حتی از آب آشامیدنی نیز محروم هستند. چهار روز بعد از اعتراضات غیزانیه در ۷ خرداد ۱۳۹۹ بیش از ۳هزار نفر از مردم فرخشهر از استان چهارمحال و بختیاری در اعتراض به اجرای طرح انتقال آب بهشت آباد دست به تجمع اعتراضی زدند. زنان که بخش وسیعی از این تجمع را تشکیل می دادند شعار دادند: «می میریم ذلت نمی پذیریم». این اعتراضات علیه طرح بهشت آباد صورت گرفت. در این طرح مقرر بود نسبت به انتقال سالانه حدود یک میلیارد متر مکعب آب به فلات مرکزی ایران اقدام شود. طرح انتقال آب چهارمحال و بختیاری یکی از طرحهای ضد مردمی و پروژه هایی بود که در دست سپاه پاسداران و کارگزاری قرارگاه خاتم صورت می‌گرفت. سپاه اعلام کرده بود که این طرح متوقف شده اما در عمل متوقف نشده و اجرای طرح کماکان ادامه داشت. اما این اعتراضات پایان کار نبود. قیام تشنگان عرب و لر در خوزستان در تیر و مرداد ۱۴۰۰ که به (انتفاضه تموز) شهرت دارد اوج گرفت. توده‌ها در اهواز، بهبهان، شوشتر، رامشیر (خلفیه)، سوسنگرد (خفاجیه)، خرمشهر (محمره)، حمیدیه و شاوور، ماهشهر (معشور)، دزفول، ایذه، الیگودرز و دیگر شهرها با شعارهای «أنا عطشان»، «ماء ماء عطشان الشط»، «کلا کلا للتهجیر»، «لن نستسلم ننتصر او نموت» تسلیم نمی‌شویم، یا پیروز می‌شویم یا می‌میریم، «الشعب یرید اسقاط النظام» ملت سقوط رژیم را می‌خواهد، به خیابان آمدند. مسدود کردن اتوبان‌های اصلی، بستن ورودی و خروجی شهرها، بستن جاده‌های بین شهری و سنگربندی معترضان در خیابان صدها زخمی و بازداشتی و دهها جانباخته برجای گذاشت. مردم ستمدیده مراسم جانباختن مبارزان و یزله را به یک اعتراضات توده‌ای تبدیل کردند تا عزم و اراده‌ی خود را برای ادامه‌ی مبارزه دوچندان کنند. این قیام از یک طرف مستقیما با مسئله‌ی ستم ملی درهم تنیده بود و با اسم رمز تجزیه طلبی سرکوب می‌شد و از طرف دیگر با مسئله‌ی ستم طبقاتی پیوند داشت و تلف شدن گاومیش‌های مردم زحمتکش این قیام را به قیام معیشتی وصل می‌کرد. همچنین این قیام یک قیام توده‌ای بود تا رنج و تلخی قطعی آب را از زندگی روزمره‌ی زحمت‌کشان پاک کند و علیه بحران زیست محیطی که محصول سیاست‌های سرمایه‌داری و ستم و تبعیض سیستماتیک مرکز گرایان ایران پرست است، به پا خیزد. 


یکی دیگر از دلایل اعتراضات توده‌ای در محلات شهری اعتراض به قطعی برق است. برای مثال در یکی از موارد ساکنین تپه‌ی سید حسن سنندج در اعتراض به قطع کردن برق محله، اتوبان را مسدود کردند که منجر به ایجاد ترافیک تا سه راه جاده مریوان شد. آنها فشار به حکومت و مطالبه‌گری را از طریق به تعلیق درآوردن نظم اجتماعی اعمال کردند. بعد از این اقدام مسئولین مجبور شدند یک برق نیمه وقت به مردم بدهند. در مورد دیگری در شهر سنندج و در اعتراض به بحران مسکن روز دوشنبه ۱۱ تیر ۱۴۰۳، صدها نفر از متقاضیان طرح ملی مسکن سنندج، در اعتراض به عدم واگذاری زمین‌هایشان، برای چندمین بار تجمع اعتراضی برگزار کردند. معترضان سنندجی با مسدود کردن درب ورودی اداره کل مسکن و شهرسازی استان کردستان خواستار احقاق حقوق خودشان شدند. ریشه‌‌ها و عوامل شورش‌های شهری همیشه خواسته‌های معیشتی نبوده است و گاه با خواسته‌های سیاسی سر بر آورده است. شورش شهرهای کردستان در تیرماه ۱۳۸۴ یکی از شورش‌های شهری است که با خواسته‌های کاملا سیاسی پا به میدان گذاشت. غروب روز ۱۸ تیرماه سال ۱۳۸۴ مامورین جمهوری اسلامی یکی از جوانان مبارزان شهر مهاباد به نام «کمال اسفرام» معروف به «شوانه سید قادری» را به رگبار گلوله بستند و زخمی كردند. دژخیمان این جوان زخمی را شکنجه دادند، او را کشتند و جنازه مثله شده اش را با بی احترامی به خانواده اش تحویل دادند. مردم مبازر شهر مهاباد به محض مطلع شدن از این جنایت مامورین رژیم، دسته جمعی در مقابل منزل این جوان مبارز تجمع کردند. روزهای ۱۹ و ۲۰ تیرماه زنان و مردان معترض در مهاباد تظاهرات خیابانی برپا کردند. روز ۲۱ تیرماه تظاهرات دامنه وسیع تری به خود گرفت و نیروهای رژیم از زمین و هوا مردم را مورد یورش قرار دادند. مردم مبارز مهاباد با آنان به مقابله برخواستند و در این درگیری ۵۰ نفر از تظاهرکنندگان دستگیر شدند. روز ۲۲ تیر ماه اهالی مهاباد برای نشان دادن خشم و نفرت نسبت به رفتار خشونت آمیز ماموران و میلیتاریزه کردن شهر ضمن ادامه تظاهرات خود، مغازه ها را بستند و مراکز کار را تعطیل کردند. در ادامه تظاهرات، رویارویی بی‌باکانه و اعتراضات توده‌ای مردم مهاباد، تظاهرات و اعتراضات علیه جمهوری اسلامی به دیگر شهرهای کردستان سرایت کرد. مردم مبارز و جوانان انقلابی در شهرهای اشنویه، پیرانشهر، بانه، سقز، سردشت، مریوان، سنندج، دیواندره و بوکان به تظاهرات و اعتراضات پیوستند و با محکوم کردن اقدامات سرکوبگرانه رژیم، خواهان تحقق خواست های خود شدند که عبارت بود از: معرفی و مجازات آمران و عاملان جنایات اخیر، آزادی فوری دستگیر شدگان و توقف کشتار در کردستان. در شهر سقز افراد مسلح رژیم بر روی مردم تظاهركننده آتش گشودند، که در نتیجه‌ی آن عده‌ای جان باختند و شمار زیادی زخمی شدند. پس از گذشت سه هفته جانفشانی و مبارزه‌ی پرشور توده‌ها، کومه‌له (سازمان کردستان حزب کمونیست ایران) برای جلوگیری از جنگ و گریز خیابانی و کشتار بیشتر مردم کردستان ساعت ۲ بامداد روز ۱۱ مرداد فراخوان اعتصاب عمومی صادر کرد تا قدرت مردمی را در یک حرکت سازمان‌یافته و هماهنگ به رژیم اشغالگر نشان دهد. علیرغم همه‌ی تهدیدات جمهوری نکبت اسلامی، روز ۱۶ مرداد ۱۳۸۴ مردم مبارز کردستان با بستن مغازه‌ها، کارگاهها و تعطیل ساختن ادارات، مدارس و سایر مراکز کار، کردستان را به اعتصاب عمومی کشاندند. مردم معترض در شهرهای مهاباد، سقز، بوکان، سنندج، اشنویه، پیرانشهر، بانه، سردشت، ربط، مریوان، کامیاران و دیواندره و شهرها و مناطق روستایی دیگر كردستان به صورتی گسترده به اعتصاب پیوستند. در شهرهای نقده و ارومیه نیز بخش قابل توجهی از مردم شهر در اعتصاب عمومی شرکت نمودند. شورش اعتراضی تیر ۱۳۹۹ در بهبهان و شیراز یکی دیگر از شورش‌های شهری است که مطالبه‌ی کاملا سیاسی داشت. در کمتر از هشت ماه پس از اعتراضات آبان ۹۸، در ۲۶ تیر ۱۳۹۹ تجمعات اعتراضی وسیعی در شهرهای بهبهان، شیراز و بخش‌هایی از استان خراسان رضوی در حمایت از سه جوان محکوم به اعدام از دستگیرشدگان اعتراضات آبان ۱۳۹۸ صورت گرفت. معترضین با سنگ و چوب به مقابله با مأموران نیرو انتظامی پرداختند و سرکوبگران با شلیک گاز اشک‌آور، شلیک هوایی و باتوم به مردم یورش بردند. در جریان این خیزش دست کم ۶ نفر زخمی شدند. این تظاهرات ضد حکومتی از شهر بهبهان در استان خوزستان آغاز شد و براساس گزارش «نت بلاکس»، نهاد بین‌المللی ناظر بر ترافیک اینترنت در جهان، اینترنت خوزستان به‌طور کامل قطع شد. همچنین رژیم برای جلوگیری از گسترش اعتراضات به پایتخت، نیروهای انتظامی و امنیتی را در شهرهای تهران و کرج مستقر کرد. 


۱۲- نمونه‌های تاریخی از اعتراضات جمعی حاشیه‌نشینان (در موقعیت‌های انقلابی) در شرایط انقلابی با توجه به اینکه یک قدرت دوگانه بوجود می‌آید و‌ توده‌ها برای بدست گرفتن سرنوشت خیز برمی‌دارند. نیاز این دوره با نیاز دیگر‌ها تفاوت دارد. آماده کردن توده‌ها برای کسب قدرت سیاسی، تعرض به مالکیت خصوصی، تسلیح عمومی و سرنگون کردن نظم سرمایه‌داری از جمله‌ی نیازهای این دوره است که برای نظم کنونی در جهان خط قرمز به شمار می‌آید. در موقعیت انقلابی امکانات و فرصت‌هایی بوجود می‌آید که اهمیتی تاریخی دارند و گاه تحولات یک روز در دوره‌ی انقلاب با تحولات ۲۰ سال در اوضاع عادی برابری می‌کند. در چنین شرایطی استبداد همچون سابق نمی‌تواند همه چیز را تحت کنترل کامل داشته باشد و هر نوع حرکتی را در نطفه سرکوب کند. شرایطی بوجود می‌آید که نیروهای متضاد مجبورند یکدیگر را به طور موقت تحمل کنند. اکنون اولین نمونه‌ای که بازگو می‌کنیم مربوط به نقش زنان تهی‌دست در مبارزات حاشیه‌ی شهرها است. آصف بیات در کتاب (سیاست‌های خیابانی: جنبش تهی‌دستان در ایران) به توصیف اشکال مختلف کنش تهی‌دستان شهری از جمله زنان تهی‌دست می‌پردازد. زنانی که به بازار سرمایه تعرض می‌کنند و حاکمیت سرمایه را برای پاسخگویی به نیازهای جمعی محله تحت فشار قرار می‌دهند. «در سوم خرداد ۱۳۵۹، گروهی از زنان خشمگین از یک محله فرودست (خیابان گرگان) به زور بازار میوه (میدان سمیه) و مغازه‌های اطرافش را بستند. این زنان بارها هم به مغازه‌داران محلی و هم به مقامات مسئول درباره بالا بودن قیمت مواد غذایی شکایت کرده بودند که نادیده گرفته شد. در آن روز وقتی یکی از زنان به میوه فروش اعتراض کرد که قیمت خیلی بالاست، زنان دیگر نیز همراه او حرکت کردند و عجز و خشم‌شان را بروز دادند. به دنبال آن یک تظاهرات خیابانی توسط اهالی محل شکل گرفت و زنان در پیشاپیش آنان، کرکره‌های فروشگاه‌ها را پایین کشیدند و بازار را به تعطیلی کشاندند. نیروی انتظامی گزارش کرده بود که زنان خشمگین قصد داشتند بازار را به آتش بکشند و تنها با وعده قیمت‌گذاری مجدد و فوری کالاها، متقاعد شدند که پراکنده گردند. تمام آن روز مغازه‌ها بسته ماندند.» [۸] «در سال ۱۳۶۱ زنان زور آباد کرج، به دنبال چندین روز بسیج و سازماندهی، مقامات شهر را مجبور کردند تا شبکه جمع‌آوری زباله را به محله آنان نیز توسعه دهند. در سال اول انقلاب زنان با سازماندهی خودشان درخواست کردند که به خانه‌های همه‌شان آبرسانی شود. آنان به سازمان آب شهر مراجعه و اعلام کردند که: آنجا را ترک نخواهند کرد مگر آنکه به آنان قول داده شود که به همه خانه‌ها آب مصرفی لوله‌کشی داده خواهد شد. طی دو ماه آب لوله‌کشی در کوچه‌های اکثر نقاط این منطقه‌ی مسکونی کشیده شد. آنان قبل از آن و اکثرا با کمک زنان تحصیل‌کرده، برای بهبود وضعیت حمام عمومی محلی تلاش کرده بودند که صاحب حمام تنها به این دلیل که زنان آب بیشتری را نسبت به مردان مصرف می‌کنند و مدت زیادتری در حمام می‌ماندند، حمام را مختص مردان کرده بود.»[۹] 


«در سال ۱۳۶۳ در اراک صدها تن از ساکنان زورآباد به سمت سالن اجتماعات شهر راهپیمایی کردند و خواستار آب‌رسانی به منطقه‌شان شدند. آنان در حالی‌که ظرف‌های فلزی را به صدا درمی‌آوردند، شعار می‌دادند: (آب، آب، ما تشنه‌ایم). معترضین با دخالت نیروهای انتظامی که برای کنترل اوضاع اعزام شده بودند، عقب نشینی کردند. زنان مهدیه در جنوب تهران (در تیرماه ۱۳۶۴)، شهرک فردیس کرج (تیر ۶۳) و دیگر نقاط کشور به امید بهبود وضعیت‌شان مبارزات مشابهی را آغاز کردند. ساکنان مناطق تصرف‌شده‌ی اطراف جاده‌ی تهران-کرج، دست به تظاهرات زدند و خواستار وصل برق و لوله‌کشی آب شدند. وقتی تظاهرات و اعتراضات پر سروصدا نتیجه نمی‌بخشید، خانواده به شکل فردی یا جمعی و اغلب با شیوه‌های ابتکاری، منازلشان را به لوله‌های اصلی آب خیابان و یا تیرک‌های برق وصل می‌کردند. اهالی محله‌ی فاطمی در جنوب غربی تهران، که تلاش‌هایشان را از طریق مجاری رسمی و لازم برای تامین آب آشامیدنی انجام داده بودند، در تیرماه ۱۳۶۳ تصمیم گرفتند موضوع را به دست خودشان حل کنند. در یک شب و کاملا مخفیانه، لوله‌ی اصلی آب را گشودند و آن را به لوله‌های منازل خودشان که پیشاپیش آم را نصب کرده بودند، متصل کردند. اگر چه این کار به دستگیری ۶تن از عاملین و جریمه‌ی ۳۰۰۰۰۰ ریالی منجر شد، اما آنان موفق شدند جریان غیرقانونی آب شهری را همچنان حفظ کنند. در خاک‌سفید که سکونت‌گاهی با جمعیت ۴۰۰۰ نفر بود، ساکنان با تاکتیک (کار خودتان انجام دهید) به برق دست یافتند، یکی از ساکنان در این باره چنین گفت: ( ما این همه مدت از وزارت نیرو خواستیم که ما را به شبکه وصل کند، اما نکردند، حالا به این دلیل که ما واقعا به برق نیاز داشتیم، مردم با همدیگر همکاری کردند و به محله‌مان برق رساندیم.» [۱۰] نمونه‌ی دوم را به تجربه‌ی جنبش بیکاران اختصاص می‌دهیم. «حدود سه ماه قبل از انقلاب ۱۳۵۷ نزدیک ۱۳ هزار کارگر فصلی یا قراردادی در شهر بندری آبادان از کار بیکار شدند. این کارگران بیکار بعد از انقلاب با برگزاری جلسات و گفت‌وگوهای مشورتی و عضوگیری مقدماتی در قهوه‌خانه‌ها به فکر چاره‌اندیشی افتادند و سپس با تاکید بر داشتن یک مقر (ستاد) دائمی سندیکای کارگران پروژه‌ای بیکار آبادان را از میان ۲۰ حرفه‌ی گوناگون با مهارت‌ها و درآمدهای متفاوت تأسیس کردند.»[۱۱] البته‌ی همه‌ی بیکاران گروهای یکپارچه و متجانسی نیستند و همین واقعیت نشان می‌دهد سازماندهی افراد بیکار پراکنده و جدا جدا چقدر دشوار است. کارگرانی که پیشینه‌ و پیش زمینه‌ی مشترکی دارند، مانند کارگران آبادان در اوایل انقلاب که همگی به یکباره از سر کار اخراج شده بودند بهتر می‌توانند به اقدامات جمعی و سازمان‌یافته دست بزنند. با این حال مطالبات مشترکی همچون پرداخت بیمه‌ی بیکاری مکفی، ایجاد کار شایسته‌ی انسان امروزی و مبارزه با گرانی مسکن، آموزش، بهداشت و مایحتاج زندگی روزمره می‌تواند به سازماندهی عمل مشترک در صفوف بیکاران کمک کند. «کارگران بیکار تهران بعد از انقلاب در ۱۲ اسفند ۱۳۵۷ در روبروی وزارت کار تجمع کردند و در جریان میتینگ‌ها و قرائت بیانیه‌هایشان خواستار ایجاد شغل، مکانی برای جلسات سازمان سندیکا، به رسمیت شناختن سندیکا و پخش شکایتشان از رادیو و تلویزیون رسمی شدند. اعتراضات بیکاران در کردستان با دخالت احزاب کمونیست که از حمایت توده‌ای برخوردار بودند موفقیت‌هایی در پی داشت. در مهاباد، کارمندان اداره‌ی آب و برق که طی انقلاب از کار برکنار شده بودند، موفق شدند پس از یک مبارزه‌ی تلخ به سر کار خود بازگردند.»[۱۲] سازماندهی بیکاران در اوایل انقلاب در کرمانشاه یکی دیگر از تجارب است. «هسته‌ی اولیه‌ی سازماندهی بیکاران در کرمانشاه با مطلع کردن دوستان و آشنایان، پخش اعلامیه در سطح شهر عضوگیری در میان تهیدستان بیکار و کارگران ساختمانی و کارگران فصلی در محلات تهیدست نشین آغاز شد. در نخستین تلاش‌ها نزدیک ۱۰۰ نفر جمع شدند که طی انتخاب نمایندگان، تدوین آیین نامه و برگزاری جلسات در یک پارک عمومی (اتحادیه‌ی افراد بیکار کرمانشاه) ایجاد شد. پیشروان سوسیالیست در کرمانشاه با بسیج و سازماندهی فارغ‌التحصیلان دبیرستانها، تهیدستان بیکار و دسته‌هایی از والدین و حامیان درب ساختمان فرمانداری را شکسته و این اداره را برای چند ساعت تسخیر کردند. از دستاوردهای این اعتراض ایجاد اتحادیه‌ی بیکاران -که یک هیئت منتخب بود- بازگشایی یک کارخانه‌ی تولید لوازم ساختمانی، اشتغال به کار بیکاران در کارخانه‌ی کشمیر و پرداخت ۷ تا ۱۵ هزار خسارت بیکاری به بقیه‌ی بیکاران در کرمانشاه بود.» [۱۳]


«در سوم اردیبهشت ۱۳۵۸ هئیت‌هایی از حدود ۲۰ شهر و بخش در خانه‌ی کارگر تهران جمع شدند. هدف آنها این بود با متحد ساختن مواضع و استراتژی‌ها سازمان ملی بیکاران را ایجاد کنند. بعد از یک نشست سه روزه بیانیه‌ای صادر شد که در آن همه‌ی توده‌های بیکار کشور به شرکت در راهپیمایی بزرگ اول ماه ۱۳۵۸ فراخوانده شده بودند. روز جهانی کارگر ۱۱ اردیبهشت ۱۳۵۸ نمایش گسترده‌ای از اتحاد و اقتدار بیکاران با ابتکار عمل گروههای متعدد کارگری و سوسیالیستی و حضور وسیع دسته‌های زنان و مردان و والدین و فرزندان در خیابانهای اصلی شهر تهران بود. گروههای دولتی مثل سپاه پاسداران، جهاد سازندگی و حزب جمهوری اسلامی هم در تظاهرات اول مه بیانیه‌های خود را خواندند که بیشتر بر (خطر کمونیزم)، (عوامل آمریکا)، (وحدت کلمه) و اتحاد امت اسلامی و میهن عزیز تاکید می‌کردند تا به مسائل خاص کارگری.»[۱۴] تشکل سراسری بیکاران محصول به هم پیوستن تشکل‌های محلی‌ای بود که از قبل در جاهای مختلفی ایجاد شده و با بدنه‌ی بیکاران مرتبط شده بودند. این اوج تلاش‌های سازمان‌یافته‌ی بیکاران در سطح سراسری بود. پس از این قله‌ی اوج اما حکومت با این ارزیابی که گروه‌های چپ‌گرا پُشت سر این تحرکات اعتراضی هستند، با خشونت بیشتری به اجتماعات بیکاران حمله‌ور شد. در تهران، اصفهان، آبادان، اهواز و گچساران زد و خوردهای جدی اتفاق افتاد. سرکوب تنها عامل تحلیل جنبش بیکاران نبود. انجمن‌های بیکاران نقاط ضعف جدی‌ای هم داشتند که آنها را در سراشیبی قرار داد. در اکثر موارد انجمن‌های بیکاران دارای ساختار تشکیلاتی ضعیفی بودند و غالبا تنها به صورت یک کمیته‌ی خاص هماهنگی برای بسیج عمل می‌کردند و از برگزاری انتخابات برای برگزیدن نمایندگان مستقیم، مجامع عمومی مستمر و منظم و گزارش‌دهی به اعضا و در یک کلام از یک شیوه‌ی سازمانی دقیق چندان حمایتی نمی‌شد. همچنین جنبش بیکاران موفقیت‌های زیادی کسب کرد، بسیاری بر سر کار بازگشتند و دیگرانی به دستفروشی و کارهای خیابانی پرداختند. این‌ها یکی دیگر از عوامل به تحلیل رفتن جنبش بود. سرآخر با وجود اینکه حق بیکاری تضمین نشد و بسیاری از بیکاران همچنان بیکار ماندند، شرایط جنگی و‌ حملات سازمان‌های شبهه نظامی طرفدار دولت ضربه‌ی آخر را بر جنبش سازمان‌یافته‌ی بیکاران وارد کرد. نمونه‌ی سوم (آخر) در مورد جنبش تسخیر خانه‌ها است، جنبشی که مستقیما به مالکیت خصوصی تعرض می‌کند. چنین جنبشی تنها در شرایطی انقلابی می‌تواند سر بیرون بیاورد. شورش مسکن که مبتنی بر اشغال زمین‌ها، خانه‌ها و هتل‌ها بود در سال‌های ۱۳۵۷ الی ۱۳۵۹ بوقوع پیوست. آصف بیات بر اساس مصاحبه‌ای که با ناصر یکی از سازمان‌دهندگان عملیات تصرف خانه‌ها انجام داده است می‌نویسد: «خاله سکینه و حسن در میان صدها نفری بودند که در یک جمع بزرگی گرد هم آمده بودند و تمام متعلقات خودشان را برای یک حمله‌ی بزرگ و مهیب، با خود حمل می‌کردند. وسایل آشپزخانه، رختخواب، جعبه‌ها، و اطفالی که بر کولشان آویزان بودند و مرغ‌ها و کودکانی که همراه جمعیت حرکت می‌کردند. این جمعیت که توسط فعالین جوان بسیج شده بود، از محلات جنوب تهران آمده بودند و مردان جوان آنان را به سمت یک ساختمان خالی هدایت کردند. به محض رسیدن به ساختمان، جمعیت چون رودی در شریان ساختمان جاری شد و اتاق‌های خالی را به تصرف خود درآورد. رهبران جمعیت پرچم‌ها و پلاکاردهایی را در اطراف ساختمان برافراشتند تا به عموم اعلام کنند که تهیدستان بی‌خانمان در این خانه‌ی خالی مسکن گزیده‌اند. این مکان ساختمان بزرگی در یک منطقه‌ی مرفه‌نشین در (میرداماد) بود که توسط تهیدستان تصرف شد. این شیوه یکی از راههایی بود که تهیدستان صاحب خانه می‌شدند، افراد دیگری هم بودند مثل محمد برادر حسن که پیش‌تر قطعه زمینی را در دولت‌آباد تصرف کرده بود و پسرعموی همسرش را بکار گرفت تا سرپناهی برایش بسازد.»[۱۵] 


جنبش تصرف‌کنندگان املاک از حاشیه‌ی شهرها پا گرفت. «تنها چند روز بعد از انقلاب بود که، خیمه‌نشینان حاشیه‌ی جنوبی پایتخت تهدید کردند که اگر رژیم جدید خانه‌ی مناسب برای آن‌ها فراهم نکند ، (ما آپارتمان‌های خالی را اشغال خواهیم کرد). سه روز بعد ، حدود سه هزار خانواده، که بیشتر آن‌ها مسلح بودند، بلوک‌های آپارتمانی دولت‌آباد در جنوب تهران را تصرف کردند. در روزها و هفته‌های پس از آن هزاران خانواده‌ی بی‌خانمان، اجاره نشینان تهیدست و دانشجویان به این قهرمانان داستان ما در تهران و دیگر مراکز شهرها پیوستند و بلوک‌های آپارتمانی خالی، خانه‌های لوکس، ویلاها و هتل‌های رها شده را اشغال کردند. تهران شاهد بزرگترین واقعه‌ی تصرف و تملک بود که عمدتا در بخش جنوبی شهر رخ داد، اما خانه‌ها، هتل‌ها و آپارتمان‌ها در دیگر مناطق نیز تصرف شد. خیابان میرداماد، میدان آزادی، میدان انقلاب، تجریش، پارک لاله و خیابان هاشمی به علاوه‌ی شهرک‌های تهران پارس، کیان شهر، اسلام آباد، نظام آباد، دولت آباد، شهرک نجف آباد و گیلان شهر تنها بخش کوچکی از مناطق گزارش شده را تشکیل می‌دهند. بر اساس یک گزارش، تنها در سه شهرک اخیرالذکر، بیش از ۴۵۰۰ ویلا در ماه‌های نخست انقلاب به وسیله‌ی تهیدستان تصرف شد. حمله به خانه‌ها بصورت جمعی با همراهی بستگان، همولایتی‌ها، و همسایگانی انجام می‌شد که متفقا اقدام می‌کردند. در اول دیماه ۱۳۵۸ حدود سی خانواده از محلات تهیدست‌نشین میدان شوش و گودنشینان جنوب تهران، آپارتمان‌های نیم‌ساز اسلام آباد، واقع در دست جنوب شرقی تهران را به اشغال خود درآوردند. این گروه، از سوی یک کارگر ۳۰ ساله و چپ‌گرای کارخانه رهبری می‌شد. خبر در میان همسایگان و همتایان منتشر شد و صدها خانواده از مناطق اطراف به این منطقه هجوم بردند و حدود ۴۰۰ خانواده، ۳۰۸ خانه را تصرف کردند. در عملیات اولیه‌ی دیگری در پایان سال ۵۸، حدود ۴۱ خانواده از حاشیه‌نشینان که خانه‌هایی را در گودهای جنوبی تهران اشغال کرده بودند، شهرداری را وادار ساختند تا به آن‌ها آپارتمان‌های از پیش آماده‌ای در شهرک شوش اعطا کند. فعالین جوان نقش اصلی را در سازمان‌دهی بی‌خانمان‌ها داشتند. ناصر از رهبران فعال در اشغال خانه‌ها در مصاحبه‌اش می‌گوید: (ما گروهی از کارگران چپ‌گرا بودیم که از سالها پیش همدیگر را می‌شناختیم… و شروع به برنامه‌ریزی برای مصادره‌ی بسیاری از خانه‌های خالی و آپارتمان‌ها کردیم). هسته‌ی مرکزی گروه، حدود بیست عضو داشت که هر کدامشان با چندین نفر که در مناطق پر جمعیت نظیر شاه‌شهر، دروازه غار و حلبی‌آباد فعال بودند، در تماس بود. گروه مرکزی املاک خالی را شناسایی می‌کرد و تیم‌های تماس بی‌خانمان‌ها را بسیج می‌کرد و آن‌ها را به ساختمان‌های مورد هدف، هدایت می‌نمود. ناصر چنین ادامه می‌دهد: (ما حملات‌مان را در لحظه‌ی به خصوصی آغاز می‌کنیم. سپس مردان، زنان و کودکانی که با خود وسایل آشپزخانه، قالیچه‌ها، چراغ‌های خوراک‌پزی، رختخواب‌ها و چیزهای دیگر را حمل می‌کنند، به اشغال کنندگان می‌پیوستند). بدین گونه آن‌ها ساختمان‌های شادشهر، میرداماد، یک محله در نزدیکی میدان آزادی، میدان انقلاب و خیابان هاشمی را اشغال کردند. بعضی شهرستان‌ها نیز تجربه‌ی حمله به خانه‌ها را از سر گذراندند. این شهرها شامل قصر شیرین، سنندج و کرمانشاه در غرب، آبادان (در جنوب)، اراک و تنکابن (در استان مرکزی) و مشهد می‌شد. به علاوه اینکه، در آبادان حدود یکصد خانواده‌ی کارگران صنعت نفت، وارد آپارتمان‌هایی شدند که سابقا در اختیار (پرسنل نظامی، ساواک، کارمندان، پلیس و کارگران وفادار به رژیم سابق) بود. آن‌ها عقیده داشتند که این واحدها به سازمان کارگران شرکت نفت تعلق داشت، اما به طور قانونی به افراد فوق‌الذکر داده شده بود. در کرمانشاه، طی نخستین هفته‌ی پس از انقلاب، یکصد و پنجاه خانواده‌ی قربانیان سیل، در یک مبارزه‌ی برنامه‌ریزی شده‌ی دقیق به رهبری جوانان چپ‌گرا، بلوک‌های آپارتمان ساخت دولت را در شهرک ولیعصر تصرف کردند. این أپارتمان‌ها نیز در اصل قرار بود که به قربانیان سیل داده شود، اما در ازای آن دولت مبلغ ۵۰۰۰۰۰ ریال (بیش از ۶۵۰۰ دلار) مطالبه می‌کرد که آنان از پس پرداخت آن برنمی‌آمدند. علاوه بر خانه‌ها و آپارتمان‌ها، بسیاری از هتل‌های لوکس نیز آماج حملات اشغالگرانی شدند که در آن دانشجویان دانشگاهها رهبری را به دست گرفتند. دانشجویان نه تنها به عنوان بسیج‌کنندگان تهیدستان، بلکه به عنوان برخوردار شوندگان از حقوق خویش نیز در این فرایندها دخالت داشتند. طی مهر سال ۱۳۵۸، بیش از یک‌هزار دانشجو که شکایت از آن داشتند که دولت از تهیه‌ی خوابگاه مناسب برای آنان عاجز بوده است، هتل اینترنشنال و هتل رویال گاردن را در خیابان تخت جمشید به تصرف خود درآوردند. 


تقریبا همزمان با این حرکت دانشجویانی که بیشترشان چپ‌گرا بودند، هتل امپریال و هتل سینا و چند هتل دیگر‌ را اشغال کردند. هم دانشجویان مرد، و هم دانشجویان زن، مقاومت کارمندان هتل‌ها را که نگران از دست دادن شغل خود بودند درهم شکستند. بلافاصله بعد از اشغال یک مکان، تصرف کنندگان، شورایی را تعیین می‌کردند تا از نظم داخلی این واحد‌های ساختمانی مراقبت کند و در مقابل تهدیدات خارجی مربوط به اخراج و خلع ید، سازمان‌دهی لازم را بعمل آورد. دانشجویان انتخابات کاملا آزاد و رقابتی را برای شوراها برگزار می‌کردند، و کمیته‌های اجرایی متعددی را برای پیشبرد امور روزانه‌ی املاک تصرف شده تشکیل می‌دادند. در هتل رویال گاردن آنان کمیته‌هایی برای سر و سامان دادن به نحوه‌ی سکونت، حمل و نقل، همکاری با کارمندان و امور نظامی تشکیل دادند. دانشجویان چه دختر و چه پسر، نظم و ترتیب را در هتل برقرار می‌کردند و یک گروه گشت به طور ۲۴ ساعته ساختمان هتل‌ها مراقبت بعمل می‌آورد.»[۱۶]

۱۳- رسالت روشنفکران انقلابی و برقراری ارتباط ارگانیک با بدنه‌ی زحمتکشان «ماتریالیسم تاریخی ارائه دهنده‌ی کلید شناخت قوانین تکامل اجتماعی است؛ این کلید در این واقعیت ساده نهفته است که انسان‌ها قبل از هر چیز و بیش از پرداختن به اموری چون سیاست، علم، فلسفه، هنر و مذهب، به آب و غذا برای خوردن، پوشاک برای پوشیدن، مسکن برای زندگی کردن و کار برای انجام دادن نیاز دارند.» [۱۷] در حقیقت بدون رفع نیازهای فوری و بلاواسطه‌ی زحمت‌کشان نمی‌توان انتظار داشت که تنها از طریق تبلیغ سیاسی یا اثبات حسن نیت در میان ایشان اعتبار، اعتماد و نفوذ کلامی به دست آورد تا در مراحل بعدی به سازماندهی پرداخت. قبل از هر چیز ضرورت دارد نسبت به برطرف کردن نیازهای بلاواسطه‌ی فرودستان احساس مسئولیت داشت و همچون روشنفکران خرده‌بورژوا نگاهی تحقیر آمیز به مطالبه‌ی نان و مسکن و… نداشت. رهبرانی که تنها به تهییج و تبلیغ می‌پردازند از نگاه تو‌ده‌ها انسانهایی ماجراجو و حتی فرصت‌طلب معرفی می‌شوند در حالی که توده‌ها به رهبرانی اعتماد می‌کنند که انسانی مسئول باشند و در هیچ میدانی توده‌ها را در تلاش برای بهتر کردن زندگی تنها نگذارند. برای دخالت گری در خیزش‌های توده‌ای نیز ضروری است از قبل به نیازهای فوری و بلاواسطه‌ی کارگران پاسخ مناسبی داده باشیم. پاسخ به این نیازها در محله‌ای می‌تواند پاسخ به معضلات زیست محیطی، دپوی زباله در مناطق مسکونی و آلودگی هوا باشد و با جنبش زیست محیطی پیوند بخورد. در محله‌ای دیگر می‌تواند پاسخ به مسئله‌ی آموزش و مدارس کودکان باشد و با جنبش معلمان متحد شود. در جایی دیگر می‌تواند پاسخ به نیازهای کارگران ساختمانی، کارگران فصلی و مهاجر، دستفروشان، کولبران، بیکاران و بی‌ثبات کاران باشد و با جنبش کارگری اعلام همبستگی کند. در جایی دیگر می‌تواند پاسخ به ستم جنسیتی، فقدان امنیت اجتماعی زنان محله، قتل‌های ناموسی و تبعیض علیه زنان باشد و دست در دست جنبش زنان بگذارد. در جایی دیگر می‌تواند پاسخی به قطعی آب و برق و معضل عبور فاضلاب‌های روباز، حمل و نقل عمومی و جاده‌های نامناسب و مشکلاتی از این قبیل باشد و به یک جنبش توده‌ای در محله تبدیل گردد. در جایی دیگر می‌تواند پاسخ به معضلاتی همچون اعتیاد، تن فروشی، کودکان کار و مبارزه با باندهای سودپرست باشد و به یک مبارزه‌ی ضد سرمایه‌داری دامن بزند. یا اینکه پاسخی به بلاهای طبیعی سیل، زلزله، کرونا یا تهدیدات گروههای تندرو و ضد مردمی در سطح شهر باشد و به تقویت جنبش سوسیالیستی و سازماندهی کمیته‌های محله و شوراهای شهری منجر شود. ما پیشروان در جریان پاسخ دادن به این نیازهای فوری و بلاواسطه هم با توده‌ها پیوند ارگانیک برقرار می‌کنیم هم خود آموزش می‌بینیم هم سنت‌های سازمان‌دهی توده‌ای، ایجاد کمیته‌ها زنان و بیکاران، شوراها و برگزاری مجمع عمومی را پایه گذاری می‌کنیم. مهم‌ترین دستاورد چنین دخالت‌گری‌هایی امکان سازمان‌دهی در روزهای شعله‌ور شدن خیزش انقلابی است. 


اینها نیازهای فوری و بلاواسطه در موقعیت‌های غیر انقلابی هستند، این نیازها در شرایط انقلابی تغییر می‌کنند. از جمله نیاز به متشکل شدن و در دست گرفتن سرنوشت، یا نیاز به تسلیح عمومی و دفاع از دستاوردهای انقلاب جزو نیازهای دوره‌ی انقلابی هستند. لازمه‌ی این کار فعالیت ترویجی و پرورش یافتن کادرهای نظامی و کادرهای سیاسی در صفوف توده‌ها است. کادرهایی که از توده‌ها جدا نیستند و قدم به قدم توانایی و تجربه‌ی سازماندهی و رهبری را کسب کرده‌اند. پس از آنکه کمیته‌ها یا شوراهای محلات بوجود آمدند آنگاه می‌توان به رفع نیازهای مادی مردم محله پرداخت. حفظ امنیت محله، پرداختن به مسائلی همچون بهداشت و آموزش عمومی، دفاع از حقوق و آزادی‌های دمکراتیک، دفاع از برابری کامل زن و‌ مرد، رفع همه‌ی اشکال ستم و آپارتاید علیه مهاجران یا دیگر اقلیت‌های موجود در محله، پایان دادن به نابرابری‌های ساختاری علیه محلات حاشیه‌ی شهر، بهبود وضعیت کار، مسکن و زندگی تهی‌دستان، دفاع از کرامت انسانی و منزلت اجتماعی تحقیرشدگان، دخالت دادن مردم در تعیین سرنوشت خودشان، نهادینه کردن سنت کار شورایی، رشد آگاهی سیاسی-طبقاتی در بین کارگران از طریق نشریات، جلسات و میتینگ‌های سیاسی در میان توده‌ها، اعمال کنترل کارگری بر کارخانه و محلات رنجبران و سرآخر بازگرداندن قدرت سیاسی به تشکل‌های توده‌ای کارگران و زحمتکشان از زمره‌‌ی وظایف دوره‌ی انقلاب است. این‌ها به نوعی مطالبات انتقالی -به عبارتی دیگر انتقال قدرت از طبقه‌ی استثمارگر به طبقه‌ی استثمار شده- به شمار می‌آیند. واضح است که این اهداف بدون بوجود آمدن قدرت دوگانه، بدون عقب راندن ارتجاع و استبداد، بدون سلب مالکیت از سرمایه‌داران و در اختیار گرفتن اموال و ثروت‌های عمومی توسط شوراهای منتخب زحمت‌کشان امکان پذیر نیست.


۱۴- خیزش‌های خودانگیخته‌ی توده‌ای و ضرورت سازماندهی توده‌ها: در شرایط عادی فرودستان در رقابت برای رهایی از سگ مرگی و زیر فشار سنگین ستم و فلاکت در حالیکه خود را ناتوان از مبارزه با عاملان اصلی وضع موجود می‌بینند، به جان همدیگر می‌افتند. طبقه‌ی حاکم نه تنها کمکی به پایان این اوضاع برده‌وار طبقات ستمکش نمی‌کند بلکه با گستراندن فقر، بیکاری، تاریکی و متروکه بودن محله جرم و جنایت را افزایش می‌دهد و با ژست زالوهای با فرهنگ، بی‌فرهنگی و عقب ماندگی کارگران را علت اصلی فجایع انسانی در این محلات معرفی می‌کند. البته همه‌ی اینها تا زمانی است که زحمت‌کشان با یکدیگر در دشمنی و رقابت باشند، با روشن شدن آتش قیام کارگران به عرصه‌ی سیاست و مبارزه‌ی طبقاتی روی می‌آورند. با اوج گرفتن خیزش انقلابی ژینا دیدیم که آن بی‌تفاوتی خشونت‌بار و انفراد و خودبینی جاهلانه کمرنگ شد و روح همبستگی و امید به رهایی جمعی جایگزینش گردید. این در حالی است که بحران‌هایی همچون فقر و بیکاری و محله‌های تاریک و پر پیچ و خم، کنترل بورژوازی بر این مردم محلات را دشوارتر می‌کند. بورژوازی گورکنان خود را می‌سازد و قربانیانی را به وجود می‌آورد که نظم موجود را نمی‌پذیرند و حاکمیت را سرنگون می‌کنند. این واقعیت هنوز دستاوردی برای فرودستان به شمار نمی‌آید مادامی که در سازمانهای توده‌ای-طبقاتی متشکل نشده و با مطالبات و افق‌های روشن به مبارزه‌ی طبقاتی آگاهانه ورود نکرده باشند. در فقدان تشکل‌های توده‌ای و کارگری اعتراضات جمعیت این مناطق به صورت انفجاری و واکنشی روی می‌دهد. آنها که علاوه بر ستم طبقاتی بار اصلی ستم‌ ملی، ستم جنسیتی، ستم بر کودکان و آلودگی‌های زیست محیطی را بر گرده می‌کشند در پی حوادثی که در جامعه اتفاق می‌افتد به خیابانها می‌ریزند به رادیکالترین شیوه اعتراض می‌کنند. خیزش‌های خیابانی در حقیقت تظاهرات آشکار فرودستانی است که با هدف پیوند گرفتن با هم‌سرنوشتان ناشناخته‌شان در یک مکان مشترک -خیابان- گرد هم می‌آیند و در مقابل تهدیدات مشترک -گرانی بنزین و بدترین شدن وضع زندگی- یا برای کسب منافع مشترک -بهبود وضعیت اقتصادی و عقب راندن نیروی سرکوب- به مبارزه‌ی جان برکف می‌پردازند. 


سرازیر شدن معترضان و فعالین منفرد به کف خیابان محصول شبکه‌ی منفعلی است که از قبل در بین هم‌سرنوشتان وجود دارد و به ثمر رساندن مبارزات خیابانی در گرو ایجاد شبکه‌های سازمان‌یافته و فعال در بین زحمت‌کشان است؛ امر خطیری که به آگاهی عمومی و دخالت عناصر پیشرو احتیاج دارد. در واقع یک پیوند دیالکتیکی در بین عمل جمعی و فردی و عمل خودبخودی و سازمان‌یافته وجود دارد. در جریان خیزش ژینا شاهد تلاش‌هایی بودیم. شبکه‌هایی همچون جوانان انقلابی محلات، تشکل انقلابی دانش‌آموزان، مادران دادخواه، تلاش برای ایجاد تشکل توده‌ای زنان و… از جمله اقدامات آگاهانه و جمعی بودند که می‌تواند در ادامه نیز به عنوان تجربه‌ای ارزشمند مورد استفاده قرار گیرد. لازم است پیشروان قبل از قیام نیز از هر بحران، فرصت و ظرفیتی برای شبکه‌سازی و تقویت حس اتحاد و همبستگی در بین تهیدستان شهری استفاده کنند. برای مثال نباید اجازه داد کمبود منبع آب به اختلاف و رقابت در بین ساکنان محله منجر شود، در عوض آن را به موضوعی برای شبکه سازی و اقدام جمعی برای بهبود وضعیت زندگی همه‌ی مردم محله تبدیل کرد. چنین اقداماتی بدون دخالت آگاهانه و برنامه‌ریزی شده‌ی بخش پیشرو کارگران ممکن نیست. در زمان گسترش ویروس کرونا دیدیم که با ابتکار عمل پیشروان کارگری شرایط بحرانی اپیدمی به شبکه سازی و ایجاد کمیته‌های محلات کمک کرد، این تجربه را می‌توان در شرایط مشابه بار دیگر بکار گرفت و هر بار به آن عمق و وسعت بیشتری بخشید. اجتماعات محله‌ای محصول هویت مشترک و همبستگی‌ها گروهی است. تهیدستان محله وقتی دریابند با یکدیگر اشتراک منافع دارند و با صاحبان سرمایه و مالکان تضاد منافع دارند، وقتی این منافع مشترک تهدید شود آنگاه مقاومت سازمان‌یافته را ضروری می‌بینند. مقاومت فرودستان در محله هر چقدر سازمان‌یافته‌تر باشد به هنگام مبارزه‌ی سیاسی و آشکار -یعنی اشاعه‌ی این مقاومت به ساحت عمومی- جنبه‌ی سازمان‌یافته‌ی خیزش انقلابی نسبت به جنبه‌ی خودانگیخته‌ی قیام تقویت می‌شود. 


در حالی‌که این پتانسیل عظیم در محلات کارگری وجود دارد، محافل فعالین کارگری به کار فرقه‌ای و برگزاری جشن و سرور به مناسبت‌های مختلف در پارک‌ها و تالارهای عروسی و کوه و دمن مشغول‌اند. جمعیت کثیری از زنان و مردان زحمتکش در این محلات به کار و زندگی مشقت‌بار اشتغال دارند و تشنه‌ی کسب آگاهی و سازماندهی هستند، در هر خیزشی سینه‌هایشان زیر گلوله‌های جلادان سرمایه غرق در خون می‌شود و از هیچ گونه فداکاری و جانبازی‌ای کوتاهی نمی‌کنند؛ در مقابل پیشروانی که وظیفه‌ی برقراری ارتباط ارگانیک با طبقه‌ی رنجبر را بر عهده دارند از این ظرفیت عظیم غافل هستند و با شعارهای پرطمطراق و کار سهل و بیهوده‌ی فرقه‌گرایانه، دشواری‌های مبارزه‌ی طبقاتی را رها کرده‌اند. رزا لوکزامبورگ در سال ۱۹۰۵ به صورت مخفیانه به روسیه سفر کرد تا تجارب مبارزات خودانگیخته‌ی توده‌ای و نخستین تجربه‌ی ایجاد شوراهای منتخب یا سُوویت‌ها که به ابتکار کارگران ایوانوو (شمال شرقی مسکو) برپا شده بود را دنبال کند. رزا با مشاهده‌ی عالیترین شکل سازماندهی کارگری که تاکنون خلق شده است به وجد آمد و در مورد اعتراضات و اعتصابات خودانگیخته‌ی توده‌ای در کشورهای استبدادزده نوشت: «اگر عنصر خودانگیختگی نقش کاملا مسلطی دارد؛ نه به این خاطر است که پرولتاریای روسیه بی‌سواد است بلکه به این علت است که انقلاب به کسی اجازه نمی‌دهد با آنها مثل محصل برخورد کند… توده‌ها شاگرد مدرسه‌ای نیستند… برای آنها انقلاب همه چیز، و باقی، حرف مفت است.» [۱۸] موقعیت انقلابی به اتحادیه‌چی‌ها و اکونومیست‌ها اجازه نمی‌دهد تا نقش ناظم و مدیر مدرسه را برای توده‌ها بازی کنند. در ضمن کمونیست‌ها هرگز دنباله‌روان چشم و گوش بسته‌ی خیزش‌های خودانگیخته نیستند بلکه می‌کوشند با اتکا به رویکرد انتقادی و جمع‌بندی نقاط ضعف و قوت، جنبش را یک گام به جلو ببرند؛ به عبارتی جنبش آینده را در درون جنبش کنونی نمایندگی می‌کنند. رسالت پیشروان سوسیالیست این است که از رویکردهای فرقه‌گرایانه، منزه‌طلبانه و نخبه‌گرایانه‌ای که خود را بر فراز جنبش تصور می‌کنند، فاصله بگیرند و با حضور آگاهانه و دخالتگرانه در جنبش حی و حاضر جنبه‌های سازمان‌یافتگی را در مقایسه با جنبه‌ی خودبخودی خیزش تقویت کنند. تنها چنین کمونیست‌هایی شایستگی نام پیشگام را دارند؛ کمونیست‌هایی که اولا در دام ادعاهای پرطمطراق و شعارهای انفعالی نمی‌افتند و ثانیا دارای چنان شناخت، آگاهی و شهامتی هستند که جلوتر از بقیه گام بردارند. پیشگامانی که در دل قیام‌ها و با دخالتگری سازمان‌یافته تلاش می‌کنند کارگران از یک طبقه‌ی در خود به یک طبقه‌ی برای خود تبدیل شوند، یعنی دریابند کدام طبقه و چگونه آن‌ها را در خدمت سود بکار می‌گیرد، ایدئولوژی مذهبی چگونه به منافع و مصالح طبقه‌ی حاکم خدمت می‌کند، به اشکال و عوامل سرکوب شدن آگاه شوند به آگاهی اجتماعی و طبقاتی و سیاسی دست یابند.


۱۵- منبع و ماخذ:

[١]: وضع طبقه‌ی کارگر در انگلستان، فردریک انگلس [۲]: بنگرید به از سازماندهی تشکل‌های مبارزاتی توده‌ها، تا استقرار ارگان‌های حاکمیت شورایی «جزوه‌ی بهار»، نیما مهاجر، ۲۶ بهمن ۱۴۰۰ [۳]: درباره‌ی مسأله‌ی مسکن، فردریک انگلس [۴]: همان [۵]: مانیفست کمونیست، مارکس و انگلس [۶]: وضع طبقه‌ی کارگر در انگلستان، فردریک انگلس [۷]: سياست هاى خيابانی، جنبش تهى دستان در ايران، آصف بیات، مترجم: سيد اسدالله نبوى چاشمى [۸]، [۹]، [۱۰]، [۱۱]، [۱۲]، [۱۳]، [۱۴]، [۱۵]، [۱۶]: همان [۱۷]: درباره‌ی مساله مسکن، فردریک انگلس [۱۸]: رزا لوکزامبورگ

اشتراک در شبکه های اجتماعی: