افغانستان، کابوسی که به واقعیت پیوست!
یکشنبه ۳۱ مرداد ۱۴۰۰
نصرت تیمورزاده
شبح کابوسی که در هفته ها و روزهای گذشته بر سر مردم افغانستان در حرکت بود، در روز یکشنبه واقعیت زمینی یافت . طالبان با سرعتی بی نظیر تک تک ایالات افغانستان را تسخیر کرده و سپس بیرق خود را بر فراز کاخ دولت پوشالی “اشرف غنی” به اهتزاز در آوردند. “اشرف غنی” و بسیاری از سران حکومت با ثروت هائی که انباشته بودند قبل از ورود طالبان به کابل خود را به مکان های امن در خارج از افغانستان رساندند. همانهائی که در روزهای قبل با لاف وگزاف های باور نکردنی به مردم قول می دادند که از آنان حفاظت کنند، فرار کرده و اکنون این مردم باید در زیر چکمه های خونین یک جریان به غایت ارتجاعی قربانی شوند.
نگاهی به این بیست سال بیفکنیم. در طول بیست سال اشغال افغانستان نزدیک به دویست و پنجاه هزارنفر از مردم افغانستان، هفتاد هزار نفر از نیروهای نظامی، بنا به آمار نیروهای ناتو صدهزار نفر از نیروهای طالبان و هفتاد هزار نفر مردم غیر نظامی کشته شدند. هفت میلیون از جمعیت سی وهشت میلیونی افغانستان آواره شدند که نزدیک به چهار میلیون آنها در داخل خود افغانستان پراکنده اند. هشتاد در صد اهالی بیکار و یا اشتغال های موقتی دارند . شصد درصد کودکان از تغذیه کافی برخوردار نیستند و بخش بزرگی ازکسانیکه جویای کار هستند و بخشی از اهالی شهرها به حاشیه شهرهای بزرگ رانده شده اند. در حالیکه آمریکائی ها دو هزار و دویست میلیار برای این جنگ بیست ساله هزینه کرده و بیش از صد و سی هزار نیروی نظامی در آنجا مستقر کردند، اکنون تمام آن نیروی نظامی که آموزش داده بودند، بدون هر نوع مقاومتی سلاح هایشان را بر زمین گذاشته و تسلیم طالبان گشتند و طالبان با تسخیر پادگان ها این بار به مدرن ترین سلاح ها نیز دست یافتند.
آشکارا میتوان گفت که نیروهای امپریالیستی بعد از بیست سال اشغال به هیچ یک از اهداف خود، چه آنهائی را که ظاهرا اعلام کرده بودند و چه اهداف اقتصادی و ژئو پلیتیک خود نرسیده و آنچه بعد از یست سال باقی گذاشتند سرزمین سوخته ای بیش نیست.
مارگارت تاچر نخست وزیر انگلستان در سال 1981 در دوران اشغال افغانستان توسط امپریالیسم روس در یکی از کمپ های طالبان در مرز پاکستان گفته بود: «شما کشورتان را ترک کردید چون نمی خواستید تحت سلطه یک نظام کمونیستی و منکر خدا زندگی کنید، نظامی که تلاش داشت دین واستقلال شما را نابود کند و میخواهم بگویم که قلب مردم جهان آزاد با شماست».
بدیهی است که قلب مردم جهان آزاد نمی توانست و نمی تواند همراه وحشیانی چون طالبان باشد، اما بدون شک برای دوره هائی قلب دولت مردان به اصطلاح جهان ازاد همراه طالبان بود. طالبان اما زمانیکه به همت همین دولت مردان به قدرت رسیدند، دیگر نیاز چندانی به آنان نداشتند و این سرگذشت همه جریانات ارتجاعی مذهبی و فاشیستی است که زمانی با امکانات دولت مردان “جهان آزاد” به قدرت می رسند و با گذشت اندک مدتی به مقابله با همین دولت مردان می پردازند. طالبان هم از این قاعده جدا نبودند. آن نیروهای امپریالیستی که گویا آن انرا جهت جوابگوئی به جنگ و جدال جنگ سالاران بعد از خروج روسیه پرورانده و مسلح کرده بودند، ناظر این گشتند که از درونشان القاعده بیرون آمده بود و افغانستان به میدان تاخت و تاز همه نیروهای تروریستی ومیدان آموزش آنها درآمد. بیش از صد و سی هزار نیروی نظامی ناتو درست بیست سال بعد از آن سخنرانی “مارگارت تاچر” به افغانستان هجوم برده و در یک جنگ تمام عیار طالبان را از قدرت به زیر کشیده و دولتی پوشالی بر کابل به تخت نشاندند، دولتی که در تمام این سالها دایره حکومتش فراتر از کابل نمی رفت. آنانی که سالیان سال در مکتب خانه های پاکستان و با امکانات مالی و لجستیکی قدرت های امپریالیستی و قدرت های منطقه ای آموزش دیده بودند، به پاکستان باز گشتند تا در فرصتی دیگر اقبال بازگشت برایشان فراهم شود.
مذاکرات آمریکائی ها با آنان در قطر شیپور آغاز این باز گشت را زد. زمانیکه سرانجام پس از هیجده ماه گفت و گوهای پنهان وآشکار توافق نامه به اصطلاح صلح بین ایالات متحده آمریکا و طالبان در دوحه پایتخت قطر امضاء شد، در جریان یک بمباران تبلیغاتی باید بیش از همه مردم افغانستان باور می کردند که قرار است آرامش به این جامعه برگردد. وزیر خارجه آمریکا در سخنرانی خود در جریان امضاء توافقنامه گفت: « طالبان باید به تعهدشان وفادار بمانند و رابطه اشان را با القاعده قطع کنند. طالبان ثابت کرده است که اگر بخواهد میتواند خشونت ها را کاهش دهد» و اینگونه است که به سادگی تمام بوق وکرناهای هیجده ساله در مورد تروریست بودن طالبان فراموش شده و آنان تبدیل به نیروی کاهش دهنده خشونت می گردند و بی جهت نیست که مسئول دفتر سیاسی طالبان نیز مدعی می شود: « ما به عنوان یک قدرت نظامی و سیاسی با همسایه ها و جهان رابطه خواهیم داشت. امروز روز مهم و پیروزی است و مردم افغانستان شاهد تأمین یک صلح پایدار، امنیت دائمی و استقلال در کشور خواهند بود» .
همه این لفاظی ها البته برای مردم افغانستان طنز تلخی بود که به بهای جان صدها هزار نفر و پاره شدن تمام شیرازه جامعه تمام شده است. چه آنزمانی که امپریالیست های آمریکائی برای بیرون راندن روس ها از افغانستان، دهها هزار جهادیست های اسلامی را تعلیم داده و روانه افغانستان کردند، چه زمانی که بعد از خروج روس ها، افغانستان به میدان تاخت و تاز همین جهادیست ها و آموزشگاه تربیت تروریست های اسلامی تبدیل شده بود، چه زمانی که همین جهادیست ها مغلوب طالبان شده و جای خود را به آنان دادند و چه زمانی که در سال 2001 امپریالیست های آمریکائی همراه با متحدین غربی شان خاک افغانستان را به توبره کشیده و”آزادسازی” کابل را از چنگ طالبان اعلام کردند.
آگر آزاد سازی ویتنام توسط یک جنبش رهائی بخش و به زانو درآوردن قدرتمندترین نیروی امپریالیستی جهان و در میدان نبرد و رشادت ها و قهرمانی های رزمندگان ویتنامی انجام گرفت، اینجا دیگر صحبتی حتی از یک نیروی سکولار بورژائی نیست. این به اصطلاح آزادی کابل در دل یک توافقنامه بین یک جریان امپریالیستی و یک جریان تروریستی و به غایت ارتجاعی اسلامی انجام می گیرد. قربانیان این توافقنامه قبل از همه زنان افغانستان خواهند بود. همان هائی که گویا برای آزادیشان، افغانستان به میدان تاخت و تاز نیروهای امپریالیستی و تروریستی اسلامی تبدیل شد. واکنون قرار است همین تروریست های اسلامی، همین مومیائی های برآمده از تاریکترین حفره تاریخ، صلح و آرامش را برای مردم افغانستان به “ارمغان” بیآورند.
گفته می شود در بیش از دوهزار پانصد مدرسه در پاکستان کسانی آموزش می بینند که به جنگ افغانستان فرستاده شدند واینان همان نیروهای ذخیره طالبان هستند که فرصت را برای جولان در افغانستان مغتنم شمرده وقبل از همه قربانیان خود را از میان زنان انتخاب خواهند کرد. و حتی گفته می شود ناراضیان توافقنامه آمریکا و طالبان در حال پیوستن به داعش هستند و همه اینها آن دورنمای فلاکت باری است که امپریالیست ها و طالبان در سایه توافقنامه خود برای مردم افغانستان ترسیم می کنند. تصاویر منتشر شده در هفته های اخیر در استان هائی که طالبا ن تصرف کردند و بویژه تصاویر روزهای اخیر در کابل نشان داد که اگر فرار آمریکائیان از ویتنام به یمن مبارزه آزادیبخش یک ملت، به یمن پشتیبانی بشریت مترقی از آن مبارزه عادلانه انجام گرفت، اکنون دیگر نه تنها ارتش آمریکا بلکه مجموع نیروهای ناتو در مقابل یک جریان به غایت ارتجاعی که هیچ غرابتی با دست آوردهای بشریت مترقی در مورد آزادی، برابری و آزادی زن نداشت، با شتابی باور نکردنی صحنه را ترک کردند.
با استقرار طالبان در کاخ اشرف غنی، شبحی که به مثابه کابوس ماه ها و هفته ها بر سر میلیون ها تن از مردم افغانستان در حرکت بود، اینک بسان صاعقه ای فرود آمده بود. مردم با چشمان ناباور خود می دیدند که چگونه آنانی که با مدرن ترین زرادخانه های جهان بیست سال تمام سرزمینشان را اشغال کرده بودند، انانیکه بیست سال تمام در خیابان ها رژه می رفتند و قدر قدرتی خود را به چشم جهانیان می کشیدند و خسته نمی شدند از اینکه بگویند که برای آوردن دمکراسی وآزادی زن به آنجا آمده اند، اکنون حتی به سختی فرصت این را می یابند که آخرین بازماندگان خود را خارج کنند.
اکنون اینجا دیگر تاریخ به گونه ای وارونه نوشته می شد. عقب مانده ترین فسیل های تاریخ از گورها سر برآورده بودند و شریعتشات و پیامشان حتی کورسوئی از انسانیت و حقوق جهانشمول جهانی با خود نداشت. هر آنچه که کوچکترین نشانه ای از دستآوردهای بشریت مترقی بود، مهر باطل می خوردند وهمه این وارونگی نشان آن نظمی بود که حامیانش پیروزی آنرا جشن گرفته بودند و آنرا پایان تاریخ و ابدی می دانستند.
اکنون مردم افغانستان با چشمان ناباور خود می دیدند که چگونه وحشیانی که بر پرچم هایشان “الله اکبر” نگاشته شده بود، پادگانها و ادارات را یک به یک تسخیر کرده و مدرن ترین سلاح ها ی موجود در این پادگان ها را به چنگ می آورند.اگر زمانی این مومیائیان، تاریخ سیاه افغانستان را رقم می زدند و با تکیه بر نازلترین سلاح ها در دل جنگ و جدال جنگ سالاران به قدرت رسیده بودند، اکنون به یمن مذاکرات و قول و قرارها با سران دولت های امپریالیستی و با سلاح های مدرن باقیمانده از آنان، کابل را تسخیر کردند.
آنچه که روشن است پیروزی طالبان به مثابه بازگشت آرامش گورستانی به افغانستان نخواهد بود. هر اندازه هم که طالبان در دوره بیست ساله آموزش قواعد بازی در جهان امروز را یاد گرفته باشند، تفاوتی در این امر نخواهد کرد که این منطقه با آشوب ها و ویرانی های جدید روبرو خواهد شد. نیروئی جایگزین نیروهای شکست خورده شده اند که جوهری به غایت ارتجاعی دارند. هر چند که مفسرین غربی صحبت از نیروئی می کنند که گویا مذهبش و ایدئولوژیش تنها با ساختار موجود در افغانستان کارکرد داشته و در خارج از مرزهای افغانستان شانس گسترش نخواهد داشت، ولی همینکه دولت های امپریالیستی روسه و چین و جمهوری اسلامی از چندین سال پیش در بده و بستان با اینها هستند که خطر عبور آنان از مرزهای افغانستان را بکاهند، اینکه روسیه نگران وضعیت برخی از کشورهای آسیای مرکزی از جمله تاجیکستان، ترکمنستان و ازبکستان است، اینکه چین نگران مسلمانان خود است، خود نشان از آشوب هائی می دهد که با استقرار طالبان به روی صحنه خواهند آمد.
اینکه سفیر روسیه در افغانستان با کسب قدرت طالبان اعلام میکند که: «اتفاق چندانی نیفتاده است، دولتی رفته و دولت دیگری جایگزین آن شده است»، اینکه چین و جمهوری اسلامی از ورود طالبان آشکار و نهان اظهار خرسندی می کنند بدون تردید در لحظه کنونی رضایت طالبان را به همراه دارد.
بازگشت مجدد طالبان و این بار در قامت پیروزمندانه و پیش تر از آنها عروج جریانات به غایت ارتجاعی مذهبی از جمهوری اسلامی گرفته تا القاعده، از داعش تا بوکوحرام، بدون تردید بیان آشکار بی نظمی حاکم بر جهان است. اگر قرار است که نظم سرمایه دارانه با ایجاد ناامنی، با له کردن میلیونها انسان در زیر چرخ دنده های ماشینش ودرهم ریختن ساختار جوامع به ذخایر و معادن دست یابند تا مسیر انباشت سرمایه را هموار سازند، در اینصورت چرا مومیائیانی با عقب مانده ترین ایدئولوژی ها و افیون خود و با وعده پایان دادن به آلام مردم به صحنه نیایند. اگر یکی به بهانه وجود تروریست های مذهبی به اشغال سرزمین ها می پردازد، چرا آن دیگری به بهانه بیرون راندن همین اشغالگران به میدان نیاید و این چیزی جز جدال دو توحش نیست که یکدیگر را بازسازی می کنند.
بدون تردید طالبان دوام چندانی نخواهند یافت، نه تنها در جامعه ای چون افغانستان که تنوع اقوام بر بغرنجی دوام حاکمیت هائی از نوع طالبان می انجامد، بلکه حتی نمونه جمهوری اسلامی نشان می دهد که با همه سبعیتش و با همه همراهی و گردن گذاشتنش به روابط نئولیبرالی و حتی بازی در میدان رقابت ها ی قدرت های جهانی و بهره گیری از جدال و کشمکش های موجود در منطقه، چگونه اکنون به یمن مقاومت، ایستادگی و مبارزات طبقه کارگر و جنبش های اعتراضی به پایان خود نزدیک می شود. طالبان حتی همین مختصات جمهوری اسلامی را ندارد. مردم افغانستان یکبار وحشیگری هایش را دیده اند و تجربه دشمنی اش با هر نوع بارقه پیشرفته و مترقی را می دانند.
در خاتمه باید گفت شکست عظیم ترین پیمان جنگی در مقابل با طالبان در عین حال نشان درهم ریختگی یک نظمی است که برای دهها سال سلطه خود را بر جهان افکنده بود. این وضعیت هم خطرات وهم فرصت های جدیدی را بوجود می آورد. از سوئی خطر عروج مجدد جریاناتی از نوع طالبان و از سوی دیگر فرصت به میدان آمدن نیروئی که افق فراروی از جهان وارونه کنونی را در مقابل مردم قرار میدهد.
اشتراک در شبکه های اجتماعی:
تگ ها :
افغانستان