به یاد انقلاب کارگری اکتبر ۱۹۱۷ در روسیه؛ قلب جهان برای انقلاب اکتبر دیگری می تپد
سه شنبه ۱۶ آبان ۱۴۰۲
سه شنبه هفتم ماه نوامبر برابر با ۱۶ هم آبان سالروز انقلاب کارگری در کشور روسیه است. ۱۰۶ سال پیش طبقه کارگر روسیه به رهبری حزب بلشویک و لنین در چنین روزی طی یک قیام پیروزمند حکومت بورژوایی آن کشور را سرنگون کرد و قدرت سیاسی را به دست گرفت. کارگران روسیه پس از بدست گرفتن قدرت در روسیه خطاب به هم زنجیران خود در سراسر جهان در آلمان، فرانسه، انگلیس و دیگر کشورها ندا دادند که پیروزی اکتبر پیروزی همه ماست گفتند: قدرت طبقه کارگر در روسیه باید سرآغاز قدرت این طبقه جهانی در دیگر کشورهای سرمایه داری باشد.
در واقع هم انقلاب اکتبر یک پیروزی بین المللی طبقه کارگر بود. این انقلاب نه تنها پیروزی طبقه کارگر که مژده رهایی همه محرومان بود. انقلاب کارگری روسیه از همان روز اول با فرمان صلح خود، راه رهایی از جهنم جنگ را به روی مردم روسیه گشود. حکومت کارگری فوراً مالکیت خصوصی بر زمین را لغو کرد و زمین های مالکین و دولت و کلیسا را به مالکیت عمومی و در اختیار همه زحمتکشان قرار داد. حاکمیت کارگران به فوریت برابری کامل حقوق زنان و مردان را در همه عرصه های اقتصادی، اجتماعی و خانوادگی به صورت قانون درآورد. مذهب را به طور کامل از دولت جدا کرد و دست کلیسا را از امور دولتی و از جمله دخالت در آموزش و پرورش کوتاه کرد. حکومت کارگری حق تعیین سرنوشت ملل را در روسیه تحقق بخشید. این انقلاب و سیاستهای انقلابی طبقه کارگر روسیه تاثیر عمیقی بر مبارزات رهایی بخش مردمان تحت ستم در سراسر جهان داشت. انقلاب کارگری در سال ۱۹۱۷، طبقه سرمایه دار روسیه را از قدرت به زیر کشید و پایه های حکومت کارگری را در این کشور بنیان گذاری کرد. پیشروی جنبش طبقه کارگر، و انقلاب کارگری بتدریج همه امپراتوری روسیه را در برگرفت. با گشوده شدن افق سوسیالیسم و عدالت اقتصادی، و چشم انداز تامین برابری های اجتماعی و لغو امتیازات و نابرابری های ملی، اتحاد داوطلبانه ای از ملتهای ساکن این امپراتوری شکل گرفت و بدین ترتیب اتحاد جماهیر شوروی متولد شد.
دولت های سرمایه داری و امپریالیستی جهان در آن زمان با وجود آنکه هنوز زیر بار لطمات ناشی از جنگ جهانی اول کمر راست نکرده بودند، ارتش های خود را برای از بین بردن حکومت کارگری به کار گرفتند. اما همبستگی بین المللی طبقه کارگر در کشورهای پیشرفته سرمایه داری و اعتراضات توده ای در این کشورها، همزمان با مقاومت جانانه مدافعان بپاخاسته انقلاب کارگری در شوروی، جبهه ارتجاع امپریالیستی را در هم شکست و بدین ترتیب حکومت کارگری در شوروی از مصاف رودررو در عرصه نظامی و سیاسی با سرمایه داری جهانی سربلند و پیروز بیرون آمد.
اما حکومت نوپای شوروی وارث ویرانی های یک جنگ ویرانگر امپریالیستی، صنایع ویران شده، کشاورزی آسیب زده، قحطی و گرسنگی سراسری و فقر و فلاکت غیر قابل توصیفی بود که از حکومت تزاری بجامانده بود. سه سال نخست پس از پیروزی انقلاب کارگری، کارگران و زحمتکشان با تحمل سختی های کم نظیری، با فداکاری و امید به رهایی، حکومت کارگری را از بحران مرگ و زندگی نجات دادند. مبارزه برای بنا نهادن ساختمان سوسیالیسم و برای بنای یک اقتصاد سوسیالیستی در جامعه شوروی در دستور کار حزب بلشویک و دولت کارگری قرار گرفت. بحث ها و جدل های فراوانی بر سر الگوهای اقتصاد سوسیالیستی، نحوه دست و پنجه نرم کردن با مقاومت های پنهان ضد انقلاب بورژوایی در داخل و فشارهای امپریالیستی در مقیاس جهانی درگرفت. جدال بر سر راههای صنعتی کردن جامعه روسیه و چگونگی بالا بردن تولید کشاورزی در حین خنثی کردن مقاومت دهقانان مرفه، جدال بر سر نفس امکانپذیری ساختمان سوسیالیسم در یک کشور، از اهم مناقشات این دوره بود.
در این جدال ها متاسفانه هیچکدام از جناح ها و فراکسیون های درون حزب بلشویک نتوانستند تکامل انقلاب کارگری و پایه گذاری اقتصاد سوسیالیستی را بر مبنای منافع طبقه کارگر نمایندگی کنند و در میدان عمل واقعی قدرت سیاسی کسب شده را به بهای فاصله گرفتن از آرمانهای اولیه حفظ کردند. در غیاب الگوی سازماندهی اقتصاد سوسیالیستی این بار، این بورژوازی زخم خورده روسیه بود که امکان تحقق آرزوهای دیرینه خود را در بدست گرفتن سکان حزب و دولت و نهادهای انقلابی آن می دید. وقتی دولت نوپای کارگری در شوروی از سازماندهی اقتصاد سوسیالیستی و نحوه سازماندهی زندگی در این کشور عاجز ماند، این بورژوازی روسیه بود که در نهادهای جدید آن ظرفیتی را یافته بود که با بکار گرفتن آنها می توانست بن بست خود را بشکند و آرزوی دیرینه اش را یعنی بنیانگذاری روسیه ای صنعتی و مقتدر را در برابر قدرتهای سرمایه داری امپریالیستی آن دوره تحقق بخشد. آوازه سوسیالیسم و اعتبار اجتماعی آن، نفوذ حزب بلشویک که حاصل رهبری پیروزمندانه یک انقلاب کارگری بود همگی با مهارت و استادی در خدمت ناسیونالیسم عظمت طلب روس بکار گرفته شد.
جناح حاکم در حزب کمونیست، در سالهای اواسط دهه ۲۰ آن سیاستهایی را که دوره ای برای حفظ قدرت در دست طبقه کارگر از آن به عنوان عقب نشینی موقت و آگاهانه برای تدارک تعرض بعدی یاد می شد، تا حد اصول ارتقا داد، از آن فضیلت های ابدی برای اداره امور کشور ساخت. به جای پیگیری آرمانهای رهائی بخش سوسیالیستی، به جای سازماندهی اقتصاد سوسیالیستی، لغو مالکیت خصوصی، لغو کار مزدی، ایجاد رفاه مادی در زندگی مردم، بنیانگذاری یک جامعه متشکل از انسانهای آزاد و برابر و فارغ از بی حقوقی،تحقیر و ستم، عملا احیای وجهه ملت روس را در جامعه ملتها هدف خود قرار داد. نیروی کار و قدرت خلاقه میلیونها انسان، تحت یک سیستم متمرکز دولتی برای پیگیری این رسالت تاریخی بورژوازی روسیه به حرکت در آمد و در سالهای دهه ۳۰ در حالیکه جهان سرمایه داری در غرب در چنبره بحران اقتصادی سختی گرفتار آمده بود، اتحاد شوروی از بالاترین نرخ رشد اقتصادی برخوردار گردید و غول نیرومند صنعتی جدیدی در آستانه جنگ جهانی دوم با گوشت و پوست و خون و عرق کارگران و زحمتکشان اتحاد جماهیر شوروی با به عرصه رقابتهای بین المللی سرمایه داری گذاشت.
اما تضمین پیشرفت این روند ظالمانه و سرمایه دارانه به روشهای حکومتی و ساختار سیاسی متفاوتی از آنچه که کارگران از انقلاب خود انتظار داشتند نیاز داشت. دیکتاتوری حزب جای دیکتاتوری طبقه را گرفت و در درون حزب نیز آن جناحی که توانسته بود رقبای حزبی خود را سرکوب و از میدان به در نماید بعنوان نماینده طبقه کارگر، خود را در اعمال دیکتاتوری بر کل جامعه محق میدانست و بدین ترتیب برای خاموش نگاه داشتن کارگران و مردم معترض در شوروی و در نتیجه تامین امنیت سرمایه داری دولتی در پیگیری اهداف و آرزوهای خویش سیستم دیکتاتوری و سرکوب بیرحمانه ای را بنیان گذاشتند.
اگر چه حکومت کارگری در اتحاد شوروی سر انجام شکست خورد، اما امروز ۱۰۶ سال پس از این رویداد آرمانهای این انقلاب در سرتاسر جهان هنوز زنده اند و قلب جهان برای انقلاب اکتبر دیگری می تپد. به امید آن که تجربه سازمانیابی شورایی کارگران، به عنوان حرکتی پویا و فراگیر در درون جنبش کارگری تداوم یابد و طبقه کارگر با اتکا به تشکل های خود و بکارگیری درس های انقلاب اکتبر، در مبارزات و افت و خیزهای پیشاروی، مطالبات و حقوق پایمال شده خود را به دست آورد و پیروزمند و سرافراز اهداف انسانی و رهایی بخش خود را تحقق بخشد. اکنون موقعیت اقتصادی، اجتماعی و درجه رشد نیروهای مولده نشان می دهند که زمینه ها و شرایط عینی برای وقوع انقلاب سوسیالیستی و رهایی از نظام ستمگر سرمایه داری آماده تر از هر زمانی است. آنچه که فراهم نیست شرایط ذهنی است. یعنی عدم آمادگی طبقه ی کارگر از لحاظ آگاهی، تشکل یابی طبقاتی و عدم سازمانیابی در حزب سیاسی خود، یعنی شرایطی که فراهم کردن آن در گرو پیشروی استراتژی سوسیالیستی است.
سخن روز: شبکه تلویزیون حزب کمونیست ایران و کومه له