بیانیه هشتم جمعی از سوسیالیستهای کردستان: حماسهسازی محور مقاومت از شکستهای تحقیرآمیز، و پایان افسانهسازی در مورد نفوذ ناپذیری اسرائیل!
سه شنبه ۱ آبان ۱۴۰۳
روزی که نیروهای ارتجاعی محور مقاومت عملیات تروریستی ۷ اکتبر را سازمان دادند شکی وجود نداشت که این حملات از سوی رژیم اسرائیل پاسخ داده میشود. صیهونیسم با توجه به ماهیت فاشیستیاش پاسخ دادن به حملهی تروریستی ۷ اکتبر را تبدیل به نسل کشی مردم بی دفاع فلسطین و مجازات جمعی مردم لبنان کرد. چنین پیامد خونباری برای ارتجاع محور مقاومت غیر قابل پیش بینی نبود، با این حال آنها تصور نمیکردند که اسرائیل جنگ فرسایشی را به سمت جنگی تمام عیار سوق بدهد.
جمهوری اسلامی پیش بینی نمیکرد که ناچار شود جنگ نیابتی را در نتیجهی ترور تحقیر آمیز اسماعیل هنیه در مراسم تحلیف پزشکیان در تهران و ترور حسن نصرالله مهمترین چهرهی محور کذایی مقاومت در لبنان به دست خود به سمت جنگ مستقیم و موشک پرانی به سمت اسرائیل بکشاند. اسرائیل هر چند با حملاتی که بیانگر نفوذ امنیتیاش در صفوف سپاه پاسداران است، سیاست «جنگ بازدارنده»ی جمهوری اسلامی را به شکست کشاند و اهداف جنگ طلبانه و جنایتکارانهی خود را در خاورمیانه پیگیری کرد؛ اما در عین حال هرگز از رسیدن به اهداف نازیسم گونهی خود موفقیتی به دست نیاورد. اسرائیل نمیتواند مردم فلسطین را از صحنهی روزگار محو کند یا به اشغالگری خود در این سرزمین رسمیت و حقانیت ببخشد.
این رژیم جنایتکار آگاهانه به وقوع جنایت در فستیوال موسیقی در ۷ اکتبر میدان داد، اما نه تنها از این طریق به اهداف جنایتکارانهاش نرسید بلکه افسانهی نفوذناپذیری گنبد آهنین نیز نقش بر آب شده و این رژیم در افکار عمومی آزادیخواهان جهان منفورتر از قبل گشت. جمهوری اسلامی نیز از همان روز اول نشان داد که هیچ ارادهای برای پیشبرد جنگ مستقیم و تمام عیار در سطحی که اسرائیل خواهانش است، ندارد، اما همزمان نیز نمیتواند تحقیرهای دشمن و فشارهای دوستانش را تحمل کند. برای پاسخ دادن به این تضاد بود که موشکهایی را با تبلیغاتی بزرگ به سمت تلآویو روانه کرد و اکنون نیز از شکستهای تحقیرآمیزش حماسه و افسانه میسازد. ماجرا از برگزاری نماز جمعه توسط خامنهای و در بوق و کرنا کردن شجاعت رهبر جنایتکار آغاز شد. حالا احساس حقارت جای خود را به حس کذایی غرور میدهد.
این فریب آشکار پس از کشتن یحیی سینوار به اوج رسید. حالا صحبت از این است که یحیی سینوار مجاهد شجاع فلسطینی در کنار مردمش با اشغالگران جنگید و شهید شد. مذهب و ناسیونالیسم نیز چاشنی شهیدپروری شدند و تبلیغات آنچنان داغ شد که چپنماهای محور مقاومتی مثل همیشه از هول حلیم به دیگ افتادند. سینوار جنایتکار که سالها خود و خانوادهاش در تونلها و در امنیت و رفاه کامل بسر میبردند با چهرههای انقلابی تاریخ جنبش کمونیستی همچون چگوار و بولیوار تداعی شد. برایش شعر سرودند و از مقاومتاش تا آخرین لحظه داستان ساختند، همانطور که از شجاعت نمازخواندن خامنهای به وجد آمدند. اولا آشکار است که نه اسرائیل و نه آمریکا هدف زدن خامنهای را در سر ندارند، دوما حالا مشخص شده که سینوار فقط چند بار از لانهی امنش خارج شده که در مورد آخری به دام افتاد. حسن نصرالله و دیگر بزدلان محور کذایی مقاومت را نیز که در عمق چند ده متری ترور کردند. در حالی که کودکان و مردم بی دفاع فلسطین دهها سال است که بدون هیچ گونه حفاظ و سنگری زیر بمبهای فاشیسم اسرائیل رها شدهاند.
حماس همچون یک نیروی ارتجاعی-نیابتی به عنوان بازوی سیاست جنگ بازدارندهی رژیم اسلامی به نوبت خود هر چند وقت یکبار جنگی به راه میاندازد و جز روغنکاری دستگاه تبلیغاتی و ریختن اشک تمساح هیچ کاری برای جلوگیری یا به حداقل رساندن کشتار مردم فلسطین انجام نمیدهد. این بار اما فقط مردم بی دفاع فلسطین نیستند که قربانی جنگ ارتجاعی فاشیستها میشوند و به قول شاعر «هم مرگ بر جهانِ شما نیز، بگذرد/هم رونقِ زمان شما نیز، بگذرد». کشتار مردم خاورمیانه محصول سیاستورزی هر دو قطب ارتجاع محور مقاومت و فاشیسم اسرائیلی است و ما نه تنها از مرگ رهبران جانی طرفین، حماسهسازی نمیکنیم بلکه شادمانه بر نعش کثیفشان میرقصیم.
هم بر نعش کثیف سینوار هلهله سر میدهیم و هم بر نعش متعفن سرهنگ احسان دقصه، فرمانده تیپ ۴۰۱ ارتش اسرائیل که در جریان درگیری شدید در جبالیه در شمال غزه کشته شد. بدون شک با نیروی همبستگی طبقهی کارگر و تودههای آزادیخواه و برابری طلب در جهان میتوان سدی محکم در برابر جنایات رژیم فاشیستی اسرائیل و همپیمانانش ایجاد کرد و صفی مستقل و رادیکال برای به پیروزی رساندن سوسیالیسم بوجود آورد. طبقهی کارگر و جنبش سوسیالیستی در ایران نیز با تقویت و تکامل جنبش جاری تودهها و سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی کمکی شایان به عقب راندن جنگ و خونریزی در خاورمیانه خواهند رساند.