بیانیه انجمن اسلامی دانشجویان پزشکی تبریز در اعتراض به تعلیق دانشجویان و سرکوب فعالیتهای دانشجویی
یکشنبه ۷ خرداد ۱۴۰۲
سلام رفقا و همکلاسیها
محکومیت سنگین ۸ نفر از دوستانمان به تعلیق و تبعید تنها گوشهای از اضطرابها و هزینههای ریز و درشتی است که در مقابل ما قرار دارد. بر کسی پوشیده نیست که چرخ ماشین سرکوب در هر گردش خود قربانیان تازه میطلبد و زندگیهای جدید را میبلعد. ۲۲ سال تعلیق برای دانشجویان علوم پزشکی در حداقلیترین حالت خود به معنی معلق کردن۲۲ سال خدمات بهداشتی و درمانی به جامعه و محرومیت مضاعف است. ۲۲ سال در خانه نشاندن جوانان و دانشجویان و نیروی کار این مردم است.
این احکام و احکام نظیرش در دانشگاه های دیگر نشان داد که حاکمیت هنوز هم در سودای پرورش و انقیاد به شیوه خود است و نه تنها آموزش را جدی نمیگیرد بلکه انسان ها را از آموزش دیدن منع میکند.
میتوان انسانی را از تحصیلات و آکادمی منع کرد اما از آگاهی و دانستن چطور؟
میتوان انسانی را از داشتن نشریه منع کرد اما از نشر و پالایش اندیشه نیز میتوان ممانعت کرد؟
میتوان تشکل های دانشجویی را تعلیق کرد و فرودستان را از امکان تشکل یابی منع کرد اما همبستگی اجتماعی به تعلیق در آمدنی نیست.
ما نه عددها و شمار ترم های تعلیقیمان هستیم و نه قربانیان ناکام تاریکخانه تاریخ!
ما انسانهایی هستیم با آرزوی فردایی بهتر! با آرزوی روزهایی روشنتر حتی برای فرزندان دکتر نقیپور و شیراوژنها!
ما آرزوهای زندهای هستیم که رویای فردایی بهتر را در سر دارد. فردای بهتر برای کارگران، کولبران، سوختبران، زنان، اقوام و در کل جامعه ای که زیر فشار اقتصادی و سرکوب سیاسی عزتش نشانه رفته است.
ما برای رویای ساده خرید یک دوچرخه دست دوم که آرزوی کودک حاشیه نشین تبریزیست تلاش کردیم.
رفقا و همکلاسیها
به آقایان بگویید که چند صباحی شما باشید و حیاط دانشگاه، شما و در و دیوار کلاسش! شما بمانید و دیوارها و بدانید که دیوارها نیز صدای ما را در خاطره دارند. شما بمانید و سکوت سرد زمستانی تبریز و ما با خودمان دانشگاه را خواهیم برد که کل عالم جایگاه انسان و مداخله اوست. و هجرت و سفر سرنوشت انسانی است که به صورت پیشین، روندگی مستمر را برگزیده است.
اگر راهتان به قبرستان امامیه تبریز افتاد به صمد آموزگار و دوست بچه ها بگویید که مقصد همین جاری شدن بود و همین رفتن و اتصال به دریا!
رفقا و هم کلاسیها
شماتتها آغاز شده است. به ما میگویند اگر سکوت میکردید اینگونه نمیشد. اگر ادامه نمیدادید اینگونه نمیشد. آری مشخص است اگر هیچ کس کاری نمیکرد اصلا اتفاقی نمیافتاد و اگر همه در کاری مشارکت و همراهی داشتند شاید به مسیر دیگری میرفتیم.
رفقا و همکلاسیها
ما فهمیدیم که در راه همبستگی با رنج دیدگان و زحمتکشان انسان لاجرم دچار رنج و محنت می شود. ما نمیتوانیم از همبستگی با دیگری صحبت کنیم بی آنکه دری به رنج ها و دردهای او نگشوده باشیم.
مگر بدون پرداخت این بها همبستگی حقیقی میتواند معنادار باشد؟
چگونه میتوان با رنجهای شهروند بدون شناسنامه بلوچ و هزینههایی که میپردازد همراه بود؟
ما که نامی و نشانی داریم چگونه می توانیم چشم بر این فضاها و حقایق جامعه ببندیم و متکبرانه و از دور فقط اعلام همبستگی کنیم.
رفقا و همکلاسیها
ما هم مانند خیلیهای دیگر دانشجویان چند درصد برتر کنکور بودیم و موقعیتی فرادست نسبت به آنان که حتی امکان تحصیل هم نداشتند در دست داشتیم. ما توان این را داشتیم که مسیر زندگی شخصی خود را به گونه ای دیگر رقم بزنیم .اما فهمیدیم که سعادت ما به دیگرانی در جامعه گره خورده است که لذت همنشینی با آنها از سالها سر کردن در مراکز اداری و دانشگاهی لذت بخشتر است. هر چند شاید این کامیابی برای برخی معنادار نباشد.
رفقا و دوستان ما عهدی داشتیم برای ساختن فردایی بهتر و جامعهای سالم که با هیچ حکمی به تعلیق نمیآید. عهد ما مجوز ذاتی انسان برای زیستن و فعالیت در عرصه هستی است.