پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳ | 25 - 04 - 2024

Communist party of iran

بیانیه‌ی سیاسی مصوب کنگره‌ی سیزدهم حزب کمونیست ایران در مورد اوضاع سیاسی ایران: ایران آبستن انقلاب


کنگره‌ی سیزده حزب


انحطاط سرمایه‌داری

سرمایه‌داری به‌مثابه یک نظام اجتماعی در ایران نیز در نتیجه­ی بحران ساختاری و تناقضات درونی خود با شکست و درماندگی روبرو شده است. این بحران ساختاری در ناتوانی سرمایه‌داری ایران در بازتولید گسترده و رکود تولید صنعتی، حجم عظیم نقدینگی بحران­زا و فرار سرمایه، بحران تحقق ارزش، انتقال سرمایه‌ها به روند سرمایه‌ی مالی و سوداگری و رکود سرمایه­گذاری در حوزه تولیدات کشاورزی و مواد غذایی به دلیل سیاست­های ویرانگر زیست محیطی و ورشکستگی بانک­ها و مؤسسات مالی خود را بروز داده است.

رژیم جمهوری اسلامی که طی سه دهه­ی گذشته با تکیه بر یک قانون کار ضدکارگری، با خارج کردن بخش­های وسیعی از کارگران از شمول همین قانون کار، با تحمیل دستمزدهای چند مرتبه زیر خط فقر و با سرکوب اعتصابات و اعتراضات و محروم کردن کارگران از حق تشکل­یابی مستقل و در واقع با تأمین نیروی کار ارزان، موجبات انباشت گسترده سرمایه­داری ایران را فراهم آورده بود، اکنون اوج درماندگی خود را در کنترل این بحران نشان داده است. حکومت اسلامی به‌عنوان یک حکومت سرمایه‌داری مذهبی نه فقط قادر نیست که بحران اقتصادی سرمایه­داری ایران را کنترل کند، بلکه خود عامل اصلی گسترش و تعمیق این بحران است. رژیم اسلامی نه‌تنها نتوانسته شرایط لازم ادغام اقتصاد ایران در بازارهای رقابت جهانی، جذب سرمایه و تکنولوژی کشورهای پیشرفته و رفت و آمد آزاد سرمایه و مبادله آزادانه کالاهای تولید شده را تأمین کند، بلکه با ساختارهای ایدئولوژیک، حقوقی، اداری و سیاسی و سیاست‌های ماجراجویانه و برتری‌طلبانه­اش در سطح منطقه، بحران سرمایه­داری ایران را عمیق‌تر کرده است.


مداخله­ گری­های رژیم جمهوری اسلامی در کانون­های بحران خاورمیانه به منظور کسب موقعیت برتر در دوره‌ی ضعف رهبری آمریکا و تجدید آرایش امپریالیستی منطقه، هم به‌عنوان ارکان یک استراتژی “تعرض بازدارنده” و هم به‌عنوان راهی برای برون رفت از بن­بست اقتصادی، با شکست روبرو شده است. با بن­بست این استراتژی، افق برون‌رفت از بحران اقتصادی برای رژیم جمهوری اسلامی بیش از هر زمان دیگری تیره و تار شده است. این بحران­ها و ناکامی­ها بر متن تداوم بحران جهانی سرمایه­داری، بحران در مناسبات منطقه­ای و بین­المللی رژیم و تشدید تحریم­ها و نیز پیامدهای فاجعه بار شیوع گسترده ویروس کرونا، و فساد نهادینه شده، اقتصاد بحران زده ایران را در معرض فروپاشی قرار داده است.


نشانه‌های گندیدگی و انحطاط سرمایه‌داری ایران و پیامد ویرانگر سیاست‌های اقتصادی نئولیبرالی و فساد و رانت‌خواری تحت حاکمیت جمهوری اسلامی، همه‌جا چهره‌ی کریه و ضد‌انسانی خود را نشان داده است. اجرای برنامه‌های نئولیبرالی، خصوصی‌سازی‌ها، تشدید استثمار و بیکارسازی، کالایی شدن آموزش و پرورش، بهداشت و درمان و سایر خدمات اجتماعی و محرومیت شمار هرچه بیشتری از مردم در دسترسی به این خدمات اولیه در جامعه، بحران‌های زیست‌محیطی و نیز گسترش حاشیه‌­نشینی با پیامدهای ویرانگر آن؛ وضعیت فاجعه ‌باری را به طبقه‌ی کارگر، تهی­دستان و توده­های سراسر ایران تحمیل کرده است. دستمزدهای چند مرتبه زیر خط فقر، نپرداختن به ‌موقع همین دستمزدها، گسترش شرکت­های پیمان­کاری، تورم و گرانی و سقوط قدرت خرید کارگران و حقوق ‌‌بگیران جزء، زندگی بسیاری از خانواده‌های کارگری و محروم جامعه را به تباهی کشانده است. تشدید استثمار در شرایط فقدان وسائل ایمنی، محیط‌های کار را به­شدت ناامن کرده است. سایه­ی هیولای بیکاری و رواج قراردادهای موقت و سفید امضا هرگونه امنیت شغلی را از کارگران سلب کرده است. بر بستر این فقر و فلاکت اقتصادی و ناامنی اجتماعی، پدیده­ی کودکان کار و خیابان، اپیدمی اعتیاد و رواج تن ‌فروشی و گسترش دیگر آسیب‌های اجتماعی که میلیون‌ها خانواده را در دام خود گرفتار ساخته‌اند؛ زندگی را برای کارگران و لایه­های آسیب‌پذیر جامعه به مرز غیر‌ قابل تحملی رسانده است. در مقابل، باندهای حکومتی و وابستگان به آنها با ثروت‌های بادآورده ناشی از رانت‌های قدرت، زندگی افسانه‌­ای برپا کرده و در ناز و نعمت به‌سر می‌برند. تحت این شرایط، قدرت و ثروت‌ هر چه عظیم‌تری در دست اقلیت کوچکی از سرمایه‌داران، مقامات حکومتی، آقازاده‌ها و سرداران سپاه تمرکز یافته، فاصله­ی طبقاتی عمیق‌تر شده و توده‌های هر چه بیشتری از اقشار پایین و حتی میانی جامعه به زندگی زجرآوری در پایین‌تر از خط فقر پرتاب شده­اند.


موقعیت رژیم جمهوری اسلامی

رژیم جمهوری اسلامی به‌عنوان مظهر قدرت طبقه سرمایه­دار ایران نمی‌تواند به شیوه­ی سابق به حاکمیت خود ادامه دهد. با توجه به بحران همه جانبه­ای که این رژیم به آن گرفتار آمده و فقدان هر گونه  چشم­اندازی جهت کنترل بحران اقتصادی و پایان­یابی ابعاد فقر و فلاکتی که به مردم تحمیل کرده و نظر به این واقعیت که دستگاه روحانیت و ایدئولوژیک رژیم هم در مشروعیت‌بخشی به این وضعیت به بن­بست رسیده­اند، سران رژیم برای مقابله با روند رو به رشد مبارزات کارگری و جنبش­های اعتراضی به ناگزیر می‌بایست شیوه­ی حاکمیت خود را تغییر دهند. کادر رهبری سپاه پاسداران و هسته اصلی قدرت، این­بار بیش از پیش نظارت استصوابی شورای نگهبان و ولایت فقیه را در خدمت تمرکز قدرت و یکدست کردن قوای قضائیه، مقننه و مجریه برای بازسازی “اقتدار” رژیم به‌کار گرفتند. حذف اصلاح­طلبان و اعتدال‌گرایان در جریان انتخابات مجلس یازدهم و سپس برگماری ابراهیم رئیسی به‌عنوان رئیس جمهور و مجموعه­ای اقدامات برای تجدید کنترل ساختار قدرت دولتی بطور نمادین نشانه این واقعیت است که رژیم جمهوری اسلامی برای بقاء خود استراتژی سرکوب عریان‌تر و گسترده­تری را در پیش گرفته است.


اصلاح­طلبان حکومتی که موقعیت خود را در بوروکراسی دولتی از دست داده و توان آن را ندارند تا مانند گذشته از توزیع رانت­های شغلی و فرصت­های سودآور اقتصادی و سیاسی بهره­مند شوند، در وضعیت بحرانی و دشواری قرار گرفته‌اند. پایه‌ی اجتماعی این جریان مدت‌ها است مسیر تجزیه را در پیش گرفته است. لایه­ی بالایی اصلاح‌طلبان حکومتی که هیچ‌گاه امید بازگشت به حلقه‌ی قدرت را از دست نداده­اند با مد نظر قرار دادن موازنه­ی قوا در شرایط کنونی و مخاطراتی که کل نظام جمهوری اسلامی را تهدید می‌کند، عمدتاً به استراتژی تمرکز قدرت اجرائی در دست اصول‌گرایان و سپاه پاسداران گرویده‌اند. لایه­هایی از “طبقه متوسط” و هواداران اصلاح‌طلبان حکومتی در بیرون از دایره­ی قدرت، که خود را حافظ وضع موجود می‌دانستند بعد از شکست­های پی‌درپی اصلاح‌طلبان حکومتی، به آن بخش از اپوزیسیون سکولار بورژوائی خارج از حکومت گرایش پیدا کرده‌اند که در ضدیت با انقلاب، خواهان گذار مسالمت‌آمیز از جمهوری اسلامی هستند. آن بخش از توده­های مردم هم که به پیروی از اصلاح­طلبان حکومتی به ایجاد تغییر از طریق مکانیسم­های انتخاباتی و مراجعه به صندوق­های رأی خوش باور بودند، تحت تأثیر تحولات چند سال گذشته بویژه خیزش­های دی ماه ۹۶ و آبان ۹۸ به‌کلی از آن‌ها بریده و به جنبش­های اعتراضی جاری پیوسته­اند. این تحولات باعث ریزش هر چه بیشتر پایه‌های اجتماعی رژیم اسلامی شده است.


رژیم جمهوری اسلامی از آن‌جا که در پاسخ‌گویی به مطالبات و نیازهای اولیه طبقه کارگر و اقشار فرودست جامعه و مهار خیزش­ها بیش از پیش ناتوان و درمانده شده، مناسبات آن با مردم بر سرکوب بی­امان استوار شده است. این تحولات در شرایطی است که حربه سرکوب نیز کارائی گذشته را از دست داده است. با خارج شدن اصلاح­طلبان حکومتی از دایره­ی قدرت، یکی از سپرهای دفاعی رژیم از بین رفته و ضربه‌پذیرتر شده است. از سوی دیگر حکومت اسلامی با عمیق­تر شدن بحران ایدئولوژیک روبرو است. نه‌تنها تلاش­های این رژیم برای رواج اعتقادات دینی و مذهبی و مقید نمودن شهروندان به رعایت آن‌ها، با شکست مواجه شده است، بلکه نفرت عمومی مردم از دستگاه روحانیت و رویگردانی آنان از خرافات مذهبی و باورهای دینی و مساجد و حسینیه­ها و به تبع آن بیزاری و نفرت از هر جریان و نیروی سیاسی مذهبی، به یکی از ویژه­گی­های بالنده‌ی جامعه ایران تبدیل شده است. افزون بر این فاکتورها، از آن‌جا که زیر فشار تحریم­های فلج‌کننده‌ی بین‌المللی، اقتصاد ایران در معرض خطر فروپاشی قرار گرفته، رژیم راهی جز سازش در برابر فشارهای ایالات متحده آمریکا ندارد. اما با سازش رژیم و احیای برجام بحران بیکاری و فقر و فلاکت اقتصادی ادامه خواهد یافت و گشایشی در زندگی مردم ایجاد نخواهد شد، در حالی که این سازش برای رژیمی که شعار ضدیت با آمریکا را به بخشی از هویت سیاسی، ایدئولوژیک و مشروعیت خود تبدیل کرده شکست بزرگی خواهد بود و “اقتدار” آن را بیش از پیش تضعیف خواهد کرد و توازن قوا را باز هم به سود مبارزات کارگری و توده‌ای تغییر خواهد داد. علاوه بر این‌ها بلندپروازی­های منطقه‌ای رژیم جمهوری اسلامی و مداخله‌گری­های نظامی آن در کانون­های بحران به دلیل ناخوانائی با بنیه اقتصادی ضعیف آن و همچنین به دلیل مواجه شدن این سیاست­ها با خیزش­ها و اعتراضات توده­ای در عراق و لبنان که آشکارا جهت‌گیری ضدیت با جمهوری اسلامی داشتند با موانع جدی روبرو شده است.


یکی دیگر از میدان­های بروز درماندگی و استیصال رژیم، مقابله با بحران کرونا بوده است. رژیم با پنهان‌کاری، دروغ‌پردازی و عدم اطلاع‌رسانی درست، بی­توجهی آشکار به رعایت استانداردهای علمی و بهداشتی بین­المللی، عدم تأمین امکانات و تجهیزات پزشکی لازم، عدم وجود یک زیرساخت بهداشتی و درمانی کارا و نابودی و غارت ثروت بیمه­های تأمین اجتماعی کارگران و امنیتی کردن عرصه اطلاع‌رسانی، خود به عامل اصلی شیوع گسترده این پاندمی مرگ­آور نه‌تنها در ایران، بلکه در خاورمیانه و جهان تبدیل شد. در ایران، ضعف شدید زیرساخت‌های بهداشتی، فساد و دزدی­های نهادینه شده در دستگاه حاکم، شانه خالی کردن دولت در قبال مسئولیت­های اجتماعی و دروغ‌پردازی­های پی‌درپیِ سران حکومتی، جامعه را در زمینه­ی مهار این بحران با یک فاجعه انسانی روبروکرد. در چنین شرایطی تلاش بی­وقفه و از خودگذشتگی ستودنی کادر درمانی اعم از پزشکان، پرستاران و سایر کارکنان بخش­های درمانی برای نجات جان مردم نتوانست از ابعاد فاجعه­بار شیوع و کشتار این ویروس جلوگیری کند. این بحران و توسل سران رژیم به خرافات مذهبی، تکثیر و راه‌اندازی اما‌م‌­زاده‌‌ها، زیارتگاه‌ها، تبلیغات عقب مانده دستگاه روحانیت در بهره‌برداری از احساسات و باورهای عقب‌مانده‌ی مذهبیِ مردم به سود فساد اقتصادی و درآمدهای کلان انحصار داروها و واکسن­های خارج از استاندارهای علمی، ضربه‌ی دیگری به پایه­ی ایدئولوژیک رژیم اسلامی وارد آورد. همچون دیگر نقاط دنیا، بحران مرگ‌بار کرونا در ایران نیز با روشنی هر چه تمام‌تر ضدیت حاکمیت نظام سرمایه‌داری با منافع بشریت و دشمنی با تأمین رفاه و سلامت انسان‌ها را به نمایش گذاشت.


یکی از تحولات سیاسی دیگر که “اعتبار” و “مشروعیت” رژیم را حتی در صفوف طرفدارن حکومت زیر سؤال برد، نمایش انتخابات­ مجلس یازدهم و ریاست جمهوری بود. این “انتخابات” حتی به روایت خودی­های رژیم، سوت و کورترین انتخابات سراسر­ عمر جمهوری اسلامی به شمار می‌آیند. عدم شرکت اکثریت قاطع واجدان شرایط در این انتخابات­ها نشان داد که پایگاه اجتماعی رژیم حتی در میان آن بخش از لایه­های میانی و حتا بالایی “طبقه متوسط” که خواهان حفظ وضع موجود بودند به شدت ریزش پیدا کرده است. توده­های به جان آمده مردم در ادامه خیزش­ها و اعتراضات خود بار دیگر نشان دادند که نه‌تنها امیدی به اصلاح رژیم و بهبود زندگی خود از طریق صندوق آرا ندارند، بلکه برای رسیدن به مطالباتشان عزم جزم کرده­اند که از جمهوری عبور کنند. اگر انتخابات مجلس یازدهم و انتخابات ریاست جمهوری برای توده­های به جان­ آمده، فرصتی بود که نمایش مشروعیت ادعایی حکومت اسلامی را قاطعانه به شکست کشانده و بحران مشروعیت رژیم را تشدید کنند، اما برای کادر رهبری سپاه پاسداران و حلقه‌ی بیت رهبری که از روند این تحولات آگاه و نگران هستند مقطعی بود تا با حذف کامل اصلاح‌طلبان حکومتی و حتی “اعتدال‌گرایان”، از آن برای تجدید آرایش سیاسی و فشرده‌تر کردن و یکدست کردن صفوف خود نهایت بهره را ببرند.


موقعیت طبقه کارگر

رشد و گسترش سرمایه‌داری در ایران طی سه دهه­ی اخیر و تداوم روند صنعتی شدن، موقعیت طبقه کارگر و جنبش این طبقه را نیز دگرگون کرده است. ادامه روند صنعتی شدن، شمار کارگران شاغل در واحدهای صنعتی و خدماتی را چند برابر کرده و موقعیت‌شان در تولید و بازتولید اجتماعی را بیش از پیش تثبیت کرده و سطح خواست­های آنان را بالا برده است. بازتاب این تحولات خود را در رشد و گسترش اعتصابات و اعتراضات روزمره­ی کارگران نشان داده است. به طوری که طی بیش از یک دهه و نیم گذشته بخش قابل توجهی از کارخانه­ها و مراکز بزرگ تولیدی و خدماتی به کانون گرم اعتراضات و اعتصابات کارگری تبدیل شده­اند. روند رو به رشد مبارزات کارگری در یک دهه و نیم گذشته، اعتصابات شکوهمند کارگران هفت‌تپه و فولاد اهواز، هپکو، آذرآب، اعتصاب سراسری کارگران راه آهن، اعتصاب سراسری کارگران نفت و گاز و پتروشیمی، اعتصاب کارگران معادن، اعتصابات و اعتراضات سراسری معلمان و بازنشستگان، اعتراضات کارگران شهرداری­ها نشانه‌ی پا به میدان گذاشتن نسل جدیدی از رهبران، فعالین و پیشروان کارگری است که در سازماندهی و هدایت این اعتصابات و اعتراضات نقش انکارناپذیری داشته‌اند. درهم آمیختن مطالبات اقتصادی و سیاسی در جریان این مبارزات بیانگر موقعیت امیدوارکننده­ای است که جنبش کارگری ایران به آن دست یافته است.


روند رو به گسترش مبارزات طبقه کارگر در این مدت، هر چند یک جنگ فرسایشی با نتایج محدود اقتصادی و سنگربندی در برابر تعرض همه جانبه کارفرمایان و دولت بود، اما دستاوردهای بزرگی برای طبقه کارگر به همراه داشته است. این مبارزات و این جنبش طبقاتی، طبقه‌ی کارگر را به لحاظ آگاهی و رویکردهای مبارزاتی در موقعیت جدیدی قرار داده است. طبقه کارگر ایران با این مبارزات و با برپا کردن یک جنبش عظیم مطالباتی نشان داد که نه تنها توده­ای سرخورده و بی افق نیست، بلکه می‌تواند کل فضای سیاسی جامعه را تحت تأثیر قرار دهد. طبقه کارگر ایران در جریان این مبارزه فعال اقتصادی که خصلتی سیاسی داشته است بیش از هر مقطع تاریخی دیگری هویت‌یابی طبقاتی را در میان صفوف خود گسترش داده است. این جنبش اعتراضی و اعتصابی نشان داد که طبقه کارگر، به تغییر و دگرگونی امید بسته و همین افق به فردایی روشن زمینه­های بسیار مناسبی را برای رشد و پیشروی جنبش سوسیالیستی این طبقه فراهم آورده است. اعتراضات و اعتصابات قدرتمند کارگران نیشکر هفت تپه، فولاد اهواز، هپکو، آذرآب و کارگران صنایع نفت و گاز و پتروشیمی و مقاومت‌های پرشور آنان در برابر توطئه‌های کارفرمایان و دستگاه سرکوب رژیم، علاوه بر اینکه گام‌های مهمی را در سیر مقاومت و پیشروی جنبش کارگری ایران به ثبت رساند، در همان حال توجه عمومی جامعه را به کارگران و مبارزات پیشرو و حق‌طلبانه­ی آنان نیز جلب نمود. طنین فریاد و شعار «نان، کار، آزادی، ادارۀ شورایی» در صفوف مبارزه­ی متحدانه­ی این کارگران و پژواک­های آن در جامعه، به روشن‌ترین وجهی حقانیت مبارزۀ رهایی‌بخش طبقۀ کارگر و نقش آن در ارتقای سطح مبارزه­ی عمومی و لزوم کسب رهبری اجتماعی این مبارزات توسط طبقۀ کارگر را نشان داد. طبقه کارگر فقط با این بستر مبارزاتی، چشم­انداز روشنی در زمینه برپائی تشکل‌های طبقاتی و توده‌ای خود و متحد کردن کارگران در این تشکل­ها برای مقابله با تعدیات طبقه­ حاکم و نیز جلوگیری از تبدیل کردن کارگران به ابزارهای بی‌تفاوت در پیش روی خود قرار داده است. اگر چه در مسیر کسب این دستاوردها کارگران از کار اخراج شده­اند، گرسنگی کشیده­اند، شلاق خورده­اند، رهبرانش به زندان و شکنجه و مرگ محکوم شده‌اند، اما طبقه کارگر در این کارزار نسل جدیدی از رهبران میدانی و سازمانده و آگاه خویش را در دامن خود پرورش داده و با سربلندی موانع و دشواری­های موجود را به چالش کشیده است.


تداوم روند رو به گسترش اعتصابات و اعتراضات کارگران و در مراکز بزرگ تولیدی و نقش فعالین و پیشروان کارگری در رهبری این اعتراضات که با ده­ها رشته با تهی­دستان حاشیه شهرها پیوند دارند، نقش قاطعی در ایجاد زمینه­های ذهنی برپائی خیزش­های دی ماه ۹۶ و آبان ۹۸ ایفا کرد. این خیزش­ها به نوبه­ی خود، توازن قوا را به گونه­ی چشمگیری به سود جنبش کارگری تغییر دادند.


خیزش آبان ماه ۱۳۹۸ و گسترش صاعقه‌آسای موج خروشان آن به بیش از صد و پنجاه شهر ایران در ادامه خیزش دی ماه ۹۶ و بر متن تشدید بحران سرمایه‌داری ایران و پیامدهای ویرانگر آن و روند رو به گسترش اعتصابات و اعتراضات کارگری و جنبش‌های اعتراضی به وقوع پیوست. تجربه خیزش سراسری آبان ماه و حضور جوانان و تهی­دستان شهری به ویژه زنان پیشتاز در این اعتراضات و همبستگی شورانگیز آنان در رویارویی با نیروهای سرکوبگر نشان‌دهنده‌ی آن بود ترسی که حکومت به پشتوانه­ی ماشین سرکوب در دل­ها افکنده بود جای خود را به خشم و همبستگی و مقاومت داده است. با خیزش آبان ماه، به گفتمان “گذار مسالمت‌آمیز” و “ضدیت با انقلاب” تحت عنوان “مرزبندی با خشونت” ضربه کاری وارد آمد. استراتژی سیاسی و راهکار آن بخش از اپوزیسیون بورژوایی تحت عنوان “برگزاری رفراندوم قانون اساسی”، “برگزاری انتخابات آزاد”، برای نقل و انتقال قدرت از بالای سر توده­ها بیش از پیش رنگ باخت. این خیزش سراسری دوباره زمین را برای رشد مبارزات اقتصادی و سیاسی کارگران و جنبش­های اعتراضی شخم زد و تقویت کرد. این خیزش نیز مانند خیزش دی ماه ۹۶ گسترش مبارزات کارگران و حرکت­های اعتراضی را در پی داشت و نشان داد که این برآمدها و موج­های جوشان مبارزه سیاسی چگونه به محرک­های نیرومندی برای مبارزه اقتصادی و سیاسی تبدیل شده و میل درونی کارگران را برای مبارزه شدت بخشیده‌اند.


طبقه کارگر به دلیل ضعف سازمانی و نبود رهبری سراسری نتوانست در هنگامه این خیزش‌های سیاسی با اعتصابات سراسری خود ماشین سرکوب جمهوری اسلامی را زمینگیر کند و ادامه این خیزش­ها را تضمین نماید. این دو خیزش به مانند دو تجربه‌‌ی عینی و دو آزمون اجتماعی نشان دادند که جنبش کارگری ایران به لحاظ سازمانیابی برای رهبری جنبش­های اعتراضی در جامعه و تأمین رهبری بر جنبش­های پیشرو اجتماعی هنوز آمادگی لازم را ندارد. اما به رغم این کاستی ها اعتصابات و اعتراضات کارگری در ماه‌های اخیر و به‌ویژه آغاز اعتصاب سراسری کارگران صنایع نفت و پتروشیمی درست یک روز بعد از پایان نمایش انتخاباتی و بیرون آوردن نام ابراهیم رئیسی از صندوق آراء به‌عنوان نماد استراتژی گسترش سرکوب، نشان داد که کارگران ایران نه تنها مرعوب سرکوب­های خونین رژیم نشده‌اند، بلکه عزم کرده­اند تا با عبور از سد سرکوب به زندگی به روال گذشته پایان دهند. طبقه کارگر با اعتصابات پی در پی خود فضای سیاسی جامعه تحت تأثیر قرار داده و با برجسته کردن گفتمان طبقاتی افسانه‌پردازی در مورد نقش “طبقه متوسط” را به حاشیه راند.


رشد اعتصابات و اعتراضات کارگری در همان‌حال بستر بسیار مناسبی را برای سازمانیابی­ طبقه کارگر و غلبه بر این ضعف و کاستی تاریخی فراهم آورده است. سازمان­های توده‌ای و طبقاتی کارگران محصول مبارزه طبقاتی کارگران هستند. اعتصاب که ابزار مبارزه دسته جمعی کارگران و مدرسه­ای برای آموزش طبقه کارگر و پیشروانش در مبارزات سرنوشت‌سازی است که پیش روی دارد، در همان‌حال وسیله و مکانیسمی است که کارگران از طریق آن به ضرورت سازمانیابی پی می­برند. کارگران هفت‌تپه در دل مبارزات و اعتصابات شکوهمند خود با برگزاری مجامع عمومی به‌عنوان پایه­ی سازمانیابی شورایی، با دخالت دادن مستقیم کارگران در تصمیم گیری­ها، با انتخاب نمایندگان خود برای پیگیری خواسته­های‌شان، نشان دادند که ایجاد شوراهای کارگری امری ضروری و ممکن است.


همین روند تاکنونی مبارزات کارگری نشان می‌دهد که جنبش کارگری در سیر تحولاتی که پیشاروی جامعه قرار دارد آگاهانه‌تر حرکت خواهد کرد. این بار و در هر برآمد توده‌ای، جنبش کارگری نه حول مطالبات مبهم، بلکه با خواست‌ها و مطالبات مستقل و مشخص طبقاتی خود به میدان می‌آید. در روند این مبارزات از آنجا که میان مبارزه اقتصادی و مبارزه سیاسی کارگران ارتباط دیالکتیکی و تأثیر متقابلی وجود دارد، مبارزه اقتصادی کارگران عملاً با مبارزات سیاسی آنان در هم آمیخته می‌شود. کارگرانی که اکنون به رغم قانون دستمزد وزارت کار رژیم سرمایه، مطالبه ۱۶ میلیون تومان در ماه را مطرح می­کنند، کارگرانی که سیاست خصوصی‌سازی یعنی یکی از سیاست­های نئولیبرالیِ کلان رژیم را به چالش می‌کشند، کارگرانی که خواست حق آزادی ارگان­های مستقل کارگری را مطرح می‌کنند، معلمانی که خواست تحصیل و بهداشت رایگان را در سرلوحه خواسته­های خود قرار داده‌اند، عملاً مرزهای مبارزه اقتصادی را پشت سر گذاشته و مطالبات‌شان با مبارزه سیاسی و طبقاتی در هم آمیخته است.


جنبش زنان

در ایران حضور چشمگیر زنان در بازار کار غیر رسمی، روی‌آوری آنان به تحصیلات عالی و نیز حضور خلاق و توانمند آنان در عرصه‌های مختلف حیات اجتماعی و مبارزه، بر متن تحولات اقتصادی و اجتماعی چند دهۀ اخیر،‌ زمینه‌های عینی تحول جنبش زنان را هم فراهم آورده است. اگر چه زنان خانه­دار کارگری که زیر ستم دوگانه‌ی جنسیتی و طبقاتی به کار بدون دستمزد در خدمت سرمایه به شدت استثمار می‌شوند، اما شرایط فلاکت‌باری که خانواده‌های کارگری و کم‌درآمد در آن قرار گرفته‌اند، شمار بیشتری از زنان را از کنج خانه بیرون آورده و به بازارهای کار و تحمیل شرایط توان‌فرسا و استثمار شدید روانه کرده است. شدت بالاتر استثمار نیروی کار زنان، وجود قوانین ضدانسانی و اسارت‌بار حکومتی علیه زنان، خشونت و تحقیر و تبعیض علیه آنان در محیط خانواده، در جامعه و محیط کار، بازتاب خود را در حضور و ایفای نقش هرچه بیشتر زنان در صف مبارزه علیه وضع موجود نشان داده است. زنان در صف مبارزۀ‌ کارگران، به‌ویژه در صف مبارزۀ سراسری معلمان به‌عنوان بخش عظیمی از طبقه کارگر، در صف مبارزۀ بازنشستگان، در صف مبارزۀ دانشجویان، در مبارزۀ تهی­دستان حاشیۀ شهرها، در صف مبارزه و اعتراضات توده‌ای علیه رژیم اسلامی به ویژه در خیزش‌های سراسری دی و آبان، در صف مبارزه علیه نابودی محیط زیست و بی‌آبی، در عرصه‌های مختلف جنبش انقلابی کردستان، در عرصۀ مقاومت در درون زندان‌ها و شکنجه‌گاه‌ها، در کارزار به شکست کشاندن نمایش انتخاباتی رژیم؛ در همه‌جا در خط مقدم مبارزه قرار دارند و نمونۀ جسارت انقلابی و سرسختی در پیگیری خواست‌های بر حق خود هستند. مقاومت و مبارزۀ زنان در برابر قوانین تبعیض‌آمیز و ارتجاعی رژیم اسلامی، شکست‌های بزرگی را به این رژیم تحمیل کرده است. اعتراض زنان علیه حجاب اسلامی، یک تعرض سیاسی به رژیمی است که قوانین زن‌ستیزانه را به بخشی از هویت سیاسی و ایدوئولوژیک خود تبدیل کرده است. مبارزه زنان در این عرصه و بازتاب گسترده‌ی آن در سطح داخلی و بین‌المللی، نشان داد که تعرض جنبش زنان به قوانین و سیاست‌های ارتجاعی و اسارت‌آور حکومت اسلامی تا چه اندازه از مقبولیت اجتماعی برخوردار است. حضور چشمگیر زنان در این میدان‌های نبرد، تأثیر‌گذاری و نقش آنان‌ در هرگونه تحول و دگرگونی سیاسی و اجتماعی را بیش از پیش نمایان ساخته است و بیانگر این واقعیت است که جنبش‌های اجتماعی و حرکت‌های آزادی‌خواهانه در جامعه بدون حضور و شرکت توده‌ای زنان نمی‌توانند پیشروی و پیروزی خود را تضمین کنند. حضور پرشور زنان در این نبردها نشان می‌دهد که زنان، فقط قربانیان نابرابری و آپارتاید جنسیتی نیستند، بلکه در همان‌حال چالشگران فعال مناسبات طبقاتی‌ و اجتماعی حاکم و بخشی از آن موج عظیم و بنیان‌کنی هستند که در راه است.


شرط پیشروی جنبش رهائی زنان، توده­ای‌تر شدن و اجتماعی‌تر شدن هر چه بیشتر آن است. برای تبدیل شدن جنبش زنان به یک جنبش قدرتمند توده­ای و اجتماعی، ضرورت دارد توده میلیونی زنان کارگر و زحمتکش به میدان مبارزه آیند. حضور چشمگیر زنان در پیشاپیش اعتصابات و اعتراضات سراسری معلمان و بازنشستگان، حضور آنان در خیزش­های توده‌ای نشان می‌دهد که این امر امکان‌پذیر است. برای انجام این امر بیش از پیش باید بر استقلال اقتصادی زنان و بر خواسته­های رفاهی و برابری­طلبانه آنان تأکید کرد و مسیر تحقق این خواسته‌ها را نشان داد. در چنین مسیری طبقه کارگر بنا به ماهیت خواسته‌هایی که دارد و از آنجا که اکثریت زنان را زنان کارگر و زحمتکش تشکیل می‌دهند، متحد استراتژیک جنبش زنان است. در روند این مبارزه زنان در همان‌حال که در محیط­های کار و زندگی همراه با مردان در تشکل­های مختلف طبقاتی و سیاسی متشکل خواهند شد، لازم است به منظور هر چه توده­ای‌تر شدن جنبش رهائی زن، در ابعاد وسیع­تری ارگان‌های رادیکال و پیشرو زنان را سازمان داد. حزب کمونیست ایران باید نقش فعالی در کمک و حضور در این سازمانیابی­ها و ایجاد این تشکل‌ها داشته باشد.


جنبش دانشجویی

جنبش دانشجویی در این دوره بنابر دو عامل عینی و ذهنی در جهت همگرایی هر چه بیشتر با جنبش کارگری و اعتراضات سایر فرودستان سمت­گیری کرده است. در شرایط کنونی افزایش شدید نرخ بیکاری فارغ التحصیلان دانشگاهی و ناگزیری بسیاری از دانش‌آموختگان مؤسسات آموزش عالی به روی­آوری به مشاغل موقتی، کم ‌درآمد، حتی به کارهایی مانند کولبری، سوخت‌بری و دستفروشی و بی‌نیاز از تخصص ‌و با نرخ بسیار بالای استثمار موقعیت عینی آنان را تغییر داده است. به دلیل همین تغییرات عینی در موقعیت کار و زندگی دانشجویان نه‌تنها به دلایل آرمان‌خواهانه بلکه به دلیل تجربه زندگی هم بیشتر به همگرایی با اعتراضات فراگیرتر طبقات و افشار محروم، کارگران، معلمان، پرستاران و بازنشستگان و … سمت‌وسو پیدا کرده‌اند. اکنون اگر بخش رادیکال و پیشرو جنبش دانشجویی با عبور از قالب‌ها و چارچوب‌هایی که اصلاح‌طلبان حکومتی پیش پای جنبش­های اجتماعی می­گذاشتند و با گسست کامل از استراتژی آنان، وارد فاز نوینی شده و با تشدید مبارزه علیه خصوصی‌سازی‌ها، کالایی کردن آموزش عملاً در تقابل با ایدئولوژی نئولیبرالی اصلاح‌‌طلبان قرار گرفته است، اما هنوز بخشی از دانشجویان مانند “دانشجویان عدالت‌خواه” با رویکرد به طبقات بالا و متوسط جامعه به‌عنوان ابزار دست ارگان‌های امنیتی حکومت اسلامی برای به بیراهه بردن جنبش دانشجویی عمل می­کنند. اگر بخش رادیکال جنبش دانشجویی در دانشگاه‌های مختلف با جهت‌گیری‌های روشن سیاسی و طبقاتی و در همبستگی با اعتراضات سراسری تهی­دستان شهری و اعتصابات و اعتراضات شکوهمند کارگران، از جمله معلمان و دفاع از خواسته‌ها و مطالبات آنان، و همچنین افشای نیروهای اپوزیسیون بورژوایی رژیم و مرزبندی با آنان، تلاش می کنند، جریان ارتجاعی نیز برای به بیراهه بردن و شکست جنبش­های اجتماعی از هیچ تلاشی فروگذار نمی‌کند.


جنبش انقلابی کردستان

کردستان به‌عنوان یکی از کانون­های مهم نبرد علیه جمهوری اسلامی در سال‌های اخیر نیز با حضور در عرصه­های مختلف مبارزه به اشکال مختلف همبستگی خود را با جنبش­های اعتراضی سراسری نشان داده است. حضور چشمگیر مردم شهرهای کردستان در خیزش انقلابی آبان ۹۸ به رغم تلفات سنگینی که دادند، برپائی کمیته محلات و نهادهای همیاری با مردم در مقابله با بحران کرونا در برخی از شهرها و روستاهای کردستان؛ همراهی و همگامی با اعتصابات و اعتراضات سراسری معلمان و بازنشستگان در ایران، اعتراض علیه بگیر و به‌بندها و اعدام زندانیان سیاسی، اعتراض خیابانی علیه تخریب محیط زیست، اعتراض علیه کشتار کولبران، به کار گرفتن ابتکارات توده­ای برای ممانعت از اجرای مجازات اعدام، برپائی مراسم و آکسیون­های ۸ مارس و اول ماه مه همچنان ظرفیت­های یک جنبش پیشرو و انقلابی را برای تأثیرگذاری بر روند رویدادها در سطح سراسری حفظ کرده است. کارگران و مردم زحمتکش کردستان موتور و نیروی محرکه این اعتراضات بوده‌اند. این اعتراضات و نمودهای آن در همبستگی با جنبش سراسری نشان می‌دهد که جریان رادیکال و سوسیالیستی در جامعه کردستان از چه ظرفیت­هایی برای عمیق‌تر کردن و گسترش پیوند جنبش انقلابی کردستان با جنبش کارگری و دیگر جنبش‌های پیشرو اجتماعی در سطح سراسری برخوردار است.

***


مختصات اوضاع سیاسی کنونی ایران

بحران ساختاری سرمایه­داری ایران و تنزل موقعیت آن در بازار سرمایه­داری جهانی درآمیخته با رانت‌خواری و فساد نهادینه شده در سراسر ارکان حکومت و تأثیرات ویرانگر آن بر کار و زندگی کارگران و زحمتکشان ایران و روند رو به گسترش اعتصابات و اعتراضات کارگری در سال‌های اخیر نقش مؤثر و غیر قابل انکاری در فراهم آوردن زمینه‌های عینی و پیش شرط‌های اقتصادی و اجتماعی یک موقعیت انقلابی ایفا کرده است. همچنین خیزش­های سراسری دی‌ماه ۹۶ و آبان ۹۸ که بر بستر این اوضاع به وقوع پیوستند با وضوح تمام نمایانگر این است که پیش­شرط­های اقتصادی و اجتماعی لازم برای یک موقعیت انقلابی در ایران وجود دارد و روز به روز زمینه­های عینی آن تشدید می‌شود. حجم مبارزات کارگری و روند تکاملی آن و نیز اثرات متقابل این مبارزات در تقویت روند اعتراضات عمومی در جامعه، نشان می‌دهد وارد شدن جامعه به موقعیت انقلابی، يک پديدۀ ناگهانى نخواهد بود.


همان زمینه­های اقتصادی و اجتماعی و تشدید فقر و فلاکت بیش از حد کارگران و اقشار فرودست جامعه، که زمینه­ساز خیزش­های سراسری دی ماه ۹۶ و آبان ۹۸ شد، و همچنان بستر تداوم اعتصابات کارگری و اعتراضات اقشار محروم جامعه است. فراگیر شدن اعتصابات کارگری و توده‌ای و اوج‌گیری روحیات انقلابی جامعه را وارد یک موقعیت انقلابی می­کند. دوره­ای که طبقه کارگر راه برون رفت از این همه فقر و بی حقوقی سیاسی را نه در چارچوب مناسبات سرمایه‌داری حاکم، بلکه از مسیر برپایی یک قیام انقلابی علیه نظم موجود جستجو کند. در جریان خیزش انقلابی آبان ۹۸ بخش­هایی از طبقه کارگر و تهیدستان که در حاشیه شهرها زندگی می­کنند با طرح شعارها و عمل انقلابی خود آگاهی به ضرورت گذار انقلابی از جمهوری اسلامی و مناسبات سرمایه­داری حاکم را به روشنی نشان دادند. اما این روحیات و شور انقلابی که خصلت‌نمای یک موقعیت انقلابی است، هنوز توده‌ی کارگران در مراکز و مجتمع‌های بزرگ تولیدی و خدماتی را فرا نگرفته است. با این‌حال تحولات دو، سه سال گذشته و روند رو به رشد اعتصابات و اعتراضات کارگری به وضوح نشان می‌دهد که روحیه مبارزه‌جویی کارگران و فرودستان جامعه تغییر کرده است. این تغییر روحیه در دانشجویان، معلمان، بازنشستگان هم به وضوح خودش را نشان می‌دهد. کارگران در جریان مبارزات خود به مرحله تعرض هم قدم می‌گذارند و جامعه به یک موقعیت انقلابی نزدیک می‌شود.


یکی دیگر از پیش‌شرط­های سیاسی و ذهنی وارد شدن به موقعیت انقلابی این است که اوضاع اقتصادی و اجتماعی فاجعه‌بار کنونی و فقر و فلاکتی که به اکثریت مردم تحمیل شده است تغییراتی را در آگاهی و رویکرد اقشار خرده‌بورژوازی به‌وجود بیاورد. به این بیان که این لایه­های وسیع اجتماعی، نه‌تنها از رژیم جمهوری اسلامی و طبقه سرمایه‌دار که پایه اجتماعی آن به شمار می­آیند سلب اطمینان و اعتماد کنند، نه تنها از حفظ وضعیت موجود دل برکنند، بلکه به سوی طبقه انقلابی تغییر جهت دهند و به تحول انقلابی برای پایان دادن به وضع موجود روی­آور شوند و امید ببندند. برای وارد شدن به موقعیت انقلابی این تغییر گرایش لازم و ضروری است، چون اگر حاکمیت رژیم جمهوری اسلامی و طبقه سرمایه­دار که در اقلیت قرار دارند، تداوم دارد، فقط به این دلیل است که علاوه بر تکیه بر نیروهای سرکوب و دستگاه‌های فریب، همراهی یا حداقل بی‌طرفی “طبقه متوسط” و قشرهایی را به دست آورده است که پیوند مستقیم و بلاواسطه‌ای با تحول انقلابی در جامعه ندارند.


در ایران رژیم جمهوری اسلامی روی قشر وسیع صاحبان سرمایه­های کوچک، صاحبان و مدیران فروشگاه­های زنجیره­ای و یک قشر وسیع تکنوکرات، طیف بسیار گسترده­ی کارمندان و مدیران فرادست که از امتیازاتی در نهادهای اداری برخوردارند و قشر گسترده­ای از خرده بورژوازی مرفه و “طبقه متوسط” حساب باز کرده است. رژیم بخشی از حاکمیت خود را به‌وسیله همین قشر تکنوکرات و مدیران اداری که از امتیازات دولتی برخوردارند اعمال می‌کند. این اقشار منافعی را نمایندگی می­کنند که حتی در ظاهر هم نمی­تواند بیان منافع عینی عموم جامعه باشد. در جریان بحران­های سیاسی که منافع اقتصادی این اقشار به مخاطره می‌افتد، همراهی آن‌ها با دستگاه حاکمیت متزلزل می‌گردد و دستگاه حاکمیت نیز به‌شدت ضربه‌پذیر می‌شود. رفتار و سمت­گیری این اقشار به موقعیت عینی و ذهنی دو طبقه اصلی در جامعه یعنی طبقه سرمایه‌دار و طبقه کارگر بستگی دارد. این نیروها را نمی‌توان با کار تبلیغی و روشنگرانه به جبهه­ی انقلاب جلب کرد. طبقه کارگر تنها در صورتی که بتواند نیروی اجتماعی خود را به‌طور سازمانیافته به صحنه مبارزه سیاسی بیاورد، حمایت جنبش‌های پیشرو اجتماعی را جلب کرده باشد و در نقش رهبری جامعه ظاهر شود، قادر خواهد شد بر سمت‌گیری این لایه­های اجتماعی تأثیرگذار باشد. البته شناخت درست از اوضاع سیاسی و شرایط مبارزه طبقاتی که طبقه کارگر بر متن آن نبرد خود را پیش می‌برد و اتخاذ سیاست و تاکتیک­های درست و به­هنگام عامل مهمی در سمت‌گیری سیاسی اقشار خرده‌بورژوازی مرفه جامعه است.


یکی دیگر از پیش شرط­های موقعیت انقلابی این است که طبقه حاکم و رژیم حامی آن نتوانند بدون ایجاد تغییراتی در ساختار قدرت به شکل سابق به فرمانروایی و سلطه طبقاتی خود ادامه بدهند. تلاش نقشه­مند کادر رهبری سپاه پاسداران جهت یکدست کردن قوای سه­گانه و آخرین اقدام آن مبنی بر مهندسی کردن انتخابات برای بیرون کشیدن نام ابراهیم رئیسی از صندوق­های آراء به‌عنوان رئیس جمهور، نشانه بارز این واقعیت بود که رژیم جمهوری اسلامی قادر نیست به شکل سابق به حاکمیت خود ادامه دهد. کادر رهبری سپاه پاسداران با آگاهی به این واقعیت که جمهوری اسلامی با آرایش سیاسی پیشین توانائی کنترل بحران­های همه جانبه‌ای که به آن گرفتار آمده را ندارد، درصدد بر آمد با حذف و به حاشیه راندن زوائد دست‌و‌پاگیر در درون ساختار حکومت، قدرت را به‌طور کامل قبضه نماید و با امنیتی کردن فضای سیاسی جامعه و به نمایش گذاشتن ظرفیت­های خود برای سرکوب جنبش­های اعتراضی، رضایت خاطر قدرت­های امپریالیستی را نیز جلب کند.

***


موقعیت انقلابی

همه آنچه گفته شد و روند اوضاع سیاسی ایران نشان می‌دهد که جامعه به سوی یک موقعیت انقلابی پیش می‌رود. از آنجا که انقلاب محتمل‌ترین راه به قدرت رسیدن طبقه کارگر است، وارد شدن به موقعیت انقلابی از این روی برای کمونیست‌ها اهمیت حیاتی دارد که برای طبقه کارگر فرصت سرنگونی انقلابی حاکمیت بورژوایی و تسخیر قدرت سیاسی را فراهم می­آورد. نباید در این شکی داشت که بدون فراهم آمدن مؤلفه­های یک موقعیت انقلابی، انقلاب امری غیر ممکن خواهد بود.


اما ورود به یک موقعیت انقلابی به خودی خود، وقوع انقلاب و پیروزی طبقه کارگر در تصرف قدرت سیاسی را تضمین نمی‌کند. برای وقوع انقلابی که نظام جمهوری اسلامی را به شیوه انقلابی به زیر بکشد، طبقه کارگر به قدرت سیاسی برسد و تحول در بنیادهای مناسبات سرمایه­داری را در دستور کار خود قرار دهد، علاوه بر آن تغییرات و زمینه‌های عینی و اجتماعی که به آن‌ها اشاره شد و از اراده احزاب و نیروهای سیاسی خارج است، لازم است طبقه کارگر انقلابی یعنی لوکوموتیو اصلی انقلاب به میزان کافی سازمانیافته، آگاه و نیرومند باشد تا بتواند رسالت تاریخی خود را به انجام برساند. این کافی نیست که طبقه حاکم نتواند به شکل سابق به حاکمیت خویش ادامه دهد، فقر طبقات فرودست به شرایط و موقعیت غیرقابل تحملی رسیده باشد و کارگران به میدان عمل مستقل علیه وضع موجود کشانده شوند، بلکه علاوه بر این پیش شرط­ها، لازم است طبقه کارگر توانائی انجام رسالت تاریخی را هم در خود به‌وجود آورده باشد. طبقه کارگر بدون سازمانیابی در تشکل­های طبقاتی و توده‌ای و حزب سیاسی کمونیستی خود و ایجاد تشکل و نهادهایی از نوع کمیته­های اعتصاب و رویکرد شورایی که اعتصابات و مبارزات جاری کارگران را هدایت و رهبری کند، نمی‌تواند ظرفیت‌های خود را برای ایجاد این تحولات انقلابی به کار گیرد.


در لحظه کنونی چیره شدن بر تضاد بین آمادگی شرایط عینی و پیش شرط­های اقتصادی و اجتماعی ورود به یک موقعیت انقلابی و عدم آمادگی طبقه کارگر و احزاب و سازمان­های کمونیستی یک وظیفه استراتژیک را بر دوش کمونیست­ها می‌گذارد. لازم است با حضور فعال در مبارزات جاری و جنبش مطالباتی کارگران تلاش کرد که بین خواسته­های روزمره کارگران و استراتژی سوسیالیستی انقلاب پلی برقرار کرد. باید به کارگران نشان داد که برای رسیدن همین خواسته­ها و دستیابی به یک زندگی مرفه و انسانی به‌طور اجتناب‌ناپذیری باید از رژیم سیاسی و مناسبات طبقاتی حاکم عبور کرد و فتح قدرت سیاسی در جامعه و خلع ید از سرمایه‌داران را در دستور کار و اقدام مستقیم گذاشت. چرا که پیش‌شرط­های اقتصادی و اجتماعی انقلاب به مرحله­ای از تکامل رسیده که بحثی بر سر رفرم­های سیستماتیک و بهبود سطح زندگی توده‌های تحت حاکمیت جمهوری اسلامی نمی­تواند در میان باشد.


موقعیت حزب کمونیست ایران

حزب کمونیست ایران با مبارزه‌ی پیگیر در راه تحقق استراتژی سوسیالیستی که تلاش در راه فراهم آوردن ملزومات به قدرت رسیدن طبقه‌ی کارگر در محور آن قرار دارد از اعتبار خاصی در میان طیفی از فعالین و رهبران جنبش کارگری ایران و دیگر جنبش های اجتماعی برخوردار است. حزب کمونیست در بخشی از جامعه و از طریق سازمان کردستان خود از نفوذ و پایگاه اجتماعی وسیعی برخوردار است. در میان احزاب و نیروهای جنبش کمونیستی ایران نیز صاحب اعتبار و به سهم خود مایه‌ی همبستگی و اتحاد‌عمل و همکاری پایدار میان بخشی از این نیروها و یاری رساندن به ایجاد ملزومات شکل‌گیری آلترناتیو سوسیالیستی در ایران بوده است.


اما حزب کمونیست ایران طی سال‌های اخیر به دلیل بروز مسائل و مشکلات حادی که ناشی از وجود اختلاف سیاسی بر محور پاره‌ای از مبانی فکری، برنامه‌ای و استراتژی سوسیالیستی این حزب بود، انسجام تشکیلاتی آن لطمه خورد و این روند در ادامۀ خود موجبات شکل‌گیری یک بحران درونی را فراهم آورد. مضمون اختلاف­ها، به لحاظ سیاسی راست‌روانه و مغایر با برنامه، استراتژی سیاسی و سیاست‌های رسمی حزب کمونیست و سازمان کردستان آن (کومه‌له)، و به لحاظ تشکیلاتی، انحلال‌طلبانه بود. این اختلاف­ها حزب را به دو جناح سیاسی متمایز تقسیم کرد و مکانیسم‌های فعالیت آن با اخلال روبرو گشت. در ادامه این کشمکش­ها سرانجام جناح راست با سازماندهی و برگزاری کنگره جناحی تحت عنوان ” کنگره هجدهم کومه‌له” که مطابق آیین‌نامه‌ی آن کلیه اعضای جناح چپ تشکیلات را از شرکت در پروسه انتخابات نمایندگان کنگره منع کرد، به انشعاب خود از حزب کمونیست ایران و از کومه‌له به‌عنوان سازمان کردستان این حزب رسمیت داد.


تحت این شرایط باید اذعان کرد که در سال‌های اخیر به دلیل بحران‌ درونی، امکان توسعۀ فعالیت‌های حزب کمونیست ایران به رغم اعتباری که از آن برخوردار بوده است با سرعت رشد و تکامل و بلوغ جنبش کارگری و توده‌ای و روند تضعیف موقعیت و ریزش پایه‌های رژیم جمهوری اسلامی خوانائی نداشته است. حزب کمونیست ایران به تناسب نیازهای واقعی سیر رو به رشد جنبش کارگری و دیگر جنبش­های پیشرو اجتماعی در شرایطی که جامعه به یک موقعیت انقلابی نزدیک می‌شود رشد و توسعه پیدا نکرده و برای انجام وظایفی که پیشا‌روی آن قرار گرفته از وحدت و انسجام لازم برخوردار نبوده است. این موقعیت پر تناقض اگر چه یک استثنا نیست و ممکن است توسعه حزب عقب‌تر از سایر عناصر سازندۀ موقعیت انقلابی در جامعه باشد، اما ایجاب می‌کند که حزب کمونیست ضمن پافشاری و تأکید هرچه بیشتر بر اهداف و سیاست‌های کمونیستی و انقلابی خود، همراه با نقد و آسیب‌شناسی‌ بحران، مطابق نیازها و ملزومات عصر حاضر خود را بازسازی کند، وحدت اصولی و انسجام تشکیلاتی خود را بازیابد و کلیۀ ظرفیت‌های موجود در حزب را در جهت گسترش فعالیت‌های خود در راستای پاسخگویی به نیازهای این دوره و چه باید کردها به کار گیرد.


بدون شک انشعاب در حزب کمونیست ایران و کومه‌له در اوضاع متحول کنونی موجبات نگرانی فعالین و دوستداران حزب در داخل و احزاب و سازمان‌ها و چهره‌های خوشنام جنبش کمونیستی ایران را فراهم آورده وحزب کمونیست ایران و کومه‌له را با موقعیت جدید و نسبتا دشواری روبرو می‌سازد. به رغم این دشواری ها حزب کمونیست ایران مصمم است به وظایف سیاسی و حزبی و کلیه تعهدات اعلام شده‌ی خویش پیگیرانه عمل نماید. حزب کمونیست ایران و کومه‌له به‌عنوان بخشی از جنبش کمونیستی ایران در اوضاع متحول کنونی جهان، منطقه و ایران همچنان در سنگر دفاع از منافع کارگران برای اهداف کمونیستی و انترناسیونالیستی خود مبارزه می‌کند. رهبری حزب کمونیست ایران با بازسازی فوری کلیه عرصه‌های فعالیت حزب و کومه‌له که در نتیجه بحران و کشمکش‌های درونی چند سال گذشته زیان دیده‌اند، تلاش می‌کند اعتبار سیاسی و اجتماعی این جریان، اعتبار و نفوذ سیاسی کادرها و اعضای آن را در خدمت مبارزه برای اهداف کمونیستی حزب در سطح سراسری و استراتژی سوسیالیستی کومه‌له در جنبش انقلابی کردستان قرار دهد.


چه باید کرد؟ جهت‌گیری­ها و وظایف

  • اگرچه بحران کرونا در ایران نیز به نوبه خود بر دامنه گسترش جنبش­های اعتراضی تأثیر منفی گذاشت، اما به پشتوانه دستاوردهای علم پزشکی در سطح جهان، جامعه ایران نیز از این دوره عبور می‌کند. تداوم اعتصابات و اعتراضات کارگری، اعتصابات و اعتراضات سراسری معلمان و بازنشستگان، خیزش علیه بحران آب در خوزستان و اصفهان و … زیر سایه مرگبار کرونا بیانگر آن است که آن زمینه­های عینی که موجبات خیزش انقلابی آبان را فراهم آوردند، همچنان به قوت خود باقی هستند و تشدید هم شده­اند. از آنجا که مقابله با بحران کرونا خود به عرصه نمایش درماندگی جمهوری اسلامی تبدیل شده و سیاست‌های ضد انسانی و اعلام قرنطینه و تنگناهای بسیار بدون تأمین معیشت و ابعاد فقر و فلاکتی که به کارگران و اقشار محروم جامعه تحمیل کرد، خشم و انزجار مردم از موجودیت جمهوری اسلامی عمیق ترشده است. از این‌رو دوره پسا کرونا دوره گسترش اعتصابات کارگری و اعتراضات توده‌ای خواهد بود. دوره‌ای که جامعه به یک موقعیت انقلابی نزدیک­تر می‌شود. در چنین دوره‌ای یکی از وظایف اصلی ما رواج دادن تصویری کامل از سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی به معنای انحلال ارتش و سپاه پاسداران، نیروهای انتظامی و کلیه ارگان‌های سرکوب و بوروکراتیک حاکم و نهادهای تبلیغاتی و ایدئولوژیک و الغای قانون اساسی و سایر قوانین ضد انسانی رژیم اسلامی است. لازم و ضروری است که توقعات کارگران و فرودستان از سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی را چنان ارتقا داد که هیچ کدام از بخش‌های اپوزیسیون بورژوایی نتوانند با جابه‌جایی و نقل و انتقال قدرت از بالای سر توده­ها، انقلاب را عقیم بگذارند.
  • برای ما کمونیست­ها سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی، عملی انقلابی با هدف سلب قدرت سیاسی و اقتصادی از کل طبقه سرمایه­دار ایران است. از آن‌جا که تمام مصائب و شرایط ضد انسانی موجود ریشه در نظام سرمایه‌داری دارند و ایجاد هر تحول بنیادین در این مناسبات اقتصادی و اجتماعی از مسیر به زیر کشیدن رژیم جمهوری اسلامی از قدرت می‌گذرد. بنابراین مبارزه ما برای سرنگونی جمهوری اسلامی، وجه جدایی‌ناپذیری از رویکرد سیاسی و مبارزاتی ما برای انقلاب اجتماعی است. انقلاب اجتماعی نه فقط به معنای دست به دست شدن قدرت سیاسی، بلکه به معنای دگرگونی و ریشه‌کن کردن مناسبات سرمایه‌داری و بنیاد نهادن نظم و سوخت‌وساز نوین اجتماعی می‌باشد که بر همه بخش­های جامعه اثر گذارد و آزادی و رفاه و برابری همه انسان ها را تضمین کند.
  • در ایران، وجود یک حکومت استبدادی سرمایه­داری مذهبی و سلطه روحانیت بر آن و محرومیت‌هایی که در عرصه­های مختلف حیات اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی به اکثریت مردم ایران تحمیل کرده است، خواست و مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی به یک خواست و جنبش عمومی تبدیل شده است. از آن‌جا که طبقه کارگر به دلیل جایگاه و نقشی که در تولید اجتماعی و مبارزه علیه مناسبات سرمایه­داری دارد بیش از همه از سرنگونی جمهوری اسلامی منتفع است، فعالیت کمونیست­ها برای کسب هژمونی طبقه کارگر در مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی از یک اهمیت حیاتی و استراتژیک برخوردار است. طبقه کارگر تنها در صورتی که صف طبقاتی خود را متشکل و متحد کرده، در حزب یا احزاب و سازمان‌های سیاسی و کمونیستی خود سازمان یافته، بخش­های مختلف زحمتکشان و اقشار فرودست جامعه را با خود همراه کرده باشد می‌تواند نقش رهبری‌کننده ایفا کند.
  • تأمین هژمونی طبقه کارگر در مبارزه برای سرنگونی حکومت اسلامی و انقلاب اجتماعی در گرو آن است که جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر بتواند به راه حل­ها و راه کارهای خود جهت پاسخ‌گویی به معضلاتی که گریبان اقشار مختلف جامعه را گرفته است مقبولیت اجتماعی ببخشد. ما کمونیست­ها لازم است با حضور فعالانه در جنبش رهائی زن، جنبش دانشجویی، مبارزه برای رفع ستمگری ملی، دفاع از محیط زیست، دفاع از حقوق کودکان، مبارزه علیه اعدام و برای آزادی زندانیان سیاسی و … و نشان دادن کارائی راه‌کارها و استراتژی سوسیالیستی در تحقق اهداف این جنبش­ها به تأمین هژمونی جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر در مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی و انقلاب اجتماعی یاری رسانیم. برای تأمین رهبری طبقه کارگر در مبارزه برای سرنگونی انقلابی حکومت اسلامی حضور فعال در صحنه­های مختلف مقاومت و مبارزه ضروری است. با این هدف لازم است در جریان نبردهای پی در پی در جبهه­های مختلف، با تاکتیک­های متنوع، این رژیم را به عقب نشینی واداشت، نیروهایش را خسته و فرسوده کرد و سرانجام کل رژیم را به زانو در آورد. از آنجا که جامعه ایران زیر فشار بحران­های همه‌جانبه موقعیت انفجاری پیدا کرده است، لازم است مسئولانه هوشیار بود که فوران خشم توده‌ها در برابر وضع موجود، آن‌ها را به سوی رویاروئی­های زودرسی که هنوز به اندازه کافی برای آن آماده نشده‌اند، سوق ندهد.
  • برای تضمین پیروزی کارگران در یک موقعیت انقلابی لازم است از هم اکنون و در دل جنبش جاری و مطالباتی کارگران و ضمن ادای سهم در پاسخگویی به نیازهای عملی این جنبش، ملزومات این پیروزی را فراهم آورد. طبقه کارگر و زحمتکشان با کسب آگاهی و سازمانیابی صفوف خود این آمادگی را کسب می‌کنند که در نقش نیروی مدعی کسب قدرت سیاسی و شورایی خویش ظاهر شوند. کارگران لازم است با تجربه و آگاهی خود دریابند که راه پایان دادن به این همه محرومیت سیاسی و اقتصادی نه در چارچوب مناسبات سرمایه‌داری حاکم، بلکه از مسیر یک قیام انقلابی علیه نظم موجود می‌گذرد. پیشروی طبقه کارگر در مبارزه و سازمانیابی آن در شوراها و سازمان­های مستقل کارگری در جریان اعتصابات و اعتراضاتِ رو به گسترش جاری و اتحاد آن با جنبش­های اجتماعی و اعتراضی پیشرو با افق سوسیالیستی است که می‌تواند سرنگونی انقلابی رژیم جمهوری اسلامی و مناسبات طبقاتی حاکم را تضمین کند و افق رهایی از کلیه مصائبِ نظام سرمایه­داری را به روی جامعه بگشاید. در پرتو این نگرش به پروسه تأمین ملزومات پیروزی بر طبقه و مناسبات حاکم است که تداوم اعتصابات و اعتراضات کارگری و توده­ای اهمیت حیاتی پیدا می‌کنند. جنبش مطالباتی و جاری کارگران در رشته‌های مختلف، اعتصابات و اعتراضات سراسری معلمان و بازنشستگان و جنبش­های اعتراضی نه‌تنها می‌توانند فضای مبارزه را زنده نگاه دارند و با تحمیل خواسته­های عاجل خود از خطر فلاکت اقتصادی و تشدید فضای پلیسی بکاهند، بلکه از این زوایه که جنبش کارگری و توده‌ای را در موقعیت مناسب­تری برای غلبه بر ضعف سازمانیابی صفوف خود و دست‌یابی به یک افق روشن در مبارزه قرار می دهد از اهمیت استراتژیک برخوردار هستند.
  • یکی دیگر از اولویت­های ما کمک به شکل گیری رهبری سراسری مبارزات کارگری است. تجربه اعتصابات و اعتراضات سراسری و با شکوه معلمان به عنوان بخشی از طبقه کارگر بار دیگر نشان داده است که یکی از پیش‌شرط­های به هم پیوستن و سراسری شدن اعتراضات و اعتصابات، مطالبات مشترک و وجود تشکل و سازمان سراسری است. در شرایط کنونی همین فقدان تشکل­های توده‌ای و طبقاتی سراسری کارگران است که مانع به هم مرتبط شدن و سراسری شدن اعتصابات و اعتراضات کارگران در مجتمع­های صنعتی، مراکز تولیدی و خدماتی مختلف شده است. با توجه به نبود تشکل­های توده‌ای و طبقاتی، این وظیفه بر دوش رهبران و فعالان کارگری در مراکز مختلف کارگری افتاده است. رهبران و فعالان کارگری که در کانون­های داغ مبارزه کارگران حضور دارند، با برخورداری از روابط زنده و ارگانیک با کارگران، می‌توانند در ارتباط و پیوند با هم و با ایجاد تشکل و نهادی مانند شورای همکاری فعالان کارگری که فعالین و رهبران بخش­های مختلف طبقه کارگر از جمله معلمان در آن گرد هم آیند، قادر خواهند شد تا حدودی خلاء نبود تشکل­های توده‌ای و سراسری کارگران را پر کرده و با سازماندهی پیوندها و ارتباطات لازم، نقش خود را جهت سراسری کردن اعتصابات و اعتراضات کارگری ایفا نمایند. به هم مرتبط شدن و پیوند آن نیروی عظیم چپ اجتماعی با نیروهای چپ متحزب و سازمان‌یافته نیز از مسیر پاسخگویی به همین نیازهای واقعی مبارزات جاری با چشم­انداز سوسیالیستی می‌گذرد.
  • یکی از ارکان تأمین هژمونی طبقه کارگر در مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی نقد رادیکال و ریشه‌ای سازشکاری­ها، راه­کارها و آلترناتیوسازی بخش­های مختلف اپوزیسیون بورژوایی است. این نیروها کماکان به اصلاح جمهوری اسلامی یا دست به دست شدن قدرت سیاسی از بالا و به کمک قدرت‌های امپریالیستی امید بسته‌اند. سلطنت‌طلبان سیر قهقرایی حیات اجتماعی در ایران بعد از شکست انقلاب ۵۷ را دلیل تخطئه انقلاب آتی می‌دانند. نباید بگذاریم این نیروها چنین بی‌پروا، علیه انقلاب، بذر تردید و ناباوری بکارند. هیچکدام از بخش­های اپوزیسیون بورژوایی غیر از پیروی از الگوی نئولیبرالیسم اقتصادی و خصوصی‌سازی با مدیریت غیراسلامی و تداوم بیکارسازی‌ها و فقر و فلاکت اقتصادی بدیل دیگری برای مقابله با بحران عمیق اقتصادی ایران ندارند. لازم است تناقض برنامه‌های اقتصادی این نیروها با وعده‌ها و پلاتفرم مطالباتی آن‌ها را برای کارگران و تهی‌دستان هر چه بیشتر برملا کرد.
  • بیش از چهار دهه حاکمیت یک رژیم استبدادی سرمایه­داری و در عین حال مذهبی و نهادینه شدن سیاست آپارتاید جنسیتی، اعمال ستمگری ملی و مذهبی، نه فقط طبقه کارگر، بلکه اکثریت مردم ایران را از حقوق و آزادی های سیاسی و حقوق فردی و اجتماعی به‌شدت محروم کرده است. از این رو حضور فعال و پیگیر در مبارزه برای کسب آزادی‌های سیاسی و حقوق اجتماعی و فردی، مبارزه برای آزادی زندانیان سیاسی، مبارزه علیه ستمگری ملی و مذهبی، مبارزه برای جدائی دین از دولت، مبارزه علیه سیاست‌های ویرانگر زیست‌محیطی و مبارزه علیه مجازات اعدام و … بخش ضروری و جدایی‌ناپذیری از مبارزه سوسیالیستی و مبارزه برای تأمین هژمونی طبقه کارگر و جلب اقشار بینابینی به صف انقلاب است.
  • از آنجا که کشمکش رژیم جمهوری اسلامی با آمریکا و غرب همچنان یکی از عرصه­های بحران‌آفرینی رژیم در منطقه برای تضمین بقا و امنیتی کردن فضای حاکم برجامعه است، افشای ماهیت سرمایه‌دارانه و ارتجاعی این کشمکش‌ها از هر دو طرف این منازعه؛ افشای ماهیت ضد انسانی تحریم­های اقتصادی؛ مقابله با هرگونه توهم نسبت به اقدامات و ادعاهای دولت آمریکا واحزاب و جریان­هایی که به دخالت خارجی امید بسته­اند؛ مقابله با دفاع­طلبی جناح­های مختلف رژیم و هرگونه تبلیغات ناسیونالیستی و شووینیستی و اقدام برای تقویت روحیه انترناسیونالیستی وجه جدایی‌ناپذیری از وظایف آگاه­گرانه­ی ما در میان کارگران و مردم زحمتکش است.
  • در سال­های اخیر بحران و سیاست­های ضد زیست‌محیطی حکومت اسلامی که هستی، امنیت و رفاه انسان‌ها را تهدید می‌کند، زمینه‌ساز شکل­گیری اعتراضات و مبارزات توده‌ای در مناطق مختلف ایران شده است. شرکت فعالانه در این جنبش­ها و حرکت­های اعتراضی در دفاع از محیط زیست و تلاش برای بالندگی این مبارزات یک وجه مبارزه کمونیست­ها برای تأمین رهبری جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر در مبارزه همگانی برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی و نظام طبقاتی حاکم است. تنها با حضور فعال در این مبارزات است که می‌توان مانع به بیراهه رفتن این مبارزات شد و از تبدیل شدن این اعتراضات به نیروی ذخیره جناحی از بورژوازی علیه جناح دیگر جلوگیری کرد.
  • در کردستان یکی از اولویت‌های فعالیت کومه‌له به عنوان یک تشکیلات کمونیستی، گسترش تشکیلات محل کار و زیست آن مطابق با نیازهای این دوره است. لازم است بر متن حضور در عرصه­های مختلف مبارزه کارگران و مردم زحمتکش شبکه­های تشکیلاتی و حزبی کومه­له به تناسب نفوذ معنوی و اعتبار اجتماعی آن گسترش پیدا کند. تا از این طریق بتوانیم همه ظرفیت­های کومه‌له را برای به میدان آوردن و سازمان دادن نیروی کارگران و مردم زحمتکش به­کار بندیم، به‌طوری‌که در هر توازن قوایی بتوانیم وحدت و یکپارچگی این نیروی اجتماعی را حفظ کنیم. لازم است در برابر نقشه­ی راه نیروها و احزاب ناسیونالیست که برای تقسیم قدرت در بین خود و از بالای سر مردم و متکی کردن آن به یک سیستم پارلمانی تلاش می‌کنند، آلترناتیو اداره شورایی جامعه که بخشی از تجربۀ مبارزۀ انقلابی خود این مردم نیز بوده است را به یک گفتمان و راه­کار نیرومند در جامعه کردستان تبدیل کرد. لازم است ایده سازمان و حاکمیت شورایی را به میان هر جمع و محفلی برد. در شرایطی که جامعه گام به گام به یک دوره انقلابی نزدیک می‌شود لازم است پا به پای تضعیف موقعیت رژیم برای برپا کردن شوراها در هر کارخانه و مرکز تولیدی، در هر محله، شهر و شهرک و روستایی تلاش کرد. اگر بر این باوریم که جنبش سوسیالیستی در کردستان در ابعاد اجتماعی یک جنبش سازمان‌یافته و متحزب است، این ظرفیت و سازمان‌یافتگی لازم است در هر چه نیرومندتر کردن گفتمان حاکمیت شورایی مردم در کردستان خود را نشان دهد. پا به پای تضعیف موقعیت رژیم جمهوری اسلامی، تلاش برای برپائی نهادهای حاکمیت توده‌ای و شوراها در دوره اعتلای جنبش توده‌ای یکی از رمزهای پیروزی جنبش انقلابی کردستان است. بدون رویکرد فعال برای فراگیر شدن جنبش شورایی نیرومند، این نگرانی وجود دارد که توده­های مردم کردستان در تغییر و تحولات آینده یک بار دیگر به حاشیه رانده شوند و پس از بیش از چهل سال مبارزه امکان این را نیابند که به شیوه­ای مستقیم در حاکمیت و اداره و مدیریت جامعه نقش ایفا کنند. با پرداختن به این اولویت­ها و حضور در تمام عرصه­های مبارزه آزادیخواهانه است که می‌توان هژمونی جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر در مبارزه آزادی‌خواهانه همگانی و مبارزه برای رفع ستمگری ملی را تأمین کرد. از آنجایی که بار اصلی ستم ملی بر شانه‌های مردم کارگر و زحمتکش و توده‌های فرودست که اکثریت ساکنان این جامعه را تشکیل می‌دهند، سنگینی می‌کند؛ مبارزه برای رفع این ستم بیش از پیش به مبارزه‌ی کارگران و مردم زحمتکش کردستان گره خورده است. پس بایستی برای تأمین هژمونی این طبقه و جنبش سوسیالیستی آن در مبارزه برای رفع ستم ملی سخت‌کوشانه تلاش کنیم.
  • در  این برهه که جامعه ایران به عرصه اعتراضات و اعتصابات کارگری و خیزش­ها و مبارزات پرشور توده‌ای علیه طبقه حاکم و حکومت اسلامی تبدیل شده است، در خارج از کشور سازمان دادن کمپین­های سیاسی و تبلیغی گسترده برای تحت فشار قرار دادن آن دولت‌ها که از رژیم اسلامی حمایت می‌کنند و به‌خصوص جلب پشتیبانی افکار عمومی و سازمان­ها و نهادهای پیشرو از جنبش کارگری و جنبش انقلابی مردم ایران از اهمیت زیادی برخوردار است. باید تلاش ورزید که کمونیست­ها در نقش پیگیرترین مدافعان جنبش انقلابی کارگران و مردم ایران در مبارزه با رژیم جمهوری اسلامی حضور پیشتازانه داشته باشند. باید با جلب حمایت تشکل‌ها و نهادهای کارگری، چپ و پیشرو از جنبش کارگری و علیه موج سرکوبگری­ها، هزینه سیاسی سرکوب را برای رژیم بالا برد. تشکیلات خارج از کشور حزب کمونیست ایران می‌تواند با ایجاد هماهنگی و جلب همکاری این نیروهای کمونیست و چپ و پیشرو نقش فعالی در انجام این امر داشته باشد.
  • در این شرایط و با توجه به روند تحولات سیاسی در ایران و سیر رو به گسترش مبارزات کارگری و توده­ای و تبدیل شدن خواست سرنگونی جمهوری اسلامی به خواست اکثریت مردم ایران و تلاش نیروهای مختلف اپوزیسیون بورژوایی در راستای به بیراهه بردن این اعتراضات، همکاری نیروهای موجود در جنبش چپ و کمونیستی ایران با هدف تقویت و تداوم و گسترش این مبارزات، فرارویی و بالندگی آگاهی توده‌ها از معنای سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی و مفهوم واقعی پیروزی و تبدیل راه­کارهای بدیل سوسیالیستی به یک گفتمان نیرومند در جامعه، بیش از هر زمان دیگری به یک ضرورت سیاسی و عملی تبدیل شده است. در این راستا تشکیل شورای همکاری نیروهای چپ و کمونیست، پافشاری آن بر مبانی یک استراتژی سوسیالیستی و سیاست رادیکال، تأسیس کانال تلویزیونی مشترک آلترناتیو شورایی، عکس‌العمل به‌موقع این نیروها در مورد رویدادهای سیاسی یکی از دستاوردهای غیر قابل انکار جنبش چپ و کمونیستی ایران است. نیروهای چپ و کمونیست که حول مبارزه برای شکل دادن به آلترناتیو سوسیالیستی، سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی و حاکمیت شورائی کارگران وارد همکاری شده‌اند لازم است همکاری­های خود را ارتقاء دهند و تلاش در جهت پاسخگویی به مهم‌ترین معضلات سر راه جنبش کارگری و توده‌ای را امر تعطیل‌ناپذیر خود بدانند. معیار اجتماعی برای ارزیابی از پیشرفت این همکاری ها، همانا پاسخگویی به نیازهای عملی و استراتژیک جنبش کارگری و دیگر جنبش­های پیشرو اجتماعی در جامعه است. تنها در این‌صورت است که می‌توان توجه فعالین و رهبران جنبش کارگری و دیگر جنبش­های اجتماعی را به این حرکت جلب کرد و نگاه جامعه را به‌ سوی گزینه‌ی رهایی بخش ضرورت سوسیالیسم برگرداند.

فروردین ۱۴۰۱

آوریل ۲۰۲۲

اشتراک در شبکه های اجتماعی: