جایگاه رادیکالیسم و چپ گرایی
پنجشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۹
شمسی خرمی
به طور قطع بسیاری از کسانی که این نوشته را می خوانند، در جریان هستند که مدتی است، اختلافات موجود در کومه له و حزب کمونیست ایران بروز بیرونی پیدا کرده است. بسیاری از رفقای طرفین مناقشه، تبیین خود از این اختلافات را بیان و یا به قلم کشیده اند.
من در این نوشته کوتاه سعی دارم، از زاویه ای که کمتر به آن پرداخته شده، مختصری بنویسم. هدف این نوشته کوتاه، محدود به نقد طیف راست درون تشکیلات خودمان و برخوردهای راست روانه آنان و آنچه که آنان در مورد خود اظهار می دارند و یا حتی آنچه که بسیاری از رفقای دیگر به آن پرداخته اند، نیست. این نوشته حتی نمی خواهد ماتریالی که تاکنون بیرون داده شده است را تکرار و یا فقط به آنها اکتفا کند.
به نظرم مباحثی کهتاکنون چهره بیرونی پیدا کرده است، ریشه ای بسیار فراتر و عمیق تر از آن دارد که محدود به نقدها و یا بحث هایی همچون «عملی شدن سوسیالیسم در یک کشور»، «اسلام سیاسی» و یا «سند تحکیم حزبیت»، «جایگاه سانترالیسم دمکراتیک» و مباحث دیگری که دال بر عملکردهای راست گرایانه در تشکیلات ماست، باشد.
در این امر تردیدی نیست که همه این مباحث و سرتیترها،نمونه هایی واقعی هستند که عمل و بروز بیرونی پیدا کرده اند و به مثابه ترمزی نیرو و انرژی ما را در راستای مبارزات رو به درون جامعه به هدر داده و موجب تضعیف و دو دستگی بین ما شده اند. اما واقعیت و یا دلیل اصلی و معلول بروز و موضوعیت پیدا کردن همه این بحث ها، که نه فقط دامن گیر کومه له و حزب کمونیست ایران، بلکه بطور کلی بسیاری از جریانات چپ موجود در جامعه ایران شده، ریشه و علت های بنیادی تر دارد.
از نگاه من دلیل واقعی اختلافات سیاسی، بازتاب روندهای سیاسی و طبقاتی درون جامعه روی احزاب و نیروهای سیاسی است. در روند این مبارزات این تنها کمونیست ها نیستند که می کوشند بر اساس منافع طبقه و اقشار محروم جامعه راهکار و گرینه خود را پیش ببرند، بلکه رویکردهای پوپولیستی و لیبرالی هم به نام دفاع از محرومان جامعه می کوشند این نیروها را به زایده اهداف سیاسی خود تبدیل کنند. در دنیای خارج از تشکیلات ها و جوامعی که ما در آن زندگی می کنیم، تفاسیر متفاوت و رنگارنگی از مارکسیسم به عنوان علم رهایی طبقه کارگر ارائه می شود و ایدئولوگ های بورژوایی برای نجات نظام وارونه سرمایه داری، الزاما نه فقط با “چوب و چماق”، بلکه با تزریق تفاسیر و تئوری ها به عملکردهای تجدیدنظر طلبانه از مارکسیسم یاری می رسانند، که این نیروها را به “سوپاپ اطمینان” حفظ نظم سرمایه داری تبدیل کنند.
سئوال این است که چرا در میان نیروهای چپ و کمونیست رویگردانی و روترشی به علم رهایی طبقه کارگر و اکثریت جامعه می شود؟ به نظر من این امر را تنها نمی توان با انگیزه های شخصی انسان ها توضیح داد، بلکه این دگردیسی اساسا به تغییر نگاه این انسان هابه اوضاع و روندهای سیاسی و یا به عبارت دیگر “زمین بازی” مبارزه طبقاتی برمی گردد. تحلیل ها و نیروهایی که نقش و جایگاه نیروهای سیاسی و طبقاتی چپ را برای تغییر اوضاع دگرگونه می بینند، طبیعی است که احکام علم مارکسیسم را ناکافی بدانند. تحلیل هایی که کارکرد این علم در تاریخ مبارزات طبقاتی را به نمونه های چین و شوروی و… شناسه می کنند و یا به این بهانه از بیان استراتژی خود که مبادا با این نمونه ها تداعی شوند، اکرا دارند، نگرشی که از سرنگونی انقلابی رژیم جمهوری اسلامی به تردید افتاده و …. در واقع می کوشد، ابزارهای دیگر و یا استراتژی های دیگری را برای پیشبرد اهدافشان پیدا کند. نگرشی که مبارزات دموکراتیک را از مبارزه طبقاتی جدا می سازد و یا ارجح می شمارد، طبیعی است که جای متحدان سیاسی اش را عوض یا جابجا کند، یاران همیشگی و همراهش را دیگر همراهی نکند، و آنها را “جزمی” و “خشک مغز” و “بیمار” معرفی کند و اگر زورش برسد آنها حذف و یا کنار بزند.
همه این عوارض نشانه های نگران کننده چرخشی سیاسی و استراتژیکی است که متاسفانه ما آن را به صورتی گرایشی در میان نیروهای چپ و کمونیست مشاهده می کنیم. موضوع به سادگی این است که روند اوضاع و تحولات سیاسی بیرون جامعه به تدریج در میان این نیروها هم نوعی بازنگری یا تجدید نظر طلبی بوجود آورده و گویا به نام “نوآوری” می خواهند تشکیلاتشان را در این راستا “به روز” کنند.کومه له و حزب کمونیست ایران هم بری از این فاکتورها و تحولات سیاسی نیست و این دقیقا آن چیزی است که علت اصلی بحران تشکیلات ما و بسیاری از جریانات دیگر چپ است.
