یکشنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۴ | 15 - 06 - 2025

Communist party of iran

اهداف حملات اسرائیل به ایران


آرام فرج الهی


دو روز از آغاز حملات مستقیم دولت اشغالگر اسرائیل به خاک ایران و بمباران مراکز نظامی و هسته‌ای جمهوری اسلامی می‌گذرد. در این مدت، طبق گزارش‌های رسمی ارتش اسرائیل، جمهوری اسلامی بیش از ۱۵۰۰ راکت و موشک بالیستیک به سوی اسرائیل شلیک کرده که برخی از آن‌ها به شهرهای بزرگ از جمله تل‌آویو اصابت کرده‌اند و منجر به کشته و زخمی شدن شماری از شهروندان شده‌اند. حملات متقابل همچنان ادامه دارد و چشم‌انداز توقف یا کاهش آن، در حال حاضر دیده نمی‌شود.


با توجه به شدت عملیات نظامی و نیز لحن بی‌پرده‌ی مقامات سیاسی و نظامی اسرائیل، روشن است که هدف این حملات فراتر از محدود کردن برنامه‌های نظامی یا هسته‌ای جمهوری اسلامی است. سخنگویان ارتش و دولتمردان اسرائیلی آشکارا از «تغییر رژیم ملاها» سخن گفته‌اند؛ پروژه‌ای که سال‌هاست در ادبیات جنگ‌طلبانه و امنیتی اسرائیل و متحدان امپریالیستی‌اش تکرار می‌شود. پیش‌تر نیز پس از حملات اسرائیل به نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی در لبنان، سوریه، عراق و فلسطین، مقامات تل‌آویو تأکید کرده بودند که «سر مار در تهران است و باید آن را زد». این تحولات نظامی در شرایطی صورت می‌گیرند که جمهوری اسلامی با شکست‌های منطقه‌ای پیاپی، بحران اقتصادی فزاینده، و نارضایتی عمیق سیاسی و اجتماعی داخلی مواجه است. در چنین بستری، دولت فاشیستی اسرائیل با هماهنگی آشکار با قدرت‌های امپریالیستی، و احتمالاً با مشورت با روسیه به‌عنوان یکی از هم‌پیمانان جمهوری اسلامی، در حال پیشبرد سیاست فشار حداکثری است ـ نه برای حمایت از مردم ایران، بلکه برای بازآرایی ساختار قدرت در منطقه مطابق منافع ژئوپولیتیک خویش.


از سوی دیگر، جمهوری اسلامی نیز با سوء‌استفاده از فضای جنگی، پروژه‌ی سرکوب داخلی را با شدت تمام به پیش خواهد برد. تهدید مردم به انتشار تصاویر مربوط به حمله اسرائیل از سوی مقامات آغاز دورتازه ای از سرکوبها خواهد بود. برای دستگاه‌های امنیتی و قضایی جمهوری اسلامی جنایتهایی را که در تابستان ۱۳۶۷ رقم زدند و اکنون به‌عنوان یک تهدید واقعی و قریب‌الوقوع به نظر می‌رسد، نه تنها کاری ندارد بلکه تنها راه حل است. در چنین شرایطی، خطر توافق پنهان یا سناریوی «گذار کنترل‌شده» بیش از پیش جدی است. با توجه به رابطه چین و روسیه با رژیم و همچنین جدایی بخشی از اصلاح‌طلبان و پیوستن آن‌ها به جریانات راست‌گرای سلطنت‌طلب در خارج، این امکان وجود دارد که نوعی کودتای نرم با محوریت نیروهای سپاه و همکاری با ناسیونالیستها، جمهوری‌خواهان پارلمان‌گرا و دیگر جریانات بورژوایی شکل بگیرد. چنین سناریویی با حمایت ضمنی غرب، می‌تواند به شکل‌گیری دولتی انتقالی یا اجماعی تحت هر اسم دیگری منجر شود که هدف آن خنثی‌سازی کامل نیروی انقلابی در داخل ایران است.


نکته‌ی مهم و آن‌جاست که بخشی از اپوزیسیون راست‌گرا، به‌ویژه وابستگان به جریانات سلطنت‌طلب و فاشیستی در رسانه‌های جریان اصلی فارسی‌زبان، با شادمانی از این حملات نظامی استقبال کرده‌اند؛ بی‌توجه به این‌که تاکنون بیش از ۱۰۰ غیرنظامی در پی این حملات جان باخته‌اند. این رویکرد نشان می‌دهد که برای این جریانات، مردم عادی ایران تنها ابزاری برای رسیدن به قدرت‌اند، نه هدف مبارزه و رهایی. در نهایت، آن‌چه در برابر ما قرار دارد، جنگی تمام‌عیار و ارتجاعی است: از یک‌سو جمهوری اسلامی به‌عنوان نظامی سرمایه‌داری اسلامی، سرکوبگر و از سوی دیگر دولت فاشیستی اسرائیل با حمایت امپریالیسم غربی. هر دو سوی این جنگ چیزی جز ویرانی و مرگ برای مردم منطقه به ارمغان نمی‌آورند. وظیفه‌ی نیروهای مترقی، انقلابی و ضدجنگ آن است که با صدایی رسا و سازمان‌یافته، علیه هر دو قطب این ارتجاع ـ چه داخلی، چه خارجی ـ بایستند.

اشتراک در شبکه های اجتماعی: