پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ | 21 - 11 - 2024

Communist party of iran

تحریف و آویزان شدن به غلام کشاورز ممنوع! در نقد سخنان اخیر حسن رحمانپناه(1)


پویا محمدی

اخیراً حسن رحمانپناه طی مصاحبه‌ای به زبان کردی در تلویزیون کومه‌له به پاره‌ای توضیحات در خصوص فعالیت تشکیلات کومه‌له در داخل کشور پرداخته‌ است. ایشان در این مصاحبه که در قالب برنامۀ «کومه‌له و فعالین»(کومه‌له و هه‌لسوراوان) ترتیب داده شده بود، به موضوع اختلافات در تشکیلات نیز می‌پردازد و مطابق با رویکرد جناح راست و ناسیونالیستی در این تشکیلات در قبال اختلافات موجود، ضمن لاپوشانی و یا تخفیف پاره‌ای از دیدگاه‌ها و مواضع و عملکردهای زمخت راست‌روانه و انحلال‌طلبانه‌ای که امروزه تشکیلات کومه‌له و حزب کمونیست را در داخل و خارج کشور به دو جناح و دو تشکیلات تبدیل کرده است؛ سعی دارد مواضع سیاسی امروز خود را از انحراف و گرایش راستی که به آن تعلق دارد، مبرا بدارد. وی از چگونگی شیوۀ برخورد به اختلاف نظر، صحبت به میان می‌آورد و موضوع چپ و راست در این تشکیلات را ناشی از «کمونیسم کارگری» می‌داند.

ایشان در صحبت‌های خود موضوعات متعددی را به میان آورد که به هر یک از آنان می‌توان به طور جداگانه‌ای پرداخت. اما دلیل واقعی ترتیب دادن چنین مصاحبه‌ای از سوی رهبری جناح راست در کومه‌له که طی آن خصوصاً ناچار شده‌اند به بهانۀ صحبت در مورد «اولویت‌های این دورۀ فعالین در داخل کشور»، اسامی اعضای کنونی کمیتۀ تشکیلات شهرهای کومه‌له (کمیتۀ تکش) که تشکیلات مخفی داخل کشور به حساب می‌آید را نیز اعلام کنند؛ رو شدن دست آنها برای فعالین و هواداران کومه‌له و حزب کمونیست ایران در جامعه، رویگردانی فعالین و هواداران از مواضع و سیاست‌های غیرکمونیستی‌ ایشان، و شکست تلاش و تقلاهای چند سال اخیر اینان مبنی بر کتمان حقایق و مخفی نگاه داشتن وقایع تشکیلات از دید فعالین و هواداران؛ می‌باشد. از آنجایی که این جناح به خوبی می‌داند که اکثر فعالین داخل کشور، آنها را به عنوان مسئولین کومه‌له به رسمیت نمی‌شناسند و بنابراین ارتباطات و تعلقات سیاسی و فکری خود را با جناح چپ و کمونیستی این تشکیلات منطبق نموده‌اند؛ از روی آشفتگی و ضعف و استیصال مجبورند پشت تلویزیون ظاهر شوند و بگویند «مسئولین تشکیلات مخفی ماییم و اسامی‌مان هم این است… !» اگرنه فعالین و هواداران مرتبط تشکیلاتی به خوبی اعضای کنونی کمیتۀ مزبور و سوابق و اعمالشان را می‌شناسند و هیچ لزومی ندارند که از طریق تلویزیون به آنها اعلام بشود که اسامی آنها کدام است.

طی چهل سال گذشته این اولین بار است که به طور علنی و رسانه‌ای اسامی اعضای «کمیتۀ تکش» اعلام می‌شود. بنابه دلایلی مشخص، هیچ وقت تشکیلات کومه‌له اسامی اعضای کمیتۀ مزبور را این چنین جار نزده است که جناح راست به رهبری ابراهیم علیزاده امروزه در ادامۀ اعمال نامسئولانه‌شان به آن نیز مبادرت می‌کنند!

این کار ایشان، از جنس همان کاری است که سازمان زحمتکشان و سایت «بروسکه» ۱۵ سال قبل و هنگامی که کومه‌له-سازمان کردستان حزب کمونیست ایران فراخوان اعتصاب عمومی ۱۶ مرداد ۸۴ را رو به جامعۀ کردستان صادر کرده بود، نامسئولانه اعلام می‌کردند که «کومه‌له ماییم و کومه‌له چنین فراخوانی را صادر نکرده است!» بنابراین سازمان زحمتکشان چقدر در یک چنین سیاست و اعمالی موفق شده باشند، جناح راست فعلی در تشکیلات کومه‌له هم به همین میزان…!

دغلِ کار هم در اینجا نمایان است که فرهاد شعبانی (در اینجا در نقش مجری آن برنامه) می‌خواهد چنین وانمود کند که گویا «بیننده‌ای طی پیامی از ما خواسته‌ است که اسامی اعضای کمیتۀ تشکیلات شهرها را برایش بازگو کنیم!!» گویا آنقدر برای حرف و درخواست بیننده مقیدند که حاضرند ضوابط کاری-امنیتی آن بخش تشکیلات را زیر پا نهاده و آن به اصطلاح درخواست را اجابت نمایند. ای کاش برای دیگر درخواست‌ و تقاضاهای بینندگان هم این چنین مقید می‌بودند!

حسن رحمانپناه در بخش دوم صحبت‌های خود به موضوع اختلاف در تشکیلات و شیوۀ برخورد به آن می‌پردازد. وی نیز همانند ابراهیم علیزاده و دیگر کمیته مرکزی‌های جناح راست؛ کمونیسم کارگری را مقصر دانسته و اعلام می‌کند که منشاء انتساب به چپ و راست و به زعم وی «گرایش‌تراشی» و برخورد بد در این تشکیلات، به کمونیسم کارگری و بحث‌های سیاسی و تشکیلاتی مربوط به آن برمی‌گردد.

بایستی پرسید که برخوردهای «بد» سهل است، سانسور و تهدید و اعمال سرکوبگرانه‌ای که امروزه حسن رحمانپناه و ابراهیم علیزاده و دیگر سردمداران جناح راست در این تشکیلات علیه رفقای جناح چپ به کار می‌گیرند، کار چه کسی است؟ آیا کار «دشمنان و یا آمریکا و اسراییل و غرب» است!؟ حسن رحمانپناه و فرهاد شعبانی در حالی موضوع اختلاف در این تشکیلات را از زبان خود از تلویزیون کومه‌له انعکاس می‌دهند که اجازه ظاهر شدن رفقای جناح چپ در تلویزیون برای بیان نظرات‌شان حول همین موضوع را نمی‌دهند و با سانسور و شدت عمل با آنها برخورد می‌کنند، طوری که رفقا ناچارند صحبت‌ها و برنامه‌های خود را از طریق اینترنت و شبکه‌های اجتماعی انتشار دهند. این است که «واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنند، در داخل تشکیلات خود آن کار دیگر می‌کنند» و در جلسه‌ وسیع تشکیلاتی اعلام می‌کنند با انگشتان خود چشم هر کسی که آنها را «راست» خطاب کند از حدقه در می‌آورند!!

حسن رحمانپناه در ادامۀ صحبت‌های خود به موضوع «امکان برقراری سوسیالیسم در یک کشور» اشاره می‌کند. آن طور که قبلاً خود وی اظهار داشته است، برقراری سوسیالیسم در یک کشور را امکان‌پذیر نمی‌داند و در مقابل از ضرورت برپایی انقلاب جهانی برای برقراری سوسیالیسم، سخن به میان می‌آورد. ایشان در مصاحبۀ خود موضوع مزبور را به میان می‌آورد و می‌خواهد بگوید که جناح مقابل این نظر ایشان را دال بر بی باوری وی نسبت به تحقق سوسیالیسم در ایران قلمداد می‌کنند و به ناحق او را به «راست» منتسب می‌کنند. در خصوص موضوع یادشده، وی مانند قبل خود را طرفدار مباحث رفیق جانباخته غلام کشاورز می‌داند و می‌خواهد طوری وانمود کند که او هم مانند ایشان فکر می‌کند و همان نظر و دیدگاه رفیق غلام را دارد، و در آن موقع کسی به رفیق غلام نگفته است که نظراتش راست‌روانه است.

تا آنجا که به سابقۀ این بحث در کومه‌له و حزب کمونیست ایران برمی‌گردد، طی سال‌های نیمۀ دوم دهۀ شصت شمسی، مباحثی در قالب سمینارهای حزبی در پرداختن به انقلاب اکتبر و دلایل شکست و انحطاط آن برگزار شده است که طی آن بحث مزبور نیز از زوایای گوناگون مورد تحلیل و بررسی و مداقه کادرهای صاحب‌نظر در این عرصه قرار گرفته است. مجموعه این مباحثات و نظرات همان موقع در چند شماره بولتن «مارکسیسم و مسئله شوروی»، به تفصیل به چاپ می‌رسد. اولین سمینار در بهار سال ۱۳۶۴ تشکیل می‌شود و اولین شمارۀ بولتن مربوط به آن نیز در اسفندماه همان سال از سوی انتشارات حزب، منتشر می‌شود.

در اولین سمینار، رفیق جانباخته غلام کشاورز عضو کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست ایران، مباحثاتی را تحت عنوان «زمینه‌های انحراف و شکست انقلاب پرولتری در شوروی» ارائه نموده و در این خصوص به مسئلۀ ساختمان سوسیالیسم در شوروی، «امکان برقراری سوسیالیسم در یک کشور» می‌پردازد. به عبارت دیگر ایشان از این مسئله، این حکم را استنتاج نکرده است که برقراری سوسیالیسم در یک کشور، امکان پذیر نیست.

اما حسن رحمانپناه، بحث خود را نه در ارتباط با انقلاب اکتبر و چگونگی پیشرفت «ساختمان سوسیالیسم» در آن، بلکه به طور عام در رابطه با عدم برقراری سوسیالیسم در یک کشور مطرح می‌کند، و در این میان خود را هم، مدافع نظرات غلام کشاورز به حساب می‌آورد!

غلام کشاورز در همان اولین شمارۀ بولتن و در پاسخ به نظرات زنده یاد منصور حکمت دربارۀ بحث خود در این زمینه، تصریح کرده است که:

«قبل از اینکه به سؤالات مطرح شده از جانب رفقا پاسخ دهم، لازم می‌دانم نکاتی را برای روشن نمودن بعضی موارد ابهام توضیح دهم. نکته‌ای را که رفیق منصور اشاره کرد که من فراموش شدن انترناسیونالیسم را به معنای قرار دادن سوسیالیسم در یک کشور در مقابل انقلاب جهانی پرولتاریا بیان کرده‌ام. از آنجایی که سوسیالیسم در یک کشور نباید در تقابل با انقلاب جهانی قرار داده شود لذا سیاست انترناسیونالیستی نقض شده است. در هرحال می‌توانم بگویم که منظور من این نبوده و مسئله را این طوری نمی‌فهمم. به طور مشخص از نظر من از سال ۱۹۲۵ است که به بهانۀ ساختمان سوسیالیسم در یک کشور، همه چیز تحت تأثیر و تابع مصالح ملی روسیه قرار می‌گیرد. در حالی که قبل از ۱۹۲۵ نیز من معتقدم که عدول از انترناسیونالیسم پرولتری در عرصه‌های گوناگون را در سیاست و پراتیک بلشویک ها می‌توان دید چرا که جهتی را که بلشویک‌ها انتخاب کردند جهت تقویت مبارزۀ طبقۀ کارگر به مثابه یک مبارزۀ جهانی و تبدیل شدن روسیه به سنگری برای پیشروی پرولتاریا در سایر نقاط جهان نبود، بلکه راهنمای عمل‌شان عبارت بود از حفظ موقعیت شوروی و برجسته شدن این مسئله در سیاست‌های انترناسیونالیستی شان.»

رفیق غلام در چند سطر بعد، می‌گوید:

«از طرف دیگر من روی مسئله سوسیالیسم در یک کشور به مفهوم مطلق و یا مجزا از شرایط روسیه بحث نکردم و اشارۀ من به این مسئله مشخص بود که سوسیالیسم در روسیه در گرو پیروزی سوسیالیسم در آلمان بود. به این معنا اینجا بحث دیگر بحث بر سر رابطۀ مشخص است و نه یک رابطه کلی. مسئله این است که پیروزی سوسیالیسم در روسیه در گرو چیست؟ و در همین مورد در صحبت‌های قبلی خودم نظرات مارکس و انگلس را نیز ذکر کردم. اما به طور واقعی در روسیه ایدۀ ساختمان سوسیالیسم در یک کشور برای وانمود کردن سرمایه‌داری دولتی بجای سوسیالیسم در کشور شوروی به کار گرفته شد. استنادهای من به مارکس و انگلس در این بحث در مواردی است که مسئله انقلاب در روسیه مورد بحث آنها قرار گرفته است. به برداشت من از زاویۀ نگرش آنها کار و سرمایه رابطۀ جهانی دارند، مبارزۀ این طبقه مبارزه‌ای جهانی است و پیروزی‌اش هم در یک بعد جهانی معنی دارد. که البته این ابعاد جهانی به معنی کل جهان نیست، بلکه به معنی یک وجه و یک عنصر تعیین کننده در اقتصاد دنیاست. در مقطع مورد نظر مارکس و انگلس اروپا و روسیه را مد نظر داشتند. طبیعی است که اگر در روسیه و اروپا که خصلت اساسی اقتصاد را در آن عصر تعیین می‌کردند طبقۀ کارگر پیروز شود و بتواند نظام برتر را در مقابل نظامات موجود دنیا مستقر بکند می‌تواند در جاهای دیگر و عناصر دیگر تولیدی را در دنیا تحت تأثیر و تابع این عنصر تعیین کنندۀ سوسیالیستی قرار دهد. با این تعریف درک من از سوسیالیسم در جهان به مفهوم سوسیالیسم در این کیفیت تعیین کننده و در عرصه‌های تعیین کننده در حیات اقتصادی و تولیدی دنیاست.»

بله! همان طور که مشاهده می‌شود بحث غلام کشاورز بسیار مشخص است، مطالعه و بررسی‌های بسیاری را در این زمینه به عمل آورده و مهم‌تر از آن توانسته است که به لحاظ تئوری و نظری مباحث خود را به طور مدون و مکتوب ارائه نماید.

نگرش حسن رحمانپناه به موضوع یادشده و خصوصاً از آنجایی که تنها در قالب یک موضع‌گیری شفاهی کوتاه و سر و دم بریده، به بیان عدم امکان برقراری سوسیالیسم در یک کشور می‌پردازد، نشان می‌دهد که وی فرصت‌طلبانه با بهره‌برداری و تحریف نظرات غلام کشاورز، تردیدها و بی‌باوری امروز خود را نسبت به امکان برقراری سوسیالیسم ابراز می‌نماید. غلام کشاورز دهها صفحه را به تبیین نظر روشن و مشخص خود اختصاص داده است، اما حسن رحمانپناه حتی به اندازۀ یک صفحۀ آچهار هم چیزی در این باره ننوشته‌اند، هر چه هست به زبان آوردن چند جملۀ آشفته است که در بهترین حالت ژست‌گیری و یا تظاهر به آن است. اما در واقع وقتی که ایشان بر عدم امکان برقراری سوسیالیسم در یک کشور، تأکید می‌کند، این کشور مثلاً می‌تواند جایی مثل ایران باشد. از تبعات چنین موضعی، همان طور که امروزه به رویۀ جناح راست تبدیل شده است، به زیر سؤال بردن سیاست‌های کلان کومه‌له و حزب کمونیست، نفرت از احزاب و نیروهای چپ و کمونیستی در ایران و نیز تردید و بدبینی نسبت به آلترناتیو سوسیالیستی و تلاش‌های صورت گرفته برای شکل گیری و یا استحکام آن می‌باشد.

کومه‌له و حزب کمونیست ایران هیچ‌گاه سوسياليسم در ایران را امری مربوط به آينده‌ای دور نپنداشته‌اند، بنابراین حسن رحمانپناه و دیگر رهبران جناح راست در این تشکیلات که امروزه سوسیالیسم در یک کشور را ناممکن می‌پندارند، در بیگانگی و مغایرت با برنامه و اسناد پایه‌ای کومه‌له و حزب کمونیست قرار دارند.

انقلاب کمونیستی، یک انقلاب جهانی است. اما سوسیالیسم به عنوان فاز پایینی جامعۀ کمونیستی در یک کشور کاملاً قابل استقرار و تحقق است. مگر سوسیالیسم چیزی غیر از نفی سرمایه‌داری، تغییر روابط و مناسبات سیاسی و اقتصادی به نفع طبقۀ کارگر، لغو مالکیت خصوصی بر وسایل تولید و سازماندهی تولید اجتماعی مطابق نیازهای اساسی جامعه است؟

ضمناً کسی که انقلاب جهانی را به عنوان پیش‌شرط استقرار سوسیالیسم می‌داند، قاعدتاً بایستی در محیط مبارزاتی پیرامون خود همواره به سراسری شدن گرایش داشته باشد و تلاش کند که ظرف سازمان‌یابی و اتحادهای پایدار در جنبش کمونیستی ایران و در این میان تشکیل قطب چپ و سوسیالیستی در ابعاد سراسری و منطقه‌ای را تقویت نموده و به آن متوسل شود تا بتوان از طریق آن نیز به تشکیل یک انترناسیونال یاری رساند. اما آیا حسن رحمانپناه و هم‌جناحی‌هایش با آن مواضع و عملکردهای تخریب‌گرایانه‌ای که نسبت به امر اتحادعمل و شکل‌گیری قطب چپ از سوی نیروهای چپ و کمونیستی دارند، می‌توانند به چنین سمتی گرایش داشته باشد؟!

در شرایطی که خود بورژوازی و ایدئولوگ‌های آن در قبال بحران و وضعیت ضد‌انسانی‌ای که برای این جهان فراهم آورده‌اند، اقرار می‌کنند که «حق با مارکس است»، فروش آثار مارکس در کشورهای پیشرفته سرمایه‌داری رکورد به ثبت می‌رساند؛ در شرایط امروز که سوسیالیسم بیش از هر زمان دیگری به یک ضرورت تبدیل شده است؛ و در نگاه به ایران، این تنها بدیل سوسیالیستی است که می‌تواند جامعه را از تباهی برهاند؛ ادعای اینکه «امکان برقراری سوسیالیسم در یک کشور» وجود ندارد، آنهم از سوی کسی که خود را در رهبری یک تشکیلات چپ و کمونیستی جا می‌زند، آیا می تواند ادعا و یا دیدگاهی انقلابی و پیشرو به نسبت اوضاع عینی جامعه باشد؟ پس در این خصوص فاصلۀ غلام کشاورز و حسن رحمانپناه زمین تا آسمان است.

حسن رحمانپناه در همین مصاحبۀ اخیر خود، علاوه بر ابراز تردید نسبت به برقراری سوسیالیسم در به اصطلاح یک کشور، بی‌باوری و تردید خود را نسبت به امکان تصرف قدرت سیاسی توسط طبقۀ کارگر در ایران را هم با روشنی تمام به نمایش گذاشت. ایشان در قسمتی از صحب‌های خود می‌گوید:

« گویا طوری گفته می‌شود که در این جامعه ما فقط باید با کارگر حرف بزنیم. طبقۀ کارگر بر طبق آماری که اکنون وجود دارد در مراکز تولیدی و غیرتولیدی همگی‌شان ۲۲، ۲۳ میلیون نفرند. جامعۀ ایران ۸۵ میلیون نفر است. آیا تنها با آن ۲۲ میلیون نفر، قدرت سیاسی در جامعۀ ایران به دست گرفته می‌شود؟ من می‌گویم باید قدرت در دست طبقۀ کارگر و مردم زحمتکش باشد، اما به میلیون‌ها نفر دیگر متحد طبقۀ کارگر در میان دهقانان فقیر، در میان بازاریان فقیر، در میان کارمندان جزء، در میان خدمات و بهداشت و فلان و همۀ آنها هست با همۀ اینها طبقۀ کارگر می‌شود به اکثریت. علاوه بر این طبقۀ کارگر باید سیاست‌هایش هژمونی پیدا کند، رهبری این جامعه را بنماید برای آن مطالبات و خواسته‌هایی که دارد.»

از حسن رحمانپناه و همفکرانش باید پرسید مگر جمعیت سرمایه‌داران و آخوندهای حکومتی چقدر است که توانسته‌اند بیش از چهل سال قدرت سیاسی در جامعۀ ایران را در دست داشته باشند؟ مگر جمعیت آنان از طبقۀ کارگر بیشتر است؟! از نظر رفیق حسن ۲۲ میلیون جمعیت طبقۀ کارگر کم است برای تصرف قدرت سیاسی در جایی مثل ایران!! اینجاست که روشن می‌شود عبارت «باید قدرت در دست طبقۀ کارگر باشد»، برای ایشان فقط حرف مفت و بی‌خاصیتی است که خود و جناح متبوعش هر جا که لازم باشد به کار می‌گیرند.

واقعا که این حرف حسن رحمانپناه، یک آبرو ریزی سیاسی دیگر برای جناح راست و ناسیونالیستی در این تشکیلات است. برای کسی که ادعای دفاع از طبقۀ کارگر و سوسیالیسم را داشته باشد و خود را عضو رهبری کومه‌له هم به حساب بیاورد، شرم است که ۲۲ میلیون جمعیت را برای تصرف قدرت سیاسی، ناقابل بداند. جدای از بحث تعداد جمعیت(کم یا زیاد) موضوع اصلی، بی‌باوری نسبت به تصرف قدرت سیاسی از سوی طبقۀ کارگر است.

ایشان به آمار کنونی استناد می‌کند. کدام آمار؟ همان آمار وزارت کار رژیم اسلامی!؟ حتی مقامات رژیم هم اکثریت مطلق مردم ایران را کارگر و زنده بودن در زیر خط فقر به حساب می‌آورند. جمعیت کارگران ایران با احتساب خانوادهای کارگری، اکثریت مطلق ساکنان این جامعه را تشکیل می‌دهند.

این حرف حسن رحمانپناه، همان حرف ابراهیم علیزاده است که می‌گوید:

«در کردستان ایران طبقۀ متوسط و طبقات بالا از لحاظ تعداد و جمعیت، از طبقۀ کارگر بیشترند و توازن طبقاتی به لحاظ جمعیت در این جامعه به نفع طبقۀ کارگر نیست!»

و همۀ اینها، همان رویکرد لیبرالیستی و رفرمیستی جناح راست در این تشکیلات است که از نه به طبقۀ کارگر، بلکه به طبقۀ متوسط جامعه دلخوش کرده‌اند و بازبینی در سیاست‌های انقلابی و کمونیستی کومه‌له و حزب کمونیست را در دستور گذاشته‌اند.

کسانی که خواهان توافق و بندوبست با احزاب بورژوایی و ناسیونالیست در کردستان بر سر چگونگی ادارۀ جامعه -بخوان تقسیم قدرت میان احزاب- در دورۀ انتقالی و گذار بعد از جمهوری اسلامی هستند؛ کسانی که تفاوت در استراتژی سیاسی را مانعی برای ایجاد اتحادعمل‌های استراتژیک و پایدار با احزاب بورژوایی و ناسیونالیستی در کردستان نمی‌دانند؛ کسانی که از استقرار حاکمیت شورایی در کردستان تردید دارند؛ کسانی که استقرار سوسیالیسم در یک کشور را غیرممکن می‌دانند؛ کسانی که خواهان انحلال حزب کمونیست ایران و بازبینی در برنامۀ کومه‌له برای حاکمیت شورایی در کردستان هستند؛ کسانی که از نیروهای چپ و کمونیستی ایران هراس و نفرت دارند و تشکل نوپای اتحادعمل میان آنان را در کردستان تخریب کردند؛ کسانی که به طور مخفیانه و همراه با احزاب بورژوایی و ناسیونالیستی در کردستان وارد پروسۀ شکل‌گیری مذاکره با رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی شده‌اند؛ کسانی که علیه منتقدین و مخالفین سیاسی خود در تشکیلات به سانسور و اعمال شنیع و سرکوبگرانه متوسل می‌شوند؛ کسانی که در لباس رهبری کومه‌له به فساد و اعمال مجرمانه‌ای مرتکب شده‌اند؛….. ؛ یک چنین کسانی مدتهاست که لیاقت و صلاحیت رهبری کومه‌له به مثابه سازمان کردستان حزب کمونیست ایران را از دست داده‌اند و جامعه کردستان هم نمی‌تواند آنان را به عنوان کومه‌له بپذیرد.

سوء استفاده از اعتبار غلام کشاورز و دیگر جانباختگان کومه‌له و حزب کمونیست ایران، به منظور ایجاد وجهه‌ای برای اعمال و سیاست‌های غیرکمونیستی و غیرکارگری، آب در هاون کوبیدن است و قرار گرفتن در ابتدای راهی است که سازمان زحمتکشان در پیمودن آن، این چنین شکست‌خورده و مفلوک، وامانده است.

ادامه دارد.

۲۷ دی ۱۳۹۹
۱۶ ژانویه ۲۰۲۱

اشتراک در شبکه های اجتماعی: