جنبش تولیدگران بخش آموزش و پرورش
پنجشنبه ۴ فروردین ۱۴۰۱
عباس منصوران
موضوع این نوشتار مبارزه و جنبش آموزگاران و کل کارگران بخش آموزش و پرورش است. مناسبات سرمایهداری انسان و زمین و زمان و هرآنچه در زیست و بوم هستی است را به استثمار گرفته است. از این روی، چنین مناسباتی، ضد زندگی و ضد هستی است. این مناسبات، با تراکم سرمایه در یک سوی و فقر مطلق در سوی دیگر، میلیاردها انسان را به فلاکت و بردگیکشانیده است. این بردگی در یک سیستم نهادینه شده، به کمک قوانین، فرهنگ، دولت، دین و ایدئولوژی حاکم امکان پذیر بوده است. از این روی در ایران و مانند آن با پدیدهای متراکم و درهم پیچیدهای رویاروی هستیم.
بخش فرهنگ و دانش و کارگران این بخش عظیم در سراسر جهان یکی از میدانهای تعیین کنندهی مبارزه طبقاتی و سراسری در جهان به شمار میآید.
اعتصابسراسری بخش آموزش در سال ۱۳۴۰
به ایران سالهای 1330 بپردازیم. در اواخر آن دهه، اقتصاد سرمایهداری ایران به بحران گرایید و حکومت شاه با کسر بودجه روبرو گردید. کمپرادوریسم و دلالی (مونتاژ برای تولید کالاهای مصرفی و نه تولید برای تولید) و وابستگی تولیدی و تشدید واردات ایران در سال 1338 نسبت به سال 1333، شش برابر افزایش یافته بود. با این کسری بودجه، سبب افزایش هزینهی زندگی به بیش از 35 درصد رسید. در نتیجهی این بحران شدید اقتصادی، شرایط زندگی کارگران و لایه های فرودست جامعه، در شمار فرهنگیان به تنگنا کشانیده شد. در آغاز سال تحصیلی 1339 در برههای که «دکتر صدیق علم» وزیر فرهنگ کابینهی شریف امامی بود، حمله به وضعیت زندگی بخش آموزش شدت گرفت. نخستین بخشنامه، کاهش تعطیلات تابستانی و لغو تعطیلات زمستانی بود. سپس ساعات کار آموزگاران افزایش داده شد. با این حمله، واکنش ها آغاز شد و بخش گستردهای از آموزگاران به زمزمهی اعتصاب پرداختند. آموزگاران با افزایش هزینه زندگی و کاهش دستمزد و حقوق و شدت یابی استثمار به اعتصاب روی آوردند.
«باشگاه مهرگان» در برهه ممنوعیت هر نوع تشکل مستقلی هرچند به رهبری «محمد درخشش» که روزی خود آموزگار و نماینده مجلس هجدهم بود، تنها سکوی ابراز اعتراض فرهنگیان قرار گرفت. باشگاه مهرگان خود را نماینده آموزگاران و میانجیگر آموزگاران و دولت شد. در سال ۱۳۴۰طرح پیشنهادی دولت حداقل دستمزد آموزگاران شش هزار ریال (۶۰۰۰ ریال) در ماه به وزارت فرهنگ و از آنجا به مجلس تهیه شد که از سوی آموزگاران پذیرفته نشد.
باشگاه مهرگان با حضور شمار بسیاری از آموزگاران تهران، به صورت یک مجمع عمومی با یک التیماتوم، قطعنامهی دیگری را پیشنهاد کرد. اعلام شد که اگر تا روز 12 اردیبهشت (۱۳۴۰) طرح آموزگاران تصویب نشود آنان به یک اعتصاب آرام و نامحدود دست بزنند. از آنجا که مجلس به ترفند خرید وقت دست زده بود، آموزگاران تهران در روز سهشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۴۰ در خیابان اکباتان به همایش پرداختند. با جلوگیری پلیس از حضور آموزگاران در برابر وزارت فرهنگ در میدان بهارستان، روبروی مجلس شورای ملی و خیابانهای پیرامون آن بدون شعار و سخنی روی زمین نشستند. فرمان سرکوب از سوی دولت صادر شد. فرمانده این سرکوب در میدان، سرگرد شهرستانی، رئیس کلانتری میدان بهارستان بود که خود به روی اعتصابکنندگان آتش گشود و «ابوالحسن خانعلی» دبیر دبیرستان جامی و دانشجوی دکترای رشته فلسفه را کشت و چندین آموزگار و دانش آموز زخمی شدند. محمد درخشش دستگیر شد. چهاردهم اردیبهشت آموزگاران به همراه دانش آموزان و دانشجویان و ازادیخواهان بار دیگر گرد آمدند و خواستار استعفای «دولت معلمکش»، دستگیری قاتلین، تصویب خواستهای حقوقی فرهنگیان و آزادی دستگیر شدگان گردیدند. دانشجویان دانشگاه تهران به اعتصاب برآمدند و دانشگاه را در پشتیبانی از اعتصاب فرهنگیان به تعطیلی کشاندند. تمامی دبستانها و آموزشگاهها در سراسر ایران به اعتصاب پیوستند. شاه به ناچار به عمده ترین خواست ها تن سپرد.
به آموزگاران وعده داده شد که مزایای بیمه، افزایش حقوق، یک بیمارستان جدید و امتیازهایی مانند واگذاری خانههای دولتی داده خواهد شد. همزمان بازداشت دانشجویان، برخی آموزگاران و دانش آموزان ادامه یافت. وعدههای حکومتی، در پایان دادن به اعتصاب ها نیانجامید.
در روز چهارم اعتصاب، نخستوزیر، شریف امامی به همراه وزرای خود استعفا داد و «علی امینی» جایگزین او شد. حکومت شاه، سرانجام خواستههای آموزگاران را از جمله افزایش حقوق و مجازات مسئولین قتل دکتر خانعلی، وعده گشایش بانک فرهنگیان و پرداخت وام مسکن را پذیرفت تا در مجالی دیگری بازستاند. سرانجام با پذیرش محمد درخشش به عنوان وزیر فرهنگ، هزاران آموزگاران در روز ۲۳ اردیبهشت در باشگاه مهرگان همایش کردند و پیروزی اعتصاب دوازده روزه را جشن گرفتند.
اعتصاب فرهنگیان در سال ۱۳۴۰ یکی از درخشانترین و بزرگترین تظاهرات و اعتصابهای عمومی بود که پس از کودتای خونین ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بود. از جمله شرکت کنندگان، پیشتازان و سازماندهندگان این برآمد طبقاتی، صمد بهرنگی، سعید سلطانپور، بیژن جزنی، هوشنگ ضیا ظریفی و بهروز دهقانی و …بودند.
اعتصابهای پیوسته و سراسری بخش آموزش پس از نیم سده
در سال ۱۳۹۷ پس از آن اعتصاب تاریخی نزدیک به نیم سده بعد، شاهد بزرگترین اعتصاب سراسری آموزگاران و فرهنگیان هستیم. برای نخستین بار در اردیبهشت ۱۳۹۷ اعتصاب سراسری در شهرهای گوناگون ایران برگزار شد که با بست نشینی و خودداری از ادامه کار همراه بود و در ماه مهر و آبان تکرار شد. در تداوم این اعتصاب سراسری،بیکارسازیها، دستگیریها، و شکنجهها ادامه یافت. این اعتصابها با پشتیبانی دانشآموزان و دانشجویان پیشرو همراه بود.
حکومت اسلامی، در سال ۱۴۰۰ با ترفند اعتصاب شکنی و ایدئولوژیک ساختن آموزش آموزش و پرورش، استخدام ۲۵ هزار طلبه را به عنوان آموزگار به هدف اسلامیسازی آموزشگاهها قانونی ساخت. این مصوبات مجلس و شورای عالی انقلاب فرهنگی استبداد دوگانهی حاکم، به قانون مصوب سال ۱۳۷۵ مجلس شورای اسلامی باز میگشت. از سال ۱۳۹۷ تا هنگام تنطیم این نوشتار، اعتصابها با طرح و بیان و فریاد خوساتهای جنبشی و نه در چارچوب تنگ صنفی، بلکه فراتر از آن به صورت جنبش طبقاتی در کف خیابان و مدرسه به صورت برههای و گاهی هفتگی همچنان ادامه داشته است.
روز شنبه ۲۰ آذر ماه ۱۴۰۰/۱۱ دسامبر2021 با هدف تصویب لایحهی رتبهبندی معلمان، همسانسازی حقوق شاغلان آموزش و پرورش و بازنشستگان، اجرای آموزش رایگان و آزادی آموزگاران زندانی اعتصاب آغاز شد. آغاز اعتصاب سراسری آموزگاران درخشانترین خیزش را به نمایش گذاشت.یوسف نوری، وزیر آموزش و پرورش شامگاه شنبه همان روز، گفتهبود طرح رتبهبندی مشاغل در دستور کار این هفته مجلس قرار دارد. این یک ترفند فریبکارانه و وقتکشی بود و سرانجام تصویب نشد. خبرگزاریها از اعتصابهای سراسری در بیش از ۱۳۰ شهر ایران در روز شنبه خبر میدهند.
این دومین اعتصاب و اعتراض گسترده آموزگاران ایران از آغاز سال تحصیلی جاری است. در پی این فراخوان هزاران آموزگار در بیش از۱۰۰ شهر در سراسر ایران باحضور دهها هزار فرهنگی و دانش آموز در روزهای شنبه و یکشنبه ۱۰ و ۱۱ دسامبر۲۰۲۱ (۲۰ و ۲۱ آذر ۱۴۰۰) از حضور در کلاسهای درس یا فعالیت در شبکه آموزش مجازی «شاد» خودداری کردند. در روزها دوشنبه ۱۳ دسامبر (۲۲ آذر) فرهنگیان در برابر ساختمان مملو از جنایتکاران در مجلس شورای اسلامی به همایش اعتراضی پرداختند. نیروهای سرکوبگر به فرمان اسلام حاکم، حملهورشدند و بسیاری را دستگیر و زخمی ساختند. زنان، پیشتاز این جنبش و نمایانگر حضور درخشان یک جنبش طبقاتی و ضد ستمگری بودند.
خواستهای جنبش
شعارهای آموزگاران، بیانگر ترکیبی از خواستهای طبقاتی کارگری و سیاسی از جمله «معلم داد بزن، حقت رو فریاد بزن!»، «یک اختلاس کم بشه، مشکل ما حل میشه!»، «معلم زندانی آزاد باید گردد!» و «اجرای رتبه بندی، حق مسلم ماست!»،«معلم میمیرد، ذلت نمیپذیرد»! «معلم بپا خیز، برای رفع تبعیض»!ووو اعلام کردند. در اعتراض به تعرضها و سرکوبگریهای حکومت اسلامی سرمایه، «کانون صنفی معلمان ایران» با رویکردی فراصنفی در عمل، در بیانیهای به پایین بودن دستمزدها و حقوق آموزگاران، نبود امنیت شغلی و حق بیمه و آزادی آموزگاران زندانی، آموزش رایگان، همچنین مخالفت با «جذب طلاب به عنوان معلم در مدارس» طرح رتبهبندی آموزگاران، آموزش رایگان ووو در فهرست خواستها قرار داشتند. تصویب و اجرای طرح رتبهبندی، پایه حقوق و مزایای معلمان به دستکم ۸۰ درصد اعضای هیئت علمی دانشگاهها میرسید که به شدت مورد مخالفت کارگزاران ارتجاع در مجلس قرار گرفت.خواست آموزش رایگان، نگرش و هسته مرکزی فراصنفی بودن جنبش کارگران بخش آموزش را به نمایش میگذارد.
توان چانه زنی در بخش آموزش
در جهان سرمایهداری به ویژه در کشورهای متروپل، از یکسوی، در مقایسه با کارگران صنایع خودروسازی، قدرت چانهزنی در محل کار نیروی کار آموزشی، نیرومند به نظر نمیرسد. برخلاف کارگران خودروسازی، نیروی کار آموزشی در بخش پیچیدهی فنی کار در کانون تولید، متراکم نیستند. روی هم رفته نیروی کار آموزشی [نیروهای آموزش و پروش] در کلاسها، تنهای تنها بهکار میپردازند. اگر یک آموزگار از کار دست بکشد (برای نمونه بهسبب اعتصاب و یا بیماری)، آموزگاران دیگر، در همان آموزشگاه میتوانند بدون اینکه گسست مهمی در کار رخ دهد، به کار خود ادامه دهند. در سیستم آموزشی، میان جایگاههای پراکنده آموزشی، به هم پیوستگی و وابستگی بسیار کمتری در میان است. بنابراین، برخلاف صنعت خودروسازی که توقف تولید در یک واحد مهم تدارکاتی به اختلال در کار تمامی شرکت میانجامید، در نظام آموزشی، اعتصاب در یک آموزشگاه بر کار آموزشگاههای دیگر یا هیچ تاثیری ندارد، یا تاثیر بسیار کمتری بر جای میگذارد. درحالیکه چه بسا که در بافندگیها، اعتصاب سراسری در نخریسی، سرانجام میتوانست به بافندگی و دیگر بخشهای مربوطه کارآیی داشته و تمامی چرخهی تولید را از تولید و چرخش بازایستاند. اما، یک اعتصاب سراسری آموزگاران دبیرستانی به خودی خود، کار در آموزشگاههای ابتدایی و یا برعکس چرخهی آموزشی را باز نمیایستاند.
از سوی دیگر، نیروی کار آموزشی بهطور استراتژیک با بخش اجتماعی کار جایگزین شدهاند. در صورتیکه مواد خام ورودی [ورود به چرخهی تولید] در صنعت بافندگی و تولید خودرو (سده ۱۹ و بیست میلادی در کشورهای صنعتی) را میتوان در برههی اعتصاب ذخیره کرد؛ در حالیکه چنین کارکردِ مواد خام ورودی (دانش آموزان) در صنعت آموزش را نمیتوان انجام داد. اعتصابهای آموزگاران با سرعتی کارآ در سراسر بخش اجتماعی کار، روی خانوادهها اثر گذاشته و پدران و مادران کارگر را برای انجام کارهای خود به دشواری میافکند. فراتر آنکه جاهایی که اعتصابهای دراز مدت بهگونهای استثنایی و یا پیاپی در آموزش بروز میکنند (یا مبارزهای گسترده آموزگاران در برابر کارفرمایان خویش) ترس از کارسازافتادن درازمدت اعتراضهای کارگری آموزگاران بر تولید نهایی، یا به بیانی دیگر، تکمیل آموزش دانشآموزان و به همان درجه نیز، اجتماعی شدن آنها بهسان شهروند کامل، فزونی مییابد.
به بیان و پژوهش سیلور، آموزگارانْ رویهمرفته، در زمان خود نسبت به کارگران خودروسازی یا کارگران بافندگی، در بازار کار از توان چانهزنی بیشتری برخوردارند. صنعت آموزش تا به امروز در برابر رهیافتهای فنآورانه بهنسبت رخنه ناپذیر مانده است. این امر به معنای آن است که گسترش نظام آموزشی، بهگسترش اشتغال بخش آموزش میانجامد. در صورتی که کاربرد فنآوری جدید بهمنظور صرفهجویی نیروی کار در تولید صنایع بافندگی و خودروسازی، پیوسته بیکارسازی گروههای فنی کار را بهبار آورد و به شدت قدرت چانهزنی نیروی کار فعال را کمتوان ساخت. صنعتِ آموزش تا بهامروز، به گونهای گسترده در برابر این روند، ایمن مانده است بررسی لاری کوبان[۱] در مورد نزدیک به یک سده فعالیتهای آموزشی نشانگر تغییر ناچیزی در تأثیر فنآوری در بخش آموزش میباشد.[۲]
دشواری همراه با افزایش تولید در فنآوری نوین، به آن معنا بود که فشارهای بیشتری برای کاهش هزینهها، به شکل افزایش شدت کار، بالا بردن ساعات کار، یا دانش آموزان بیشتری برای یک آموزگار پدید میآید..[۳] با این همه، این اقدامها برای شدت بخشیدن به کار، خود سبب بالاگرفتن موجهای اعتراضهای کارگری، از جمله، اعتراضهایی که در واکنش به تغییرات برآمده از بحران مالی دههی ۱۹۷۰ در کشورهای مرکزی سرمایه رخداد ،گردید. امواج بزرگ اعتراضهای نیروی کار آموزشی در واکنش به کاستن از هزینهها و اقدامهای شدتبخشی کار، ناشی از اجرای طرح بیکار سازی یا («تعدیل») ساختاری صندوق بینالملل پول در دههی ۱۹۸۰ و سیاستهای خصوصیسازی دههی ۱۹۹۰ در کشورهای کمدرآمد و یا با درآمد میانه، نمونهی برجستهی دیگری میباشد.
افزون بر مشکلات موجود در برابر کاربرد رهیافتهای فنآورانه، صنعت آموزش بهویژه در برابر رهیافتهای مکانی نیز رخنه ناپذیر مانده است. درحالی که صاحبان کارخانهها (و بسیاری از کارفرمایان تولیدکنندهی خدمات) با استفاده از نیروی کار ذخیره جهانی (با جابجایی مکانی سرمایه تولیدی و یا ورود نیروی کار مهاجر)، نیروهای کار خود را بهشدت زیر فشار رقابتی قرار میدهند، چنین تهدیدی برای نیروی کار آموزشی کاربرد چندانی ندارد. زیرا که از یکسو، محل تولید بایستی، نزدیک به مادهی خام اصلی، یعنی دانشآموزان باشد. بنابراین در اینجا جابجایی جغرافیایی مکان تولید بهسختی انجامپذیر میباشد. از سوی دیگر بازدارندههای فرهنگی و زبانی، تا اندازهای آموزگاران را در برابر فشار رقابتی ارزان بودن نیروی کار آموزشی مهاجر محافظت میکند. در مورد صنعت آموزش، بیگمان نمیتوان یک چرخهی تولیدی معنیدار را در جابجایی جغرافیایی این صنعت مشاهده کرد. بهجز بخش خاصی از آموزش نخبهگان دانشگاهی (در جایی که “مهاجرتهای” دانشجویی بالا است)، ناهمانندیهای اساسی چندانی در (رقابت درونی) گروههای گوناگون آموزشی کشوری (و حتی منطقهای) بهچشم نمیخورد. سرانجام آنکه، بهرغم پراکندگی گسترده مناطق کاری آموزگاران (همانند وضعیت کارگران بافندگی سدههای ۱۸ و ۱۹)، آنان روی هم رفته، دارای یک کارفرمای واحد (یعنی دولت، چه در سطح شهری و چه در سطح کشوری) میباشند، که این امر سازههای مشخصی در پیشبرد وظایف سازماندهی و هماهنگی اعتراضهای نیروی کار آموزشی ایجاد میکنند. بنابراین، مقاومت صنعت آموزش در مقابل رهیافتهای مکانی و فنآورانه، بهویژه جابجایی جغرافیایی و خودکارسازی بهگونهای همگرایی داشته و چهبسیار که آموزگاران در اساس، کارآیی چشمگیری در توان چانهزنی داشته باشند.[۴] بورلی سیلور در کتاب نیروهای کار نمونهی زیر را پیش روی می گذارد:
«همانگونه که در فصل یک بیان شد، هنگامی که کنترل قدرت چانهزنی کارگران بهگونهای خاص دشوار میگردد، مرزکشی در گسترهای چشمگیر برای کاهش هزینهها (جهت حل مشکلات در تار و پود سیستم)، بهمثابهی یک راهبرد در دستور کار قرار میگیرد. بهدرستی، مرزکشی بهویژه میان آموزگاران، هم از راه ایدئولوژیِ حرفهایگرایی و هم از راه مرزکشی جنسیتی آشکارا نمایان است. آموزگاران مرد دستمزد بیشتری از آموزگاران زن وآموزگاران دبیرستانی دستمزدی بیشتر از آموزگاران مدارس ابتدایی دریافت میکنند. با اینهمه، مرزکشیها برای کنترل و مهار کارگری، شمشیری است که دولبه دارد. برای نمونه اعتصابهای دههی 1960 در شهر نیویورک را میتوان ذکر نمود که در ابتدا با خیزش آموزگاران دبیرستانی مرد دارای مدرک فوقلیسانس در اعتراض به تنزل موقعیت شغلیشان در مقایسه با آموزگاران (بیش از همه زن) آموزشگاه های ابتدایی آغاز گردید.» (۵)
پیشبرد رفرم در آموزش جاری به سهم خود میتواند از جمله تلاشهایی باشد برای یافتن راههای جایگزین، به منظور ایجاد فشار رقابتی بر آموزگاران. شیوهی تضمینی آموزشگاهی، با بیاعتبارسازی آموزش همهگانی و آسانگردانی رویآوری دانشآموزان بهسوی آموزشگاههای جایگزین، آموزگارانِ آموزشگاههای همهگانی را به تهدید میگیرد. ویژه دادن امکانات درجهبندی و شایستهسالاری بر آموزشگاهها، آموزگاران/ آموزشگاهها را در برابر یکدیگر به رقابت جویی وا میدارد تا [آموزگاران به اجبار] برای منابع لازم، تجارب کارکردهای خود را نشان دهند. خصوصیسازی از یکسوی و کنترل اجتماعی از سوی دیگر، رفرمهایی هستند که به موضوعِ انحصاری دولت بهعنوان کارفرمایی واحد و برجسته پایان میبخشد. همهی این رفرمها، راههایی برای پیشبرد فشارهای بازار برعلیه آموزگاران میباشد. با این همه، فشارهای بازار کار، بر علیه آموزگاران. در مقایسه با دیگر صنایع، توانایی صنعت آموزش برای بسیج ذخیرههای جهانی نیروی کار در رقابت با آموزگاران چه بسا کمتوان بهنظر میرسد. سرانجام آنکه، شیوههای تضمینی، دست آخر، رقابتهای درون شهری یا در سطح بین المللی را باز میگشاید.[۶]
هرچندکه بخش آموزش از نظر تاریخی در برابر دگرگونیهای تکنولوژیک نفوذناپذیر مانده، با اینهمه پیشبینی آن بسیار دشوار است که اینترنت و دیگر فنآوریهای رسانهای پیشرفته تا چه حد میتواند فشارهای رقابتی تاثیرگذار بر آموزگاران وارد آورد (درست همانگونه که خودکارسازیها در مورد کارگران کارخانهها ایجاد کرد).[۷] با اینحال، چنانکه در رابطه با صنعت خودروسازی اشاره شد، روشن است که همان فرایندهایی که قدرت چانهزنی در بازار کار را ناتوان میسازد، اغلب باعث توانمندی قدرت چانهزنی در محل کار میشود. پس میتوان پیش بینی کرد که دگرگونیهای تکنولوژیک از این گونه در روند نیروی کار آموزشی، سبب درهمتنیدگی آموزگاران در بخش پیچیدهی فنی کار شده، بهگونهای که هر اعتصاب و واکنش آنان در برابر مناسبات حاکم، از سویی اختلال آور میشود و باید سوخت سازهای آنرا آسیب شناسی کرد.
در ایران همانند دیگر سرزمینها، در این برهه از نیمه دوم سدهی بیستم، دگرگونیهای مهمی در ماهیت دستگاههای آموزشی در آستانهی انجام است. به چگونگی توان چانهزنی آموزگاران با توان چانهزنی دستجمعی کارگران در دیگر صنایع که تا کنون به آنان پرداخته بودیم، بازگردیم. در ایران، دینامیسم و پویندگی و کوبندگی جنبش بخش آموزش به سبب حاکمیت استبداد خشن نهادینه در ذات مناسبات سرمایه و برنهادن ترکیبی آن با استبداد ایدئولوژیک ویرانگرانه و ضدانسانی اسلامی-قرآنی، بهگونهای است که در سنجش با جغرافیای دیگر بخشهای جهان سرمایهداری، خودویژگی دیگری مییابد.
خودویژگی این جنبش در ایران را میتوان اینگونه آورد:
خودویژگی درهم تنیدگی طبقه سرمایهدار با حکومت یعنی ابزار فرمانروایی و سرکوب مناسبات سرمایهداری،
-نقش پیشتازانه و نیروی لایزال زنان،
– به هم پیوستگی پتانسیل جنبش کارگری در بخشهای دیگر این مناسبات،
– روند رو به تلاشی حاکمیت،
-بحرانهای شدید اقتصادی و سیاسی حاکمیت،
-گرایش فزایندهی سرناسپاری حکومت شوندگان در برابر گرایش ناتوانی حاکمیت در پیشبرد مهار و سرکوب و حکومت به شیوهی گذشته،
-و بیش و پیش از همه، روند طبقاتی شدن و سازمانیابی جنبشها…
فوریه ۲۰۲۲
زیرنویسها و منابع:
-۱Larry Cuban 1984
۲- بررسی کوبان، بر نظام آموزشی ایالات متحده آمریکا متمرکز است، اما یافتههای او بیگمان بهطور گسترده در مورد بسیاری از کشورها صدق میکند.
-۳Danylewycz and Prentice 1988; Lawn 1987
-۴ (Cole 1969) .
۵ – بورلی ژ. سیلور، نیروهای کار، جنبش های کارگری و گلوبالیزاسیون از 1870، دانشگاه جان هاپکینز، ترجمه عباس منصوران، صص259- 250، برگرفته از نسخه ی دانشگاه کمبریچ ، نخستین نشر به زبان فارسی، نشر نخست، آلفابت ماکسیما، سوید 2003.
۶- درباره تضمینهای آموزشگاهی بهمثابه راهبردهای مدرسهای نگاه کنید به مباحثات بال (Ball 1993).
۷- برای نمونه به تراوب (Traub 2000) نگاه شود.