چهارشنبه ۲۳ آبان ۱۴۰۳ | 13 - 11 - 2024

Communist party of iran

بنگلادش و«سرنوشتِ» جنبش‌های بی‌سر و سرنوشت


عباس منصوران


درخواست لغو و اعتراض علیه «نظام سهمیه‌ بندی مشاغل دولتی به خانواده‌‌های جانبازان جنگ استقلال» یعنی تشکیل دولت- ملتی دیگر در سال۱۳۵۰خ (۱۹۷۱م) ‌به ظاهر، جرقه‌ی خیزش تابستان ۱۴۰۳ در بنگلادش بود. اما خیزش ۱۴۰۳، تابستان پنجاه و سه سال بعد از۱۳۵۰، تظاهر مبارزه طبقاتی و اجتماعی دیرینه‌‌ای بود که ریشه در مناسبات طبقاتی-تاریخی حاکم کشورهای پیرامونی با حاکمیت استبداد خودویژه‌ی این کشورها داشت.

این اعتراض به «سهمیه‌بندی …» را می‌توان به گونه‌ای با خیزش سال ۱۳۸۸در ایران که با «رای من کو!» آغاز شد، یا با بهار «عربی» همانند دانست. قانون۳۰ درصد سهمیه ‌بندی مشاغل دولتی به وابسته‌گان حکومتی، هنوز پس از ۵۵ سال در بنگلادش و ستمبران تنگدست و برده و گرسنه، شلاق انفجار به پیکر تنگدست‌ترین سرزمین برده‌گان جهان بود.

با جدایی بنگلادش از پاکستان در سال ۱۳۵۰، به رهبری مجیب ‌الرحمان و حزب عوام (عوامی لیگ) برخوردار از پشتیبانی‌های نظامی و سیاسی هندوستان، حکومتی غیر مذهبی و دولت – ملتی دیگر در بخشی از بنگال، پایه‌گذاری شد. بنگلادش بی مانند  در نیم قاره‌ی بنگال، با کشتزارهای برنج و میوه‌های کم مانند و گندم، در سال ۱۹۷۴ به قطحی مرگباری دچارش کردند که بیش از دومیلیون از تهی د‌ستان از گرسنگی جان‌ باختند.

در نخستین دولت پس از جنگ داخلی و تشکیل کشوری به‌نام بنگلادش، رهبران اسلامی بنگال جدا شده از هندوستان و سپس پاکستان غربی، به رهبری شیخ مجیب ‌الرحمان در دوره‌ی ۵ ساله‌ی حاکمیت خویش، با شعار ناسیونالیسم، سوسیالیسم و دمکراسی و سکولاریسم، همانند پاکستان پایه‌‌های یک دولت- ملتِ وابسته به هندوستان، و در رقابت با پاکستان را در پاکستان شرقی رهبری کرد. مجیب، با رهبری جنگ داخلی و انشعاب از پاکستان به پشتوانه‌ی انگلستان،‌ پاکستان شرقی (بنگال) ، از پاکستان غربی با سه میلیون کشته و میلیون‌ها آواره، جدا کرد و بنگلادش را کشوری «مستقل» اعلام کرد.


به زودی، در سال ۱۹۷۵مجیب الرحمان با کودتای نظامیان روبرو و به همراه ده تن از افراد خانواده ترور شد. با ترور بینان‌گذار بنگلادش و افراد خانواده، در ۱۹۷۵ ژنرال ضیاءالرحمان به قدرت رسید. ضیاء‌الرحمن در نقش رهبر حزب ملی بنگلادش (بی ان پی/BNP) در ضدیت با حزب عوام ملی، عناصر پروپاکستانی به قدرت رسانید و در سال ۱۹۷۵ حاکمیت نظامیان را اعلام کرد. این حزب، در همکاری با جماعت مسلمین که دولت پاکستان و ارگان‌های امنیتی، نظامی، احزاب اسلامی و جماعت اسلامی آن کشور را در پشتیبانی داشت، نوعی دیکتاتوری نظامی با چاشنی اسلام سیاسی به وجود آمد. خصوصی سازی و کنترل دولتی بر اقتصاد را تقویت کرد و سیاست نظم نوین جهانی و گسترش ان جی اُ ها (NGO,s) یی که ابزار جهانی سازی سرمایه ‌و نئولیبرالیسم بودند را در بنگال شرقی به پیش برد.

نظامیان به رهبری ژنرال ضیا، به پشتوانه‌ی‌ سیا (CIA) و پاکستان، با برپایی دولتی نظامی، حزب رقیب الیگارش مجیب الرحمان را با کشتار و بر کناری، زندان و به تبعید از قدرت سیاسی و اقتصادی دور ساختند. پشت این کودتای خونین بودند. اینان در رقابت با روسیه شوروی و هندوستان که از مجیب الرحمان پشتیبانی‌ می‌کردند، دولت نظامیان را گزینه ساختند. دولت نظامی، با انجام  تغییراتی در قانون اساسی، به پشتوانه دولت پاکستان و نیروهای مذهبی، حکومت اسلامی بنگلادش را به وجود آورد.


دولت نظامی به رهبری ژنرال ضیاء پس از شش سال حاکمیت فساد و استبدادی – مذهبی، باید به باندی دیگری از نظامیان، جای می‌سپرد. ژنرال ضیاء  نیز خود در سال ۱۹۸۱ ترور شد و ژنرال ارشاد با همان نگرش نظامی،‌ اسلامی و دیکتاتوری در ۱۹۸۲ به قدرت رسید. حکومت نظامی در سال ۱۹۸۶ پایان یافته اعلام شد، اما ژنرال ارشاد، در لباس مدنی و اصلاح طلب، بار دیگر با دستکاری قانون اساسی، دولتی غیرنظامی را اعلام کرد. وی همانند دولت‌های پیشین، غرق در فساد نهادینه شده در پی شورش سراسری، به وسیله‌ی باند رقیب برکنار گردید. سال۱۹۹۰ دولت نظامی با برخورداری از حزب ناسیونالیست بنگلادش (بنگلادش ناسیونال پارتی/ بی ان پی) و پشتیبانی جماعت اسلامی قدرت را در دست داشت.

 سال ۱۹۹۱ خالده ضیاء، بیوه ضیاء الرحمن کودتاچی در نقش رهبرحزب ملی بنگلادش، برنده‌ی انتخابات چند حزبی گردید. از آن زمان بود که سیستم دولتی بنگلادش از شیوه‌ی ریاست‌ ‌جمهوری به پارلمانتاریستی تغییر یافت، که ریاست جمهور، نقش جانبی و بی رنگ، اما نخست وزیر، نقش محوری یافته و عهده‌دارِ فرمانروایی طبقه حاکم می‌شوند.

سال ۱۹۹۶، با بازگشت حسیبه رحمان، دختر ژنرال مجیب از هندوستان ، نوبت آن بود که نظامیان و حزب ناسیونالیست و جماعت اسلامی به کناره روند. 


حسیبه، رهبر حزب ناسیونالیست بنگلادش، خالده ضیاء، بیوه ژنرال ضیاء را به زندان افکند و حزب جماعت اسلامی را ممنوعه و در لیست تروریستی قرار داد. شیخ حسیبه به رهبری حزب عوام و با برخورداری از نام و نقش پدرش، شیح مجیب و حزبی که دولت- ملت پاکستان شرقی را پایه گذاری کرده بود از اقبال بیشتری برخوردار بود، تا «بی ان پی» که با کودتا و کشتار و دیکتاتوری نظامی از ۱۹۷۵ بیش از ۲۰ سال در بنگلادش حکومت رانده بود.

پیشینه جنایتکارانه اسلامیست‌ها و نظامیان متحد آنان با تاریخ اسلامی در شبه قاره هند و آسیا سرشار از نسل کشی و جنایت علیه بشریت بوده است. نسل‌کشی هندو‌ها و بنگالی‌ها  تنها یکی از آن جنایت‌ها‌ است. کشتار مردم بنگال ساکن پاکستان شرقی (بنگلادش) توسط نیروهای مسلح پاکستان غربی و جماعت اسلامی، که به قتل‌عامی که شمار آن را تا سه میلیون گزارش داده‌اند، ‌و تجاوز به ۲۰۰ هزار تا ۴۰۰ هزار زنان بنگالی که رهبران اسلامی گروه جماعت اسلامی آنانرا «دارایی عمومی» اعلام کرده بودند انجامید. در نسل‌کشی سال ۱۹۷۱ و جنگ داخلی در پاکستان غربی و شرقی، بین ۸ تا ۱۰ میلیون تن که بیشتر آن‌ها از اتنیک‌های هندو بودند، هستی خود را رها کرده به هندوستان پناهنده شدند.چنین جنایتی را با اعلام دولت اسلامی عراق و شام (داعش) در سال ۲۰۱۲ در شنگال (سنجار) و اسارت هزاران تن از زنان و دختران ایزدی  و کشتار و اسارت دهها هزار نفره‌ی مردمان زیر ستم در کردستان عراق و روژآوا، ادامه‌ی همان شیوه و بینش جماعت‌های اسلامی در بنگلادش و ایران و پاکستان و ترکیه بوده‌است.

خیزش تابستان خونین ۱۴۰۳خ (۲۰۲۴ م) در بنگلادش ریشه درچنین کشاکش و ایدئولوژی و مبارزه و مناسباتی داشت.


 اعتراض به‌ظاهر ساده و سطحی و در آغاز به وسیله‌ی دانشجویانی که «همه ‌با همی» و نادیده انگاشتن دیالکتیک مبارزه طبقاتی اندیشه‌هاشان بود، از یک خواست ساده در فاصله‌ی سه ماه، به یک موقعیت انقلابی فرارویید و به شورش تمام‌عیار ضد دولتی و نه ضدحکومتی تبدیل شد. پرسش اینکه چرا دانشجویان نقش پیشتاز برانداز را به عهده گرفتند! پاسخ ساده ‌آنکه دانشجویان نابرخوردار از سهمیه بندی، و نگران و ناامید از آینده در بنگلادشِ دچار بحران فقر مطلق و بیکاری، همانند شاخک‌های حسی جامعه، زنگ خطر و این شلاق و بی آیندگی را با حساسیت بیشتری و زودتر از دیگر لایه‌ها‌ی اجتماعی، دریافته و به واکنش پرداختند. دانشجو به سال یک لایه‌میان طبقاتی از آنجا که  یک طبقه‌ی اجتماعی (سوشیال کلاس) به‌شمار نمی‌آید، از‌این‌روی نه  توان رهبری جنبش توده‌ای و طبقاتی را دارد و نه از نظر ماتریالیسم تاریخی، دارای چنین ظرفیت و مسئولیت و کارکردی است،‌ مگر آنکه به طبقه دگرون ساز و رادیکال آن طبقه و گروهنبدی اجتماعی‌ای که برای دگرگونی مناسبات دست به ریشه مناسبات می‌برند، و مناسباتی نو بنا می‌نهد، بپیوندد.

جنبش کارگری و به ویژه دهها میلیون زن کارگر و برزگر زیر ستم چندین گانه طبقاتی و استثمار مطلق و تولیدگر مافوق‌ترین سود دراین جنبش، گویی سرنوشت خود را به دانشجویانی سپرده بودند و یا دچار اتحادیه گرایی و نیز با احساس نبود چشم انداز تحولی طبقاتی در این جنبش پوپولیستی، خویش را بی وظیفه دانسته و به میدان نیامدند؛ و اگر به جنبش پیوستند، نقش اسب ترووای بخش دیگری از سرمایه‌داران انگل‌ها بازار سرمایه و تجار و مذهبی و برده‌داران مدرن را به‌عهده گرفتند.

این جنبش بی‌رهبری و بدون پیشاهنگ و برنامه و ساختار انقلابی، همانند نمونه‌های مصر و تونس و… را که به جابجایی و «براندازی» دولت و نه سرنگونی حکومت انجامیدند، به قول دکتر فرهنگ هلاکویی را باید هم «از سرنوشت و هم با سر نوشت» یعنی که این سرنوشتی محتوم جنبش‌ها نبوده و باید آنرا نیز دوباره نوشت و هم با قوه‌ی درک و عقل باز نوشت.

اینک، در نبود دانش مبارزه طبقاتی طبقه و پیشاهنگ انقلابی،‌ در بنگلادش نیزهمانند مصر و تونس، توهم و ساده‌‌اندیشی تا آنجا است که دختر دانشجوی ۲۵ ساله بنگلادشی پس از «براندازی» شیخ حسیبه بیگم، که در این روزها، دولت گذار «وزارت اطلاعات و فناوری» ‌را اداره می‌کند، بر این باورند ‌که «عزم و اراده‌ی این جوانان در بیرون راندن حسیبه، نشان دهنده ظرفیتی است که دانشجویان در کارهای بزرگ دارند.»

او می‌گوید، «دانشجویانی که در رهبری یک قیام، موفق عمل‌ کرده‌اند به اندازه‌ی کافی برای اداره و ساختن کشور هم توانایی دارند.» این یک ساده‌انگاری و خام‌اندیشی دانشجویی بی افق و سرگردان و خرده‌بورژوایی که قهرمانانه، با شعار آزادی، و علیه دیکتاتوری و استبداد جان می‌بازد، بیش نیست. دانشجویان پیشتاز و قربانی، ‌اما نابرخوردار از آگاهی، بینش و نگرش دیالکتیک مبارزه طبقاتی و سوسیالیسم، براندازی  دولت را با خون به پیش بردند، اما با مفهوم سرنگونی انقلابی و آلترناتیو انقلابی که مناسبات و کل حاکمیت‌ برده‌داری یا کاپیتالیسم را واژگون و طرحی نو دراندازند، بیگانه و به دور بودند. پشت و زیر پوست این فوران، سرمایه‌داران جهانی دست اندر کار بودند و احزاب ارتجاعی اسلامی که همانند تمساح‌های خون آشام،‌ در کمین و خزنده دهان گشوده ‌بودند.

دانشجویان با بیرون راندن شیخ حسیبه که میراث خوار مجیب الرحمن بود و واژگونی مجسمه‌ی پدر بنگلادش که نقش کوچک آتاتورک حکومت عثمانی و حتا رضا خانی را در سال ۱۹۷۱بازی می‌کرد، اکنون مشغول پاکسازی خیابان‌ها از زباله و سنگپاره‌ها و خاکستر و پوکه‌های گلوله‌هاهستند تا با محلل‌ گری دولت گذار، ‌«دولت مجلسیِ» سرمایه‌داران و اسلامی سیاسی دیگری به قدرت بنشیند.

بنگلادش با اقتصاد و گردش مناسبات، تولید و توزیع‌ها و سودهای مافوقِ برآمده از استثمار در بنگلادش، با جمعیت افزون بر ۱۷۰ میلیونی و بیکاری بیش از سی میلیون نفری بر گرده‌ی نیروی کار صادراتی خاموش و ارزانترین در جهان و کسب سود برآمده ( (Remittanceاز این صادرات (سرمایه ‌جان‌دار-نیروی کار) که سال ۱۳۹۷ شانزده میلیارد دلار گزارش شد، به گرداب مرگ و نیستی فرو برده شده است. افزایش بدهی‌ها و بهره‌های بانکی خرد کننده و کهکشانی به بانک جهانی و صندوق بین‌الملی پول، ‌تورم و رکود تورمی، در محور کار و رنج بنگال و سرزمینی که می توانست سرشار از رشد و زیبایی و امید باشد،‌ افقی جز کودتا و ستم و سیل و انواع بیماری‌های واگیر و قابل درمان اما بی درمان، ‌تجربه‌ای تلخ و تاریخی را رقم می‌زنند که به نام و به دست مذهب و نظامیان و انگل‌‌های حاکم  مدیریت می‌شود.  

درسرزمین استثمار مطلق برای سود مافوق بر گرده‌ی زنان در صنعت پوشاک که ۸۰ در صد صادرات بنگادش را تشکیل می‌دهد، ‌جز سوختن زنان در فابریک‌ها نمی‌بینید. براساس آمار بانک مرکزی بنگلادش از سال ۱۹۹۱ تا ۲۰۱۹ نزدیک به ۹۰۰ هزار کارگر زن بنگلادشی به خارج از این کشور گسیل شده‌اند که حدود ۳۷٪ در عربستان، ۱۷٪ در اردن و ۱۴٪ در امارات مشغول به کار [بردگی] بودند.»[۱]

بنا به گزارشی از بانک توسعه آسیایی، ۹۵ درصد از زنان در بنگلادش زیر خط فقر  و فق مطلق زندگی می‌کنند و با شرایط قحطی و مرگ روبرو هستند. براساس پژوهش انجام شده، بیش از ۷۷ میلیون نفر از مردم بنگلادش، یعنی نزدیک به نیمی از جمعیت بنگلادش، از دهه‌ی ۱۹۷۰ میلادی و در پی حفر چاه برای دست یابی به آب زیرزمینی، با مسمومیت و آلوده شدن به سم آرسنیک روبرو هستند.


فساد بی کران،‌ اختناق، و سلطه‌ی همه تاجرها به شبکه‌های مافیایی، بدهکاران کلان بانکی و فساد نهادینه وحاکمیت غیردینی و اما شبه نظامی، به ناگهان با اعلام برخورداری سهمیه ۳۰ در صد به خانواده‌های وابسته به حکومت، خشم خفته میلیونی را بیدار کرد. در این توفان،‌ خیل انگل‌ها، رقیبان قدرت سیاسی و اقتصادی در دو حزب ناسیونالیست رانده شده از قدرت در سال ۱۹۹۰ و نیز جمعیت اسلامی که سید ابوالعلا مدودی در سالهای ۱۹۷۰ پایه گزاری کرده بود، بار دیگر به قدرت سیاسی چشم دوخته‌اند. در پی  کودتا و کشتار مجیب ‌الرحمان‌، جماعت ‌اسلامی که بار دیگر  ‌قانونی شده بود و بارها درپارلمان بنگلادش سهمی داشت ، همانند روزهای دی و بهمن ۱۳۵۷ درایران، زمانی به خیابان آمد که حسیبه و دولت‌ش، به هندوستان گریزان بودند‌.

جماعت اسلامی ابوالعلا مدودی از تبار اخوان و همانند اخوان مصر بود که حزب را در سال ۱۹۳۷برپا و در سال ۱۹۷۲ م در گذشت. او خواهان گسترش اسلام سیاسی در شبه قاره هند و از بین بردن هندوها و دیگر ساکنین هند و تبدیل هندوستان به کشوری مسلمان بود. او بعدها به آمریکا رفت و در فلوریدا در سال ۱۹۷۹ در گذشت و جنازه‌اش به لاهور بازگردانده شد و در مکانی ناپیدا به ژرفای گور سپردند.

مودودی با الگوی اخوان المسلمینی، اهداف و منشور «اساسی قرآن، حاکمیت و سلطه «الله» و «رب» است و دین و عبادت راه‌هایی برای رسیدن به این دو» اعلام کرده بود که خمینی در کتاب «ولایت فقیه» خویش که در سال‌های ۱۳۴۰ در نجف تقریر می‌کرد و به حاکمیت ولایت فقیه رسید، از او الگو گرفت.[۲] پایه‌ی توده‌ای حزب جماعت اسلامی، کشاورزان‌ مرفه ‌و لایه‌های سنتی‌ و میانی و پایینی ‌شهری تشکیل می‌دهند.

 این جماعت خونخوار، در خیزش تابستان ۴۰۰۳ بسیار رذیلانه و تبه‌کارانه، که در شبکه سازی‌های استثمار و اِن جی‌ا‌ُ های فریبنده اقتصادی ریشه دوانیده بود، همانند تمساح خانه داشت. شاخه‌ دانشجویی این جماعت اسلامی و حزب ناسیونالیست بنگلادیش در زیر این خیزش عمومی و با فرصت‌طلبی و برخورداری از پشتوانه‌‌ای سازمان اطلاعات پاکستان (آی اس آی)  بر بستر خیزش دانشجویی خواهان برقراری همان آرمان‌های ارتجاعی دیرینه و برقراری حکومت اسلامی بودند. دولت حاکم، دانشجویان فقیر خیزشگر را «زارکارها» به معنی خائن و خلاف کار به حقارت گرفت. این تحقیر شدگان، همان نسل ضد بودند، ‌همانند همه کشورهای پیرامونی این نسل که سازمان‌دهنده و پیشاهنگ خیزش‌ها بودند، خود، سیاهی لشکر نظامیان یا احزاب بورژوایی شدند.

 جمعیت اسلامی پیروان ابوالعلا مودودی در تلاش برقراری طالبانیسم و خمینیسم و حزب ناسیونالیست ملی بنگلادش در راس همه، گزینه دلخواه چین و پاکستان و به ویژه در این منطقه ‌هستند. این جماعت با همان فریب و شیادی خمینی در پاریس، بسیار ماهرانه تر، بازی با دمکراسی و حقوق بشر و خیزش دانشجویی و‌ اسلام سیاسی، در تلاش است تا غرب و حتا ایالات متحده را اگر نه پشتوانه،‌ دستکم در برابر خود نداشته باشد. اینک عربستان و آمریکا و انگلستان و سکاندیناوی به ویژه سوید نگران منافع و حضور اقتصادی و سیاسی خود هستند.

چین در این میان در برابر هندوستان،‌ در کنار پاکستان و همراه رقبای اسلامی دولت شیخ حسیبه دارای نقش تعیین کننده اما خزنده‌ در زیر دریای آتش خیزش بنگلادش افغانستان و طالبانیسم دیگری را طراحی کرده‌اند.

باند “خالده ضیاء” بیوه‌ی ضیا نخست وزیر سابق بنگلادش به همراه فرزندانش بارها به اتهام فساد به دستور حسیبه بازداشت شده بود بار دیگر، در کمین قدرت نشسته‌است. ژنرال ضیا که خود در سال ۱۹۸۱ ترور شد و همسر وی خالده ضیاه،  رهبری حزب ناسیونالیست را به دست گرفت و در سال ۱۹۹۱ به رهبری بنگلادش رسید و در سال‌های ۹۶ و ۲۰۰۱ و تا ۲۰۰۶ نخست وزیری و شبکه فسادش را به کمک رحمان فرزند بزرگتر‌ش به پیش برد. در این سال رقیب وی حسیبه به قدرت رسید. دولت حسیبه و عوام لیگ، در خیزش اخیر برکنار شد و با خواهرش به سوی هند فراری شد.

شایعه اینکه پسران خالده ضیا از انگلستان و چین … برای پیشبرد نقشه‌، در برابر دولت شیخ حسیبه، بودجه و چراغ سبز گرفته‌اند، می‌تواند بخشی از واقعیت باشد. با براندازی دولت حاکم، واژه‌ای که شاه ‌بیت سلطه‌طلبان ایرانی‌است، قدرت در دست ارتش که بیشترین سهم استثمار و چپاول را برخوردار بوده، دوران گذار را می‌گذراند تا در پی تابستان خون آلود داکا، جنبش را به دولت دیگری بسپارد و قدرت سیاسی بخشی از بنگال به قحطی و گرسنگی نشانیده شده را به دست دولت دلخواه نئولیبرالیسم و شرایط کنونی جهان درگیر جنگ جهانی کنون بگذارد و مالکیت و مناسبات سرمایه را تامین سازد. 

محمد یونس برنده صلح نوبل، استاد اقتصاد، محلل این دولت گذار است. او در برابر قحطی هولناک سال ۱۹۷۴ که بیش از یک و نیم میلیون نفر جان باختند، طرح وام‌های کوچک را پیش روی گذاشته بود. او در سال ۱۹۸۳ با ایجاد بانک گرامین، به پرداخت وام‌های کوچک برای مسکن و کار و تحصیل، سبب حباب رفرم‌های اقتصادی شد و لایه‌‌های گسترده برزگران و پیشه‌وران خردی را آفرید و آن جی‌ اُها (NGO,s) را به خدمت گرفت و بنگلادش را به عرصه بدهکاران کوچک و ورشکسته تبدیل کرد. سود بانکی برآمده از استثمار در برابر وام‌‌های کوچک به میلیون‌ها خوداستثمارگر خرد، تنها یک آرامبخش و اعتیادآور متادون در برابر مرفین با دوز کلان بود.

بانک گرامین (Grameen Bank) به مدیریت محمد یونس، و وام‌ها خرد، برای سرمایه‌گذاری‌های میکرو، سیاست نوینی بود که سیستم بانکی معمولی را  به چالش گرفت و سبب گسترش ان جی اُ های مالی و اقتصادی  گردید. فقر زدایی این سیاست، شعار این فقر گستری در آینده شد. وی همانند لخ والسا د رلهستان جایزه صلح نوبل گرفت. محمد یونس، در سال ۲۰۰۷ به یکی از چهره‌های برجسته و تبلیغات خصوصی سازی و ان جی‌اُ‌ها شد. شیخ حسیبه، این چهره و برجستگی وی را به سود باند خویش نمی‌دانست، ‌و او را کسی که خون فقرا را می‌مکد وبه بهانه‌ اینکه بنا به قانون کار حق کارگران را پایمال می‌کند فاسد خواند و زیر پی گرد قرار داد و از رهبری بانک گرامین برکنار ساخت.

 در جنبش تابستان ۱۴۰۳، در پی دستکم پانصد جانباخته در خیزش  بنگلادش، محمد یونس که در انگلستان می‌زیست فراخوانده شد. او تنها گزینه‌ دانشجویانی شد که نه حزب ناسیونالیست و نه جماعات اسلامی را می‌خواستند. این احزاب اسلامی ارتجاعی که برای قدرت سیاسی بر خون دانشجویان بی سامان و تهی دستان سربرآورده بودند، گزینه‌ی بخش دانشجویان خیزشگر نبودند،‌ هرچند اسلامیان، طلاب یا دانشجویان اسلامی خود را داشتند، که به ناگهان همانند سال ۱۳۵۷ در ایران، قارچ گونه سر برآوردند.

 محمد یونس بدون پشتوانه و کارنامه سیاسی، اینک ‌دکور سناریویی‌است برای دولت گذار. حزب ملی بنگلادش و جماعت اسلامی، ‌با خیزش دانشجویی فرصت طلبانه،‌ از پشت جنبش بی سر و سرنوشت سربر می‌آورد و به روی صحنه می‌آید.

خواست پسا حسیبه، برپایی دولت موقت و دوران گذار تا انتخابات، و حتا شرکت لیگ عوام و دیگر أحزاب اسلامی و ارتجاعی است.

بخش دیگر بازیگران اجتماعی و زیر سرکوب و کشتار، هندوهای بنگلادش هستند که در سال ۱۹۷۱ نزدیک به۳۰درصد ساکنین بنگلادش را تشکیل می‌دادند و ‌اکنون  نزدیک به ۸ درصد ساکنین جامعه را تشکیل می‌دهند و در سالهای حنگ داخلی به وسیله پاکستان سلاخی شدند و اکنون در خطر قتل‌عام اسلامیست‌ها. این اتنیک اجتماعی که به وسیله حزب بی جی پی نمایندگی می‌شوند، مورد تعرض حزب‌های اسلامی و به شدت در خطر سلاخی و تجاوز و قتل‌عام قرار دارند. لایه‌ی بالایی این اقلیت، با برخورداری از پشتیبانی عوام لیگ شیخ حسیبه، برخی از رهبران محلی و عوام لیگ را تشکیل می‌دادند و به همین سبب، پس سقوط دولت عوام لیگ، تمامی هندوها به ویژه بی پناهان و لایه‌های پایینی و تهی دست هندو، در معرض کینه‌ورزی کهن و خونین جماعت اسلامی و بی ان پی اس قرار دارند.

دولت گذار، برپایی دولت و سیاست و اقتصادی رفرم محور را  وعده می‌دهد و از سنت‌های خودکامگی جلوگیری و با برگزاری انتخابات ، قدرت را به دولت و پارلمان مورد دلخواه واگذار خواهد کرد. آشکاراست که ساختار نهادینه شده‌ سرمایه داری و حکومت‌اش با وجود ارتش پشت سر دولت گذار که در پادگان‌ها، مهندسی حکومت طبقاتی را به پیش می‌برد، بدون طبقه و رهبری انقلابی نهادینه شدن ساختارهای نوین بازتولید بنگلادش و پاکستانی دیگر را در پیش روی دارد.

اینک همراه با میلیون‌ها زنان بافنده در دخمه‌های برده‌داری بنگلادش سرود بافندگان سیلزی از  شاعر انقلابی و دوست مارکس، ‌هاینرش هاینه که پس از خیزش بافندگان در سلیزی آلمان سالهای ۱۸۴۰ سروده بود، بخوانیم و هر آنجا نام آلمان بود را به بنگلادش بگردانیم:


بافندگان سیلزی


حتی سرشکی در چشمان بی‌نور نیست،
در پس دستگاه بافندگی، با دندان فشرده
نوشته اند:
آلمان، ما کفن تو را می‌بافیم،
و همراه آن نیز سه بار لعنت.
می‌بافیم، می‌بافیم!
یک لعنت به خداوند، که به در گاهش نماز بردیم
در سرمای زمستان و در نیاز گرسنگی،
بیهوده امید ورزیدیم، بیهوده پا فشردیم،
او ما را مسخره کرد، خوار داشت و زبون ساخت.
می‌بافیم، می‌بافیم!
یک لعنت به شاه، شاه ثروتمندان،
که نتوانست مصیبت ما را درمان بخشد؛
بلکه واپسین پشیز را نیز از ما ستاند
و فرمان داد چون سگان بسوی ما شلیک کنند.
می‌بافیم، می‌بافیم!
یک لعنت به میهن دروغین
آن‌جا که تنها ننگ و عار شکفته می‌شود،
آن‌جا که هر گلی در بهاران می‌پژمرد،
آن‌جا که فساد و تباهی، پرورشگاه کرم‌هاست.
می‌بافیم، می‌بافیم!
ماکو در جنبش، دستگاه در ولوله،
پرکار، شب و روز گرم بافتنیم،
آلمانِ پیر! این کفن توست که می‌بافیمش
و به همراه آن نیز سه بار لعنت.
می‌بافیم، می‌بافیم!


هانریش هاینه، شاعر انقلابی آلمانی، ۱۸۵۶-۱۷۹۷

[۱][۱] https://economic.mfa.gov.ir/portal/newsview/568849

[۲] «پیش ‌قراولان انقلاب اسلامی؛ جماعت اسلامی پاکستان»، سید ولی نصر (فرزند سید حسین نصر) مدعی است که روح‌الله خمینی در ایده ولایت فقیه در کتاب «حکومت اسلامی» را با تأثیرگیری از مودودی نوشته است. با رجوع به مهران موحد-روزنامه‌نگار در کابل (۳۰ شهریور ۱۳۹۶). «مولانا مودودی، بنیان‌گذار اسلام سیاسی رادیکال»بی‌بی‌سی فارسی.

اشتراک در شبکه های اجتماعی: