پنجشنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۳ | 14 - 11 - 2024

Communist party of iran

برهه‌ی پسا بالگرد خجسته باد!


عباس منصوران


روز یک‌شنبه۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳ قرار بود که تداوم یکی از روزهای ‌خونبار و عاشورایی و کربلایی دهه‌‌ی‌ شصت باشد!‌ و دشمن در خیابان‌ها با گسیل نیروهای پنچ‌گانه، ‌در جنگ خیابانی و سنگر به سنگر با زنان، که به‌ ناگه شاید هم به هنگام، زمزمه ‌‌به شادی گرایید. در این روز اما گردش چرخ‌بال به گونه‌ای دیگر چرخید! چگردش چرخِ گردون، اما برای جلادان، مرگبارتر از آن بود که حتا درخیال‌شان بگنجد. برای تهی دستان و کارگران و زنان پیشتاز سنگرهای خیابانی و بازنشسته‌گان و مادران داغدار و کولبران و تفتیده‌‌گان بلوچستان و سیستان و خوزستان و همه‌ی دارستان‌های ایران،‌ یعنی حکومت شوندگان، خدای دهه‌ی شصت،‌ خدای آن روز نبود؛ گاس هم که خدای حکومتگران، رفته بود خار بچیند. «ان تنصرالله…» نصرت‌اشان نداد، ‌هرچند که آنان خود ناصرین‌الله بودند، ‌مثل حسن نصرالله و خودِ ‌روح‌الله و جسدش در کالبد ولی‌الله.


روز ۳۰ اردیبهشتِ جاری، شادترین روزهای این نیم‌ سَده بود.


«خدای متعالِ»، دهه‌‌ی شصت که «از زبان» خلیفه‌ی نفرت و کینه ‌و سرقت و نیستی و فساد: «‌همینطور گرم و گیرا حرف می‌زد» و مدعی بود «که در واقع زبان من بود، حرف خدا بود»‌ از دهانش، آن روز هلی‌کوپترها را به پالایشگاه تبریز نرسانید، ‌یعنی نتوانست برساند؛ یکی در میانه راه، غیب شد،‌ همانند دستغیب؛ دو تای دیگر با بذرپاش، وزیر راه، که جلودار بود و انگار که بذر مرگ می‌پاشید، جلوی هلی کوپتر رئیس‌سادات و نیروهای قدسی‌اش،‌ که به طنز شیرین خلق «ابی‌کوپتر»‌ اش نام نهادند،‌ همه‌ی هستی نظام را زیر پا نهادند و تا دورهای دور، شتبابنده گریختند. آنان پشت سرخود هم نگاه نکردند، که آیا همقطاران، طعمه‌ی ‌خرس‌ها و کفتارها می‌شوند،‌ به درک گفتند و جان به در بردند تا هلی‌‌کوپتر بازی دیگری،‌ خود در بازی حذف و مافیا انا للله شوند و راجعون! کفتارها و کرکس‌ها هم نزدیک نشدند. برخی،‌ از قدسیان واهل بیت،‌ در خانه دعای توسل خواندند و به جادوگران نظام متوسل شدند که«حج‌اقا ب زحمت، دهن جنورر دبندن، گوسفند ما گوم رفته» به آن امید که دهان خرس‌ها و کفتارها و گرگ‌ها بسته شوند، برخی هم از خرس‌ها خواستند که بروند و ترتیب تتمه‌ی حضرات را بدهند،‌ غافل از اینکه «جنور» نیز از طعم چنین طعمه‌هایی بیزارند و حالشان به هم می‌خورد.


آل هاشم، جلاد آذربایجان و کردستان،‌ با سقوط پا درهوا، شاخه‌های بهاری را می‌آلود و چرخ‌بال می‌زد تا زمین را آلوده سازد، و جلاد همه‌ی عمرحکومت، عبای مرگ بر سر کشیده، ‌لاحول ولا، و شاید هم که ‌دولا و سه لا، چرخ زنان با شعله پرتاب شده،‌ مانند چرخ بال تا سقوط آزاد و نه  فرود سخت، جسدش نیز ‌آسیب رسان محیط زیست ارسباران شود. هیچکس هم به فریادشان نرسید، نه خدای دهه‌ی شصت، ‌نه کارآفرینانشان، پوتین و«شی جین پینگ» و نه «کیم اون » و نه این و نه آنِ‌ و اون دیگری. اردوغان و جنایت‌پیشه گانش هم که با دهها پهباد در روژآوا و قندیل و زاپ و مدیا و… بمب‌های شیمیایی می‌ریختند و باز می‌گشتند، نتوانستند جز لاشه‌‌هایی از بالگرد و بال نشینان همقطار را بیابند و در بازار مکاره‌ی مرگ،‌ پهبادها تبلیغ کنند.


گویی گیسوان بریده زنان‌ آزاده،‌ طناب‌های داری شده بودند تا گردن بالگرد حکومت اسلامی را بگیرند و به خاک بکشانند. سید سادات، هزار چرخ زد تا با استحاله به ذغال شود. همانند وزیر خارجه‌‌اش، آن زبان‌دان نابغه، که به راستی نماد یک پاسدار- سپاهی- قدسی نشان بود و مورد سفارشیِ قاسم سلیمانی که او هم ذغال شد. امیر حسین، به همراه مالک رحمتی، داماد سیدمصطفی سیدهاشمی، معاون هماهنگی ستاد اجرایی فرمان  خمینی، یعنی امپراتوری مالی و سرقت خامنه‌ای و بیت رهبری‌اش. چند تا سرهنگ و سردار و ماموران دار هم همراه‌شان که برای مدیای فاشیستی آنچنان بی مقدارند که نامشان را هم نمی‌آورند، یک ذغالدانی مجلسی برای رژیمی که جز مرگ، کسب و کاری نمی‌شناسد. باری، آنان را در جاهایی زیر خاک بردند تا فردا کمی سخت باشد که بی آثارشان ساخت.


امام، نماینده الله، خُرناسه کشان، نفیر مرگ می‌پراکند و اینکه بی ابراهیم رئیسی که خودِ ‌مرگ بود؛ و هیاتِ مرگ در هیئتِ مرگ؛ و خودِ نظام بود، که مدرسه و حوزه را رها کرد تا خود حوزه در تثبیت سیستم مرگ باشد؛ از سال ۱۳۵۸ تا ۱۴۰۳ یعنی ۴۵ سال، نزدیک به نیم سده، تا لحظه‌ای که در بالگرد،‌ مرگبال می‌زد، ‌فرمان مرگ می‌داد.


چند هزار انسان را کشته باشد؟


هرگز نمی‌شود شمرد! حتا اگر یک تن، ‌او قاتل انسان‌ها بود و مرده و ذغالیده، با پرونده‌ای گشوده که نیستی‌اش جهان و جان جهانیان را ایمن‌تر ساخته است،‌ اما ۴۵ سال کارکردش، بیمه‌ی عمر نظامی برخون و استخوان صدها هزار انسان نشسته را سبب ساز بوده است. همین «شش کلاسه‌ای» که جمله‌ای شش واژ‌ه‌ای را نمی توانست به زبان آورد و نمی فهمید! همین زامبی ذغالیده‌ی که ستون سیستم فاشیسم حاکم بود. سلاخ  مافیا در سلاخ‌خانه‌ی حکومت اسلامی، عاقبت به لعن گردید، همانند تمام عمر منفور‌ نظام لعنتی اسلامی و طبقاتی خویش؛ که با سقوط سخت، هم بالگرد و هم بال نشینان، با ثقل زمین در هم کوبیده شدند.


این ماشین سرکوب حکومت اسلامی بود که در هم شکسته شد،‌ کم مگیریدش!


قلعه دختر آذربایجان «قِزقلعه‌سی» ستون سرکوب حکومت اسلامی سرمایه‌داران مافیایی را با پس گردنی ‌به زمین کشانید. گویی بابک سرخ‌جامه در آن ستیغ بود که به همراه برادر شجاع و انقلابی‌اش، عبدالله سرخ جامه، بر المعتصم، خلیفه‌ عباسی نهیب می‌زدند. کارگران معدن‌‌های مس و طلا و ذغال سنگ ورزقان و سونگون، صدای بالگردهای سه گانه و سرگردان جلادان را برفراز سر از آن ژرفای زمین می‌شنیدند.


در این سوی، موجوداتی کار بودند، که ذغال می‌شدند،‌ وهمانند زباله‌‌های غیرقابل بازیافت، زیست بوم زمین را آلوده می‌ساختند و شاخ و برگ و گل و گیاه را زخمدار، و کرکسان و کفتاران،ِ هم تبار خویش حتا از خوردنشان دل به هم خورده، تا آنسوی ارسباران می‌رمیدند. کرکسان ذغالیده‌ی حکومت اسلامی، هرچند بی ارزش و بی مقدار، اما ستون- ‌مهره‌‌های حکومت اسلامی برگرده‌‌های مردم‌ بودند. سرجلاد فاشیست، غنوده در دخمه، خدای دهه‌ی شصت و آتش به اختیار سر داده،‌ اینک در بحرانی دیگر. ترکیبی از فاجعه و مژده، فاجعه برای حکومت غرق در بحران رهبری و دهها بحران سیاسی و اقتصادی و اجتماعی، همانگونه که جهان و به ویژه ایران و منطقه از وجود این ویرانگران و مرگ‌آفرینان، امن‌تر. در اینسوی، ‌شادی و مژده برای ستم‌ستیزانِ به پاخاسته.


حکومت اسلامی،‌ با  این کوبش، بیش از پیش آسیب‌پذیرتر و ناتوان‌تر شده است. حکومت با تمامی پروپاگاندای گوبلزی می‌کوشد تا این پتک  فرودآمده‌ی حکومت شکن را عادی جلوه دهد، و وانمود سازد که اوضاع در کنترل، اما این تازه آغاز ماجرا‌است. ستیز گرگ‌ها شدت بیشتری می‌گیرد، و از هم اکنون نیز، و خیابان‌ها در انتظار قیام سراسری آغوش گشوده‌‌اند.


ما از سر به نیست شدن مارهای سمی و میکرب‌ها،‌غمگین نمی‌شویم، و گرنه به زهر‌آگین‌ترین کژدم‌های مرگزا، مهربان بوده‌ایم. ما در این روز و روزهای پی‌آمد،‌ با همه‌ی زخم‌هایمان شادمانیم‌؛ مژده باران با نوازش‌ آفتاب و شادی، از آسمان، برای جان و تن مردمان رنج و کار، خبری خوش بود. و انتقاد درهمینجا به دوستان و نیروهای مردمی و خوشنامی از روژآوا که پیام تسلیت فرستادند و درود بر نیروهایی پیشرو از همان دیار و کردستان‌ها که شادی مردم را همراه شدند.

پروپاگاندای مطلقیت، قدسیت، مشروعیت و امنیت حکومت اسلامی را بیش از پیش درهم شکسته شده، رخدادی امید آفرین بوده،‌ اعتماد به نفس اجتماعی را افزایش داده، رزم و مقاومت و ایستادگی را برای سرنگونی انقلابی نیرو بخشیده است.


سوم خرداد ۱۴۰۳

اشتراک در شبکه های اجتماعی: