بیانیەی تشکل دانشجویان پیشرو: انقلاب کردیم که به کسی وکالت ندهیم!
دوشنبه ۳ بهمن ۱۴۰۱
(در نقد رویکرد و اقدامات رضا پهلوی و هوادارانش)
از شهریور ۱۴۰۱ و با قتل حکومتی ژینا، شبحی در ایران، خاورمیانه و کل دنیا در گشت و گذار است که همه این شبح را با نام انقلاب زن زندگی آزادی میشناسند؛ انقلابی که هر ناظر منصفی به آن اذعان دارد که این شبح از یک سو دارد رنسانس انسانی تمام عیار علیه هر آنچه ضدانسانی است، رقم میزند و از سوی دیگر با پیروزیاش بستر آمادهای را برای ایجاد جامعهای میسازد که شالوده آن آزادی، برابری، مدرنیسم، سکولاریسم، رفاه همگانی و خوشبختی همه شهروندان مستقل از تمایزات جنسی، قومی، ملی، عقیدتی و غیره باشد. این انقلابی است برای تعیین تکلیف نهایی جامعه ایران با کل کثافاتی که طی قرنها و دههها بر مردم آوار شده و امروز بیهیچ کم و کاستی در وجود ننگین حکومت اسلامی تجسم یافته. در عین حال، این شبح آن چنان که برای دهها میلیون مردم ایران «همای سعادت» و تنها راه و امید برای دستیابی به زندگی بهتر است، برای پایهریزان امروز و دیروز استبداد و نابرابری، موجودی بس ویرانگر است که باید از آن هراس داشته باشند.
در حالی که این انقلاب دارد در پنجمین ماه خود، به زعم جانهای عزیزی که از ما گرفتند و هزارانی که همین امروز در زندان و زیر شکنجه سرکوبگران هستند، با قدرت به مسیر خود ادامه میدهد و جبهههای تازهای را پیروزمندانه از چنگ دیکتاتوری اسلامی خارج میکند؛ از سوی دیگر گرد و خاکهایی هم در آن سوی مرزها توسط هواداران رضا پهلوی و نظام پادشاهی به پا شده که به رغم غنای کمی که دارد، باید کمی روی آن درنگ کرد. «شاهزاده دموکراسیخواه» مصاحبه تلویزیونی کم مایهای میکند، خط و نشانها را میکشد، خبرنگاران ورزشکاران هنرمندان و چهرههای طرفدار سلطنت میآیند و با هشتگ من وکالت میدهم بادمجانها را دور قاب ارباب میچینند؛ و نهایتا هم شاهالهیها در کوی و برزنهای شبکههای اجتماعی عربده کشی به راه میاندازند و هر کسی را که حتی کوچکترین نقدی را به «اعلی حضرت شاهزاده» دارند، مورد حمله قرار میدهند.
ما به عنوان کسانی که پیش و پس از انقلاب زن زندگی آزادی برای آرمانهای این انقلاب مستمرا جنگیدهایم، لحظهای فراموش نمیکنیم که جنگ اصلی ما با مسبب اصلی وضع موجود، یعنی جمهوری اسلامی است؛ اما خود را ملزم میدانیم که هر فرد، نیرو، سازمان یا حزب سیاسی که بخواهد انحراف و یا دستاندازی در مسیر انقلابمان بگذارد را بی پاسخ نگذاریم و از انقلابمان دفاع کنیم. به همین دلیل، متن حاضر را در رابطه با وقایع روزها و هفتههای اخیر به تحریر میآوریم تا ضمن پاسخ به برخی نکات، دِین خود را به مخاطبینی که در تک تک روزهای انقلاب همراه ما بودهاند نیز ادا کرده باشیم.
زمینههای سیاسی این همه هیاهو
بدون شک، انقلاب، اجتماعیترین پدیده در زندگی بشر است که در مدت زمان معینی همه بخشها و لایههای جامعه را علیه حاکمان و عاملان وضع موجود بسیج میکند و در صفوف میلیونها نفره، متحد و همبسته به خیابانها میکشد تا کار حکومت با همه اعضا و جوارحش را یکسره کند. اما این که انقلاب از منظر کلی، امری همگانی است و تمام بخشهای جامعه با هر نگاهی که به آن دارند، وارد آن میشوند؛ ذرهای در این واقعیت خلل ایجاد نمیکند که جنبشها، گرایشات، نیروها، تشکلها، احزاب و سازمانهای مختلفی در صف انقلاب هستند که هر کدام میخواهند مهر خود را بر تحولات زده و انقلاب را به مسیری هدایت کنند که نهایت آن را پیروزی انقلاب تلقی میکنند. در نتیجه نه فقط خصلت هر انقلاب این است که بخشها و لایههای مختلف جامعه با افقهای مختلف سیاسی-اجتماعی را در برابر حکومت موجود متحد میکند، بلکه انقلاب دیر یا زود جامعه را در مسیری قرار میدهد که از میان این نیروهای سیاسی مختلف با افقهای متمایز از هم، دست به انتخابی مهم و حیاتی زند. این خصلت دوم انقلاب، جامعه را به نقطهای میکشاند که نهایتا باید از میان جریانات سیاسی مختلف، یکی را انتخاب کند و مردم تعیین کنند که بر آوار حکومتی که در هم فروریختهاند، چه جامعهای را خواهند ساخت. به این اعتبار است که صفبندی میان نیروهای چپ و راست در جریان انقلاب اهمیت پیدا میکند. درست به همین دلیل است که در چند ماه گذشته شاهد این پدیده هستیم که جامعه در کلیت آن با دقت هرچه تمامتر، نیروهای سیاسی چپ و راست موجود در زیست سیاسی خود را زیر ذرهبین گرفته است.
شناخت این ویژگیهای انقلاب به ما کمک میکند که این شامورتی بازیهای جریانات راست سلطنتطلب را به خوبی درک کرده و جایگاه این کارزارها و مانورها را در متن انقلاب بشناسیم. درک این نکته ضروری است که جدای از میزان شناخت و اقبال عمومی مردم از نیروهای سیاسی متشکل چپ در ایران، حتی پیش از انقلاب هم جامعه ایران از نظر مضمون اعتراض و خواستههایش در مسیر چپ خود گام بر میداشت؛ آزادیخواهی، برابریطلبی، ضدیت با مذهب، مدرنیسم و سعادت و خوشبختی همه شهروندان، مفاهیمی هستند که سالهاست در ایران از زبان دانشجویان، زنان، کارگران، معلمان، بازنشستگان، کادر درمان، دانشآموزان و … میشنویم و در سطح تودهای هیچگونه تازگی برای مردم ندارند؛ همه این مفاهیم اساسا از جنبش چپ این جامعه بیرون زده و حتی سر سوزنی تحقق آنها هم، تنها به دست نیروهای پیشرو، رادیکال و مترقی از جریان چپ جامعه ایران امکانپذیر است.
با این وجود، انقلابی که با قتل حکومتی ژینا آغاز شد، به طرز خیره کنندهای همین آرمانها و مطالبات پیشرو و رادیکال جامعه را گسترش داد و به امر تودههای دهها میلیونی مردم تبدیل کرد؛ این انقلاب امروز به پدیدهای تبدیل شده که به روشنی میتوان در آن ضدیت کامل با مذهب، تبعیض، مردسالاری، استثمار، نابرابری، اعدام، هموفوبیا و مشابه اینها را دید. خوشبختانه این ویژگیهای درخشان و انسانی انقلاب دارد هر چه سریعتر تقویت میشود و مردم هر چه بیشتر در مقابل هر گونه دسیسه، انحراف و اشتباهی که از سوی نیروهای سیاسی پوزیسیون و اپوزیسیون پدید میآید واکسینه میشوند.
اینجاست که نیروهای راست به مشکل میخورند، آچمز میشوند، حرفی برای گفتن ندارند، تعرض میکنند، گرد و خاک میکنند و به هر دری میزنند که سری در عالم انقلاب داشته باشند. به این دلیل که با این واقعیت روبرو هستند که انقلاب برای زن زندگی آزادی دارد از بازی به بیرون پرتشان میکند، دارند حاشیهای میشوند و مسیر انقلاب دارد به جاهای «خطرناکی!» میرود که دیگر در آنجا جایی برای آنها نیست. دارند میبینند که جامعه ایران برای مذهب تره خرد نمیکند، مقدسات ملی و میهنی را با مفهوم منزلت انسانی همه شهروندان جایگزین کرده، دارند میبینند که اخلاقیات عقبمانده جامعه دارد فرو میریزد و شکلی مدرن و متعالی به خود میگیرد، دارند میبینند که مردم آزادی بیقید و شرط بیان میخواهند، مردم دارند از شورا، اداره شورایی جامعه و حکومت شورایی حرف میزنند و از دخالت مستقیم در سیاست؛ دارند از برابری و رفاه اقتصادی سخن میگویند.
رویارویی با چنین صحنهای برای هیچ نیروی راستی خوشایند نیست و طبیعی است که تلاش کنند مسیر انقلاب را به سویی ببرد که به قول رضا پهلوی با «فروپاشی کنترل شده» اجازه ندهند با سرنگونی جمهوری اسلامی همه ساختارهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، نظامی و اجتماعی موجود دگرگون شود. اینجاست که همچون شعبدهبازی ناشی که نمایشاش برای مردم جذابیتی ندارد، هر روز خرگوشی از کلاه بیرون میآورد تا شاید کاسبی سروسامانی بگیرد؛ یک روز با مرد میهن آبادی به میدان جنگ با زن زندگی آزادی میآید، روز دیگر با پروژه کذایی ائتلاف نیروهای اپوزیسیون (البته به سرکردگی شاهزاده) و وقتی که چیز دیگری در چنته نیست میآید که برای وکیل الرعایا شدن از مردم ایران بیعت بگیرد. بنابراین این اقدامات اخیر که از سوی نیروهای راست و مشخصا سلطنت طلبان شاهد بودهایم، گرچه ممکن است موقتا توجهات عدهای را از اعتراضات دور کند و موفق شود حواس مردم را از خواستههای واقعی انقلاب دور کند، اما در نهایت نه تنها برای سلامت انقلاب نگران کننده نیست؛ بلکه با پاسخهای کوبندهای که تا همین امروز از داخل و خارج کشور دریافت کرده، نشانگر شکست پشت شکست برای نیروهای عقبمانده راست و درماندگی آنها در متن انقلاب است. هر چه بیشتر پای بر زمین میکوبند، زمین زیر پایشان سستتر میشود.
و اما صحبتهای رضا پهلوی:
با این مقدمه نکاتی در صحبتهای رضا پهلوی مطرح شده و بحثهای زیادی حول آن شکل گرفته که در ادامه تلاش میکنیم که برخی را مورد بررسی قرار دهیم.
نظام سیاسی آینده ایران:
مشتی متوهم و پرت از فضای سیاسی ایران، نظام سیاسی آتی ایران را از امروز انتخاب کردهاند (مشروطه پارلمانی)، شاه خود را هم انتخاب کرده، دارند برای او از طریق بیعت (پتیشن آنلاین) نیرو جمع میکنند. اولا باید گفت که نظام سیاسی پس از جمهوری اسلامی توسط مردم ایران و با اطمینان کامل از مشارکت فعال همه بخشهای جامعه و احزاب و جریانات سیاسی در انتخاباتی آزاد تعیین میشود. ثانیا باید تاکید کرد که روند تحولات سالیان گذشته در ایران و از آن مهمتر انقلاب در عین حال دارد تصویری از نظام آتی جامعه ایران را هم ترسیم میکند که مردم به آن گرایش دارند. این تحولات دارد زیر میز همه اشکال استبداد از سالهای مشروطه تا به امروز میزند و میخواهد نظام سیاسی را بنا کند که دخالت مستقیم و مستمر شهروندان، مبنای اداره کل امور جامعه باشد؛ مردم دارند میگویند مرگ بر دیکتاتور و دیکتاتوری و از دیکتاتوری نوع اسلامی و سلطنتی و هر گونه حکومت مافوق مردمی اعلام انزجار میکنند. حتی در جاهایی منجمله در میان کارگران، دانشجویان و معلمان شکل این ساختار سیاسی را هم اعلام کردهاند و گفتهاند که ما اداره شورایی جامعه و دموکراسی مستقیم مردم و برابری در همه سطوح (سیاسی، اقتصادی و اجتماعی) را میخواهیم. ما مردم اجازه نخواهیم داد که چرخه دیکتاتوری دینی و دیکتاتوری سلطنتی در ایران ادامه داشته باشد و یک بار برای همیشه نقطه پایانی خواهیم گذاشت بر هر گونه حکومتی که صاحبینش شاهان و شیوخ و ملاها باشند.
ائتلاف نیروهای اپوزیسیون:
بدیهی است که نیروهای سیاسی مختلف در هر کشوری آزادند که مواضع و گرایش سیاسی مختص خود را داشته باشند و با هر نیروی دیگری که بتوانند مختارند که ائتلاف کنند یا در سطح بعدی، همکاری کنند. اما تا جایی که به این پروژه ائتلاف نیروهای اپوزیسیون که با توییت مشترک سال نو میلادی شروع میشود، مربوط است، این مساله را میتوان تنها به مثابه یک مانور سیاسی از سوی نیروهای راست، برای متحدتر کردن صفوف خود و نقشهکشی فریبکارانه برای نیرو گرفتن از سایر جنبشها تعبیر کرد. جمعی از نیروهای راست را جمع کردهاند و با اتکا به اعتبار افراد و چهرههایی خوشنام در ایران تلاش دارند که تصویری متحد و همبسته از اپوزیسیون راست ارائه دهند که احتمالا رضا پهلوی (با پیشوند شاهزاده!) هم قرار است رهبری آن را عهدهدار شود. اما کدام ائتلاف؟ ائتلاف حول کدام اصول؟ اساسنامه، افق و برنامهاش کو؟ کدام نیروی سیاسی جدی به خود جرات میدهد در جامعهای که مردمش فریاد میزنند «کرد و بلوچ و آذری، آزادی و برابری» بیاید و سر تقدسی به نام «حفظ تمامیت ارضی» که خاک را در اولویت نسبت به انسان قرار میدهد و همیشه اسم رمز سرکوب مناطق مختلف ایران در دوره جمهوری اسلامی و پهلوی بوده، ائتلاف کند؟ کدام نیروی سیاسی جدی که میخواهد انقلاب را نمایندگی کند میتواند با نیروهای سیاسی همچون رضا پهلوی ائتلاف کند که هنوز دم از اسلام خوب و بد میزند و به «سرداران رشید سپاهی وطن» پیام میدهد؟
با این وجود، پروژه ائتلاف سیاسی که از سوی جریانات نزدیک به رضا پهلوی کلید خورد را باید ورای هیاهوهایی بررسی کرد که در رسانهها در حال انجام است. این اقدام را باید در این چارچوب درک کرد که نیروهایی که مضمونا نمیتوانند آمال و خواستههای انقلاب زن زندگی آزادی را نمایندگی کنند، در تلاش هستند تا با اقداماتی از بالای سر مردم و پوشش رسانهای زیاد، برای خود، مشروعیت و اعتبار کسب کنند؛ تلاشی که البته ظرف کمتر از سه هفته و با انتشار توییت مشترک دوم پیش از تظاهرات در استراسبورگ فرانسه، ریزشی قابل ملاحظه در تعداد مشارکتکنندگان داشت که حتی خوشبینترین هواداران «شاهزاده» هم به سختی از آن به عنوان شکست پروژه ائتلاف یاد نکردند.
اما درباره کمپین من وکالت میدهم
با توجه به توضیحات بالا هر چه درباره این کمپین بگوییم زیاده گویی است. با این وجود باید اذعان کرد اینکه عدهای قرن بیست و یک را با قرون وسطی اشتباه گرفته و در دل انقلاب زن زندگی آزادی به کسی که چون «پسر پدرش است» وکالت سیاسی میدهند، تنها عمق چشم انداز لجنزاری را به تصویر میکشد که رضا پهلوی و هوادارانش برای آینده ایران در نظر دارند. ترکیبی از بلاهت، رندی و لمپنیزم سیاسی، رو به مردمی کرده که میخواهند آیندهای بسازند که نمونه جامعه انسانی نوین در تاریخ بشر شود و گذشتهای را به آنها وعده میدهد که چند دهه قبل همین مردم سرنگونش کردهاند. در نتیجه، این کارزار، نه تنها موجب مقبولیت بیشتر جریانات سیاسی طرفدار سلطنت نمیشود؛ بلکه موجب رسوایی بیشتر، به حاشیهتر رفتن و دور شدن هر چه بیشتر این نیروها از مضمون و خواستههای انقلاب زن زندگی آزادی خواهد شد.
رضا پهلوی؛ شخصیتی فراحزبی !؟
یک افسانهای که رضا پهلوی در بسیاری سخنرانیهای خود مطرح میکند این است که او میخواهد در تحولات ایران نقش سیاسی «فراحزبی» ایفا کند که البته این نقش را هواداران کمتر خجالتی او با عنوان «پدر ملت» توصیف کردهاند. در این باره که در مصاحبه آخر ایشان با تلویزیون منوتو هم مطرح شد، کمی باید مکث کرد. مردم ایران نه به شما، نه به هیچ کس دیگری این مدال «فراحزبی» را اعطا نکردهاند و عملکرد جامعه هم نشان داده که نیازی به چنین افرادی ندارد. اتفاقا حزبیت و عضویت همه شهروندان در احزاب سیاسی مطبوعشان، یکی از شاخصهای اصلی جوامع بشری مدرن معاصر دنیا است که میزان آزادی در آن جوامع را بخشا بر اساس آن محک میزنند. هر انسانی که بخواهد در جوامع مدرن امروزی در سیاست نقش آفرینی داشته باشد، از جمله اولین کارهایی که میکند این است که عضو یک حزب سیاسی میشود و یا حزب سیاسی مطبوع خود را میسازد و رضا پهلوی هم از این قاعده مستثنی نیست. اما اصرار ایشان و هوادارانش مبنی بر نقش آفرینی «فراحزبی» سیاسی تنها دو دلیل میتواند داشته باشد: اول اینکه همچون نیاکانش میخواهد به نام فراحزبی و به کام خود، ناگهان شاهنشاه یک سلطنت مطلقه شود؛ و یا دوم اینکه حزبی ندارد و توانایی ساختن و اداره آن را هم ندارد.
چند نکته رو به شخص رضا پهلوی:
آقای رضا پهلوی که در برخی صحبتهایتان داعیه دموکراسی خواهی دارید، نظر به تضاد آشکار دموکراسی با نظام سلطنتی، یک بار برای همیشه رو به مردم ایران و هوادارانتان، قاطع و صریح اعلام کنید که قصد ندارید شاه شوید و با نظام شاهنشاهی مخالفید.
آقای رضا پهلوی شهامت داشته باشید و در رابطه با کارزار #منوکالتمیدهم که به معنای حقیقی یک افتضاح سیاسی است، در صورتی که خود موافق آن نیستید، رو به مردم ایران و به نمایندگی از تمامی کسانی که به شما وکالت دادهاند، عذرخواهی کنید.
آقای رضا پهلوی، بخش زیادی از هواداران شما در دنیای واقعی و مجازی کلکسیون تمام عیاری از فحاشی، توهین، تهدید و تعرض به افراد را به صورت مستمر انجام میدهند تا حدی که بسیاری آنها را شاهالهی یا لمپن خطاب میکنند. اگر واقعا خود را دمکراسیخواه میدانید، یکبار برای همیشه مخالفت صریح خود را با این رویکرد هوادارانتان اعلام کنید و از این نوع هواداران سلطنت اعلام برائت کنید.
تشکل دانشجویان پیشرو
بهمن ماه ١٤٠١