دوشنبه ۳ دی ۱۴۰۳ | 23 - 12 - 2024

Communist party of iran

اول ماه مه و یاد جمال چراغ‌ویسی و یارانش!


پويا محمدى

بازخوانی نامه‌ای از کارگر کمونیست جمال چراغ‌ویسی

رفیق جانباخته جمال چراغ‌ویسی، سخنران مراسم اول ماه مه روز جهانی کارگر در سال 1368 در شهر سنندج، یکی از کارگران کمونیست و مبارز و یکی از فعالین پرشور برگزاری مراسم‌های اول ماه مه در این شهر بود که جان خود را در راه مقاومت و پیشبرد مبارزۀ جنبش کارگری و سوسیالیستی علیه نظام ستم و استثمار و حاکمیت جهل و جنایت رژیم سرمایه‌داری اسلامی در ایران و تحقق اهداف رهایی‌بخش طبقۀ کارگر فدا نمود.


رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی در تداوم حملات و سرکوب‌های شدید خود علیه جنبش کارگری و کمونیستی و دیگر جنبش‌های پیشرو و حق‌طلب و توده‌های مردم مبارز در جامعه و در تداوم کشتار هزاران کارگر مبارز و فعالین انقلابی و کمونیست و قتل‌عام زندانیان سیاسی در سال 1367، جمال چراغ‌ویسی سخنران مراسم روز جهانی کارگر سال 1368 را به قتل رساند. در متن چنین سرکوب‌ها و فضای میلیتاریستی حاکم در جامعه اما مبارزات و مقاومت‌ها علیه رژیم اسلامی در ابعاد مختلف جریان می‌یابد. در کردستان رژیم اسلامی در هراس از تأثیر و تحرک و قدرتنمایی جنبش کارگری و کمونیستی در عرصه‌های مختلف خصوصاً برگزاری مراسم‌های روز جهانی کارگر و در این میان مراسم بزرگ و باشکوه سال 1368 سنندج با قطعنامۀ کارگری و رادیکال آن (برگزار شده در سالن تختی این شهر) و راهپیمایی پرشور شرکت کنندگان و سردادن شعار‌های کارگری و انقلابی در خیابان‌های اطراف سالن، مدتی بعد از برگزاری مراسم جمال چراغ‌ویسی و شماری دیگری از فعالین در مراسم از جمله چند نوجوان دختر و پسر که در گروه سرود این مراسم، سرود خوانده بودند را دستگیر و زندانی نموده و این عزیزان را قبل از فرا رسیدن روز جهانی کارگر سال بعد و به منظور ممانعت از تداوم برگزاری این مراسم‌ها همراه با شمار دیگری از زندانیان سیاسی به قتل می‌رساند. جنایتکاران رژیم، جمال چراغ‌ویسی را پس از تحمل چندین ماه آزار و شکنجه و مقاومت و دفاع از اهداف کارگری و باورهای کمونیستی خود، در زندان سنندج اعدام کرده و به طور مخفیانه پیکر او و دیگر عزیزان جانباخته را در تقریباً یکصد کیلومتری شهر سنندج و در ناحیه‌ای از اطراف شهر قروه که جنایتکاران رژیم آن را «لعنت آباد» اما مردم آزاده و انقلابی آن را «خاوران کردستان» می‌نامند، در گور دسته‌جمعی دفن کردند. خانواده و بستگان شماری از این عزیزان، پیکر آنان را یافته و شناسایی کردند.


مدتی بعد رادیو و نشریات کومه‌له و حزب کمونیست ایران اسامی شماری از این جانباختگان را چنین اعلام کردند:

«جمال چراغ‌ویسی- رویا دختر 17 ساله- دختر دیگری که هویتش معلوم نشده و در کنار جسد رویا به خاک سپرده شده بود- پسر نوجوانی (پسر محی‌الدین بلورفروش) که رهبری یک گروه سرود کارگری را به عهده داشته است- ناصر جلالی پیشمرگ کومه‌له، نادر فاتحی پیشمرگ کومه‌له- علی اشرف مرادی- ناصر سبحانی- انور شریفی(یا شریعتی)- احمد پرویزی- سید‌صالح حسینی- محسن عثمان‌پور- محمد رزاوی- احمد محمدی- بختیاری- و رنجبر».


اعدام جمال چراغ‌ویسی و دیگر زندانیان دربند، موجی از خشم و نفرت را علیه رژیم اسلامی در جامعه دامن زد و با وجود این کشتارها و سرکوب‌ها، کارگران در سنندج و شمار دیگری از شهرهای کردستان به اشکال مختلف مراسم‌های گرامیداشت روز جهانی کارگر را برپاداشته و ضمن محکوم کردن اعدام رفیق جمال چراغ‌ویسی یاد او را گرامی داشتند. جمعی از کارگران سنندج علیه رژیم اسلامی و اعدام جمال چراغ‌ویسی و زندانی کردن کارگران بیانیه‌ای اعتراضی صادر کرده و خطاب به همطبقه‌ای‌های خود در سراسر ایران و جهان از آنها خواسته بودند که به اعتراض و محکومیت علیه رژیم جمهوری اسلامی و به حمایت از آزادی زندانیان سیاسی برخیزند و از کومه‌له می‌خواهند که این بیانیه را از رادیو پخش نموده و در خارج کشور نیز وسیعاً آن را انتشار دهد. در قسمتی از بیانیه مزبور، جمال چراغ‌ویسی اینگونه معرفی شده است:

«رفقای کارگر! قبل از اینکه جمال را به شما که او را نمی‌شناسید بشناسانیم، بگذارید با یاد او حرف‌هایمان را با شعری که هر ساله جمال در اول مه‌ها ورد زبانش بود، شروع کنیم. اول مه بود که ما را خروشاند، اول مه بود که نشان داد تنها راه ما مبارزه‌ای خستگی‌ناپذیر است، اول ماه مه شعله‌ور می‌کند، اول ماه مه ستم را ریشه‌کن می‌کند. کاک جمال چراغ‌ویسی کارگری بود که 25 سال سن داشت و در سازمان آب سنندج کارگر نگهبان بود، جمال نان‌آور خانواده بود و تنها کسی بود که معاش خانواده را تأمین می‌کرد، وی همۀ عمرش را با درد و رنج گذرانده بود. این زندگی سراسر رنج و مشقت‌آور او را همچون صدها و هزاران کارگر معترض به این نظام ظالمانه بار آورده بود. جمال در سال‌های اخیر برای متشکل شدن کارگران در تشکل‌های مستقل خودشان تلاش زیادی نمود و خود عضو اتحادیه‌‌ای کارگری بود که رژیم به این اتحادیه حمله کرد و آن را تعطیل نمود. او عضو باشگاه ورزشی کارگران سنندج بود، کم نیستند کارگرانی که یاد جمال را هرگز فراموش نخواهند کرد و همیشه یادش را با سخنانی که او در اول مه گفت، به یاد خواهند آورد. کارگران بیکاری که دور سفرۀ خالی‌شان جمع می‌شوند، هر کودکی که زیر بار کار فرسوده می‌شود، هر کارگری که مشکلات زندگی بر او فشار می‌آورد، جمال را به یاد می‌آورد که در اول مه سال 68 از میان جمعیت بلند شد و این مشکلات و وضعیت زندگی کارگران و خانواده‌های آنها را بیان کرد و راه چاره را در متحد شدن ما دید. او در سال 68 در مورد ساعت کار طولانی، بی‌حقوقی ما کارگران، نبودن مسکن، شرایط بد بهداشتی و درمان، مجمع عمومی، صندوق همبستگی مالی، بیکاری و مطالبۀ بیمۀ بیکاری برای‌مان حرف زد…. »


آنچه در پی می‌آید، متن نامه‌ای است از جمال چراغ‌ویسی که اولین بار در نشریۀ پیام (نشریه رادیو صدای انقلاب ایران-رادیو کومه‌له) شماره 73 به تاریخ آبان 1369 به چاپ رسیده است. در این نامه، جمال چراغ‌ویسی را هرچه بیشتر در قامت یک کارگر مبارز و کمونیست بازمی‌شناسیم که علیرغم محرومیت و تنگدستی و تحمل بار گران تأمین معیشت خود و خانواده، یک دم از مبارزه و کسب آگاهی و آگاهگری طبقاتی غافل نمانده و در متن شرایط سرکوب و خفقان و اعدام‌های گسترده، به سهم خود و با تمام توان در راه پیشبرد امر مبارزۀ کارگری و انقلابی خود علیه رژیم سرمایه‌داری اسلامی، اتحاد و تشکل‌یابی و احقاق حقوق خود و دیگر همسرنوشتانش و نیز برپایی مراسم‌های مستقل روز جهانی کارگر و تحمیل آن به رژیم و سرمایه‌داران گام بر‌می‌دارد. او در این نامه به طور موجز درک عمیق خود از مبارزۀ طبقاتی، از کمونیسم علم شرایط رهایی طبقۀ کارگر، کاربست مارکسیسم، مبارزۀ متحزب و سازمانیافتۀ کمونیستی کارگران و ضرورت پیوستن به حزب کمونیست را به روشنی نشان می‌دهد.


این نامه کوتاه، تلاش و استعداد سرشار در وجود این کارگر جوان را به نمایش می‌گذارد از عرصۀ تبلیغ و آگاهگری و تشکل‌یابی کارگری و کمونیستی گرفته تا عرصۀ کار هنری و فرهنگی. اما دشمن طبقاتی و ماشین کشتار و سرکوب رژیم سرمایه در ایران بیشتر از این به او مجال نداد که بتواند توان و ظرفیت‌های بیشتر خود را در امر خدمت به مبارزۀ طبقۀ کارگر برای نابودی شرایط ضدانسانی حاکم برجامعه از خود بروز دهد.

نامه جمال چراغ‌ویسی نمونه آموزه‌ای است که در متن تقابل‌ها، انحرافات و تضادهای موجود، ضرورت دفاع هر چه بیشتر از اهداف و سیاست‌های کارگری و کمونیستی و اتخاذ قاطعانۀ آنان را صدچندان می‌کند و تجلیل و گرامیداشت یاد او و دیگر رفقای جانباختۀ این حزب را معنای واقعی می‌بخشد.


یک نامه از رفیق جانباخته، کارگر معترض جمال چراغ‌ویسی

اول ماه مه روز جهانی کارگر سال 65، بعدازظهر ساعت 1 هنگامی که کارگران محل جهت رفتن به مراسم در گوشه‌ای جمع می‌شدیم تا دسته‌جمعی به مراسم برویم، حمید را دیدم که با چند نفر از کارگران با هم دست می‌دادند، وقتی به هم رسیدیم، ما هم مثل دیگران هر چند تا آن موقع برخورد زیادی و حتی برخورد جزئی هم با هم نداشتیم، اما به خاطر خصلت وجودیمان و کارگربودنمان خیلی زود با همدیگر آشنا و صمیمی شدیم و همگی با هم به مراسم رفتیم و در یک ردیف صندلی قرار گرفتیم. موقع نشستن، حمید نزد من نشست و دربارۀ روز جهانی کارگر و چگونگی آن شروع به بحث کردیم و قول دادیم که در صورت سخنرانی رئیس ادارۀ کار‌(اقلامی جنایتکار) طبق برنامه‌ای که اعلام کرده بودند، سالن را تا پایان صحبت‌های او ترک نماییم و در این رابطه کارگران دیگر را در جریان گذاشتیم و همگی با هم همصدا شدیم. بعد از مدتی اقلامی آمد و سخنرانی را شروع کرد و ما همگی سالن مراسم را ترک کردیم و تا پایان سخنرانیِ او در حیاط کارخانه پوشاک ماندیم. بعد از پایان مراسم یک جعبه شیرینی را که از مراسم باقی مانده بود با هم در بین کارگران ساختمانی که در آن اطراف کار می‌کردند پخش نمودیم. هنگام مراجعه به محل در راه در مورد مراسم روز جهانی کارگر و دستاوردهای آن بیشتر با هم حرف زدیم و از آن پس در ارتباطی اجتماعی نظیر رفت‌ و آمد خانوادگی با یکدیگر قرار گرفتیم و توانستیم بیشتر همدیگر را بشناسیم و با نظرات همدیگر بیشتر آشنا شویم و در مورد مسائل مختلف اجتماعی هم با هم حرف می‌زدیم. اوایل تابستان به دلیل اینکه در شهر بیکار بودم و احتیاج زیادی به کار کردن داشتم، مجبور شدم برای مدتی در خارج از کردستان مشغول کار شوم. (التبه ارتباط و نزدیکی با حمید همچنان ادامه داشت اما به شکلی محدودتر و به طور جزئی). مدت 4 ماه در آنجا بودم و در آبانماه به شهر سنندج بازگشتم و ارتباطم را با حمید بیشتر کردم تا اینکه مسئلۀ تشکیل صندوق تعاونی مالی پیش آمد که از من هم دعوت کردند و من نیز از آن استقبال نمودم و به عضویت صندوق درآمدم. از آن پس ارتباط‌مان به شیوۀ جدیدی برقرار شد. رفت و آمد خانوادگی ما افزایش یافت و بیشتر وقت‌‌مان صرف بررسی مسائل کارگری و مسائل صندوق می‌کردیم تا اینکه مراسم روز جهانی کارگر سال 66 پیش آمد. حمید در اتحادیه چرم‌سازان به عنوان نماینده صنف قالیباف‌ها حضور داشت. من همراه او به سندیکای چرم‌سازان مراجعه می‌کردم و از آنجا با چند نفر کارگر سندیکا آشنا شدم و از آن پس آشناهایم بیشتر شدند. ما هر دو یک درد داشتیم متحد نبودن! و یک خواست هم داشتیم متحد شدن! در این رابطه در محل با همکاری یکدیگر و سایر اعضای صندوق تبلیغات زیادی زیادی را برای برگزاری هرچه باشکوه‌تر مراسم و شرکت فعال‌تر در آن شروع کردیم و توانستیم تعداد زیادی از اهالی محل را در مراسم شرکت دهیم و مبلغی پول که در محل جهت کمک به مراسم جمع‌آوری شده بود به حمید که مسئول تهیه شیرینی مراسم بود، تحویل دادیم. البته مقداری از این مبلغ پول را به خرید شیرینی جهت توزیع در محل اختصاص دادیم و من در خرید شیرینی، بسته‌بندی و نوشتن شعار روی پوسته‌های کاغذی شیرینی‌های داخل بسته‌ها و پخش آن به حمید کمک کردم. بعد از پایان مراسم و موقع مراجعه به محل، شیرینی‌هایی را که برای توزیع در محل آماده کرده بودیم با نظارت من و حمید و رفیق دیگری، در محل خودمان و محلات اطراف پخش کردیم. در این جریان بود که ارتباط ما نزدیک‌تر شد و بیشتر وقت‌مان را صرف مسائل کارگری و نحوۀ افزایش اعضای صندوق و پیشرفت بیش از پیش کارها می‌کردیم و توانستیم اعضای بیشتر و فعال‌تر را جذب تعاونی نماییم. نمونۀ آن پیوند با صندوق‌های تعاونی مالی دیگر بود. نمونۀ بارز آن در هماهنگی ما بود که اکثراً پیشنهاد تشکیل کمیته‌های مختلف اجرایی از طرف ما مطرح می‌شد و اکثر آنها تشکیل گردید و مشغول فعالیت شدند. البته در این مدت به علت بیکاری‌های مداوم و کمبود مالی، من باز هم مجبور به ترک کردستان شدم و در خارج کردستان در یک کارخانۀ نان ماشینی شروع به کار کردم، که قبلاً نیز در آنجا کار کرده بودم. البته وقتی که قبلاً در آنجا بودم، با رفقایی صندوق تعاون مالی ساخته بودیم که کارگر کارخانه و چند کارگاه قنادی بودند. در آنجا هم در آن وقت از مسائل کارگری و مسائل روزمرۀ کار بحث می‌کردیم. بعد از مدتی در آنجا به دلیل کمبود کار، تعدادی از رفقا متفرق شده بودند. این دفعه وقتی که من به آنجا رفتم، صندوق را به حالت اولیه بازگرداندیم و کلاس‌های سوادآموزی را دوباره شروع کردیم و بعد از چند ماه تقریباً کارها درست شد. من موقع بازگشتن، گزارش کار آنجا را به مسئولین صندوق و مخصوصاً به حمید دادم. نزدیک زمستان بود که من دوباره برگشتم و فعالیتم را در صندوق ادامه دادم، تا اینکه مراسم روز جهانی کارگر سال 67 پیش آمد. من از همان اوایل یا هیئت اجرایی ارتباط نزدیک و غیرمستقیم داشتم. به وسیلۀ حمید که مسئول هیئت بود در جریان کامل کارها قرار می‌گرفتم و نظرات و پیشنهادهایم را با حمید در میان می‌گذاشتم. در رابطه با جمع‌آوری کمک‌های مالی برای برگزاری مراسم، چاپ و تکثیر قطعنامه و پخش آن در سطح شهر و در کارخانه‌ها و کارگاه‌ها به همراه یک نفر دیگر و نظارت و تقسیم کار در مورد پخش شیرینی در محلات زحمتکش‌نشین که شامل محل ما و دیگر محلات اطراف بود، فعالیت زیادی از خود نشان دادم. البته بنا‌به داشتن وظیفه در قبال آن روز و نه چیز دیگر. سپس با ایجاد کمیته‌های اجرایی در صندوق من به عنوان مسئول تعاون کار همراه حمید و یک رفیق زن دیگر تعیین شدیم و علاوه بر آن مسئول گروه هنری-فرهنگی شدم که در این زمینه نمایشنامه‌ای به نام «به دنبال کار پیدا کردن» را ساختم که هم اکنون با رفقای دیگر روی آن تمرین می‌کنیم و مسئولیت نوشتن و آماده کردن ماهانۀ نشریۀ پیام هم به من سپرده شد و مدتی طبق اساسنامه مسئول صندوق شدم و از طرف اعضاء برای این کار انتخاب شدم. هم‌اکنون مسئول تعاون کار و گروه هنری-فرهنگی و نشریۀ پیام هستم. در این جریانات ارتباط من با حمید به یک ارتباط کارگری عمیق‌تری کشیده شد و به یک رابطۀ کمونیستی انجامید، زیرا معتقد بودیم که: کارگران با نیروی خود آزاد می‌گردند و نیروی آنها در اتحاد آنها است، جنبش کارگریِ ما بایستی مسلح به آگاهی کمونیستیِ کوبنده باشد تا خود را از یوغ استثمار برهاند، بایستی رهنمودهای کارگری را از یک نظم و سازمان کمونیستی به دست آورد، زیرا که کمونیسم راه رهایی‌بخش کارگران است، باید به مارکسیسم مسلح شد و در این راستا بود که حزب کمونیست ایران، حزب کارگران و رنجبران را برگزیدیم، زیرا آن را یک حزب پرولتری می‌دانیم. عملکرد چندین سالۀ او در ارتباط با جنبش کارگری و کمونیستی ایران مشخصۀ آن است. ما توانستیم در بین کارگران چه از طریق مجامع عمومی کل کارگران، چه به شیوۀ ارتباط با اعضای یک صندوق تعاونی مالی و چه به صورت شرکت در سندیکاها و محفل‌های کارگری و شرکت در مراسم‌های کارگری، نفوذ قابل توجهی پیدا نماییم. ما حزب کمونیست ایران را انتخاب نمودیم، زیرا حزبی کارگری است، درد را می‌شناسد و چاره را پیدا کرده است، پس با آن هماهنگ می‌شویم، نظرات و سیاست‌های آن را در کارهای‌مان می‌گنجانیم تا از صرف انرژی بی‌مورد جلوگیری نماییم. به این دلایل و دهها و بلکه صدها دلیل منطقی دیگر خواستار ارتباطی نزدیک و همگام با او هستیم تا کارهای‌مان را بیشتر و درست‌تر انجام دهیم و بتوانیم پیشروتر باشیم تا تحت رهبری حزب قرار گیریم و حزب از فعالیت ما اطلاع داشته باشد و ما را راهنمایی نماید.

در اول ماه مه، یاد عزیز جمال چراغ‌ویسی و تمامی جانباختگان راه رهایی طبقۀ کارگر را گرامی می‌داریم.

اشتراک در شبکه های اجتماعی: