پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳ | 25 - 04 - 2024

Communist party of iran

از سازماندهی تشکل‌های مبارزاتی توده‌ها، تا استقرار ارگان‌های حاکمیت شورایی


نيما مهاجر

#جزوه‌ی_بهار:

«برای آمدن بهار باید هزار گل از زمین بروید و برای به پیروزی رساندن انقلاب هزار پیشاهنگ سازمانده در میان زحمتکشان سربرآورد.»

۲۶ بهمن ۱۴۰۰


فهرست:

۱. مقدمه

۲. تعریف و آشنایی

۳. مسئله‌ی توازن قوا و اشکال مختلف سازماندهی (مخفی، نیمه مخفی، علنی)

۴.پایه های اجتماعی-طبقاتی تشکل‌های توده‌ای

۵. رابطه‌ی حزب با تشکل‌های توده‌ای

۶. تفاوت پیشروان سازمانده توده‌ای با فعالین به‌اصطلاح آگاه و منزوی

۷. ساختار و مکانیزم تشکل‌های توده‌ای

۸. انواع تشکل‌های توده‌ای


۱. مقدمه:

انقلاب امر توده هاست و داشتن افق انقلاب سیاسی و اجتماعی تفاوت اصلی کمونیست ها را با دیگر جریانات نشان می دهد. اما برای به پیروزی رساندن انقلاب، نیرو لازم است. نیرویی که در کنار آگاهی طبقاتی، تشکل طبقاتی خود را ایجاد کرده باشد. چرا تشکل؟ تشکل ابزار مبارزه و تغییر جهان پیرامون است، با تغییر جهان سرمایه‌داری خود ما هم دگرگون می‌شویم و از دام از خود بیگانگی رهایی می‌یابیم. تشکل سلاحی است برای ترویج و تبلیغ سوسیالیستی در مقیاس توده‌ها، و پرورش دادن کادرهای سازمانده به عنوان پیشروان جنبش انقلابی. در عین حال تشکل معیاری برای سنجیدن میزان آگاهی است. هیچ فرد یا جمعی از سوسیالیستها نمی‌توانند مدعی درجه‌ای بالا یا سطح کارآمدی از آگاهی طبقاتی باشند، اما نه تشکل این مبارزه را بوجود بیاورند و نه در مسیر ایجاد این تشکل تلاش چشمگیری داشته باشند. به این اعتبار می‌توان آگاهی کسانی را که در راس ایجاد تشکل قرار می‌گیرند به نسبت کارایی آن تشکل تخمین زد. البته معیارهای دیگری برای آگاهی وجود دارد که بخشا آکادمیک و… است. اما برای کمونیست‌ها که جدای از تفسیر جهان، تغییر جهان را در اولویت کارشان دارند، و اتفاقا تفسیر جهان را در خدمت تغییر جهان به‌کار می‌گیرند، تشکل -به‌عنوان نیروی جهت دار و سازمان‌یافته‌ای که افقش تحول انقلابی و زیر و رو کردن سرمایه داری است- اهمیت بسزایی دارد.


چرا تشکل توده‌ای؟ بورژوازی با تمام پتانسیل هایش از نظم استثمارگرانه محافظت می‌کند بنابراین پرولتاریا و متحدانش نیز لازم است از تمام ظرفیت‌هایشان در مبارزه‌ی طبقاتی استفاده کنند. همانطور که طبقه‌ی کارگر در جدال با سرمایه‌داری هیچ شکلی از مبارزه را کنار نمی‌گذارد و هیچ بخش و لایه‌ای از صفوف خود را در حاشیه قرار نمی‌دهد، پیشاهنگ طبقه نیز برای تدارک انقلاب به تمامی ابزارهای مبارزه مسلح می‌شود و همواره برای انتقال از یک شکل مبارزه به شکلی دیگر آماده است. متن پیش رو یکی از این ابزارهای مبارزه‌ی طبقاتی را به سهم خود توضیح می‌دهد، به این امید که مد نظر پیشروان قرار بگیرد. این متن در عین حال ادای سهمی است هر چند کوچک به خیزش‌ها و مبارزاتِ جان‌بَر‌کفِ کارگران و زحمتکشان در جامعه‌ی طبقاتی ایران. در این جزوه می‌خواهیم نشان دهیم تشکل‌های توده‌ای یکی از راهکارهای مناسب برای پُر کردن خلاء سازماندهی در خیزش‌ها و قیام‌های خودانگیخته‌ی توده‌ای از نوع دیماه ۹۶ و آبان ۹۸ است.


اگر چه آن نوع از خیزش های توده ای که وجه غالبشان خودانگیختگی است و وجوه سازمانیافتگی شان ضعیف تر است را نمی توان نمودی از تشکل یابی توده ها دانست، اما جنب و جوشی که قیام های توده ای در روحیات معترضین بوجود می آورد و توده ها را از حالت رخوت و بی اعتنایی سیاسی خارج می کند، تا اندازه ی زیادی زمینه ی ذهنی را برای سازمان یابی توده ها فراهم می کند. از طرفی با اعتلای قیام توده ها، زمینه ی عینی و توازن قوای لازم برای به راه انداختن جنبش سازمان یافته ی توده ها تامین می شود. ارگانهای حاکمیت توده ای در یک روند تکاملی و در دل مبارزات انقلابی کارگران و زحمتکشان رفته رفته اعتماد به نفس، تجربه و توانایی تصرف قدرت سیاسی را کسب می کنند. پیروزی انقلاب کارگری و استقرار حکومت شوراهای کارگران و زحمتکشان در گرو تلاش هایی است که از همین امروز در جهت تقویت سنت تشکل یابی توده ای و تکامل آن به سطح ارگانهای حکمرانی سیاسی-اقتصادی بر جامعه انجام می گیرد.


در عین حال، هیچ خیزش یا جنبشی را نمی‌توان تماماً خودانگیخته و فاقد رهبری و سازمان دانست. مطمئناً هر خیزش و جنبشی دارای رهبرانی است و سطحی از سازمانیابی را در خود دارد. اما آنچه که اهمیت دارد از یکطرف توجه به وجه غالب خیزشها و جنبشها است و از طرف دیگر رفع ضعف‌ها و کمبودهای حرکت مهم است. در خیزش توده ها گاه خودانگیختگی وجهی غالب دارد و گاه وجه سازمانیافتگی غالب است و خیزش را به سطح جنبش ارتقا می‌دهد. به طور قطع پیشروان همواره تلاش می‌کنند با دخالت و همراهی مسئولانه در خیزش‌ها، وجه تشکل‌یابی را در مقایسه با وجه خودبخودی بودن تقویت کنند. خودبخودی بودن جنبش به‌نوعی نشانگرِ اصالت آن و عینی بودن اهداف و خواسته های مطرح شده است. پیشروان با در نظر گرفتن همین فاکتور، بهترین راهکارهای عینی را برای ایجاد تشکل‌های پایدار توده‌ای، در کنار خود توده‌ها و در پراتیک به آزمایش می‌گذارند. تجربه و روند مبارزات عملی بهترین آموزگار، قاضی و اصلاح کننده‌ی آلترناتیوهایی است که در جهت ایجاد تشکل و پیشبرد موثرتر مبارزات توده‌ای به کار گرفته می‌شوند. تصمیم‌گیری در مورد اصول و راهکارهای بهتر هرگز در یک پروسه‌ی ذهنی و جدال نظری صرفْ به سَرمنزل نمی‌رسد. پیشروان و توده‌ها پس از بحث‌های اولیه بالاخره به هنگام برداشتن گام‌های عملی است که بر اشتباهات، ضعف‌ها و کاستی‌ها فائق می‌آیند. آنها در پراتیک متوجه می‌شوند که کدام نقاط مثبت را باید تقویت کنند. همانطور که صمد بهرنگی در داستان ماهی سیاه کوچولو می نویسد: «همه‌اش که نباید ترسید! راه که بیافتیم ترسمان می‌ریزد.» پیشروان پس از تفسیر اوضاع و بررسی توازنِ‌قوا، بایستی به فکر تغییر -یعنی پراتیک- باشند.


اگر انقلاب امر توده هاست، پس گرایش اجتناب ناپذیر سرمایه داری فلج کردن فعالیت خود توده ها برای انقلاب خواهد بود. چنین گرایشی خواه از طریق پارلمان، اتحادیه، سندیکا، حزب و هر ابزار و سلسله مراتب دیگری بخواهد توده ها را از “متکی شدن به نیروی خود” ساقط کند، عملا انقلاب از پایین را بایکوت می کند و دست به دست شدن قدرت را از بالا نوید می دهد. گرایش فلج کردن فعالیت خود توده ها در دوران پیش از انقلاب و دوران تحولات آرام و تدریجی، به فرقه گرایی و اشرافیت بروکراتیک کارگری دامن می زند. رهبران بر بالا سر توده ها قرار می گیرند و آنها را از دخالت مستقیم در تعیین سرنوشت شان دور نگه می دارند. رهبران توده ها را به “سپردن کارها به دست روشنفکران” عادت می دهند و این سرآغاز شکست -بر اثر فاسد یا ناتوان از آب درآمدن رهبران، و سستی و انفعال در میان نیروی محرکه ی انقلاب (طبقه ی کارگر)- است. پیشروان فراموش می کنند که شرکت فعالانه در مبارزات روزمره ی کارگران، هر چند این مبارزات حامل اشتباهاتی باشد، تنها راه اصلاح کج روی ها، آگاه شدن کارگران و بهبود توازن قوا است.


پیشتر گفتیم که به برآمدهای خودانگیخته‌ی توده‌ ای بدون عنصر آگاهی نمی تواند راهگشا باشد. این آگاهی و تئوری انقلابی است که کارگران را به یک نیروی مادی در مسیر انقلاب تبدیل می‌کند. فردریش انگلس در این باره می نویسد: «بدون احساس تئوری توسط کارگران، سوسیالیزم علمی هرگز به گوشت و خون آنان وارد نخواهد شد، همانگونه که تئوری بر شعور کارگران چنگ می اندازد، این حرکت متقابل نیز به نارسایی خود انگیخته تودهها پاسخ می گوید، و حتی بیش از این، وارد گوشت و خون آنان می شود. این موضوع به بهترین شکلی چنین بیان شده است: تئوری وفنی که توده ها را فرا گیرد به یک نیروی مادی تبدیل می شود». اما آموزش واقعی و رشد آگاهی در میان کارگران، از مبارزه ی انقلابی جدا نیست. مبارزه انقلابی و خود انقلاب تواناترین آموزگاران توده های کارگر و زحمتکش هستند. تنها مبارزه، طبقه تحت استثمار را آموزش می دهد. تنها مبارزه شکوه توانش را بر او آشکار می گرداند، افق هایش را می گستراند، تواناییهایش را می افزاید، ذهنش را روشن می کند و اراده اش را پولادین می سازد.


در گذشته (و امروز نیز) سرمایه‌داری بنا به ضرورت تولید صنعتی، توده‌ی زیادی از کارگران را در یکجا (کارخانه) جمع کرد. سرمایه‌داران با این کار بستر رشد آگاهی طبقاتی را در جمع کارگران کارخانه مهیا می کنند و با استثمار شدید آنها اقدامات جمعی و سازمان‌یافته‌ی کارگران را اجتناب ناپذیر می کنند. به عبارتی با گرد آوردن نیروی عظیم کارگران در یک محل، گورکنان خویش را می سازند. امروزه سیستم سرمایه به این خطر بالقوه و نقطه ضعف خویش پی برده است، بنابراین با کوچک کردن کارگاه‌ها، ترویج دورکاری و دیگر روش‌ها از اجتماع فیزیکی کارگران در یک مکان دوری گرفته است. با این کار دیگر عده‌ی زیادی از کارگران مانند قبل با یک کارفرمای واحد و مشخص روبرو نمی‌شوند، اولویت مطالبات محوری (قرارداد، دستمزد، امنیت محل کار و…) هر بخش از آنها با یکدیگر متفاوت شده است، به همین دلیل دشوارتر از قبل متشکل می‌شوند. اگر پراکندگی طبقه‌ی کارگر امکانات مبارزه‌ی متشکل را به محاق برده است، پیشروان کارگری با مجتمع کردن های مداوم کارگران، با تاکید بر همسرنوشتی و مشخص کردن مطالبات مشترک در عرصه‌های مختلف کار و زندگی، زمینه ی مبارزه‌ی جمعی کارگران و زحمتکشان را علیه سلطه‌ی بورژوازی فراهم می‌کنند.


برای ایجاد تشکل توده‌ای قبل از هر چیز لازم است کانون‌های اصلی بحران در محل و پتانسیل نیروی انسانی پیشرو را ارزیابی کرد، سپس تجمع توده‌ای را سازمان داد. در ادامه، نیروی پیشرو با اتخاذ کردن راهکارهای نقشه مندی که امکان عملی مشارکت بیش‌تر و بهتر توده‌ها را فراهم سازد با به مبارزه کشیدن فعالانه و موثر ستمدیده گان، بسیج توده‌ای را در جدالی که دستاوردهای بلافصلی برای استثمار شدگان جامعه دارد، ممکن می‌سازد. در این جهت، تعیین فعّال‌ترین بخش از مردم و سعی در سازمان‌دهی خاص آن بخش به‌نحوی که بتواند بخش‌های منفعل‌تر و کندتر دیگر را به‌دنبال خود بکشاند، دارای اهمیت بسیار است. این بخش از توده‌ها در جریان مبارزات عملی -و نه در چهارچوب‌های دانشگاهی- به سطح کادرهای آگاه و سازمانده ارتقا می‌یابند. در این پروسه عناصری در میان توده پتانسیل آن را نشان می دهند که به سطح کادر سازمانده، کادر، یا نیمه کادر ارتقاء بیابند. این پروسه در ضمن، سنت مبارزاتی را در ذهن و خاطره ی جمعی توده ها ثبت می کند. همچنین، در یک تشکل توده‌ای جنبه‌ی تبلیغی-تهییجی که شور طبقاتی را برمی‌انگیزد، چنان غالب نیست که از کادر پروری و رشد شعور طبقاتی در میان توده ها غافل بماند و جنبه‌ی ترویجی-آموزشی را به حال خود وانهد.


۲. تعریف و آشنایی با تشکل‌های توده‌ای:

ابتدا لازم است بگوییم منظور ما از تشکل یابی توده‌ای و جنبش توده‌ای به هیچ عنوان جنبش همه‌با‌همی نیست. از نظر ما جنبش توده‌ای جنبش مستقلی است که از پایین شکل گرفته باشد، جنبشی که توده‌های ستمدیده و استثمار‌شده، هم اکثریت قاطع شرکت کنندگانش باشند و هم هدایت و رهبری‌اش را به‌دست گرفته باشند. حال اگر بخواهیم تعریفی کوتاه و اجمالی از تشکل‌های توده‌ای ارائه دهیم، می توان گفت «تشکل توده‌ای تشکلی است که توده‌های کار و زحمت را در مسیر مبارزه‌ی طبقاتی برای تحقق مطالبات روزمره و نهایتا برای به پیروزی رساندن انقلاب کارگری سازمان می‌دهد.» بلافاصله بعد از تعریف بالا تأکید بر این نکته ضرورت دارد، اگر چه یک تشکل توده ای می تواند به لحاظ ذهنی حامل افکار و گرایشات مختلف و حتی متضادی باشد اما پایگاه طبقاتی آن مشخص است. تشکل توده ای به لحاظ طبقاتی تشکل مردمان کار و زحمت است، بنابراین استثمارگران، اقشار مرفه و مزدورانی که به منافع سرمایه داری و حفظ نظم موجود یاری می رسانند در صفوف چنین تشکلی جایی نخواهند داشت.


یک تشکل توده ای مانند هر تشکل دیگری برای پیشبرد بهتر کارهایش به ابزارهای اطلاع رسانی داخلی و بیرونی، رسانه، نشریه، محمل و مکانی برای برگزاری جلسات و تجمع های منظم، صندوق استقلال و همبستگی مالی و… نیاز دارد. تشکل توده ای برای استحکام هر چه بیشتر به اهداف، برنامه ها، استراتژی، اساسنامه و آیین نامه ی مکتوب و روشن نیازمند است. مکانیزم تاسیس و اداره ی تشکل توده ای بر بالاترین ارگان انتخاب و عزل نمایندگان و اتخاذ تصمیم گیری های مهم -یعنی مجمع عمومی- استوار است و اداره ی آن بر تقسیم کار، تفویض اختیار، پاسخگو بودن مسئولان، و برگزاری جلسات ارائه ی پیشنهاد و انتقاد به صورت علنی و شفاف اتکا دارد. تشکل توده ای با سیستم هرمی هیئت مدیره ای، قدرت بلامنازع مدیر عامل، مادام العمر بودن پست ها و انواع کیش های (پرستش های) ملی، طایفه ای، مذهبی، سنی، مدرک گرایانه، شهرت محورانه، مردسالارانه و سرمایه سالارانه بیگانه است. تنها اتوریته ی موجود در تشکل توده ای تبعیت اقلیت از اکثریت، و پیروی از اصول و موازینی است که در مجامع عمومی یا توسط شوراهای منتخب اکثریت در سازمان مصوب شده اند. هیچکس از هیچ امتیاز ویژه ای برخوردار نیست و با هیچ محدودیت تبعیض آمیزی روبرو نخواهد شد. (دوباره تاکید میکنیم که استثمارگران و مزدورانشان اساسا حق عضویت در تشکل توده ای را ندارند. بعلاوه، در تشکیلات کارگری استثنایی دیگری وجود دارد. به صورت عمومی، کارگران به دلیل غریزه ی طبقاتی شان، به دلیل زیستی که داشته اند و خصلت هایی که در آنها پرورش یافته اند، در یک سازمان کارگری نمایندگان مقبول تری نسبت به سایر اعضای دیگر اقشار و طبقات اجتماعی به شمار می روند. این حقیقت را خود رای دهندگان با اتکا به آگاهی طبقاتی یا در نتیجه ی آزمون و خطا تشخیص داده و در عمل لحاظ می‌کنند.)


تشکل توده‌ای پدیده‌ی ارگانیکی‌است که مانند هر موجود زنده‌ای دوران اولیه‌ی نطفه‌بستن، دوران دشوار تولد، دوره‌ی حساس کودکی، دوره‌ی شکوفایی و جوانی، دوره‌ی پختگی میانسالی و دوران زوال پیری را داراست. انتظار از تشکل در هر کدام از این دوره‌ها متفاوت است. بعلاوه، هر گام یک تجربه است. بنابراین عمر مفید تشکل هر چقدر بیشتر باشد و مراحل نطفه‌بستن تا زوال آن هر چه قدر عمیق‌تر و سنجیده‌تر عملی شود، تجارب گرانبهاتری به دنبال خواهد داشت. فلذا، ایجاد شکلی از تشکل توده‌ای حتی به صورت کوتاه مدت و بدون آنکه دخالت مستقیم و زیادی در سیاست داشته باشد، یک عمل سیاسی مهم است. چون تمرینی خواهد بود که با نهادینه کردن سنت تشکل یابی توده‌ای، سطح آمادگی توده‌ها و پیشروان سازمانده را در بزنگاه‌های تاریخی و فرصت‌های بعدی بالا می‌برد. این جزو وظایف پیشروان است که تجربیات مراحل مختلف ایجاد و بالندگی تشکل توده‌ای را جمع‌بندی و فرموله کنند، آن را به صورت جزوه‌های مکتوبی دربیاورند و آرشیوی از مستندات تصویری و ویدئویی بسازند، تا به نشر علنی و عمومی آن در زمان مناسب مبادرت ورزند. این کار به انتقال تجربه و طی‌شدن بهتر سَیر اصلاحی-تکاملی تشکل‌های توده‌ای به صورت تاریخی و در جغرافیاهای مختلف خدمت می‌رساند.


تشکل توده‌ای می‌تواند با محوریت محل کار، محل زندگی یا مجموعه‌ای از انسانها که مشکلات، مطالبات و خواستگاه مشترکی دارند، شکل بگیرد. همانطور که می‌دانیم مجمع نمایندگان، شورا، اتحادیه، سندیکا و… از جمله تشکل‌های توده‌ای کارگران در مراکز تولید هستند. اما این متن به تشکل‌های توده‌ای کارگران در کارگاه، کارخانه و کلاً تشکل‌های محل کار نمی‌پردازد و بر انواع دیگری از تشکل‌های توده‌ای تمرکز دارد. یعنی آن شکل از تشکل ها که علاوه بر پیوندهای کارگاهی و کارخانه ای کارگران با یکدیگر، پیوندهای اجتماعی طبقه ی کارگر را تقویت می کنند. تاریخ جنبش طبقه‌ی کارگر هم نشان می دهد که مبارزات کارگری در چهارچوب کارخانه محدود نمانده است. چرا که هر چند محیط کارخانه به‌عنوان محلی که در آنجا استثمار کارگران صورت می‌گیرد، مأمن مقدس سرمایه به‌شمار می‌آید؛ اما سلطه‌ی سرمایه‌داری به کارخانه محدود نشده است و برای حفظ مناسبات بورژوازی سرکوب سیستماتیک علیه کارگران را در بیمارستان، مدرسه، رسانه‌ها، محلات، خیابان و کل محیط اجتماعی اعمال می‌کند. به همین دلیل مبارزات کارگری در همه‌ی این‌ مکان‌ها و به گستردگی کل اجتماع ضرورت دارد.


انتظار می‌رود تعداد اعضای یک تشکل توده‌ای و شرکت کنندگان در یک جنبش توده‌ای زیاد باشند. اما توده ای بودن یک حرکت فقط از روی تعداد شرکت کنندگان مشخص نمی شود. ممکن است در یک حرکت که بتوان آن را توده ای نام گذاشت فقط جمعیتی چند ده نفری حضور داشته باشند. یا اینکه در یک حرکت که فقط فعالین در آن حضور دارند، جمعیتی صد نفری و چه بسا بیشتر گرد آمده باشند. آنچه که مرز بین اعتراض فعالین و یک اعتراض توده ای را مشخص می کند، علاوه بر تعداد معترضین، ترکیب شرکت کنندگان در آن حرکت اعتراضی است. اعتراضی که در آن بدنه ی کارگران و زحمتکشان به صورت فعالانه شرکت نداشته باشند نمی تواند یک حرکت توده ای باشد، حتی اگر جمعیت چشمگیری از فعالین را نیز با خود همراه کرده باشد. تشکل‌ها تنها زمانی تشکل توده‌ای نام می‌گیرند که علاوه بر پیشروان و عناصر آگاه جنبش، توده‌ی وسیع طبقه‌ی کار و زحمت را به خود جلب کنند و حمایت شمار زیادی از توده‌ها -حتی عقب‌مانده‌ترین و کم‌آگاه‌ترین‌ها- را در مبارزات مطالباتی یا انقلابی با خود داشته باشد. جلب چنین طیف وسیعی از توده‌ها و حمایت‌هایشان، بدون درک درستی از شرایط، توازن قوا، نیازهای زندگی و مبارزه‌ی زحمتکشان و مراحل مختلف ایجاد و رشد تشکل‌ توده‌ای ممکن نمی‌شود.


برپایی انواع مختلف تشکل‌های توده‌ای زمانی امکان پذیر است که پیش نیازهای شرایط مادی ایجاد آنها به وجود آمده باشد. به همین اعتبار ایجاد شکلی از سازمان‌های توده‌ای به انتخاب نیروی پیشرو و ارداه‌گرایانه نیست. تحلیل مشخص از شرایط مشخص تعیین‌کننده‌ی آن است که چه‌نوعی از تشکل‌یابی توده‌ای، و در چه زمان و مکانی امکان‌پذیر و مثمرثمر است. عناصر آگاه برای آنکه بتوانند به‌عنوان نیروی پیشرو، جلوتر از بقیه گام بردارند، نخست لازم است مهمترین مشکل و مرکز ثقل بحران اقتصادی-اجتماعی در یک نقطه‌ی جغرافیایی یا در میان بخشی از مردمان همسرنوشت را تشخیص دهند. این پیشروان در کنار ایجاد تشکل، امر رهبری آگاهانه و پیشبرد مبارزات را هم برعهده دارند. به عبارتی شرط لازم -نه شرط کافی- به پیروزی رساندن اعتراضات توده ای، وجود عنصر آگاهی و حضور پیشروان است.


هر چند در این کانون‌ها کلِ جزئیات و تاکتیک‌های سازماندهی و مبارزه نمی‌تواند پیشاپیش روی کاغذ رسم شود، اما پیشروان اجازه ندارند با چشمان کاملا بسته در جهت ایجاد یک مبارزه‌ی توده‌ای گام بردارند. همواره لازم است پیشتازان جنبش توده‌ای تصویری روشن و کلی از آنچه که در افق دارند را هم برای خودشان و هم برای توده‌ها ترسیم کنند. داشتن نقشه‌ی راه و استراتژی مشخص طوری که بتوان آن را با زبانی واضح و اقناعی برای زنان و مردان زحمتکش توضیح داد، از اولین قدمهای دامن زدن به یک مبارزه‌ی توده‌ای است. مطئنا در جریان عملی‌کردن دورنمایی که پیش‌ِرو است خیلی از تصمیمات و نظرات تغییر می‌کند. گاه مشکلات و فرصت‌های جدیدی که پیش می‌آیند نقشه‌ی اولیه را دگرگون می‌کند. اما این واقعیت نمی‌تواند دلیلی قانع‌کننده باشد تا پیشروان از تدوین یک استراتژی جامع شانه خالی کنند.


مضافا، تبدیل کردن نقشه‌ی راه و استراتژی مبارزه به گام‌های کوچک عملیاتی بسیار حائز اهمیت است. پس از پاسخ دادن به سوال “چه باید کرد؟” بلافاصله لازم است به این سوال مهم نیز پاسخ داد: “از کجا باید آغاز کرد؟” پیدا کردن جواب این سوال که پیش شرط عبور از تئوری به عرصه‌ی پراتیک‌ِآگاهانه است، همزمان تلاشی است برای مشخص‌کردن گام‌های مختلف مبارزه. هیچ شطرنج باز ماهری با اولین حرکت، سرنوشت بازی را تعیین نمی‌کند. بنابراین در پروسه ی مبارزه، نخست اهداف کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت مشخص می‌شود. رویکرد انتقالی از هر هدف به دیگری قانونمند و نقشه مند است، در واقع نمی توان بی واسطه اهداف بلند مدت را در دستور کار قرار داد. اگر با شلاق دستیابی به نتایج فوری حرکت کرد و در نشان دادن نتایج عجله داشت، به صورت زودرس وارد جدالهایی خواهیم شد که دستاوردهای بدست آمده را نیز بر باد می‌دهد. اگر پیشروان بر طبق رؤیا پردازی، جاه طلبی های شخصی یا تحلیل های ذهنی و غیر علمی، جدالی را به توده ها تحمیل کنند که آنها (توده ها) هنوز عزم و آمادگی لازم برای رویارویی با آن را کسب نکرده باشند؛ هم توده را متحمل ضربات جبران ناپذیری خواهند کرد، و هم با از بین بردن اعتماد و جایگاه خودشان (پیشاهنگ)، توده ها را روانه ی پیوستن به نیروهای ارتجاعی می کنند. طرح شعار و خواسته‌ها بدون در نظر گرفتن شرایط و ظرفیت و توان جنبش، پتانسیل‌های موجود را به فنا می‌برد. شعارهایی که در همان گام اول تحقق بی واسطه‌ی اهداف و آرزوهای نهایی را وعده می‌دهند، و با فراجهیدن از کار تدریجی انقلاب را بدون تدارک انقلابی می‌خواهند، در میان توده‌ها جایی نخواهند داشت و در بهترین حالت محافل کوچکی از فعالین را به‌وجود می‌آورد. در حقیقت اهداف و شعارهایی فراگیر می‌شوند و نیروی توده‌ای به خود جلب می‌کنند که از یکسو ریشه در نیازهای کار، زندگی و مبارزات همین امروز کارگران و زحمتکشان داشته باشند و از سوی دیگر با سطح آمادگی، سازمانیافتگی و مبارزه طلبی توده ها متناسب باشند. درک درست از انحرافاتی مانند عقب ماندن از توده‌ها، دنباله‌روی، سکتاریسم، ماجراجویی، محافظه‌کاری، تعجیل یا تعلل در مبارزه با تحلیل فاکتورهای ذکر شده بدست می آید. فعالین کارگری و اجتماعی زمانی می‌توانند به یک نیروی پیشتاز تبدیل شوند که به صورت عملی همه‌ی این فاکتورها را در نظر گرفته باشند.


پیشروان سازمانده توده‌ای هیچگاه اصلاحات نقدی را به انقلاب قرضی واگذار نمی‌کنند. بنابراین در تمامی جنبش هایی که کارگران برای بهتر زیستن به راه انداخته اند فعالانه و آگاهانه شرکت می کنند. نیرویی که همین امروز دستاوردی نداشته باشد، در میان توده ها جایی نخواهد داشت. توده جلب سخنان خوش رنگ و لعاب و ادعاهای روشنفکرانه نمی شود. دستاوردهای مادی و قابل لمس برای توده ها -حتی اگر فعالیتی ریشه ای نباشد و فعلا در سطح اصلاح وضع موجود و مبارزه با معلول ها باقی بماند- راه نفوذ در میان زحمتکشان را هموار می کند و پراتیک مبتنی بر تبلیغ و ترویج آگاهی سوسیالیستی توسط پیشروان را با استقبال کارگران مواجه می کند. پیشروان در کنار توده ها از طریق مبارزه با مصیبت های سرمایه داری (معلول ها)، رفرم در جامعه، بهبود وضع کار و زندگی کارگران، فروکاستن رنج زحمتکشان، به سرانجام رساندن مبارزه ی روزانه ی پرولتاریا و کسب دستاوردهایی ولو کوچک؛ انگیزه و آمادگی مبارزه با خود سرمایه داری (علت) و به موفقیت رساندن افق انقلاب سوسیالیستی را تأمین می کنند. بهبود شرایط کار و زندگی فرصت پرداختن به دیگر امور را به کارگران می دهد و موفقیت در هر رزمی اعتماد به نفس کارگران را بالا می برد و به سکویی برای کسب موفقیت های بیشتر تبدیل می شود. مسیر پیشرویی کارگران البته، گاه پله-پله و آرام است، و گاه تند و ناگهانی مثل انقلاب.


اما شرکت در رزم توده ها و تلاش برای بهتر کردن شرایط زندگی شان در جامعه ی سرمایه داری، اگر با افق سوسیالیستی پیوند نداشته باشد به رفرمیسم و خیریه می انجامد. ارتباط گرفتن و فعالیت با توده ها، در نهایت باید زحمتکشان را روز به روز بیشتر به آگاهی سوسیالیسم انقلابی مسلح کند. پس تاکید کمونیست ها بر جنبش حی و حاضر، تکرار همان شعار اصحاب رویزیونیست (تجدید نظر طلب) و اپورتونیزم (فرصت طلب) نیست که از مدتها پیش گفته اند: «جنبش همه چیز است، هدف نهایی هیچ.» جنبش کنونی همواره برای کمونیستها، اگر نه در شروع، اما در افق نهایی اش جنبش پیروزی انقلاب -سوسیالیستی- است. به بیانی دیگر، کمونيست‌ها برای برآورده شدن مطالبات و هدف‌های بی‌واسطه و تأمین منافع کوتاه مدت طبقه ی کارگر، همین حالا به جدال بر می خیزند؛ اما آنان در جنبش امروز، در عين حال، از آيندۀ جنبش نیز دفاع می‌‌کنند.


خصوصیت دیگر تشکل‌های توده‌ای این است که گرایش انقلابی در آنها برجسته‌تر است. تشکل‌های توده‌ای به سرعت از خواست‌های صنفی-حرفه‌ای-پیشه‌ای تنگ‌نظرانه عبور‌ می‌کنند و خواست‌های کل مزدبگیران و ستمدیدگان را به مطالبه‌ی اصلی تبدیل می‌کنند. اعتراضات تهیدستان شهر و روستا بنا به ماهیتی که دارد، سریعا از خواسته های اقتصادی-رفرمیستی به جنبشی سیاسی-انقلابی تغییر شکل می دهد. به محض آنکه یخ از جا کنده شود و دوران رکود به پایان برسد، ماهیت این بخش از کارگران آنها را مجاب می کند که به مثابه ی یک طبقه و در مقابل کل دولت بورژوا -نه در برابر یک بخش از آن یا کارفرمای یک واحد تولیدی- به میدان بیایند. به همین دلیل صنفی گرایان و رفورمیستهای «خشمگین از امپریالیسم و ترسان از انقلاب» دشمنی دیرینه و تخفیف ناپذیری با تشکل‌های توده‌ای دارند.


خصلت انقلابی تشکل‌های توده‌ای به معنای بی وظیفه بودن پیشروان در برابر ایجاد کانون‌های توده‌ای در دوره‌های رکود و اعصار پیشا انقلابی نیست. از یاد نبریم، انقلابیونی که با انفعال و تعلل، همه‌ی رسالت و وظایفشان را به زمان وقوع شرایط انقلابی موکول می‌کنند، حامل ضعف ها و کمبودهای زیادی هستند. کمبود کادر (کادرهای سازمانده ای که در میان توده‌ها باشند نه روشنفکران جدا افتاده از توده‌ها)، کمبود تجربه، ضعف در سازماندهی توده‌ای و فقدان و کمبود تشکل‌های توده‌ای گوناگون از مهمترین نقاط ضعف انقلابیون طبقه‌ی کارگر در شرایط انقلابی به‌شمار می‌آید که میراث سهل انگاری و کم کاری در گذشته است. تلاش برای کاهش و برطرف کردن این نقاط ضعف در صفوف طبقه‌ی کارگر و زحمتکشان جامعه، امر فوری پیشروان کارگری در شرایط غیر انقلابی است. بدون رفع کردن این نقطه ضعف ها، کمونیست‌ها در رویارویی با یک شرایط انقلابی آمادگی لازم را ندارند. برطرف کردن این ضعفها و کمبودها در دوره‌های غیر انقلابی، بخشا در گرو ایجاد تشکل‌های توده‌ای کارگران در محل کار و زیست است.


سازمان های توده ای و تشکل های کارگری که در روند مبارزات طبقاتی همین امروز به وجود می آیند، پایه، بنیاد، و نیروی مادی ایجاد شوراها به عنوان سازمان تسخیر قدرت سیاسی و سازمان اِعمال قدرت کارگران و زحمتکشان در موقعیت اعتلای انقلابی هستند. به عبارتی دیگر، تشکل‌های توده‌ای به عنوان «ارگان مبارزه‌ی سیاسی-اقتصادی» در دوران پیشاانقلابی و تکیه‌گاه سازمانی و نیروی تدارکاتی شوراها «ارگان حاکمیت کارگران و زحمتکشان» در دوره‌ی اعتلای انقلابی عمل می‌کنند. همانطور که کمیته‌های اعتصاب در کارخانه پس از پیروزی انقلاب وظیفۀ مدیریت کارخانه‌ها و مراکز کار -یعنی اداره تولید و خلع ید واقعی از بورژوازی- را عهده‌دار می‌شوند و در حقیقت به کمیته‌های کارگری کنترل کارخانه ارتقا می‌یابند، همانطور که در موقعیت‌های انقلابی تشکل‌ها و کمیته‌های محل کار، قدرت دوگانه را در کارگاه و کارخانه تحمیل می‌کنند، تشکل‌های توده‌ای کارگران در سطح جامعه نیز قدرت دوگانه را در شهر، استان، یا کل کشور تأمین و تثبیت می‌سازند. (روشن است که مکانیزم و نحوۀ انتخاب نمایندگان در تشکل‌های توده‌ای، جایگزینی‌شان و غیره عیناً مانند شورا است، یعنی از اصول قابل عزل بودن، مسئول بودن، پاسخگو بودن و… پیروی می‌کنند). این تشکل‌ها عمدتا بر تقسیمات جغرافیایی و توده‌های ستمدیده و همسرنوشت یک منطقه‌ متکی اند و با توجه به اتحاد وسیعی که بوجود می‌آورند، قدرت ایجاد کمون‌ برای اداره‌ی سیاسی منطقه‌های جغرافیایی را دارند. به این اعتبار، برنامه‌ی حاکمیت شورایی یک برنامه‌ی انقلابی و زمینی است که پایه‌ای اجتماعی و نیروی مادی ایجاد آن را کارگران، زحمتکشان و مجموع ستمدیده گان سازمان‌یافته در تشکل‌های کارگری و توده‌ای تشکیل می‌دهند. رسالت تاریخی انقلابیون واقعی چه در هنگام سلطه‌ی طبقات حاکم، چه در شرایط انقلابی و چه زمانی که انقلاب کارگری به پیروزی رسیده باشد، این است که بدون لحظه‌ای درَنگ و دادن کوچکترین مجال به بورژوازی، اتوریته‌ی کارگری را بر بورژوازی و احزابش تحمیل کنند.


۳. مسئله‌ی توازن قوا و اشکال مختلف سازماندهی (مخفی، نیمه مخفی، علنی):

برای ایجاد یک تشکل توده‌ای همچنین لازم است پتانسیل‌های بالقوه، روحیات توده‌ها، آمادگی پیشروان، نقاط ضعف و قوت، فرصت‌ها و تهدیدهای سر راه به دقت بررسی شود. روند بررسی این موضوعات در جلسات جمعی و بحث بر سر مکانیزم ها، ملزومات ذهنی ایجاد تشکل‌های توده‌ای را به درجه ای فراهم می‌کند. در نظر گرفتن توازن قوای سراسری و توازن قوای محلی برای انتخاب زمان شروع و شکل کار ضروری است. تشکل‌های توده‌ای بسته به شرایط مختلف از روش‌های مخفی، نیمه‌علنی، علنی و ترکیبی از آنها بهره می‌گیرند. با توجه به توازن قوای موجود، هر کدام از این اشکال مبارزه با شکل متناسب‌تری جایگزین می‌شوند و با الزامات عینی عقب‌نشینی ها یا پیشروی‌ها هماهنگ می‌شوند.


جنبش توده‌ای اگر نتواند موازنه‌ی قدرت را به نفع توده‌ها تثبیت کند، پس از مدتی یا سرکوب می‌شود یا فروکش می‌کند. بر‌هم‌زدن توازنِ‌قوا محصول در میدان بودن تعداد زیادی از پیشروان آگاه و عمل گرا است که در صفوف توده‌ای سازمان یافته باشند. در غیر اینصورت، نیروهای سرکوب با شناسایی پیشروان انگشت‌شمار آنها را ساقط می‌کند و به جنبش توده‌ای و رهبرانش ضربه‌ای جبران‌ناپذیر وارد می‌آورد. پروراندن تعداد قابل توجهی از رهبران توده‌ای، لازمه‌ی دامن‌زدن و به پیروزی رساندن جنبش توده‌هاست. جنبشی که به رهبری تعداد اندکی متکی باشد و نتواند رهبران و کادرهایی آموزش دهد که قادر به جایگزین شدن بجای رهبرانِ قبلی باشند، همواره با خطر جدی انحراف و شکست روبرو است. همانطور که گفتیم یکی دیگر از شروط لازم مبارزات سازمان‌یافته‌ای توده‌ای، حضور عملی کادرهایی است که دانش، تجربه و توانایی ایجاد تشکل‌های توده‌ای را داشته باشند. همزمان با پرورش یافتن کادرهای بیشتری در این کانون‌ها شرایط تکثیر تشکل‌های توده‌ای به صورت گسترده به‌وجود می‌آید، و این به نوبه‌ی خود تعداد کادرهای مجرب و سازمانده در جامعه را افزایش می‌دهد.


به همین دلیل، سازماندهی توده‌ای در جامعه‌ی سرمایه‌داری و زیر سلطه‌ی استبداد سیاسی مستلزم اندیشیدن و بکاربردن راهکارهایی است که قادر به ناکام گذاشتن پلیس و نیروهای امنیتی باشد. نیروی سرکوب همواره تلاش می‌کند که با دستگیری و اعمال فشار بر عناصر آگاه و پیشرو کارگران، راه آگاهی بخشی و تشکل یابی را مسدود کند. تا زمانی که توازن قوا به نفع طبقه‌ی حاکم باشد، پلیس سرمایه در رسیدن به اهداف سرکوبگرانه اش موفق است. پلیس هر کجا ببیند این توازن قوا در حال تغییر است بلافاصله وارد عمل می‌شود. به سراغ سازماندهندگان می روند، آنها را زیر فشار می گذارند، مرعوبشان می کنند، ارتباطات و فعالیت هایشان را رصد می کنند، و در یک کلام آنها را از کار می اندازند و مبارزات کارگران را در نطفه خفه می‌کند. بنابراین برهم زدن توازن قوا نه فقط با شور و جانفشانی، بلکه با صبر و کاردانی انقلابی ممکن می شود. در حقیقت تغییر این توازن قوا در مرحله‌ی اول نمی‌تواند به صورت علنی و محلی صورت پذیرد. ضرورت سازماندهی مخفی و نیمه مخفی از همین واقعیت نشأت می‌گیرد. سازماندهی های متعدد نیمه مخفی و محلی تنها در لحضه ی مناسب می‌توانند با اقدامات علنی و سراسری توازن قوای لازم را به‌وجود بیاورند. در عین حال هیچ تشکلی نمی‌تواند به شکل تماما مخفی توده‌ای شود. به همین دلیل سازمان دهندگان تشکل توده ای باید درک درست و دقیقی از فعالیت قانونی، غیر قانونی، علنی، مخفی و ترکیب آنها داشته باشند.


ترکیب هوشمندانه ی مبارزه ی علنی با مبارزه ی نیمه مخفی، امکان مانور سیاسی -عقب نشینی و پیشروی های ضروری- را بوجود می آورد، نیروی سرکوب را از رصد کردن بخشی از فعالیت های انقلابیون و ظرفیت هایشان درمانده می کند، فرصت بازسازی را پس از حمله زنده نگه می دارد، و مزیت غافلگیری را به وقت اقدام حفظ می کند. اگر چه کار مخفی این کمیته ها باید نهایتا در نقطه ای به یک حرکت توده ای و علنی منجر شود و ما به ازای عملی خود را نشان دهد. اما کمیته ها از اعمال و حرکات احساسی و هیجانی دوری می گیرند و بدون آنکه کمترین حساسیتی در نیروی سرکوب بوجود بیاورند، تلاش می کنند به طور چراغ خاموش گسترش پیدا کرده و تکثیر شوند. تا با پشتکار، حفظ تشکل و تضمین ادامه کاری آن، توازن قوای لازم را بوجود بیاورند.


ضرورت سازماندهی دوباره در دوران رکود و عقب نشینی نیز ایجاب می کند که همواره بخشی از عناصر سازمانده  مخفی بمانند. کارگران پیمانی نفت با واقف بودن به همین موضوع بود که هم بر عناصر نماینده و هم بر عناصر سازمانده تاکید کردند، به عبارتی آنها کل پیشروان را به عنوان نماینده به دستگاه‌های امنیتی معرفی نکردند. بین عناصری که نفوذ کلام و قدرت سازماندهی در بدنه‌ی کارگران داشتند و عناصری که قاطعیت و قدرت نمایندگی منافع کارگران در مقابل کارفرما و دولت داشتند، تقسیم کاری صورت گرفت. با رعایت چنین اصولی، کارگران با هر حمله ی وسیعی که علیه اعتراضات گسترده و صفوف متحدشان صورت بگیرد، و بعد از حملاتی که مجامع آنها یا تشکل توده‌ای را زیر ضرب بگیرد و بخشی از عناصر پیشرو و نمایندگان را از زمین مبارزه خارج کند؛ کل دستاوردهای تاکنونی در زمینه ی تشکل یابی را از دست نمی دهند. (هدف بورژوازی از مذاکره، علاوه بر تفرقه اندازی و ایجاد فرسایش در صفوف کارگران، شناسایی عناصر پیشرو و از کار انداختن آنهاست). عناصر سازمانده ای که در جریان مذاکرات به پلیس سرمایه معرفی نشده‌اند در هر دور عقب نشینی ای که به مبارزات تحمیل شود، بار دیگر می‌توانند در کمیته های مستقل و کوچک متشکل شوند، صف متحد خود را بازسازی کنند، کادرها و سخنرانان جدیدی پا پیش بگذارند و بار دیگر توده‌ی کارگران را برای دست زدن به اعتراضات همگانی و بازسازی تشکل های بزرگ آماده کنند. در این شکل از سازماندهی با از دست دادن یک تپه و یک سنگر شکست قطعی و نهایی رقم نمی خورد، سنگرهایی برای عقب نشینی وجود دارد که از آنجا می توان با اتکا به امکانات موجود و تجارب گذشته، پیشروی های مجدد را سازمان داد. بر همین اساس و در مورد ارتباط گرفتن پیشروان حاضر در کمیته ها و تشکل های کارگری نیز، الزامی بر علنی کردن همه ی عناصر آگاه یا الزامی بر علنی بودن ارتباطات مابین شان وجود ندارد. شبکه ای غیر متمرکز از پیشروان و کمیته های کارگری، قدرت رهبری کردن چنین جنبشی را دارد. تکنولوژی و شبکه های اجتماعی امکان تشکیل چنین شبکه هایی را به وجود آورده است.


۴. پایه‌های اجتماعی-طبقاتی تشکل‌های توده‌ای و مسئله‌ی هژمونی کارگری:

پایه‌ی اجتماعی و پایگاه طبقاتی تشکل‌های توده‌ای را کارگران، زحمتکشان، زنان و مردان ستمدیده و تهیدستی تشکیل می‌دهند که رهایی از چنگال ستم و استثمار سرمایه‌داری را در گروی مبارزه با این نظام ببینند و مخالفین قاطع نظم ظالمانه ی موجود باشند. تشکل‌های توده‌ای، تمام کارگران مزدی را صرف‌نظر از پیشه و حرفه‌شان و صرفا به آن دلیل که فروشنده‌ی نیروی کار هستند، در بر می‌گیرد. گرایشات مکتبی-تخیلی که تشکل‌های کارگری-توده‌ای را تشکلی ایده‌آلیزه، خالص و یکدست می پندارند، از یکسو ذهنیتی مبتنی بر رقابت افکنی های درون طبقه ای دارند، از سوی دیگر تفکرات آنها ریشه در حسادت ورزیهای خرده‌بورژامابانه دارد و با ضرورت‌های رزم طبقاتی و متحدانه ی لایه‌های مختلف کارگران و زحمتکشان علیه بورژوایی در تناقض است.


تشکل‌های توده‌ای هرگز نمی‌توانند و لازم هم نیست سازمانی کاملا یکدست و به لحاظ طبقاتی خالص باشند. ( تاکید میکنیم، حضور استثمارگران و مزدورانشان در تشکل‌های کارگری و توده‌ای مطلقا ممنوع است). حتی تشکل‌های کارگری محل کار هم، خالص و یکدست نیستند. موقعیت کاری کارگران در کارخانه بسته به میزان تخصص، یدی یا غیریدی بودن کار، دستمزد و نوع قرارداد هر کدام از آنها متفاوت است. طبیعتا برخورد کارفرما با هر یک از آنها نیز بنا به موقعیت شغلی ای که در کارخانه دارند، متمایز است. سرمایه‌داران و دولتشان سعی می‌کنند این تفاوت‌ها در دستمزد و موقعیت شغلی کارگران را در کنار تفاوت‌های ملی، مذهبی و… به عامل تفرقه در صفوف کارگران تبدیل کنند و از نیرومند شدن مبارزه‌ی طبقاتی کارگران بر اثر اتحاد طبقاتی گسترش یابنده جلوگیری کنند.


اهمیت تشکل های توده ای در آن است که این شکل از سازماندهی می‌تواند با متحد و متشکل کردن هر چه بیشتر کارگران رشته های مختلف، بیکاران، بازنشستگان و زنان خانه دار مبارزات طبقاتی را تقویت کند. اهداف و خواسته‌های سیاسی-اقتصادی مشترک، کارگران رشته‌های مختلف، صنعت، بهداشت و درمان، آموزش و خدمات، کشاورزان و تهیدستان شهری را به‌هم پیوند می‌زند. حق بی چون و چرای اعتصاب-تجمع-ایجاد تشکل، آزادی بی قید و شرط انتشار عقیده و بیان، دفاع از برابری کامل زن و مرد، تعیین حداقل دستمزد توسط تشکل‌ها و نمایندگان مستقل کارگری، بهداشت-درمان-آموزش رایگان، تأمین بیمه‌های حوادث، بیکاری، اجتماعی و بیمه‌ی بازنشستگی متناسب با هزینه‌های زندگی، تأمین امکانات و خدمات تفریحی-ورزشی-عمومی و رفاه و امنیت کامل کارگران در محل کار و زیست، و فراهم کردن مسکن مناسب برای زحمتکشان جامعه از جمله خواسته‌های سیاسی-اقتصادی میان رشته‌ای است.


ضرورت متشکل کردن بخش‌های پراکنده‌ی کارگران و زحمتکشان ایجاب می‌کند که طبقه ی کارگر در جدال با سرمایه داری بر عوامل تفرقه افکن طبقات حاکم فائق آید و پیشروان کارگری بکوشند منفعل ترین و بی اعتناءترین بخشهای طبقه را به میدان مبارزه ی طبقاتی بکشانند. تفرقه های ملی، مذهبی، جنسیتی، صنفی و… از جمله عوامل ایجاد تفرقه ی طبقاتی هستند. ایجاد تشکل توده ای یکی از راه‌های کارآمد برای پیروزی بر اختلاف اندازی های استثمارگران است. تشکل‌های توده‌ای با دخالت و سازمان دادن کل انقلابیون و ستمدیدگان جامعه، توازن قوا را به نفع انقلاب و به زیان حافظان نظم موجود دگرگون می‌کنند. بعلاوه گرایش کارگری-سوسیالیستی در این تشکل‌ها با کوشش برای کسب هژمونی، بر تقویت موضع طبقاتی و مشخصاً انقلاب کارگری تمرکز می‌کند.


بنابراین، هر چند نیروی کار مزدبگیر و کارگران در این تشکل‌ها در اکثریت قرار دارند، اما اعضای این تشکل ها به پرولترهای صنعتی ای محدود نمی‌مانند که در صنایع بزرگ مشغول به کار هستند. با وجود این، حضور کارگران شاغل یا بازنشستگان صنایع کلیدی در تشکل‌های توده‌ای، به دلیل آگاهی طبقاتی شان بسیار مهم است. اهمیت آگاهی، خصلت و غریزه ی طبقاتی کارگران صنعتی زمانی نمود بیشتری دارد که آن را با افکار و عقاید خانه خراب شدگان قشر متوسطی مقایسه کنیم که ممکن است در شرایط عادی یا تحت بحران، از ستم های سرمایه‌داری به تنگ آمده باشند و با حضور در تشکل‌های توده‌ای تلاش کنند فرهنگ آنارشیستی، فردگرایی لیبرالیستی، ناشکیبایی و تشکل گریزی خود را نفوذ دهند. به طور عمومی کارگرانی که در صنایع بزرگ و پیشرفته مشغول به کار هستند حتی نسبت به سایر کارگران، فرضا کارگران بخش کشاورزی سنتی، آگاهی طبقاتی بیشتری کسب می کنند. دلیل این موضوع تا حدودی روشن است.


