جنگ افروزی در خاورمیانه، سیاست مشترک حکام ارتجاعی منطقه و امپریالیسم جهانی!
یکشنبه ۲۳ مهر ۱۴۰۲
نيما مهاجر

روز شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ نیروهای مسلح گروه ارتجاعی حماس از هوا و زمین حملهای علیه مناطق تحت اشغال اسرائیل آغاز کردند که از همان ساعات نخست صدها کشته برجای گذاشت. به دنبال آن دولت فاشیستی اسرائیل آب و برق و اینترنت را در غزه قطع کرده است و همزمان چشمهها را با بتن مسدود میکند، با بمباران هوایی گذرگاههای حیاتی برای ارسال کمکهای بشردوستانه به فلسطین را نابود میکند، از بمبهای فسفری و دیگر تسلیحات شیمیایی و ممنوعه استفاده میکند و مدارس و بیمارستانها و ساختمانهای مدنی را در غزه زیر ضرب گرفته است. متاسفانه همهی شواهد نشان از آن دارد که در ادامهی این جنگ شاهد کشتار گسترده و حتی نسل کشی مردم فلسطین پیش چشمان کور جهانیان خواهیم بود و حماس و دیگر همپیماناش مانند جمهوری اسلامی و حزب الله لبنان نه میخواهند و نه میتوانند جلوی این فاجعهی انسانی را بگیرند. این نیروهای ضد مردمی، کشتار فلسطینیان بیدفاع را نظاره میکنند و از هم اکنون با روشن کردن دستگاه کثیف پروپاگاندا و سیاست مظلوم نمایی نانشان را به خون کودکان فلسطینی میزنند. آری! جنگ، ادامهی سیاست از راههای دیگر است و مانند هر سیاست دیگری تحت سلطه و مناسبات سرمایهداری، قربانیان اصلی جنگ کارگران، زنان و کودکان ستمدیده و طبقات فرودست جامعه هستند و بانیان سیاست جنگ -یعنی سرمایهداران- بیشترین منافع را از جنگ خواهند برد. در این جنگ جنایتکارانه، کریهترین صحنهها را از سوی مرتجعین ضدزن حماس با فریاد الله و اکبر و کریهترین صحنهها را از سوی فاشیستهای ضدکودک اسرائیلی با نمادهای نازیسم شاهد هستیم. باور اینکه طراحی و عملی شدن حملهی به ظاهر غافلگیرانهی حماس از دید سازمانهای جاسوسی آمریکا و اسرائیل به دور مانده باشد، خیلی دشوار است. در گزارش المانیتور (تارنمای رسانهای در واشنگتن آمریکا) آمده که دستگاه اطلاعاتی مصر دستکم یک هفته قبلتر، به اسرائیل هشدار داده که عملیاتی در شرف وقوع است ولی دستگاه امنیتی اسرائیل نادیده گرفته است. این گزارش توسط رئیس کمیته روابط خارجی مجلس نمایندگان ایالات متحده آمریکا نیز تأیید شده و اعلام کردهاند که سازمان اطلاعاتی مصر، حداقل سه روز قبل از عملیات حماس، به اسرائیل هشدار بوده ولی مقامات اسرائیلی اهمیت ندادند. بنابراین به نظر میرسد که این حمله با چراغ سبز ضمنی جهان غرب یا چشم پوشی و دام افکندن این قدرتها روی داده باشد. این جنگ بیشتر به سناریویی میماند که برای تغییر چهرهی خاورمیانه طراحی شده است. زمانی که همهی رسانههای غربی با پروپاگاندا این حمله را بهانه قرار میدهند و اخبار دروغینی در مورد سربریده شدن کودکان اسرائیلی توسط جانیان حماس تولید میکنند تا شنیعترین جنایات دولت اسرائیل را در افکار عمومی توجیه کنند و نتانیاهو نخست وزیر نژادپرست اسرائیل این حمله را یازده سپتامبر اسرائیل میخواند، روشن میشود که این قدرتهای جنایتکار جهان سرمایه چه نقشههای شومی برای جنگ افروزی و کشتار علیه مردم بیگناه فلسطین در سر دارند. همهی ما میدانیم که آمریکا به بهانهی حملات تروریستی القاعده و برخورد دو هواپیمای تجاری-مسافرتی ربوده شده به برجهای دوقلوی مرکز تجارت جهانی در نیویورک چه آتش و خونی در افغانستان و سپس در عراق برپا کرد. اکنون نگرانی از آن است که اسرائیل و همپیمانانش چنین مسیر جنایتکارانهای را در پیش بگیرند به شدت واقعی و خطرناک است. اما اگر بلوک غرب برای رونق بازار تسلیحاتی، تغییر معادلات سیاسی در خاورمیانه و پیشبرد پروژههای ضدانسانیاش به چنین جنگی نیاز داشت، بلوک شرق و دولتها و نیروهای ارتجاعی همپیمانش در خاورمیانه نیز به شکل دیگری از این جنگ بهرهبرداری میکنند. جمهوری اسلامی که خیزش کوبندهی انقلابی را در سال گذشته با اتکا به کشتار سبعانه از سر گذرانده بود به شدت به برافروختن جنگهای نیابتی در خارج از مزرها نیاز داشت تا شرایط جنگی در خاورمیانه را در خدمت ایجاد حکومت نظامی و سرکوب شدید هر گونه اعتراض در چهارچوب مرزهای ایران قرار دهد. جمهوری نکبت اسلامی از جنگ همچون نعمتی استفاده میکند. با گذشت چند روز از این جنگ شاهد هستیم که اخبار مربوط به آرمیتا گراوند و اعتراضات بازنشستگان زیر آوار اخبار جنگی دفن و سرکوب شده است. حساسیتهای خبری در مورد تحریکات فاشیستی جمهوری اسلامی علیه افغانستانیهای ساکن در ایران به حاشیه رفته است و چه اعدامها و جنایاتی که در سکوت اتفاق میافتد. به طور قطع جمهوری اسلامی تلاش میکند از این وضعیت در جهت گستراندن سرکوب رسانهای به دیگر عرصههای سرکوب بهرهبرداری کند. برای جمهوری اسلامی که بعد از خیزش ژینا تلاش میکرد از انزوای بینالمللی خارج شود و روابط دیپلماتیکی با آمریکا و عربستان برقرار کند، توافق عربستان سعودی با اسرائیل غیر قابل تحمل بود. رژیم اسلامی در ایران از این زاویه نیز به جنگ اخیر نیاز داشت. علاوه بر جمهوری اسلامی، حماس نیز از جنگ بهره میبرد. اگر تا قبل از این جنگ، صداهای مخالف در فلسطین علیه سیاستهای ارتجاعی حماس امکان اظهار وجود داشتند، اکنون دیگر حماس همهی این صداهای مخالف را به بهانهی شرایط جنگی خاموش میکند. ساکنین نوار غزه به کرات در کف خیابانها علیه گروه جهادی حماس، فقر و سرکوب آزادی بیان، فساد اقتصادی و تشدید بحران معیشتی و فاصلهی طبقاتی میان ساکنان کرانه و آقازادههای رهبران حماس فریاد اعتراض سردادهاند. جولای سال گذشته تودههای معترض فلسطینی در خان یونس پرچمهای حماس را به آتش کشیدند و شعارهای «شرم بر حماس» و «میخواهیم زندگی کنیم» سر دادند. این گروهها که مدافع حقوق زنان فلسطینی هستند و ستم مضاعف علیه زنان فلسطینی تحت سیادت حماس و سلطهی مطلق مردسالاری و قوانین شریعت را محکوم میکنند همواره با جمهوری اسلامی هم مرزبندی داشتهاند و در جریان قیام زن زندگی آزادی با مبارزات ضداستبدادی مردم ایران، اعلام همبستگی کردند. خیلی واضح است که قربانیان اصلی حملات هوایی اسرائیل در غزه همین مردم معترض و دیگر مردم عادی هستند. شکی وجود ندارد که حماس قبل از حمله، تمهیدات امنیتی برای محافظت از خودیها را در دستور کار گذاشته است. اسماعیل هنیه رهبر مرتجع این گروه نیز که در امنیت کامل در دوحهی قطر بسر میبرد. این داستان در مورد وضعیت داخلی اسرائیل نیز صادق است. همین روز ۱۱ اکتبر در حالیکه طرفداران صهیونیسم در حال عادی سازی کشتار در فلسطین هستند، یهودیان ضدِ صهیونیست در محلهی میاشئریام در اورشلیم علیه جنگ اعتراض خیابانی سازمان دادند. دولت اسرائیل از طریق این جنگ توجه تودههای ناراضی در درون مرزهای تحت سلطهی خود را از مسائل اجتماعی و بحرانهای اقتصادی که گریبانش را گرفته است منحرف میکند و جنبشهای تودهای در اسرائیل مانند «جنبش خشمگینان» را به حاشیه میراند. به صدا در آوردن طبل جنگی نگاهها را به سمت مسئلهی «امنیت» میچرخاند و افکار فاشیستی را تقویت میکند. آتش جنگ همهی صداهای مترقی و اعتراضی را خاموش میکند.
تشدید میلیتاریسم در خاورمیانه تنها یکی از تبعات جنگ اخیر است. یکی دیگر از تبعات جنگ این است که فاشیستیترین گرایش موجود در اسرائیل، همهی نیروهای دیگر را عقب رانده تا با یکدست کردن قدرت سیاسی جنایتکارانهترین سیاستها را علیه مردم فلسطین عملی کند. کاسبان رسانهای هر دو جناح با تهییج و تشجیع تودهها آتش این جنگ خانمانسوز و ارتجاعی را باد میزنند. دولت اسرائیل حملهی گروه اسلامی حماس را دستمایهی پیشبرد سیاستهای همیشگی و فاشیستی خود اما در ابعاد وسیعتری قرار داده است. حماس و متحدینش همچون جمهوری اسلامی و حزبالله لبنان از هماکنون برای کاسبی رسانهای و بهرهبرداری تبلیغی از کشتار مردم فلسطین به نفع سیاستهای ارتجاعی خودشان کیسه دوختهاند. دو طرف جنگ در حالی بر طبل پیروزی و هیجانات ناسیونالیستی میکوبند که هزاران انسان بیگناه و زن و کودک و غیر نظامیان کشته شدهاند و حاکمان نژادپرست اسرائیل و حاکمان مرتجع حماس در امنیت کامل عملی شدن سناریوهای جنگی را نظاره میکنند. جان مردم برای هیچکدام از جناحها پشیزی ارزش ندارد و هر کدام سیاستهای قدرت طلبانهی خود را دنبال میکنند. حکام دو طرف به ناخداهایی میمانند که برای به پیش راندن کشتیهای مرگآفرین به دریایی از خون بردگان نیاز دارند. هیچ یک از طرفهایی که مستقیم یا غیر مستقیم درگیر جنگ هستند خواست و ارادهای برای پایان دادن به جنگ ندارند. دو سوی ارتجاع جنگ طلب و امپریالیسم جنگ طلب از عملکرد همدیگر تغذیه میکنند و به اشکال مختلف یکدیگر را تقویت میکنند. از سالها قبل خود دولت اسرائیل چشمانش را بر فعالیتهای خیریهای حماس و روند قدرت گیری جنبش مقاومت اسلامی بست تا از این طریق جنبش چپ و ترقیخواه را در فلسطین تضعیف کند. اسرائیل و متحدانش جبههی مارکسیستهای فلسطین را نابود کردند تا یگانه جبههی ضد اسرائیلی فرقههای مرتجع اسلامگرا باشند. «نتانیاهو، از زمانی که در سال ۲۰۰۹ برای بار دوم به قدرت رسید، یک دکترین سیاسی مخرب را ایجاد و ترویج کرد که بر اساس آن تقویت حماس و تضعیف تشکیلات خودگردان فلسطین به نفع مردم اسرائیل است. هدف از این دکترین ایجاد انشعاب بین حماس در غزه و تشکیلات خودگردان فلسطین در کرانه باختری و در نتیجه حفظ بن بست سیاسی و رفع “خطر” مذاکره با فلسطینیها و به شکست کشاندن کامل ایده «چاره دو کشوری» و تقسیم سرزمین به دو کشور بین اسرائیل و فلسطینیان برای همیشه بود. به لطف این راهبرد، حماس از یک سازمان تروریستی به ارتشی کارآمد و مرگبار با نیروهای آموزش دیده و بی رحم تبدیل شده است. مستندات خوبی برای این ادعا وجود دارد. در سالهای ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۸، نتانیاهو به قطر اجازه داد که در مجموع حدود یک میلیارد دلار به غزه منتقل کند و حداقل نیمی از این مبلغ در اختیار حماس از جمله بازوی نظامی آن قرار گرفت.» [۱] در طول تاریخ معاصر همواره دولتهای سرمایهداری از اسلام سیاسی به عنوان ابزاری برای عقب راندن جریانات سوسیالیستی در خاورمیانه استفاده کردهاند. طالبان، حماس و جمهوری اسلامی نمونههای بارزی برای تایید این ادعا هستند که با کمک ارتجاع امپریالیستی سرنوشت مردم خاورمیانه را به تباهی کشاندهاند. در یک دههی گذشته مردم کشورهای مختلف خاورمیانه بارها علیه حکام ارتجاعی و دستنشاندگان نظم سرمایهسالار جهانی به خیزشهای تودهای روی آوردند، اما با دخالتهای امپریالیستی بلوک شرق و غرب همهی این تلاشها به خاک و خون کشیده شد. «حسنی مبارک» یکی از دیکتاتورهای دستنشاندهی آمریکا و متحدینش در خاورمیانه بود که در نتیجه اعتراضات تودهای علیه فقر و استبداد سرنگون شد. اکنون حکومتها و نیروهای ارتجاعی منطقه و امپرالیسم جهانی با شعلهور کردن جنگ، بستر و امکان خیزشها و انقلابات مردمی را به قهقرا میبرند تا دیکتاتورهای حاکم بر اریکهی قدرت بمانند. سرمایهداران حاکم بر جهان ضمن پُرکردن زرادخانههای بمب و سلاح در یک رقابت سفیهانه، برای عبور از بحرانهای ساختاری نظام سرمایهداری به نابود کردن سرمایهی ثابت از طریق تولید جنگهای خانمانسوز روی میآورند. به طور قطع آتش این جنگ افروزیها علاوه بر کشتار مردم و ویران کردن خاورمیانه، ارتجاع و فاشیسم را در جهان تقویت میکند. متاسفانه جریانات چپ و مترقی در جهان در بدترین وضعیت و پراکندگی قرار داشته و امکان ایفای نقش چندانی ندارند.
قدرتهای امپریالیستی جهان و دولتها و نیروهای متحدشان در منطقه علیرغم رقابتهایی که با یکدیگر دارند، در یک حرکت عملی با دامن زدن به شکافهای مذهبی و ملیتی، مردم خاورمیانه را از داشتن حداقلهای زندگی و حکومتهایی برخواسته از ارادهی تودهها محروم کردهاند. سیاست جنگ افروزی ملی و مذهبی در خاورمیانه سابقهای دیرینه دارد. تقسیم کردن کردستان به چهار بخش طی قرارداد سایکسپیکو، به راه انداختن جنگ شیعه و سنی و اشغال خاک فلسطینیان توسط نژادپرستهای اسرائیلی بخشی از این سیاستها هستند. قدرتهای جهانی در حالیکه میتوانستند کشور اسرائیل را در منطقهای خنثی و بیطرف تاسیس کنند، آگاهانه دولتی یهودی را در خاک مسلمانان بنانهادند و از آن زمان تاکنون از آتش جنگ یهودیان و مسلمانان بهرهبرداری میکنند. امروز مردم خاورمیانه یکی از تاریکترین دورانهایشان را سپری میکنند. در حال حاضر یک جنگ ویرانگر علیه مردمان ستمدیدهی فلسطین و مردم ستمدیدهی کردستان به راه افتاده است. همزمان با جنگ حماس و اسرائیل، دولت فاشیستی ترکیه نیز در سکوت حملات هوایی خود به خاک روژآوا را آغاز کرده است. حملات اردوغان و دولت فاشیستاش به روژآوا محدود نمانده است و اردوگاه آورگان سوری در مخمور عراق را نیز زیر ضرب گرفته است. در عین حال مردم رنجکشیدهی افغانستان در لولای فاجعهی طبیعی زلزله و حاکمیت استبدادی طالبان منگنه شدهاند. هیچکدام از نیروهای ارتجاعی حاضر در خاورمیانه مدافع منافع تودههای ستمدیده نیستند و همهی این نیروها با افق رهاییبخش مردم خاورمیانه از چنگال امپریالیسم و استبداد و سرمایهداری بیگانهاند. اگر از زاویهی منافع «جنبش مقاومت» فلسطین علیه رژیم آپارتاید به این جنگ نگاه کنیم، درمییابیم که اقدامات تروریستهای اسلامی حماس به زیان این جنبش برحق بوده است. برای بررسی وضعیت «جنبش مقاومت» در فلسطین لازم است به چند سوال پاسخ داد. ۱- رهبری حماس و اقدامات این سازمان اعتبار «جنبش مقاومت» در فلسطین را افزایش، یا کاهش داده است؟ ۲- رهبری حماس «جنبش مقاومت» را در میان تودههای فلسطینی تقویت، یا تضعیف کرده است؟ ۳- و نهایتن تداوم رهبری حماس به سود یا به زیان «جنبش مقاومت» است؟ اسرائیل بعد از انتفاضهی دوم فلسطینیان در سال ۲۰۰۰ میلادی راه شکلگیری حماس را باز گذاشت. از آن زمان تاکنون صلح و همکاری با اسرائیل همواره یکی از سیاستهای حماس بوده است. حماس هرگز شریک مبارزهی کارگران و تودههای ناراضی علیه اشغاگری اسرائیل و دیکتاتورهای حاکم بر خاورمیانه نبوده است بلکه شریک رقابت گروهها و دولتهای ارتجاعی با رژیم فاشیستی اسرائیل یا شریک صلح با امپریالیستها بوده است. حماس با پیگیری این سیاست دوگانه و قبضهی قدرت، شرایط وخیم اقتصادی و کنترل شدید پلیسی را علیه شهروندان فلسطینی هم اعمال کرده است. اسرائیل آگاهانه حماس را تقویت کرد تا رهبری «جنبش مقاومت» در فلسطین به دست جریانی بورژوازی و مرتجع بیافتد و بدین وسیله هم به اعتبار «جنبش مقاومت» در منطقه و جهان ضربه وارد کند هم پیوندهای «جنبش مقاومت» با پایههای تودهای و قویاش -یعنی نیروی کارگران و زحمتکشان در فلسطین و منطقه- را پاره کند. هیچ پروپاگاندا یا جنگ رسانهای مانند جنایاتی که گروه حماس در اولین ساعات جنگ علیه جشنوارهی موسیقی در خاک اشغالی اسرائیل انجام داد، نمیتوانست علیه اعتبار و حقانیت «جنبش مقاومت» بکار گرفته شود.
در سرزمینی که به بزرگترین زندان روباز جهان تبدیل شده است و در شرایطی که اشغاگران اسرائیل با اعمال تحریم و سیاست «زمین سوخته» زندگی در متراکمترین نقطهی جهان -فلسطین- را به جهنم تبدیل کردهاند، مقاومت و جنبش برخواسته از آن هرگز خاموش نخواهد شد. بدون شک هر کجا که ستم و نابرابری حاکم باشد، مبارزه و مقاومت هم ادامه دارد. دولت متجاوز اسرائیل این حقیقت را بهتر از هر کسی میداند به همین دلیل است که با اعمال سیاستهای آگاهانه سعی میکند جلوی شکل گیری رهبری تودهای و انقلابی را بگیرد و به رشد رهبری بورژوازی، فاسد و ارتجاعی در فلسطین میدان دهد. جایگزین کردن «جنبش مقاومت انقلابی» با یک «جنبش مقاومت ارتجاعی» و ناکارآمد و بریده از تودهها در فلسطین، بهتر میتواند به اهداف بلند مدت اسرائیل و متحدینش در جهان خدمت کند. با از بین رفتن پیوند یک رهبری انقلابی با پایههای اصلی «جنبش مقاومت»، این جنبش به شدت تضعیف شد. متاسفانه با افتادن «جنبش مقاومت» به دست نیروی بورژوایی و ارتجاعی حماس، حمایت امپریالیستها و گروههای فاشیستی از سیاستهای تجاوزکارانهی اسرائیل علیه مردم بیدفاع فلسطین و نهایتن چرخش به راست در جهان و تضعیف نیروهای چپ و مترقی توازن قوا به زیان مردم حق طلب فلسطین و دیگر ملتهای ستمدیده در خاورمیانه و به سود اسرائیل و دیگر قدرتهای ارتجاعی و فاشیستی در این منطقه تغییر کرده است. بنابراین هیچ فرد یا نیرویی نمیتواند خود را مدافع یا دلسوز واقعی مردم فلسطین و «جنبش مقاومت» علیه اشغاگری اسرائیل بداند اما مرزبندی قاطعی با حماس نداشته باشد یا بدتر از آن در صف متحدین و حمایتکنندگان از این گروه جهادی قرار بگیرد. با گذشت زمان ابراز شادی نیروهای محور کذایی مقاومت در تهران یا لبنان به خاطر حملات حماس دود هوا میشود و مطمئنن دولت نژادپرست اسرائیل به خاطر این اقدام حماس و فراهم آوردن فرصتی برای حملهی وحشیانه به خاک فلسطین، از این گروه جهادی متشکر خواهد بود. اما این موضوع باعث نمیشود که ما فراموش کنیم همهی این مسائل برای اسرائیل بهانه است و ابعاد حملات و کشتار دولت اسرائیل علیه مردم فلسطین با ابعاد حملات گروه حماس قابل مقایسه نیست. اسرائیل با همارض گرفتن نظامیان مرتجع حماس و مردم بیدفاع فلسطین، در طول شش روز اول ۶۰۰۰ بمب و موشک بر سر مردم فلسطین رها کرده و بیش از ۲۰۰۰ نفر که صدها تنشان کودک هستند را به قتل رسانده است. دولت جنایتکار اسرائیل با بهرهگیری از تکنولوژیهای پیشرفتهی جنگی قتل عامی ددمنشانه علیه فلسطین به راه انداخته است که علیرغم ادعاهای این رژیم اشغالگر، عمدهی قربانیان از میان مردم بیدفاع غزه بوده است و حملات هوایی به دفاتر حماس یا ساختمانهای دولتی محدود نمانده است. امپریالیستها و سازمانهای جعلیشان همچون سازمان ملل و… حتی در سطح بیانیه نیز اقدامات اسرائیل را محکوم نکردهاند. این در شرایطی است که همهی قدرتهای غربی بلافاصله علیه حملات حماس بیانه صادر کردند و پاسخ به اقدامات گروه جهادی حماس را به فرصتی برای نسلکشی فلسطینیان تبدیل کردند. از اعمال «پرواز ممنوع»، ایجاد «پناهگاه امن» و حتی ارسال کمکهای بشردوستانه هر اقدام کوچک دیگری برای جلوگیری از بزرگتر شدن این فاجعهی انسانی در غزه خبری نیست. در مقابل آمریکا و قدرتهای اروپایی در اعطای کمکهای مالی و نظامی به دولت نژادپرست اسرائیل کم و کسری نگذاشتهاند. دروغگویی و ریاکاری نهادهای به اصطلاح حقوق بشری هر بار در جنگ اسرائیل علیه مردم فلسطین عیان میشود.
سیاستهای اسرائیل مربوط به امروز و دیروز نیست و در شرایطی که رسانههای اصلی به همهی شکلها افکار عمومی را به نفع جنایات دولت اشغاگر اسرائیل و عادی سازی کشتار در غزه مهندسی میکنند، دفاع قاطعانه از مردم غزه و حق تعیین سرنوشت مردم فلسطین وظیفهی هر کمونیست و هر انسان آزادیخواهی است. انسانهای آزادیخواه و برابری طلب در بسیاری از کشورهای جهان در حمایت و همبستگی با مردم فلسطین به میدان آمدهاند که در قاطبهی آنها با سرکوب پلیس در این کشورها روبرو شدهاند. این در حالی است که تظاهرات حامیان اسرائیل تحت حمایت پلیس انجام میشود. در چنین شرایطی اولویت کمونیستها محکوم کردن حمله به غزه و اقدامات عملی جهت پایان دادن به جنگ است. جهان مثل نان شب به اعتصابات سراسری طبقهی کارگر در صنعت اسلحهسازی و دیگر صنایع در کشورهای پیشرفتهی سرمایهداری و خیزشهای تودهها در جهان علیه سیاستهای جنگ افروزانهی دولتهای سرمایهداری نیاز دارد. دود این بازآرایی و تقسیم مجدد منطقه به چشم همهی مردم خاورمیانه -چه مردمی که در کشورهای درگیر در جنگ زندگی میکنند و چه مردمی که در دیگر کشورها هستند- خواهد رفت. در غیاب یک چشمانداز سوسیالیستی نیرومند، بربریت در افق قرار گرفته است. نه به جنگ و نداری / نه به سرمایهداری پانوشت: [۱]: نتانیاهو به یک حماس قوی نیاز داشت، دمیتری شومسکی (روزنامهنگار اسرائیلی)
مهر ۱۴۰۲