تحمیل حجاب اجباری به زنان، ابزار رژیم اسلامی سرمایهداران برای مطیع کردن نیمی از جامعه!
سه شنبه ۳ مهر ۱۴۰۳
نيما مهاجر
شهریور ۱۴۰۳ دومین سالگرد خیزش انقلابی ژینا فرا رسید. خیزش انقلابی ژینا که طولانیترین و گستردهترین خیزش انقلابی برای سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی در تاریخ ۴۵سالهی به قدرت رسیدن ضد انقلاب حاکم بوده و به اعتراف خود حکومت خطرناکترین اعتراضات سراسری برای پایان دادن به عمر ننگین رژیم اسلامی بوده است، دستاوردهای بازگشت ناپذیری داشت. دستاوردهایی که همچون یک سنگر فتح شده علیرغم از سر گذراندن سرکوب خونین همچنان حفظ شدهاند. یکی از این دستاوردها برچیدن حجاب اسلامی در بسیاری از اماکن عمومی ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی است. ارتجاع اسلامی که تاکنون در مقابل این پیشروی جنبش تودهای زنان ۲۲ ارگان و نهاد کنترل کنندهی حجاب و عفاف با بودجههای کلان از جمله گشت ارشاد و گشتهای منفور نور را برپا کرده با شکست تحقیر آمیزی مواجه شده است. بنابراین علاوه بر سرکوب سخت، سرکوب نرم را از طریق تحقیر حرکتهای اعتراضی زنان و بی اعتبار کردن جنبش عظیم زنان آزاده علیه حجاب اجباری را در دستور کار قرار داده است. جمهوری اسلامی که به خوبی میداند هیچ گونه مشروعیتی در جامعه ندارد و گوش مردم بدهکار هیچکدام از تبلیغات و اتهامات و حرفهایش نیست، برای پیشبرد این سیاستهای سرکوبگرانهی خود جریانات ساختگیای بوجود آورده است تا از آنها به عنوان بلندگوی تبلیغاتی استفاده کند. یکی از این جریانات ساختگی که به صورت اختصاصی برای فاسد کردن جنبش کمونیستی و چپ اجتماعی بوجود آمده است، جریان چپنمای محور مقاومت است. به همین دلیل افشای تبلیغاتی که چپنماهای محور مقاومتی علیه خیزش انقلابی ژینا به راه انداختهاند، بخش مهمی از مبارزهی سیاسی علیه جمهوری اسلامی و سرمایهداری حاکم بر ایران است. واضح است که محورمقاومتیها برای این پیشبرد این تبلیغات، ادبیات سوسیالیستی را به لجن کشیدهاند و مواضع کمونیستی و کارگری را به تحریف کشاندهاند. این بازوی تبلیغاتی رژیم برای بی اعتبار کردن خیزش انقلابی ژینا ابتدا تلاش میکند که مترسکی مضحک را به جای خود خیزش انقلابی جا بزند، سپس در یک جنگ زرگری با شمشیر چوبیناش به جان این مترسک خودساخته میافتد و به حساب خود خیزش انقلابی را با خاک یکسان کرده است. زهی خیال باطل!
این جریان ساختگی که ردای دروغین مارکسیستی بر تن میکند با همان ادبیات ارتجاعی پدرهای معنویشان -یعنی آخوندها- خیزش انقلابی ژینا را رقص و قر کمر خیابانی و بی بند و باری طبقهی متوسطی نام میگذارد، که به دنبال منافع و لذایذ خصوصی و فردیتهای منفک از جامعه روانه شده است. اما چنین موضعی از احساس عمیق حقارت و استیصال در مقابل شهامت زنان نشأت میگیرد. اگر دولت نژادپرست اسرائیل در رقابت ارتجاعیاش با تروریستها جمهوری اسلامی اسماعیل هنیه را در قلب تهران هدف قرار میدهد و این رقیب منطقهایاش را تحقیر میکند، زنان آزاده نیز دو سال پیش با زیرپا گذاشتن حجاب اجباری و سر دادن شعار «نه روسری نه توسری آزادی و برابری» در جریان روسری سوزانهای خیابانی، اقتدار پوشالی محور کذایی مقاومت را در صدها شهر و دانشگاه و مدرسهی کشور تحقیر کرده و هست و نیست ساختار ایدئولوژیک حاکم را لگدمال کردند. اگر جنگ ارتجاعی قدرتهای منطقه ربطی به منافع کارگران و زحمتکشان ندارد و به اشکال مختلف زندگی و مصالح اکثریت ساکن در خاورمیانه را در آتش قدرت طلبی دیکتاتورها میسوزاند، اما مبارزهی زنان خاورمیانه برای رهایی از چنگال استبداد سرمایهداری حاکم بر فلسطین و اسرائیل و افغانستان و ایران و ترکیه و عربستان و دیگر کشورهای منطقه بخشی از مبارزهی رهایی بخش ما کمونیستها برای بنیاد نهادن دنیای آزاد و برابر است. با این حال واقعیت این است که برداشتن حجاب اجباری تنها یکی از جلوههای شکوهمند خیزش انقلابی ژینا بود. اعتصاب سیاسی کارگران نفت با شعار مرگ بر دیکتاتور برای حمایت از این خیزش انقلابی، حضور فعال و پیشرو دانشجویان صدها دانشگاه در جریان اعتراضات سراسری ۱۴۰۱، نقش بی سابقهی دانشآموزان، دخالت آگاهانە و سازمانیافتهی جوانان انقلابی در محلات کارگری و حاشیهی شهرها، حمایت عملی جنبشهای مطالباتی معلمان و بازنشستگان با شعار زن زندگی آزادی و همراهی عملی پرستاران با زخمیها و آسیبدیدگان این خیزش، همراهی و حمایت هنرمندان و روشنفکران آزادیخواه و تبدیل شدن مبارزهی زندانیان سیاسی به یک جنبش قاطع و سازشناپذیر در برابر دستگاه سرکوب و خفقان جلوههای دیگری از دستاوردها و پیشرویهای خیزش انقلابی ژینا بود. زنان و مردان آزاده با یاد آوردن این همه عظمت، سینه هایشان از احساس قدرت ستبر و سرهایشان از غرور و سربلندی برافراشته است. در حالیکه میلیونها تن از زنان و مردان آزادیخواه خواست لغو حجاب اجباری را با جانبازی در کف خیابانها به استبداد مذهبی حاکم تحمیل کردند و همچنان این سنگر را حفظ کردهاند، چپنماها خواست حجاب اجباری را یک خواست فردی برای لذت طلبی نام میگذارند. از نظر ایشان فقط خواست امامان جمعه و بسیجیها و حزباللهیهای امر به معروف و نهی از منکر خواست اجتماعی نام میگیرد. آری! به ظاهر این بازوی تبلیغاتی جمهوری اسلامی کوچک شمردن جنبش زنان علیه حجاب اجباری را به بهانهی دفاع از حق کنترل جامعه بر فرد توضیح میدهد و در اینجا گشت ارشاد و دیگر نهادهای سرکوب به عنوان نماد ارادهی جمع، و مبارزات آزادیخواهانهی میلیونها زن در ایران به عنوان نماد ارادهی فرد معرفی میشود. طوفان خندهها! مضحکتر این است که همهی این وارونه نماییها با نقاب مارکسیسم و تحریف افکار و اندیشههای آموزگاران جهانی طبقهی کارگر صورت میگیرد.
میان دوحق، حق با کیست؟ زور تعیين میکند که حق با کیست! حاکمیت از طریق سرکوب زنان، سرکوب اکثریت ستمدیدگان و استثمارشدگان اجتماع را اعمال میکند. اگر رهایی جامعه در گرو رهایی زنان است پس سرکوب کل جامعه نیز مستلزم سرکوب نیمی از جامعه و مطیع کردن زنان خواهد بود. سیاستهای حاکمیت ارتجاعی جمهوری اسلامی علیه زنان تنها حفظ حجاب اجباری محدود نمیماند، تن دادن به ازدواج اجباری، کودک همسری، تسلیم شدن در برابر مرد سالاری و پدر سالاری، تبدیل شدن به کلفتها و کارگران بیمزد خانگی، تبدیل شدن به ماشین جوجهکشی و هر کجا لازم شد به صیغه درآمدن مشمول این سیاستها میشود؛ و برای تحمیل این سیاستها لازم است ارادهی فردی لباس پوشیدن را نیز از زنان سلب کند تا آنها را به اطاعت تمام و کمال در برابر ساختار ستم جنسیتی وادارد. همان قدرتی که با اتکا به زور زنان پرستار را مجبور میکند مقنعه بر سر کنند، چادر بر سر زنان معلمان میاندازد، زنان کارگر را مجبور میکند در کارخانه حجابشان را رعایت کنند و اجازه نمیدهد لحظهای روسری از سر زنان زحمتکش در مزارع و دستفروشیهای کنار خیابان و منشیها و فروشندگان مغازهها و مطبها برداشته شود، با اتکا به همین زور زنان کارگر و مزدبگیر را ناچار میکند در برابر بیحقوقیهای مختلف و دستمزدهای چند مرتبه زیر خط فقر گردن کج کنند. آن قدرتی که جلوی دهان روشنفکران و منتقدان را میگیرد، سایهی زندان و شکنجه و اعدام را بر سر زندانیان سیاسی میگستراند و باتوم سرکوب بر فرق معترضان خیابانی میکوبد همان دیکتاتوری است که فقر و فلاکت بی سابقه را به طبقهی کارگر ایران تحمیل کرده است. نام این قدرت حاکم دیکتاتوری سرمایه و حکومت ارتجاعی جمهوری اسلامی است. زنان و دیگر آزادیخواهان ایران به هر میزانی که بتوانند دیکتاتوری حاکم را عقب برانند، به همان درجه قادر هستند به آزادیهای دمکراتیک و حق و حقوق اقتصادی دست یابند. جدال بر سر حفظ یا لغو حجاب اجباری بخشی از جدال حاکمیت با نیمی از جامعه برای سرکوب و مطیع کردن کل جامعه است.
مبارزهی زنان برای لغو حجاب اجباری بخشی از مبارزه برای حق کنترل بر بدن است. زنان با مطالبهی حق کنترل بر بدنشان تلاش میکنند خودشان را از نقش رحمهای اجارهای تولید نیروی کار برای سرمایهداری رها کنند و اجازه ندهند نیروی کار جسمانیشان به عنوان کارگر ارزان و توسریخور در کارخانه، یا همچون مادران محجوب و مشغول به کار پرداخت نشدهی خانگی در چهارچوب منزل زایل شود. این در حالی است که چپ نماهای محور مقاومت برای خدمت به استثمارگران ضد زن حاکم، حق کنترل زنان بر بدنشان را یک مطالبهی بورژوایی معرفی میکنند و عملا در صف ارتجاع اسلامی نیز لانه خوش میکنند. سرمایهداری در همه جای دنیا روی زنان مطیع و ارزان حساب ویژه باز کرده است و به کمک این سیاست تلاش میکند دستمزد کل طبقهی کارگر را به حداقل برساند. کلارا زتکین یکی از رهبران زن جنبش کمونیستی در این مورد مینویسد: «آن چیزی که کارگران زن را برای سرمایهداران جذاب میکند، فقط دستمزد پایینشان نیست، بلکه به خاطر تسلیم پذیریشان نیز هست.» تحمیل حجاب اجباری بخشی از سیاست سرکوب و مطیع کردن زنان است. زنان مستقل و آزاد به آسانی تسلیم نظام سرکوب و ستم و استثمار نمیشوند به همین دلیل حکومتها سعی میکنند هر گونه استقلال یا حق آزادانه زیستن را از زنان سلب کنند. همان منطق سرکوبگری که به زور از زنان میخواهد حجاب بر سر کنند، همزمان به زور از آنها میخواهد که هر موقع لازم شد زود به زود بچه بزایند، در خانه به عنوان همسر نیازهای جسمی و عاطفی همسران کارگرانشان را به رایگان تامین کنند و آنها را سرحال و قبراق روانهی کارخانه و مراکز خدماتی نمایند، هر زمان لازم شد همچون نیروی کار ارزان قیمت وارد بازار کار شوند و به رقبای ارزان قیمت مردان هم طبقهایشان تبدیل شوند، به کالاهای جنسی در بازار تبلیغات مبدل شوند، در صنعت تن فروشی رسمی و غیر رسمی و صیغههای اسلامی تولید سود کنند، در جنگهای سرمایهدارانه تجاوز را تحمل نمایند و به نماد پیروزی طرفهای درگیر تبدیل گردند و با چادر و برقع به ابزار تبلیغاتی اسلامیها برای ترویج فرهنگ پر از تزویر حجاب و عفاف مبدل شوند. آری! هم سرمایهداری مذهبی هم سرمایهداری لائیک به خوبی میدانند که زنان هر چقدر مطیعتر و تسلیمتر باشند بهتر میتوان از هستیشان بهرهبرداری کرد بنابراین هر کدام به روشهای خودشان زنان را به اطاعت مطلق وامیدارند. تحقیر و کوچک شمردن مبارزهی زنان برای لغو حجاب اجباری به سرمایهداری کمک میکند تا به همهی اشکالی که توضیح دادیم از زنان بهرهبرداری نماید. اما نه این ابزارهای سرکوب نرم و نه سرسختانهترین ابعاد سرکوبهای گازانبری از جمله حملات شیمیایی، کشتار خیابانی، شلاق و اعدام و زندان هیچکدام برای حکومت موفقیتی به ارمغان نیاورده است. کلیهی تبلیغات و سیاستهای رژیم اسلامی برای بالا بردن نرخ ازدواج جوانان و فرزندآوری زوجهای جوان با شکست کامل مواجه شده است. طبق آمارهای خود رژیم از هر پنج ازدواج سه ازدواج در همان چند سال اول به طلاق میانجامد و خانوادهها نه تنها از فرزند آوری پرهیز میکنند بلکه بارداریهای ناخواسته را نیز با وجود ممنوعیت سقط جنین و غیربهداشتی بودن و خطرناک بودن مراکز زیر زمینی سقط میکنند. این وقایع نه تنها نتیجهی بحرانهای اقتصادی حاکم بلکه همزمان حاصل شکست الگوهای اخلاقی و فرهنگی نظام ارزشی جمهوری اسلامی در اعماق جامعه است. شکستی که در جریان خیزش انقلابی ژینا توسط جوانان محلات شهری و مجتمعهای مسکونی، دانشجویان و دانشآموزان و زنان آزاده به نمایش جهانیان درآمد. و این روندی است که علیرغم موانع و سرکوبها به پیشروی توقف ناپذیر خود ادامه میدهد. ابعاد دهن کجی جامعه و بالاخص زنان و جامعهی LGBTQ به فرهنگ و سیاستهای اسلامی در ایران حتی در شرایط عادی بسیار وسیعتر از اینهاست. پدیدههایی همچون ازدواج سفید، بی توجهی به سنتهای ارتجاعی در مورد روابط خصوصی بین زن و مرد و اظهار علنی و اعلام حضور ترنسها تنها نوک قلهی کوه یخ عظیم پیشرویهای اجتماعی است که علیه فرهنگ اسلامی حاکم به صورت نامرئی در حال رشد است. به محض آنکه دیوارهای اختناق ترک بردارد تصویر واقعی جامعهی ایران و شکست همه جانبهی ضد انقلاب اسلامی برای جهانیان به نمایش درمیآید.
اکنون بیایید به موضوع حق کنترل اجتماع بر رفتارها و حرص و آز فردی برگردیم. ما کمونیستها زمانی از حق کنترل جمع بر فرد دفاع میکنیم که رفتار و عملکرد فرد حق و حقوق دیگر افراد دور و برش را زیر پا میگذارد، این حق کنترل مشخصا در مورد زندگی اقتصادی انسانها و استثمار انسان به دست انسان متجلی میشود که هیچ ربطی به کنترلهای حکومتی بر زندگی خصوصی انسانها ندارد. دولت بورژوایی جمهوری اسلامی از یکطرف سعی میکند بیشترین کنترلها را بر زندگی شخصی، روابط خصوصی افراد، عشق، خانواده و شیوهی پوشش انسانها اعمال کند و کلیهی قدرتهای فکری و اخلاقی فرد را به انقیاد خود درآورد. این کنترلها البته در عمل فقط برای طبقهی استثمار شده کارایی دارد، کنترل دولتی از آنجایی که خودش فاسد است راههای تزویر و ریاکاری -ریاکارایهایی چه نوع از مذهبی چه از نوع مدنی- را برای طبقهی حاکم باز میگذارد تا از این قید و بندها آزرده نشود. از طرف دیگر همهی این هیاهوها بر سر ضرورت کنترل تمام و کمال اجتماع بر فردیت -که خود را در هیأت کنترل دولتی نشان میدهد- درست زمانی که به حوزهی اقتصاد نزدیک میشود، رنگ میبازد. بورژوازی ادعا میکند باید از شر هر گونه کنترل بر زندگی اقتصادی استثمارگران و مالکیت خصوصی تقدیس شده خود را رها کرد تا از نابودی فردیت انسانها به دست کنترل جهانشمول جلوگیری نمود. دفاع بورژوازی از فردیت فقط در دفاع از فردیت استثمارگران برای استثمار بی حد و حصر معنی پیدا میکند. تزویر و ریاکاری بورژوازی و نوکرانش تمامی ندارد. از یکطرف کنترل دولتی و نهادهای قدرت بر خصوصیترین مسائل افراد، تعهد اجتماعی و پاسداری از ارزشهای اجتماع نام میگیرد و از طرف دیگر همین که اعمال کوچکترین کنترل بر پروسهی استثمار مطالبه میشود، فریاد ای داد و بیداد سر میدهند که فردیت انسانها را از بین نبرید. بورژوازی کنترل حکومتی برای دفاع از نهاد خانواده و تولید نیروی کار، کنترل نیروهای عشقی و اخلاقی انسانها برای بالا بردن بهرهوری کار کارگران و کنترل بر خصوصیترین رفتار و کردار انسانها برای اعمال دیکتاتوری طبقهی حاکم را برای خود محفوظ نگه میدارد اما اجازهی هیچ سطحی از کنترل کارگری بر روابط اقتصادی و مالکیتی حاکم بر مراکز تولیدی، مراکز خدماتی یا شهرها و محل زیست کارگران را برای این طبقهی ستم دیده و استثمار شده را به رسمیت نمیشناسد. کنترل و نظارت مستقیم کارگری بر امور تولید، توزیع، انبارداری، خرید و فروش تمامی کالاها، اسرار معاملاتی سرمایهداران، اسرار مربوط به وامهای بانکی، مواد خام، دخل و خرج و سود و زیان کارخانه و دفاتر حسابرسی، ترازنامهی مالی، سرمایهگذاریهای جدید، پرداخت ارز دولتی در پشت پرده به مالکان کارخانه، نحوهی واگذاری سهام، استخدام یا اخراج کارگران و سازماندهی کار در مراکز تولیدی، دستمزد کارگران، ساعات کار، حقوق مدیران، جریمه، پاداش، ترفیع رتبه و امکانات رفاهی به وسیلهی خود کارگران و تشکل مستقلی که تشکیل دادهاند در واقع آن شکل از کنترل اجتماعی کارگران بر فردیت مالک کارخانه است که ما از آن دفاع میکنیم. کارگران با این مطالبهی انتقالی، راههای مدیریت قدرتگیری کارگران در کارخانه را تمرین میکنند، اعتماد به نفس، تجربه و آمادگی لازم را به دست میآورند، توجیهها و تزویرهای مبتنی بر ضرردهی و بحران تولید با هدف اخراج کارگران را نقش بر آب میکنند، تقلب و سرقت سرمایهداران را رو میکنند، پرده از اسرار و کلاهبرداریها برمیدارند و در نهایت آگاهی ضدسرمایهداری کارگران را رشد میدهند.
کارگران ایران در سالهای گذشته بارها در نیشکر هفت تپه و نساجی بهشهر شعار به دست گرفتن تولید به دست خود کارگران در مقابل طرح فروش کارخانه توسط خانۀ کارگر را مطرح کردهاند. اسماعیل بخشی نماینده کارگران هفت تپه در سخنرانی ۱۷ آبان ۱۳۹۷ خواستار آن شد که کلیهی امور مربوط به کارگران و کارخانه را به مجمع نمایندگان بسپارند: «هفت تپه کاملا به دست کارگران اداره شود. کمیتهای تشکیل خواهیم داد و شورایی هفت تپه را اداره می کنیم. نگران نباشید. تمام تخصصها را داریم. مگر تا امروز چه کسی هفت تپه را اداره کرده؟ اعتماد به نفس داشته باشید. به خود ایمان داشته باشید. میتوانیم هفت تپه را خودمان اداره بکنیم. این آرزوی من است که روزی بتوانیم هفت تپه را خودگردان اداره کنیم». چپنماهای محور مقاومتی نه تنها از حق کنترل اجتماع کارگران هفت تپه بر فردیت کارفرمای حکومتی و یکی از کاسبان تحریم دفاع نکردند، بلکه رهبران این حرکت کارگری را به سبک و سیاق دستگاههای تبلیغاتی و نیروی سرکوب جمهوری اسلامی به وابستگی به دولتهای امپریالیستی و جاسوسی برای غرب متهم میکردند. برعکس آنچه که دستگاههای تبلیغاتی رژیم اسلامی میگویند آزادی پوشش و دیگر آزادیهای فردی هرگز اجتماع انسانی را به خطر نمیاندازد، تنها تزویر و ریاکاری حاکم بر آن را از بین میبرد و یکی از ستمهای چندگانهی حکومت سرمایهداری بر جامعهی انسانی را هدف قرار میدهد. در مقابل از طریق اعمال کنترل بر زندگی اقتصادی سرمایهداران میتوانیم فردیت هر انسانی را از کنترل بازار و نیروهای خارج از کنترل و ارادهی اکثریت جامعه رها کنیم.
اما پیشروان کارگری و انقلابیون سوسیالیست برای آنکه بتوانند جنبش رهایی زن را از تبدیل شدن به زائدهی فمنیسم بورژوایی و سلطهی جریانات سیاسی لیبرالیسم دور نگه دارند و همزمان این جنبش را به جنبش مبارزه برای رهایی انسان استثمار شده به رهبری طبقهی کارگر پیوند بزنند، لازم است تشکلهای تودهای زنان را با اتکا به اردوی کار و زحمت در کارگاه و کارخانه و مزرعه و محلات حاشیهی شهرها سازماندهی کنند. زنان با برچیدن موانع ورود به عرصهی فعالیت اقتصادی و کسب استقلال اقتصادی وابستگی خود به نظام مرد سالار را کاهش میدهند. بعلاوه استقلال در تشکلیابی یکی دیگر از افقهای جنبش زنان است. جبران ستم مضاعف و جبران صدها سال عقب راندن عامدانهی زنان از ایفای نقش در جامعه و مبارزهی خود زنان برای رهایی از خفقان و خروارها آوار مردسالاری و سرمایهداری، استقلال تشکیلاتی و داشتن توجهی ویژه به تودهی زنان ستمدیده را ضروری میسازد. الکساندر کولونتای یکی دیگر از رهبران زن در جنبش کمونیستی دربارهی اهمیت تشکل مستقل زنان مینویسد: «برخی میپرسند چرا باید زنان کارگر را جدا کرد؟ چرا باید (روز خاص زنان) داشت؟ طبقۀ کارگر در آغاز متوجه نبود که زن کارگر محرومترین عضو طبقه از حیث حقوقی و اجتماعی است و قرنهاست که تحت قلدریِ دیگری بوده، مرعوب و محاکمه شده است و برای آنکه ذهن و قلب او را به حرکت درآورد نیازمند روش خاص و زبانی هستیم که بهعنوان زن برایش قابل فهم باشد. کارگران در آغاز از این ایده که زن در این دنیای پر از استثمار و عاری از حقوق نه فقط به عنوان فروشندۀ نیروی کارش بلکه به عنوان مادر و زن نیز تحت استثمار است، استقبال نکردند. بااینحال وقتی حزب سوسیالیست کارگران متوجه این نقص شد، جسورانه به دفاع از زنان، هم در مقام کارگر و هم در مقام زن و مادر پرداخت. سوسیالیستهای همۀ کشورها خواستار حمایت ویژهای از زنان کارگر شدند؛ بیمۀ مادر و فرزند، حقوق سیاسی برای زنان و دفاع از منافعشان از جملۀ این حمایتها بود. هرقدر حزب کارگران همراه زنان کارگر این هدف ثانویه را بهتر درک کرد، زنان با میل بیشتری به حزب پیوستند و حزب را مدافع واقعی خود دانسته و فهمیدند که طبقۀ کارگر برای نیازهای ضروری و انحصارا زنانهی آنها هم در حال مبارزه است. خودِ کارگران زن آگاه و متشکل هم تلاش زیادی برای روشنی این هدف انجام دادهاند. اکنون بار اصلی جذب کارگران زن به جنبش سوسیالیستی بر عهدۀ خود زنان است. احزاب همۀ کشورها، اینک کمیتهها و دبیرخانهها و دفاتر خاص مربوط به زنان دارند. این کمیتههای زنان در بین جمعیت زیادی از زنان ناآگاه سیاسی فعالیت کرده، آگاه و متشکلشان میکنند. آنان همچنین از نزدیک به بررسی مسائل و مطالبات مربوط به زنان میپردازند. از جمله: حمایت و تأمین مادران باردار یا شیرده، اصلاح قانونی کار زن، راه اندازی کارزار علیه فحشا و مرگ کودکان، مطالبۀ حقوق سیاسی برای زنان، بهبود وضعیت مسکن، کارزار علیه هزینۀ بالای معیشت و غیره. بدینترتیب زنان کارگر به عنوان اعضای حزب، علاوه بر آنکه در حال مبارزه برای جنبش طبقاتی مشترکی هستند، نیازها و مطالباتی را که ایشان را به عنوان زنان، همسرانِ در خانه و مادران هم متأثر میکند برجسته و مطرح میکنند. حزب از این مطالبات حمایت میکند و برای آن میجنگد، نیازهای کارگران زن بخش جداناپذیری از جنبش مشترک کارگری است.» بر همین اساس وجود کمیتههای مستقل زنان در جنبشهای مطالباتی معلمان، بازنشستگان و پرستاران نه تنها خللی در وحدت طبقاتی ایجاد نمیکند، بلکه بستر را برای کمک به حضور فعالانه و هر چه تودهایتر زنان در مبارزات سازمانیافته و کمک به رشد آگاهی سیاسی-طبقاتی و پرورش کادر در صفوف زنان فراهم میکند و از این طریق به کلیت این جنبشها یاری میرساند. در این میان ایجاد کمیتههای مستقل زنان در صفوف احزاب کمونیستی و صف متحد شورای همکاری نیروهای چپ و کمونیست نیز ضرورت دارد.