چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳ | 24 - 04 - 2024

Communist party of iran

به مناسب ۲۵ نوامبر روز جهانی منع خشونت علیه زنان


ناصر زمانی

در سال ۱۹۶۰ سه خواهر مبارز، “ماریا، مینروا و پاتری ترزا میرابل” پس از ماهها شکنجه به دلیل فعالیت های سیاسی و پشتیبانی از ʺجنبش ۱۴ ژوئنʺ، توسط نیروهای امنیت ارتش و دیکتاتوری حاکم بر جمهوری دومینیکن در حوالی سانتیاگو به طرز وحشیانه ای به قتل رسیدند. قتل های دولتی این سه خواهر آغازی برای توجه افکار عمومی جهان به خشنونت علیه جنسیت زن در عرصه بین المللی شد. اگرچه با فاصله ۲۱ ساله برای نامگذاری این روز یعنی روز جهانی منع خشونت علیه زنان در سال ۱۹۸۱ و تلاش مستمر تا ۱۷ اکتبر ۱۹۹۹ که در مجمع عمومی سازمان ملل ۲۵ نوامبر روز جهانی منع خشونت علیه زنان تصویب گردید، اگر چه به ظاهر در راستای احقاق حقوق  زنان در ساختار های بین المللی، اجماع بین المللی شکل گرفت، نامگذاری این روز به عنوان روز جهانی مبارزه با منع خشونت علیه زنان در بعد جهانی نشان می دهد به همان اندازه که نظام سرمایه داری جهانی است به همان اندازه تعمیق نابرابری های جنسیتی در دل جامعه سرمایه داری ساختاری نهادینه و جهانی می باشد. به بیان دیگر خشونت علیه زنان به هیچ مرزی خود را محدود نکرده و جانب نظام سرمایه داری با ساختار مردسالارانه و با اتکا به ماهیت طبقاتی در ابعادی وسیعتر و عمیق تر، زنان را به انحاء مختلف چه در دل خانواده و چه در جامعه سرکوب کرده تا جاییکه با وجود گستردگی خشونت علیه زنان و تبعات زیانبار ناشی از آن، پنهان نگه داشتن اعمال خشونت و سکوت زنان از واکنش فعال نسبت به آن خود به یکی از مشخصات خشونت علیه زنان در تمام جوامع مردسالار محسوب می شود. با توجه به این که نیمی از کل جمعیت جهان را زنان تشکیل می دهند نقش و جایگاه زنان در جامعه جهانی در تمام تحولات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی عاملی بنیادی محسوب می گردد. خشونت علیه زنان یک پدیده تاریخی و در خدمت بازتولید مناسبات سرمایه داری در جامعه عمل و تداوم دارد. خشونت علیه زنان چه در محیط کار و یا در خانه و یا مجامع عمومی تنها به برخوردهای فیزیکی محدود نمی شود بلکه خشونت های روانی، لفظی، جنسی، اقتصادی، ممانعت های قانونی جامعه با فرهنگ مردسالارانه از رشد اجتماعی و ایجاد محدویت های تحصیلی، اشتغال و کاریابی اشکال مختلفی از اعمال خشونت علیه زنان شناسه می شود.

ریشه های عمده ستم و خشونتی که شرایط زندگی قرون وسطایی را بر زنان تحمیل می کند ناشی از نظام سرمایه‌داری و ساختاری کاملن مردسالارانه است. بر اساس قوانین ارتجاعی و فرهنگ مرد سالار در محیط های کار روزانه انواع خشونت علیه زنان اعمال می شود که زبان از بیان آنها عاجز است. تداوم و تسلسل تاریخی خشونت در شکل‌ها و فرم‌های متفاوت زیر حاکمیت نظام سرمایه‌داری با ایدئولوژی‌های مسلط مردانه از گذشته تا به امروز بر مردمان جامعه غیر قابل انکار است و حق مالکیت مردسالار قانونن با غالب کردن فرهنگ سیاسی اجتماعی خود نقش سیستماتیکی خود را اعمال می کند و درست از این زاویه در ابعادی بسیار وسیعتر و گستره ی آن به اشکالی متفاوت از آنچه که که مردان با آن روبرو هستند،  زنان تجربه می‌کنند. در جامعه ی سرمایه داری بخش قابل توجهی از زنان تبدیل به کالا می شوند به این معنا ریشه ستمکشی زنان، در نظام سرمایه داری فرهنگ مسلط مردسالارانه در هم تنیده شده و موقعیت زنان تنها یکی از نشانه های ستم و نابرابری های نهادینه شده ای است که در راستای حفظ مناسبات سرمایه داری تا به امروز در بعدی جهانی به صورت یکی از ارکان ایدئولوژیک، قانونی وحکومتی با ایجاد نهادینه کردن زنجیربردگی در به اسارت درآوردن زنان با وحشیانه ترین قوانین ضد انسانی با نام آیین و مذهب و آداب و رسوم ارتجاعی عقب مانده عمل می کند. نباد فراموش کرد خشونت علیه زنان در اکثر کشورهای جهان یک امر روزمره است. خشونت تنها محدود به خشونت خانگی، خانوادگی و بدنی نیست، بلکه خشونت دولتی، قانونی، مذهبی، ملی و زبانی شرایطی را به وجود می آورد که زنان کارگر در بخش های تولیدی و غیر تولیدی، خدمات خانگی، زنان خانه دار، بازنشسته وبیکار در واقع خشونت و نابرابری های ها تبعیض آمیز متفاوتی از مردان هم طبقه ای خود در همین نظام طبقاتی متحمل می شوند. به عبارت دیگر مردسالاری به عنوان یک نظام با ساختاری سیاسی و اقتصادی در راستای استراتژی خود همه مولفه های جامعه را از جمله سیاست، اقتصاد، فرهنگ، ایدئولوژی، زبان، هنر و مذهب و ادبیات با کمک پروپاگاندهای رسانه های جهانی خود تلاش می کند نسل به نسل فرهنگ غالب در ساختار قدرت را با انتقال و باز تولید انگاره‌های مردسالارانه‌ در جامعه به گفتمان غالب و موازنه قدرت، سیستماتیک به نفع فرهنگ مردسالارانه حکمفرما کند. اگر بر این باور باشیم ریشه ها ی اصلی ستم و خشونت علیه زنان ناشی از دو مولفه اصلی ازجمله ساختار نظام سرمایه داری با رویکرد و ماهیتی کاملن مردسالارانه در هم تنیده است؛ این در هم تنیدگی به اندازه ای وحشتناک است که مرز بین واژه های خشونت و ستم بر زنان را بسیار مشکل می سازد تا جاییکه فرهنگ مردسالاری همه جا به مثابه یک مولفه نظام سرمایه داری برده وار جنگ وحشیانه ای علیه زنان به راه انداخته است به بیانی ساده تر ساختارهای قدرت سرمایه‌داری و مردسالار در هم تنیدگی و وابستگی در قانونی کردن اعمال خشونت، ماهیت و استراتژی پُر واضحی را به ما نشان می دهد.

تاریخن شاهدیم رژیم سرمایه داری اسلامی در ایران با سرکوب انقلاب ۵۷ با هجوم تحجر خونین اسلامی و پرچم سرکوب زنان توسط دستجات حزب الهی و با شعار “یا روسری یا تو سری” حاکمیت خود را تثبیت کرد. تصویب قوانین متحجر اسلامی و با تعرض و خشونت علیه زنان فصل دیگری از شرایط غیر انسانی را بر زنان تحمیل نمود. تاریخ ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ نقطه عطفی بود که ناقوس سرکوب و شکست انقلاب ۱۳۵۷ در ایران را به صدا درآورد. تبعیض و نابرابری های جنسیتی و خشونت بر زنان را قانونیت و رسمیت بخشید. موج اعدام و کشتار زندانیان سیاسی که بخش عظیمی از زنان و دختران را زیر تیغ شکنجه مورد آزار جنسی و خشونت متحجرین اسلامی واپسگرا قرار گرفتن تا جاییکه با اتکا به قوانین شرعی و فتوای اسلامی بدین معنا که در اسلام اعدام دختران باکره ممنوع است، مامورین و شکنجه گران برای مشروعیت بخشیدن به خشونت و جنایات خود دختران زندانی را قبل از اعدام به عقد خود در می آوردند و به زور به آنها تجاوز کردند. طبق “اصل ۲۱ قانون اساسی “جمهوری اسلامی دولت موظف است حقوق زن را در تمام جهات با ʺرعايت موازين اسلامیʺ تضمين نمايد، میدانیم تعبیر رعایت حقوق زنان در چارچوب موازین اسلامی، معنای دیگرش قانونمند کردن بستن زنجیر اسارت و بردگی فرهنگ مردسالارانه به دست و پا ی زنان در تمام عرصه های زندگی اجتماعی است. به این اعتبار در جوامعی که حاکمیت دیکتاتوری و مذهبی حاکم هستند، با تصویب قوانین ضد انسانی زنان جز دارایی و ملک مردان محسوب می شوند کمااینکه طبق ماده ۱۱۰۵ قانون مدنی تحت عنوان ʺحقوق و تكاليف زوجين نسبت به يكديگرʺ در روابط زن و شوهر، مرد رئیس خانواده است و رياست خانوادهراازخصايص شوهر می دانند. با اتکا به همین قوانین ارتجاعی در حاکمیت رژیم اسلامی سیستماتیک و قانونن با ترویج مرد سالاری و با اتکا به استدلال های بیولوژیکی و مذهبی بارها در رسانه های دولتی اظهار کرده اند که مردان از لحاظ جسمی از زنان قوی تر هستند، با مخدوش کردن مرز کودکی و بزرگسالی دختران، کوچکتر شمردن مغز زنان از مردان و تفاوتهای بیولوژیکی انسان با انواع تئوریهای مرتجعانه در راستای موقعیت مسلط فرهنگ مردسالارانه در جامعه و کلیشه های جنسیتی، بر حفظ الگوهای تقسیم کار جنسی در تثبیت نقش خانه داری زنان و با اتکا به تفاوت های بیولوژیک گفتمان سازی می کنند. در حالیکه بر خلاف همچین تئوری بافی هایی فرهنگ حاکمه نرینه ی مردسالار، کار خانگی نه تنها از زاویه بیولوژیکی محدود و منحصر به زنان نبوده و نیست بلکه همچین شرایطی زاده ی یک رونده تاریخی در نتیجه ی طبقاتی شدن جامعه و تقسیم کار و شکلگیری مالکیت خصوصی تاریخن شکل گرفته است.

در خیزش انقلابی یک سال اخیر مردم ایران، شاهد بودیم زنان نقطه عطفی از توان مبارزاتی رادیکال خود را به نمایش گذاشتند. حضور گسترده‌ی دختران و زنان و با شکستن حُباب تابوی تفاوت‌های جنسیتی در اعتراضات خیابانی دانش آموزان و دانشجویان مدارس و دانشگاه با پرتاب کردن روسری های خود و برداشتن حجاب اجباری به عنوان یکی از نمودهای ستم کشی زنان در جامعه تحت حاکمیت رژیم سرمایه اسلامی، توانستندگوشه‌ای از ظرفیت‌های انقلابی نهفته خود را درون جامعه به نمایش بگذارند و با اعتراض به بیشتر از چهل سال خشونت عُریان حاکمیت رژیم ارتجاعی اسلامی ایران پایه های ایدئولوژی اسلامی را مورد هدف قرار دهند. زمانی که رژیم جمهوری اسلامی خطر بقای حاکمیت خود را احساس کرد شاهد بودیم نیروهای سرکوبگر رژیم هدفمند و آگاهانه، چشم معترضان در کف خیابان ها را مورد هدف شلیک گلوله قرار دادند، و از طرف دیگر با مسمومیت سیستماتیک و هدفمند دختران دانش آموز جنایت دیگری را رقم زدند و از اولین قربانیان این جنایت و خشونت، زنان و دخترانی بودند که یا زخمی شدند و یا جانشان را از دست دادند. ارتقاء سطح مبارزاتی زنان با هدف قرار دادن کل ماهیت ایدوئولوژی رژیم سرمایه داری ایران بار دیگر نشان داد که هیچ تغییر انقلابی در جامعه صورت نخواهد گرفت مگر اینکه تغییراتی اساسی صورت بگیرد. این خیزش انقلابی که زنان در صف اول این مبارزات بودند علیرغم فروکش کردن آن، تاثیرات ذهنی و عینی عمیقی از خود به‌جای گذاشت و نقش سیاسی تعیین کننده‌ای از قدرت زنان به عنوان نیمی از جامعه انسانی در چشم انداز آینده تغییر و تحولات سیاسی ترسیم کرد.

قطعن پرداختن به مسئله زنان و مبارزه برای احقاق حقوق برابر آنها با مردان امر هر انسان آزادیخواه و برابری طلبی است که علیه نظام سرمایه داری اسلامی در ایران مبارزه میکند. برای پایان دادن به ستم جنسی و جنسیتی باید زنان همچون سایر اقشار، طبقات و یا گروه‌هایی که به طور خاص مورد ستم و خشونت قرار می‌گیرند جنبش مستقل خود را برای مبارزه و رهایی از این ستم و خشونت داشته باشند. بر همین اساس یکی از اقدامات انقلابی برای پایان دادن بر هر نوع ستم و نابرابری علیه زنان در ایجاد تشکل‌های توده ای مستقل زنان است که هم جنبش زنان و هم جنبش کارگری در بستر همین مبارزات، باید در دستور کار و فعالیت مبارزاتی خود قرار داده و به امری ضروری و فوری این جنبش انقلابی تبدیل نمایند. بدون شک تغییر دادن این شرایط در راستای در هم شکستن مناسبات نظام سرمایه داری، لغو مالکیت خصوصی با سازمانیابی خود جنبش های اجتماعی و با اتکا به قدرت توده های وسیع مردم کارگر و زحمتکش به عنوان ستوان فقرات و موتور محرکه آن که زنان مبارز و انقلابی در تاریخ خیزش یکسال اخیر به ثبت رسانده اند میتوان چشم انداز روشن و مطلوبی را برای پایان دادن به هر نوع ستم و خشونتی در فردای سرنگونی انقلابی حاکمیت اسلامی ایران امکان پذیر و تصور کرد. با توجه به این واقعیت عینی در دل مبارزاتی که در حال حاضر با تمام اُفت و خیزهای که به همرا داشته، شاهدیم که زنان نه تنها نقش تعیین کننده ای درگام برداشتن برای رادیکالیزه کردن و تعمیق این جنبش بازی کرده، بلکه شواهد عینی این مبارزات این پیام را دارد که بستر و زمینه شکلگیری سازمانیابی تشکل های مستقل توده ای زنان از هر زمان دیگری آماده و مهیا است.

۲۴ نوامبر ۲۰۲۳

اشتراک در شبکه های اجتماعی: