جمهوری اسلامی، “هم شرقی، هم غربی”!
چهارشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۲
نصرت تیمورزاده
قبل از اینکه موقعیت جمهوری اسلامی را در حیطه استراتژی سیاست خارجی آن مورد بررسی قرار دهیم، شاید بد نباشد که اندکی برروی تغییراتی که با سرعت بی نظیری در چند دهه گذشته در شرایط جهانی بوجود آمده نظری بیفکنیم. از آنرو که رژیم جمهوری اسلامی در پیشبرد سیاست های بلند پروازنه خود و حتی کوشش در حرکت به سوی شرق و یا غرب مجبور است که در دل این تحولات کوره راهی برای خود دست و پا کند.
واقعیت این است که سال های آغازین دهه نود در عین اینکه سال های فروپاشی بلوک شرق و به محاق رفتن روسیه برای چندین سال در معادلات بین المللی است. در عین حال علیرغم ادعای غرب که گویا جهان تک قطبی به واقعیت تبدیل شده است، نمی شد کتمان نمود که از همان اواخر دهه نود و سال های آغازین هزاره سوم، نطفه های قطب های جدیدی شکل می گیرند که هر چند در حوزه نظامی قدرت مقابله با جهان غرب، پیمان جنگی ناتو و در رأس آن امپریالیسم آمریکا را ندارند، ولی مصممند که هم خود را از بندهای هژمونی جهان غرب برهانند وهم در نمونه چین به “رقیب بالنده” ای در حوزه اقتصاد تبدیل شوند. در این سه دهه گذشته با عروج مجدد روسیه، تبدیل شدن چین به دومین قدرت اقتصادی جهان، سر برآوردن ائتلاف های جدیدی نظیر بریکس (برزیل، روسیه، هند، چین. آفریقای جنوبی)، پیمان شانگهای (روسیه، چین،هند، تاجیکیستان، قزاقستان، قیرقیزستان، پاکستان و در چند هفته اخیر ایران و پذیرفته شدن کشورهای مصر و قطر به عنوان ناظر)، اتحادیه آفریقا، مجمع کشورهای آمریکای لاتین و حوزه کارابیک متشکل از سی و سه کشور ، کشورهای عضو مجمع “مرکوسور” شامل برزیل، آرژانتین، پاراگوئه و اوروگووئه و بالاخره ” فوروم همکاری چین وآفریقا”، دیگر ما نه با جهان تک قطبی بلکه با جهان چند قطبی روبرو هستیم.
از منظری دیگر این درست است که جهانی شدن سرمایه بازار تمام کشورهای جهان را به هم پیوند داده است. با وجود این، میزان اهمیت کشورهای جهان آن زمانی تعیین می شود که کدام نقش را در این تولید که در مقیاس جهانی انجام می گیرد، دارا هستند. این حضور در تولید جهانی البته هیچگاه به این مفهوم نیست که مردمان شمال و جنوب سهم یکسانی از این جهانی شدن و بهره وری تولید جهانی دارند. قرنها غرب به یمن بهره کشی از نیروی کار ارزان و ذخایر جهان جنوب خود را فربه نمود و اکنون این جهان جنوب دیگر حاظر نیست گردن به قراردادهائی بگذارد که جهان شمال بر پایه هژمونی کسب کرده خود، تنظیم کرده است.
با این مقدمه اکنون باید دید که رژیم جمهوری اسلامی در کجای این تولید جهانی شده قرار گرفته است. روشن است که این رژیم به مثابه یک دولت سرمایه داری هر چند در تلفیق با مذهب در چارچوب همین نظم سرمایه دارانه حرکت می کند. تمام تبلیغات کر کننده و شعارهای آن در به قدرت رساندن به اصطلاح مستضعفین در سایه واقعیت بیرونی رنگ باختند. اگر در سال های اول به قدرت رسیدنشان در توهم جهان گشائی اسلامی، در توهم “صدور انقلاب”، در توهم “نه شرقی، نه غربی” به سر می بردند ، ولی واقعیت های جهان مادی و بویژه جنگ ارتجاعی هشت ساله آنان را مجبور ساخت که حین در دست داشتن پرچم به اصطلاح “جهان اسلام” و ناسزا گوئی به غرب غیر اسلامی به سیاست نئولیبرالی دیکته شده از جانب مؤسسات همین غرب پناه ببرند. از همین دوره است که گام به گام سنگر بندی “نه شرقی، نه غربی” ترک برداشته و دو گرایش در رژیم شکل می گیرند. دو گرایشی که با نام های “نگاه به شرق” و ” نگاه به غرب” خود را باز تاب می دهند. این نشان می داد که از تمام توهماتی که در آن سران جمهوری اسلامی در رؤیای بازسازی “امپراطوری اسلامی” داشتند تنها یک پوسته ایدئولوژیک باقی مانده است.
از این دوره به بعد هر اندازه که به وزن اقتصادی سپاه به مثابه بازوی نظامی واتاق فکر رژیم افزوده می گشت و هر اندازه که دولت به سمت بزرگترین قدرت اقتصادی جامعه حرکت می کرد، به همان اندازه هم “نگاه به شرق” دست بالا را پیدا می کرد، هر چند که در دوره هائی نمایندگان “نگاه به غرب” نیز ناشی از محدودیت ها و مشکلات رژیم در رأس قدرت دولتی نیز قرار می گرفتند. هژمونی گرایش”نگاه به شرق” در عین حال یک پایه مادی داشت و آن شباهت غریبی بود که بین دستگاه دولتی روسیه، چین و جمهوری اسلامی وجود داشت. این شباهت بیش از همه در نقشی بود که دولت در اقتصاد پیدا کرده بود. در جمهوری اسلامی یک حلقه اولیگارشیهای دولتی که هم اقتصاد و هم قدرت نظامی را در دست داشتند ،شکل گرفته بود. این سپاه بود که نبض اقتصادی جامعه را در چنگال خود گرفته و هر آنچه را که نمی توانست مستقیما در اختیار بگیرد به نام بخش “خصولتی” به چنگ می آورد. همزمان لشگر کشی آمریکا به عراق و افغانستان خود عامل دیگری بود که گرایش”نگاه به شرق” را تقویت می کرد. جنگ داخلی در سوریه حضور آمریکا در آنجا، ورود روسیه به صحنه رودررویی های سوریه و جمهوری اسلامی که همواره سوریه را “عمق استراتژیک” خود می نامید، عوامل دیگری بودند که گرایش”نگاه به شرق” را تقویت می کردند. این شرایط تغییر یافته و سمت گیری رژیم به روسیه و توسعه رابطه با چین بیان آشکار این امر بود که دستکم نیمه اول شعار ” نه شرقی، نه غربی” سال های اولیه به قدرت رسیدن ضد انقلاب اسلامی دیگر به تاریخ پیوسته است. در این پروسه دیدارهای متعدد خامنه ای و سران جمهوری اسلامی و دولتمردان روسیه به یک روتین تبدیل گشته بود. با این وجود رژیم برای بلند پروازی های منطقه ای خود و چاره جوئی برای بحران اقتصادیش مجبور بود که آشکار و نهان به گفتگو با غرب پناه ببرد. هر چند که سازش با غرب به مفهوم پایان تمام بلند پروازی های رژیم بود، ولی چالش های مقابل رژیم در منطقه وبویژه عمیق تر شدن یحران ساختاری اقتصادی ایران چاره ای برای رژیم نگذاشته بود که این بار جام زهر دیگری را تحت نام “برجام” بنوشد. اکنون دیگر این تنها گرایش “نگاه به غرب” نبود که تمام و کمال پرچم نه غربی” را به زمین می افکند، بلکه خود خامنه ای به مثابه بالاترین مقام رژیم رهبری مذاکره به غرب را عهده دار شده و درست در زمان ریاست جمهوری احمدی نژاد یعنی “رئیس جمهور ولایتی” مذاکرات محرمانه برجام آغاز گردید. توافق برسر برجام جام زهری بود که این بار خامنه ای می باید می نوشید. مضافا اینکه دیگر شعار “نه غربی و نه شرقی” دیگر به شعار “هم شرقی وهم غربی” استحاله یافته بود. عمر کوتاه “برجام” نتوانست کمک چندانی بر اقتصاد بحران زده جمهوری اسلامی بکند. در همین دوره است که خیزش دیماه به دنبال یک دوره چند ساله از اعتصابات واعتراضات کارگری به صحنه آمده و زنگ خطری را به صدا درآورد که نشان از آغاز یک دوره جدید از چالش های مخاطره آمیز برای رژیم در داخل بود.
خروج آمریکا درسال 2018 از “برجام” قبل از اینکه رژیم از به اصطلاح مزایای ” برجام” بهره مند شده باشد و تمام کوشش های بعدی رژیم جهت اینکه از طریق میانجی گری دولت های اروپائی “برجام” را زنده سازد، با شکست روبرو شده و دوره تحریم های گسترده علیه جمهور اسلامی اغاز گردید. هر چند که به قدرت رسین “بایدن” در آمریکا امیدهای جدیدی در رژیم بوجود آورده و دور جدیدی از مذاکرات آغاز گردیدند، اما این بار غرب با توجه به چالش های رژیم در داخل، خواهان امتیازات بیشتری بود. اکنون دیگر نه تنها برنامه هسته ای جمهوری اسلامی ، نه تنها پایان دادن به بلند پروازی های رژیم در منطقه بلکه حتی پایان دادن به ساخت موشک های بالستیگی رژیم هم به مذاکرات افزوده گشتند.هر چند که رزیم مدعی شد که برخی تقاضاهای جدید را در مورد توافق طرح کرده است، ولی نماینده ویژه روسیه در مصاحبه ای اعلام کرد که چین و روسیه “ایران را متقاعد کرده اند که از برخی مواضع و خواسته های حداکثری خود عقب نشینی کند”. میدانیم که این مذاکرات از شهریور ماه سال گذشته و با رد آخرین پیشنهاد “جوزف برول” مسئول سیاست خارجی اروپا به بن بست رسیده و با عروج خیزش انقلابی ژینا از مهرماه، هم مذاکره کنندگان غربی و هم جمهوری اسلامی با چالش های جدیدی روبرو شدند.
در این فاصله در عین حال تغییرات مهمی در منطقه بوجود آمده بود. اکنون دیگر این روسیه نبود که در جریان بحران سوریه به یکی از مهمترین بازیگران منطقه تبدیل شده بود، بلکه چین به عنوان رقیب اصلی جهان غرب نیز سیاست های فعال تری در خاورمیانه را در پیش گرفته بود. میانجیگری چین برای عادی سازی مناسبات عربستان سعودی و جمهوری اسلامی، بستن قراردادهای جدید بین چین، قطر، امارات و ورود مجدد سوریه به اتحادیه عرب ، اعلام بیطرفی این کشورها در جنگ نیابتی دراوکراین، همسوئی جمهوری اسلامی با روسیه در جنگ نیابتی اوکرائین بیش از پیش رژیم را با دشواری های جدید روبرو میکرد. و درست در همین لحظات که رژیم هم اقتصادش در معرض فروپاشی قرار گرفته وهم با آتش فشانی از خشم توده های عاصی از اوضاع حاکم روبرو شده بود، حفظ نظام اسلامی را به نوشیدن جام زهر دیگری مجبور می کند. بی جهت نیست که در اوائل تیرماه اخبار مربوط به گفتگوهای مقامات رژِیم با نمایندگان آمریکا و دولت های اروپائی به رسانه ها راه یافت. آنچه که معلوم گشت اینکه مرکزی ترین عنصر در مذاکرات آنان احیاء مجدد برجام بوده است. در همان روزها “نیویورک تایمز” سخن از “احتمال دستیابی قریب الوقوع به نوعی توافق موقت و غیر رسمی میان ایران و غرب” به میان آورد. حتی روزنامه “اعتماد” از “توافقی نا نوشته میان اسرائیل و ایران” سخن راند. فارغ از اینکه این مذاکرات و گفتگوهای آشکار و نهان به چه نتایجی برسند، آنچه آشکار است اینکه رژیم در منگنه “نگاه به شرق” و” نگاه به غرب ” قرار گرفته است. غرب خواهان این است که جمهوری اسلامی از قرار گرفتن در جبهه روسیه در جنگ اوکراین فاصله بگیرد و برای روسیه و چین مبادلات تجاری با کشورهای حوزه خلیج فارس اهمیت بیشتری دارند تا فدای مناسبات با جمهوری اسلامی گردند.
در بیستم تیرماه و درست در دل این منگنه ای که جمهوری اسلامی در آن قرا گرفته، بیانیه مشترک بین روسیه و کشورهای همکاری خلیج فارس در پایان نشستی که روسیه میزبان آن بود انتشار یافت. در این بیانیه از” تلاش های امارت برای ایجاد راه حل مسالمت آمیز برای مسئله جزایر سه گانه تنب کوچک، تنب بزرگ و ابوموسی از طیق گفتگوهای دوجانبه و یا دادگاه بین المللی براساس قوانین بین المللی و منشور سازمان ملل “حمایت شده بود. وزارت خارجه جمهوری اسلامی خبر دادکه “سفیر روسیه در تهران را احضار و اعتراض ایران نسبت به بیانیه پایانی نشست مشترک ابلاغ شد”. می دانیم که این بیانیه تنها یک هفته بعد از پذیرفته شدن جمهوری اسلامی در “پیمان شانگهای” انتشار یافت. در آذر ماه سال گذشته نیز در جریان سفر “شی جینگ پینگ” رئیس جمهور چین به عربستان سعودی و امارات متحده در بیانیه مشترکی با کشورهای عربی از مواضع امارات در قبال سه جزیره حمایت کرده بود. علاوه برآن بیانیه مشترک چین با شورای همکاری خلیج از جمهوری اسلامی خواسته بود که “از مداخله در امور داخلی کشورها خود داری کند” و به “اصول همجواری احترام بگذارد” و”منع اشاعه تسلیحات هسته ای را رعایت و با آژانس بین المللی اتمی همکار کند”. همچنین از “موشکهای بالستیک و پهپادهای نظامی و حمایت از گروه های تروریستی به عنوان مشکلات حوزه خلیج فارس در روابط با ایران” نام برده شده بود. بیانیه در واقع تمام استراتژی منطقه ای جمهوری اسلامی را زیر ضرب گرفته بود. همه اینها در حالی بود که قرارداد بیست و پنج ساله ایران و چین در پایان مراحل رایزنی بوده و سه ماه بعدتر به امضاء رسید. در واقع می توانیم بگوئیم دستکم در زمینه مناقشات مربوط به مالکیت جزایر سه گانه دولت های روسیه و چین موضع مشابه دولت آمریکا در زمان ریاست جمهوری اوباما را اتخاذ کردند. آن زمان هم دولت آمریکا اعلام کرد که “از تلاش های امارات متحده عربی برای حل مسائل جزایر سه گانه از طریق ساز و کار بین المللی حمایت می کند”.
انتشار بیانیه روسیه و کشورهای شورای همکاری خلیج یکبار دیگر جدال بین دو گرایش “نگاه به شرق” و” نگاه به غرب” را به روی صحنه آورد. علی اکبر ولایتی مشاور عالی خامنه ای در امور خارجی کسی که در هفته های گذشته برای هدایت مذاکرات با غرب در عمان حضور یافته و به مثابه سخنگوی “نگاه به شرق” شناخته می شود در یک مطلب طولانی در پاسخ به بیانیه مشترک نوشت: “ایران، چین و روسیه یک مثلث قدرتمند پایدار در آسیا تشکیل میدهند و بدون تردید بر خلاف آرزوهای شکست خورده آمریکا، امروز در نقشه جدید جهان، آمریکائی ها و سایر غربی ها نمی توانند ایران را به عنوان قدرت اولیه متنطقه آسیای غربی نادیده بگیرند”. او که باورش شده است که در همسویی با روسیه و چین به “قدرت اول منطقه” تبدیل شده است ، چاره ای ندارد که اذعان کند که “نکته مهم و تأسف بار که در روزهای اخیر اتفاق افتاد، صدور بیانیه مشترک بین روسیه و کشورهای شورای همکاری خلیج فارس است که در این باره به دوستان روسی خود می گوئیم که سادگی نکنید” وانگاه ادامه میدهد که ” برخی از دوستان ما همچون روسیه به همان چاله ای افتاده اند که چندی پیش چین به آن افتاد. یعنی گمان میکنند که با تأکید چنین ادعای نا مربوطی روابط اقتصادی خوبی در آینده با امارات خواهند داشت”. ظریف وزیر خارجه سابق جمهوری که سال های متمادی در جریان مذاکرات مربوط به برجام حضور داشت و در واقع سخنگوی “نگاه به غرب” محسوب می شود در سخنرانی خود در “خانه اندیشمندان علوم” یک روز بعد از انتشار بیانیه روسیه و شورای همکاری خلیج، پاسخ ولایتی را بدون نام بردن از او اینگونه میدهد که ” کمبود اساسی جامعه ما بحث درک است. فهم درستی از اطراف و شرایط جهانی وجود ندارد و یا تصوراتی وجود دارد که این تصورات با واقعیت فاصله زیادی دارند” او ادامه می دهد که “در برجام روسیه از ابتدا با غنی سازی اورانیوم ایران برای نیروگاه بوشهر مخالف بود، برای اینکه در حوزه انرژی وارد بازی رقابت جهانی شده بود. آنها می خواستند در این حوزه یک حضور جهانی داشته باشند. تا روز آخر هم سعی کردند که برجام نشود. ما خیال می کنیم روسیه رفیق استراتژیک ماست”. او در ادامه می گوید “اشتباه محاسباتی چه در حوزه افراط و چه در حوزه تفریط، کشور را به نابودی می کشاند” و بالاخره پیام آخرش این است که “آمریکا پرستی همان قدر بد است که آمریکا ستیزی”.
همه این داده ها بیان آشکار این امر هستند که تمام دست و پا زدن های رژیم جمهوری اسلامی جهت نجات از بحران های عمیقی که با آن روبروست با وجود پناه بردن “هم به شرق و هم به غرب” قابل حل نیستند، این فقط پائین آوردن پرچم ایدئولوژیک رژیم در سیاست خارجی رژیم نیست که به وقوع پیوسته بلکه رژیم در بسیار از زمینه ها از جمله یک رکن مهم ایدئولوژیکش در برخورد به زنان نیز به یمن شجاعت های قهرمانانه زنان به زیرافکنده شده است. واقعیت این است که نه سازش با شرق وغرب ونه پناه بردن به سرکوب رژیم را قادر نمی سازند که از چالش های عمیقی که درداخل به آن روبروست برهانند. خیزش انقلابی ژینا نشان داد که توده های کار و زحمت مصممند که این رژیم را به زیر بکشند. مسئله قدرت سیاسی به وسط جامعه پرتاپ شده و نمایندگان سیاسی طبقات مختلف بدیل های خود را در مقابل جامعه قرار داده اند. این تحول به عقب راندنی نیست.