این طبقه ى کارگر است که تعیین میکند!
چهارشنبه ۱۳ مرداد ۱۴۰۰
جامعه ی ایران بیش از هر زمان دیگر تشنه ی برخاستن و ایجاد تغییر است. همه ی واقعیتهای جامعه نشان از این خواست همگانی دارد که یا باید این نظام را که در آن همه چیز حول سود می گردد، را ویران ساخت، و یا به مرگی که روز به روز سرعت می گیرد تن داد که البته مردم ایران، از همان روز سرکارآمدن جمهوری اسلامی مقاومت را برگزیدند و آرمانهای خود را که منجر به قیام ۵۷ شد را نه تنها رها نکردند بلکه بیش از چهل و اندی سال است با یکی از هارترین حاکمیتهای سرمایه دارانه در نبردند و برای تحقق آرمانهایشان از هیچ تلاشی ولو به بهای جان عزیزترینهاشان فروگزار نکرده اند. تاریخ مقاومت این مردم، رشادتها و حماسه هایی که خلق کردند، نه تنها فراموش نشده بلکه همچون شبحی سرگردان بر سر این حاکمیت در آمد و شد بوده است تا آنجا که بار دیگر، سیستم سرمایه داری اسلامی را وادار کرده است که هرچه بیشتر به لبه ی پرتگاه سرنگونی نزدیک تر شود. انتصاب رئیسی به عنوان سیزدهمین رئیس جمهور، نماد بارز از هم گسیختگی ساختار جمهوری اسلامی و ترس است.
پنجشنبه ۱۴ مرداد روز مراسم تحلیف به اصطلاح ریاست جمهوری است. آنها اعلام کرده اند ” در روزهای تنفیذ و تحلیف ریاست جمهوری ابراهیم رئیسی طرح محدودیت تردد برقرار می شود و گشت نامحسوس و اطلاعاتی در تهران فعال خواهند شد، روز تحلیف تمام فرودگاههای تهران و البرز هم برای چندیدن ساعت تعطیل می شوند”. سردار حسین رحیمی رئیس پلیس تهران گفته است ” محدودیتها در تهران در خیابانهای ولیعصر، جمهوری، خمینی و کارگر از ساعت ۹ صبح تا حدود ۱۳ اجرا می شود.” همچنین روز پنجشنبه از ساعت ۱۶ تا ساعت ۱۹ در محدوده های مورد نظر تردد به کل ممنوع خواهد شد. حسین رحیمی افزوده است که “پلیس راهور، پیشگیری و یگان امداد، طرحهای ویژه ی ترافیکی، انتظامی و ایست و بازرسی را انجام می دهند” او گفت “همچنین کنترلهای نامحسوس و اطلاعاتی با بهره گیری از دهها گشت اطلاعاتی در تهران در این روز اجرا می شود”.
ابراهیم رئیسی به عنوان نماد یکی از جنایتبارترین دوره های تاریخ حیات جمهوری اسلامی، نه تنها برای مردم ایران بلکه برای جامعه ی جهانی شناخته شده است. اما برای جمهوری اسلامی دیگر راهی نمانده است که بتواند با بحرانهای ادواری خود دست و پنجه نرم کند مگر اینکه مانند دهه ی شصت که اتفاقا به سالگرد قتل عام زندانیان سیاسی نزدیک می شویم، یکی از جنایت پیشه ترین و رسواترین مهره های خود را در جلو چشم مردم ایران و جامعه ی جهانی به کرسی ریاست بنشاند.
این انتخاب جمهوری اسلامی اما نه تنها تاریخا بلکه در واقعیت هم شکست خورده است. اگر در دهه ی شصت، حاکمیت سرمایه داری سعی کرد که پس از جنگ هشت ساله با کشتار زندانیان سیاسی، جامعه را با جمود و هراس روبرو کند و رؤیای تغییر را در ذهنیت مردم بخشکاند، اما ما شاهد هستیم که بیش از پنج هفته است که کارگران در صدو هفده شرکت پیمانکاری با عزمی راسخ و صدایی رسا در اعتصاب قرار دارند و خواست های خود را دنبال می کنند، ما شاهد آن هستیم که اگر در دهه ی شصت خانواده های کشته شده گان و یا زندانیان سیاسی را وادار می کردند که پول تیر فرزندان خود را بپردازند، اکنون مادران جانباختگان آبان در میدان آزادی قاپ عکس به دست در خیابانها راه افتاده اند. ما شاهد آن هستیم که اگر در دهه ی شصت به زندانیان سیاسی زن تجاوز می شد تا باکره به بهشت نروند، اما دیگر اکنون صدها زن مانند سپیده حاضر نیستند از دستگاه قضاء قاتل طلب بخشایش و فرجام خواهی کنند، اگر در دهه ی شصت تلاش کردند که در خفا فرزندان انقلاب را بربایند و در خاوران بی گور و بی نشان خاک کنند، اکنون دیگر دیوارهای خیابانها به گواه ایستاده اند و عکس فرزندان خود را بر سینه زده اند.
بازگشت دوباره ی رئیسی با همه ی برنامه های سرکوبی که در دست خواهد داشت، به مثابه تنها آلترناتیو جمهوری اسلامی، نشان از وخامت و هراس جمهوری اسلامی است. اما این وخامت حال، با حضور قاطع، سازمان یافته و آماده برای کسب قدرت سیاسی طبقه ی کارگر است که می تواند به سقوط انقلابی جمهوری اسلامی منجر شود. در تمام این چهار دوره تاریخ مبارزه ی مردم ایران علیه سرمایه داری جمهوری اسلامی، خواستهای جامعه هیچگاه تا این حد مترقی و رادیکال نبوده است چراکه طبقه ی کارگر تا این حد گسترده و رزمنده حضور پیدا نکرده بود. همه ی آنانی که تلاش کردند که یا با گفتمان تمدنها، و یا علم کردن دموکراسی و نسبیت فرهنگی، خاک در چشم جامعه بپاشند، با دستان روغنی کارگران نفت و در لابلای انگشتان جوهری پرستاران در مقاومت، پایداری و هوشیاری کارگران هفت تپه، به تاریخ پیوستند. آنانی که هم به اصلاح طلبی حکومتی و هم به اصلاح طلبی لیبرالی تکیه کرده بودند دیدند که حتی مفاهیم منسوخ رفرم خواهی در چهارچوب جمهوری اسلامی را حتی اگر تکنیک یادگرفته هایی مانند اصغر فرهادی علم کنند، دیگر جواب قاطع خود را از مردم خواهند گرفت. صدای جامعه از اعماق برخواسته است که آفتاب کاران را فریاد می زند! ” بگذار مرتجعین و فرصت طلبان زوزه بکشند آنچه می بینیم اوج و تکامل انقلاب است. واین همه به یمن به میدان آمدن طبقه کارگری است که در مرکز تحولات جامعه قرار گرفته است. اکنون همه چشم ها به صفوف فشرده ، به استقامت و پایداری وعزم این طبقه دوخته شده است.