ترانهی ماه آبان
یکشنبه ۲ آبان ۱۴۰۰
شب با درد سر خوابیده بود
ماه آبان بود و سرد
در خوابش آتشها دیده بود
شعلههای خشم و درد
وقتی از خواب برخاست دید
صدها تن را در کنار
انگار هنوز خواب بود
با شلیکی شد بیدار
هر جانی که مشوش است
شرارهای از آتش است
در خیابانها، در میدانها
صدها لاله در آتش است
شاید این بار آخر است
گلولهای که در سر است
به جهان گوید، با فریادش
فردایی را که دیگر است
آزاد است و برابر است
آزاد است و برابر است
مثل هر روز بعد از طلوع
بیرون میرفت از خانه
سی ساله، سرگردان، در قلبش
شورشی شاعرانه
دستش بر جیبش زنجیر بود
کوچهها مثل زندان
وقتی که دستش را مشت کرد
شلیکی شد ناگهان
چشماش رو به آسمونه
کاکلش آتشفشونه
در خیابانها، در میدانها
صدها لاله غرق خونه
شاید این بار آخر است
گلولهای که در سر است
به جهان گوید، با فریادش
فردایی را که دیگر است
آزاد است و برابر است
آزاد است و برابر است