بیانیه پایان اعتصاب دانشجویان دانشکده روانشناسی دانشگاه شهید بهشتی
یکشنبه ۵ آذر ۱۴۰۲
به زنان مترقی، آزادیخواه و زحمتکش
تشکیلات زنان گیلان سالها پیش در پیامی که به مناسبت گردهمایی این تشکیلات منتشر کرد، کلیهی بانوان را «مترقی، آزادیخواه و زحمتکش» خطاب کرده بود. از همان نسلهای دور که زنان گیلان با روحانیون واپسگرا که ضد تحصیل زنان و مشارکت آزادانهی آنان بودند، مبارزه میکردند؛ ما یاد گرفتیم: «بیداری و سرافرازی ملت ایران بدون شرکت زنان در رستاخیز آزادیخواهانهی کشور امکانپذیر نیست.» نسل به نسل مبارزه با پردهی ننگین خرافات که دستیابی زن ایرانی به حقوق سیاسی، اجتماعی و اقتصادی برابر با مردان را برای آنها دشوار میکرد، ادامه یافت.
امروز وقتی ما مشغول کسب علم در مکانهایی هستیم که سالهای دور زنان از راه مبارزه توانستند به آنجا راه پیدا کنند، افراطیهای اسلامگرا که هرچیزی اعم از زندگی را فدایِ فضیلت اسلامی میکنند، زن بودن را دستاویزی برای حمله به کلاسهای درسمان قرار میدهند. گویی تنها وظیفه آنان نادیده گرفتن بدنِ واقعی است که از روح و روان جامعه بیرون آمده باشد. وقتی به بهانه زن بودن در کلاس درس اشکمان جاری میشود، تلاش میکنیم تا به تقلید از شیوهی مبارزان نسلهای قبلی، همان چیزی را نشان دهیم که از متن جامعه بیرون آمده؛ بدنی که از حالت انقیاد خارج شده است. بله؛ ما عهد به بیدار کردن زنِ ایرانی بستهایم. زمانی که حکومتِ تمامیتخواه به دشمنی با زنانگی میپردازد، زنانِ آزادیخواه از عوامل تیره روزیشان پرده برمیدارند و با زبانِ جدیدی که برای بدنهای بیحجابشان خلق کردهاند؛ آن روز خفتبار را به یاد همهی کسانی که جویای کسب علم هستند، میاندازند.
همان روزی که اشکهایشان فقط به دلیل نادیده گرفتن تنانگی و چند تار مو جاری شد: «آن روز خفتبارترین روز دانشکده روانشناسی بهشتی بود. قیافه بهتزده اساتیدمان و صدای گریهی دانشجویان دختر هیچوقت از ذهنم پاک نخواهد شد.» آن خاطرهی تلخ که برای همیشه در ذهنمان نقش میبندد، برای همه تکرار میکنیم: «بدون اجازه استاد وارد کلاس شدند و کارتِ دانشجویی هرکسی که حجاب نداشت یا بهجای مقنعه شال داشت را ضبط کردند.» ما همان روزی را به یادِ همه خواهیم آورد که دانشجویی با دستانِ مبارز اما خسته از ترس تعلیق و تبعید با سکوتش فریاد زد: «جای حراست در کلاس درس نیست.» همراهیِ همدورهایهایِ «شریف»مان با رنجِ همگانی زنان را با افتخار به یاد خواهیم آورد اما چیزی از تلخ بودن روایتها دربارهی تنِ فرسوده شدهی دانشگاه کم نمیکند: «اتفاقی که در دانشگاه رخ داد، آژیری برای فرار از مرز بود.»
وقتی دشمنانِ زنان راهِ خودشان را به محل تحصیلمان باز کرده و با ذهنِ فراموشکارشان از ما میپرسند: «مگر شما اصلا در تجمعاتتان مطالبهای داشتید؟» به آنها یادآوری میکنیم که دانشجو یک وظیفه مدنی در قبال خود و جامعهای که زنان بخش مهمی از آن هستند، دارند. بهواسطه همین وظیفه و برای نشان دادنِ مطالبهمان دو روز کلاسهای درس را تحریم کردیم تا شاید کسی بالاخره در خیابان یا دانشگاه بخواهد باور کند که ما و بدنهایمان همان واقعیت امروزِ ایران هستیم. درنهایت اگرچه رنجِ همگانی بهقوت خود باقی است و همچنان روحمان را میخراشد اما اگر باز هم از این دست رفتارهای خصمانه و طردگرایانه را نسبت به خود و دیگر رفقایمان در محیط دانشگاه ببینیم با وجود دلِ افسرده و جسم خستهمان دوباره به جنب و جوش درخواهیم آمد و بار دیگر در برابر این حرکات متحجر دست به تحصن و اعتصاب میزنیم.
باری با بیت شعری از محمد جودی که در مجلهی «پیک سعادت نسوان» به چاپ رسیده، چنین خاطرنشان میکنیم و به اعتصابمان پایان میدهیم:
روزی آخر شام شوم غم به پایان میرسد نوبت آسایش و اقبال نسوان میرسد.