در این نوشتار کوتاه من تنها خواسته ام این امر را مورد توجه قرار دهم که ریشه بحران در درون ما و بسیاری از نیروهای چپ و کمونیست به روند اوضاع سیاسی جامعه برمی گردد و عوارض این مسئله است که به صورت “ملاحظات” یا مخالفت با این بند یا آن بند اسناد پایه ای و مصوبه نشکیلاتی خود را نشان می دهد. اسناد و مصوبات هر تشکیلاتی بدون شک می توانند مورد بازبینی اعضای آن تشکیلات قرار گیرند و خود را با شرایط منطبق کنند، اما موضوع این است بازبینی در چه راستایی؟ این راستا و جهت گیری را بدون تردید نمی توان در عبارات رادیکال عرضه کرد، ولی عملکردی که هیچ خوانایی با آن عبارات ندارد، پیش برد.
باید به این امر اذعان داشت که نکاتی که من در بالا به صورتی اجمالی به آنها اشاره کرده ام در دور اخیر و بویژه در تشکیلات ما، به این سر راستی که بیان شد پیش نرفته است. به عنوان مثال اگر در بحران های گذشته در حزب ما این تفکیک در دوره ای به صورت دو گرایش سیاسی سرراست، که یکی به جنبش اصلاحات دو خردادی سمت گیری کرده بود و دیگری از استراتژی رسمی تشکیلات دفاع می کرد، خود را نشان داد، در این دوره گرایشات سیاسی که با اسناد رسمی تشکیلات زوایه پیدا کرده اند، هیچ پلاتفرم سیاسی رسمی که با اتکا به آن بتوان آنها را یک جریان کاملا مجزا توصیف کرد، ارائه نداده اند و شاید این درسی باشد که آنها از اشکال بروز اختلافات در گذشته گرفته باشند. ما در این دوره می بینیم که همه “وفاداری شان” به سیاست های رسمی را اعلام می کنند، اما جهتی که از نظر من راست روانه است، عملکردی متفاوت با این سیاست ها را پیش می برد.
با این حال و اگر چه تشکیلات ما، چه آنگونه که گفته می شود “اختلافات بزرگنمایی شده” و چه آنگونه که غالب کادرهای این تشکیلات ابعاد و اجزا آن را به بحث گذاشته اند، می تواند با مدیریتی درست و مسئولانه پیش رود. در مورد سرانجام آن بایستی از قضاوت عجولانه صرفنظر کرد، چرا که هر تشکیلاتی، آینه گرایشات متفاوت درون جامعه و انعکاس مبارزه طبقاتی درون جامعه در احزاب است. باید به ظرفیت های بالای متعهد به آرمان های سوسیالیستی در حزب ما باور داشت. همزیستی یا عدم همزیستی این گرایشات باید قابل درک و تشخیص برای همه کسانی که این تشکیلات را ابزار مبارزاتی خود می دانند باشد.
برخوردهای نامسئولانه و به ظاهر “رادیکالی” که به پیشبرد این پروسه شده است، یکی دیگر از دلایلی است که مرا به نگارش این سطور واداشت. به باور من همه کسانی که نگران وضع موجود در تشکیلات ما هستند و خود را متعلق به جنبش چپ می دانند، صرفنظر از اینکه با تشکیلات ما هستند یا نیستند، امری بسیار مثبت است. تیزی و برایی و یا در مقابل کندی و بحران درون ما امری صرفا تشکیلاتی نیست، بلکه به بخش چپ جامعه و نیروهای سیاسی که در این راستا مبارزه می کنند هم مربوط است. از این روی بر خلاف کسانی که ظاهرا به نام چپ، ولی در واقع راست به این مباحثات برخورد می کنند، باید گفت که آب به آسیاب همان گرایشات راست روانه ای می ریزند که این بحران های سیاسی ـ تشکیلاتی را به تشکیلات ما و نیروهای دیگر تحمیل کرده اند.
به باور من می توان به اعتبار و با اتکا به روند سیاسی و رادیکالی که در اعماق جامعه ایران وجود دارد و می جوشد، به اعتبار همنگری و مبارزه مشترک و همیاری همه انسان های چپ و کمونیستی که قلب شان برای یک گزینه سوسیالیستی می طپد، از این بحران گذر کرد.
در این راستا اگر “کف زدن و تشویق” نیروهای راست جامعه که سیاست تضعیف ما را دارند، معلوم و مشخص است باید گفت که نقدهای سطحی و شعاری و به ظاهر رادیکال هم کمکی به حفظ انقلابی گری و رادیکالیسم همیشگی تشکیلات ما نمی کند. این نوع نگرش ها خود غالبا به نیروهایی منزوی از جامعه تبدیل شده اند و اظهاراتشان تاثیری در روندهای مبارزه طبقاتی ندارد.
سخن کوتاه اینکه بحرانی که اکنون بر تشکیلات ما حاکم شده است، با وضعیت و شرایط اجتماعی و مبارزاتی درون جامعه همخوانی ندارد و باید این وضع به جهتی که همواره سنت ما بوده است، بازگردانده شود. و این ممکن نیست، مگر با احساس مسئولیت و مبارزه ای بی امان و خستگی ناپذیر از جانب همه ما. اختلافات سیاسی را باید بصورت علنی، اما متین و مسئولانه ادامه داد، تا با مشارکت همه دلسوزان و دوستان راستین بتوان دوباره جانی تازه به این تشکیلات داد. این امر مقدور است به شرطی که نیازهای مبارزه طبقاتی و تعهد به پاسخگویی به نیازهای جامعه بر ما و عملکرد همه ما اصل قرار گیرد.