اولا، این کارگران با دستگاهها و سازمان پیچیده تری در کارخانه سرو کار دارند. کار و فعالیت پیچیده تر، ذهن وسیع تر و پویاتری را می طلبد و ضرورتا در پروسه ی یک کار پیچیده، اذهان زبده تری پرورش می یابند. دوما، پروسه ی ترویج آگاهی در این قسمت ها با توجه به حضور همزمان تعداد زیادی از کارگران مختلف و فراهم بودن امکان ارتباطات ارگانیک و مداوم کارگران آگاه و ناآگاه با یکدیگر، بهتر صورت می گیرد. سوما، با متمرکز شدن نسل های جوان و مجرب زیر یک سقف، پروسه ی آموزش طبقاتی و انتقال تجارب سیاسی نسل های پیشین به نسل جوان، موثرتر پیش می رود. چهارما، رقابت درون طبقه ای در صفوف کارگرانی که در صنایع بزرگ متمرکز شده اند، نسبت به کارگران بخش های پراکنده کمتر است. به عبارتی دیگر، کارگران در کارخانه ها بهتر می توانند با اتکا به منافع مشترک متحد شوند. [ناگفته نماند، سرمایه داری در مقابل سعی می کند با کوچکتر کردن کارگاهها در بخش هایی که امکان پذیر است، تمرکز و قدرت اتحاد کارگران را از بین ببرد. همچنین با ایجاد تفاوت و حتی تضاد منافع در دستمزد، قراردادها و دیگر حقوق و مزایای بخش های مختلف کارگری، شکاف و تفرقه را در صفوف کارگران نهادینه کند. بعلاوه، تمرکز سرکوب، سیستماتیک بودن سرکوب و امنیتی کردن محیط صنایع مادر جزو اولویت‌های سرمایه در تمام جهان است، همین موضوع یکی از موانع است که سازماندهی در این نقاط را دشوارتر میکند]. لازم است این واقعیت نیز اضافه شود، افراد مختلفی که در صنایع عظیم و در میان شمار زیادی از هم طبقه ای هایشان استثمار می شوند به یک اندازه از آگاهی طبقاتی برخوردار نخواهند شد. تلاش و علاقه ی بیشتر برای کسب آگاهی طبقاتی، فرصت های نسبتا اتفاقی و نامساوی بهره بردن از تجارب پیشروان کارکشته ی نسل قبل، حضور فعالانه و مستقیم در مبارزات روزانه ی کارگری، و در کل گذاشتن وقت و انرژی افزون تر باعث می شود که آگاهی طبقاتی در تعدادی از افراد بیشتر متجلی شود.


نهایتا، هم در یک تشکل کارگری و هم در تشکل‌های توده‌ای نخست حفظ اتحاد طبقاتی اهمیت دارد، و دوما موضوع اتوریته و هژمونی اندیشه‌های سوسیالیستی و سنت‌های کارگری حائز اهمیت است. تنها با حضور موثر پیشتازان طبقه‌ی کارگر و جدال برای مسلط کردن سوسیالیسم علمی و سنت پیشرو کارگری در کلیه‌ی عرصه‌های سازماندهی و مبارزات متشکل، می توان هژمونی کارگران و جنبش طبقه‌ی کارگر را تضمین کرد.


جدال اصلی درون این تشکل‌ها به مسئله‌ی اتوریته ی افق و اهداف کارگری برمی‌گردد. طبقه‌ی کارگر و خانواده‌هایشان هم به این اعتبار که به لحاظ تعداد، اکثریت جامعه‌ی ایران را شکل می‌دهند و هم با اتکا به دانش مبارزه‌ی طبقاتی و سوسیالیسم علمی، در موقعیتی قرار دارند که رهبری و هژمونی کل جنبشهای اجتماعی و گذار انقلابی از سرمایه‌داری حاکم را به دست گیرند. اما این پتانسیل بالقوه، به صورت خودبخودی بالفعل نخواهد شد. اتوریته ی طبقه‌ی کارگر در گرو تبدیل شدن آن به نیرویی است که نه تنها به حرف بلکه در عمل هم به اقشار مختلف جامعه و حتی به خرده بورژوازی متزلزل قوت قلب ببخشد. اگر پیشروان طبقه ی کارگر سازمان دادن تشکل‌های کارگری و توده‌ای را در رأس فعالیت‌هایشان قرار نداده باشند و با سازمان دادن خودشان، به عنوان حزب مخفی و انقلابی کمونیست‌ها، رهبری سیاسی بحران انقلابی را ایجاد نکرده باشند، در حقیقت آنقدر قاطعیت نخواهند داشت که بتوانند امیدها و انتظارات توده‌های مردم را به موقع به عمل انقلابی تبدیل کنند. بلافاصله با فروکش کردن خیزش‌ها و از دست رفتن موقعیت‌های کوتاه انقلابی، قشرهای بینابین از انقلاب رویگردان می‌شوند و منجی خود را در اردوی مخالف می‌جویند. به همین دلیل هژمونی طبقه‌ی کارگر زمانی میسر می‌شود که سه عنصر آگاهی، تشکل و رهبری در این طبقه بوجود آمده باشد. نمود عینی این عناصر را در پراتیک متشکل و طبقاتی کارگران و ستمدیدگان جامعه، در از بین رفتن شکاف میان پیشروان و توده‌ها، در تعداد کادرهای آگاه و سازمانده و نهایتا در ارتباط و هماهنگی همه‌ی این‌ها زیر پرچم یک ستاد رهبری کننده و حزب انقلابی پیشروان طبقه‌ی کارگر می‌توان جست‌وجو کرد.


۵. رابطه‌ی حزب با تشکل‌های توده‌ای:

لازم است قدری هم در مورد روابط حزب و جنبش سخن بگوییم. رابطه ی حزب با جنبش های توده ای-طبقاتی و پیشروان این جنبش ها رابطه ای یکطرفه و از بالا به پایین نیست، بلکه ارتباطی است دوجانبه که با گوش فرادادن و تاثیرات متقابل شکل می گیرد. کمونیست ها هیچ کجا صفوفی جدا از صف کارگران نمی سازند؛ حزب انقلابی جدا یا بر بالای سر توده ها قرار نمی گیرد. حزب انقلابی حزبی است که پیشروان طبقه را در خود سازمان می دهد، از آگاهی بدست آمده در مبارزه ی طبقاتی محافظت می کند، در کوران نبرد جمع بندی ها را به انجام می رساند، نقاط ضعف و قوت را هم در صفوف خودی و هم در صفوف دشمن مشخص می کند؛ و با تحلیل و شناخت دقیق از سطح مبارزه، گام بعدی و چگونگی برداشتن این گام را نشان می دهد. اگر توان احزاب بورژوازی برای به‌دست گرفتن قدرت سیاسی، به منابع مالی، رسانه‌های حرفه‌ای و پشتیبانی کشورهای امپریالیستی و ارتجاع منطقه‌ای وابسته است؛ قدرت کارگران به تعداد -شُمار زیاد کارگران- و سازماندهی‌شان، و به دانش سوسیالیسم علمی -علم انقلاب- متکی است. این قدرت در نفوذی که حزب پیشروان کمونیست دارد و در سطح تشکل‌یابی توده‌های کارگر متجلی می‌شود.


تشکل توده ای یکی از اهرم های مبارزه ی کارگران و دیگر اقشار زحمتکش و ستم دیده در جامعه ی سرمایه داری است که در کنار حزب پیشرو طبقه ی کارگر برای ریشه کن کردن اشکال مختلف ستم ملی، مذهبی، جنسیتی، اقلیت های مختلف و در راس همه برای پایان دادن به ستم طبقاتی و سازمان دادن و پیشبرد امر انقلاب کارگری از اهمیت بسزایی برخوردار است. در حزب انقلابی طبقه ی کارگر که ستاد رهبری کننده ی پیشاهنگان سوسیالیست جنبش کارگری و دیگر جنبش های پیشرو توده ای-اجتماعی است، از همان ابتدا تمام عضوگیری ها، برنامه ها و استراتژی بر اساس جهان بینی و اندیشه ی سوسیالیسم علمی صورت می گیرد. اما در یک تشکل توده ای این پیشروان هستند که تلاش می کنند در جریان مبارزه و با اعتبار و اعتمادی که در نتیجه پراتیکشان به دست می آورند اهداف و برنامه های تشکل را با اهداف کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت انقلاب کارگری منطبق کنند. برعکس حزب انقلابی، طبیعتا در چنین تشکلی دیگر گرایشات حذف و تصفیه نمی شوند بلکه در یک مبارزه ی نظری و عملی اقناع یا به عقب رانده خواهند شد. بنابراین برخورد به موضوع افکار غیر سوسیالیستی در یک تشکل توده ای با حزب کمونیستی متفاوت است. کسانی که می خواهند حزب کمونیست را مانند یک تشکل توده ای رهبری کنند، یا بلعکس کسانی که به تشکل های توده ای مانند یک حزب سوسیالیست می نگرند، خواه ناخواه شیپور را از سر گشادش می نوازند.


برعکس تشکل‌های کارگری-توده‌ای، حزب کمونیست نمی‌تواند در شرایط غیر انقلابی توده‌ای و همه گیر شود. حزب کمونیست، حزب اقلیت پیشروان طبقه‌ی کارگر است و سازماندهی و رهبری تشکلها و مبارزات کارگری-توده‌ای را برعهده دارد. در ثانی، حزب کمونیست بلاواسطه (بدون واسطه‌ی پیشروان حزبی در جامعه)، در دوران پیشا انقلابی و تنها با اتکا به تبلیغ و ترویج نمی‌تواند به یک سازمان توده‌ای تبدیل شود. حزب و پیشروان اش به‌عنوان مبتکر و مجری ایجاد تشکل‌های کارگری و توده‌ای در شرایط غیرانقلابی، بستر لازم برای توده‌ای شدن حزب در موقعیت‌ انقلابی را فراهم می‌کنند و در مقطع انقلاب درهای سازمان را به روی جمعیتی وسیع می‌گشایند. اندیشه‌هایی که تحت نام مخالفت با ایدئولوژی، و با استفاده از ادبیات بورژوایی و از زاویه‌ی منافع این طبقه، حزب را به جولانگاه و حیات خلوت عناصر و گرایشات ضدکارگری تبدیل می‌کند؛ در واقع از حزب پیشروان کمونیست سازمانی باری به هر جهت و کلبی مسلک می‌سازد که هرگز نمی‌تواند به‌عنوان ارگان رهبری سیاسی کارگران و زحمتکشان عمل کند. در حزبی که اکثریت یا بخش رهبری آن به ایدئولوژی‌های بورژوایی آلوده شده باشند، صحبت کردن و ژست گرفتن با مارکسیسم یا سوسیالیسم علمی کاربردی ندارد، جز آنکه به وسیله‌ی این پوشش طبقه‌ی کارگر را فریب دهد و آن را به زائده ی اهداف و جنبشهای بورژوایی تبدیل کند.


واضح است، حزبی که در صفوف و در میان اعضای رهبری اش رفرمیست های یا ناسیونالیست ها و.. جولان بدهند، هرگز نمی تواند آن طور که لازم است به وظیفه اش در دوران غیر انقلابی یعنی تقویت و هدایت بخش پیشرو سوسیالیست های انقلابی در جنبش کارگری-توده ای بپردازد. جدال با غیر سوسیالیست های صفوف حزب، تمرکز و توان حزب را برای رهبری جنبش سوسیالیستی در میان کارگران و زحمتکشان به هدر می دهد. چنین تشکیلات آش شله قلم کاری هر چه باشد، حزب سوسیالیست ها نیست و نمی تواند پیشروان جنبش را به خود جلب کند. تعداد اعضای چنین حزبی هر چه افزون تر باشد، تقابل های بیهوده ی غیر سوسیالیستی در صفوف حزب بیشتر و مجال برای پرداختن به ملزومات آرمان نهایی یعنی انقلاب کارگری کمتر است.


تشکل‌های توده‌ای در حقیقت یکی از «تسمه‌های اتصال» حزب طبقه‌ی کارگر و در کل پیشروان طبقه با کل طبقه‌ی کارگر هستند. محافل حزبی مجزا مانند چرخ دنده‌هایی تک‌افتاده عمل می‌کنند که قادر نیستند چرخ‌دنده‌های بزرگتر توده‌های کار و زحمت را هدایت کنند؛ چرخ‌دنده‌هایی که به عنوان نیروی محرکه‌ی اصلی انقلاب در زمان بحران سرمایه‌داری، و غالباً به‌طور خودانگیخته به‌حرکت در می‌آیند. رسالت اصلی حزب کمونیست، سازمان‌دهی و رهبری سیاسی نیروی کار و طبقات فرودست جامعه با هدف به پیروزی رساندن انقلاب کارگری است، این رسالت مستلزم ایجاد هماهنگی چرخ‌دنده‌های کوچک پیشروان با چرخ‌دنده‌های عظیم توده‌ها است، و این هماهنگی در گرو ایجاد تشکل‌های توده‌ای محل کار و زیست و فراهم کردن تسمه‌های حیاتی اتصال است.


حزب با ارزیابی دقیق توازن قوا، تحلیل مشخص از شرایط مشخص و با اتکا به نظرات و مبارزات خود کارگران، جمع بندی اوضاع و احوال مبارزه را به صورت جزوات جامع و کنکرت آماده می کند و به پیشروان و توده های کارگر و زحمتکش ارائه می دهد. حزب با نفوذی که در میان بخش پیشرو جنبش کارگری-توده ای دارد، مؤثرترین رهنمودهای عینی هر مرحله از مبارزه را فرموله می کند، و این رهنمودها را توسط عناصر پیشرو حزبی به میان کارگران و ستمدیدگان می‌برد. پیشروان جنبش کارگری با حضوری مستقیم و دخالتگری‌شان در جنبش توده‌ها تلاش می‌کنند، سیاست‌ها و راهکارهای حزب را به سیاست‌های عملی جنبش تبدیل کنند. تاثیرات این عناصر آگاه طبقاتی به تجربه، پشتکار، پیگیری، فداکاری، تیزبینی و هشیاری آن‌ها بستگی دارد. بازخورد مثبت آلترناتیو‌های به پراتیک درآمده‌ی حزب، نفوذ و اعتبار حزب را هم در مقیاس توده‌ای و هم در بخش پیشرو جنبش افزایش می‌دهد، در غیر اینصورت حزب باید به پیشبرد عملی بهتر و یا تدقیق سیاست‌هایش بپردازد. تجربه عملی مبارزات توده‌ای و جمع‌بندی پیشروان از این مبارزات که به صورت گزارش‌های جامع فرموله می‌شود، بهترین آموزگار برای تصمیم‌گیری و در پیش‌گرفتن سیاست‌های کارآمد و انقلابی حزب در گام‌های بعدی است. ابزارهای تبلیغی-ترویجی و نشریات حزب، گزارش‌ها و رهنمودهایی که مشترکاً توسط رهبران حزبی و پیشروان جنبش عملی آماده شده است را به فراخور نیاز، وسیع و‌ علنی یا به صورت محدود و مخفی منتشر می‌کنند.


موضوع دیگر، مبحث استقلال تشکل‌های توده‌ای است. سازمان‌های توده‌ای مد نظر ما در تمام مقاطع پروسه‌ی تشکیل تشکل، تعیین نوع تشکل، ساختار تشکیلاتی آن و مابقی مکانیزمهای سازماندهی و مبارزه، کاملا مستقل از دولت عمل می‌کنند. این تشکل‌ها حتی به لحاظ حقوقی، تشکیلاتی و مالی از احزاب و سازمان‌های چپ و سوسیالیست مستقل اند. اما هیچ حکمی در مورد استقلال سیاسی تشکل‌های کارگری و توده‌ای در مقابل احزاب کمونیستی حقانیت ندارد. قطعا تمام جریانات مارکسیستی و حتی احزاب بورژوایی و جریانات خرده بورژوا تلاش می‌کنند که سیاست‌های حاکم بر این تشکل‌ها را همسو با اهداف و سیاست‌های خودشان شکل بدهند. بدون شک تلاش دولت بورژوایی بیشتر و علنی تر از همه‌ی این جریانات نمود پیدا می‌کند. آن تفکراتی که در میانه‌ی این جدال طبقاتی، خط قرمزی برای احزاب کمونیست تعیین می‌کنند و تحت نام دفاع از استقلال تشکل‌های کارگری و توده‌ای، از کمونیست‌های متشکل در حزب سیاسی می‌خواهند که در جهت تبلیغ و ترویج سیاست‌های خودشان در تشکل‌های کارگری و توده‌ای و تلاش برای پیرو شدن این سیاست ها توسط تشکل‌ها و نمایندگانشان اقدامی صورت ندهند، چیزی جز کوشش جریانات مختلف بورژوایی برای از میدان به‌در کردن کمونیستهای متشکل و حزب پیشرو آنها نیست. چنین خط قرمزی فقط برای محدود کردن و ایجاد تفرقه در صفوف کمونیست‌ها کاربرد دارد یا در بهترین حالت اعلام مخالفتی است با تبلیغات اپوزسيون بورژوایی در تشکل‌های کارگری و توده‌ای. والا دولت بورژوایی همزمان با تاکید بر مستقل بودن این تشکل‌ها از احزاب، هر گونه دخالت سیاسی، تشکیلاتی و حقوقی را برای خود به رسمیت می‌شناسد و با تمام توان از حق عملی خودش پاسداری می‌کند. در ثانی، مستقل یا غیر مستقل بودن تشکل‌ها از سیاست احزاب، یکی از اتهامات و ابزارهای حکومت برای سرکوب تشکل‌ها است و نباید به این پاپوش رژیم حقانیت بخشید. بنابراین، پیشروان تشکل‌های کارگری و توده‌ای همزمان که از سوخت و ساز سازمانی و تشکیلاتی تشکل، مطابق اساسنامه و موازین تشکیلاتی آن تبعیت می‌کنند، تلاش می‌کنند با اقناع اعضاى آن تشکل کارگرى و توده‌ای نفوذ سیاسی و معنوی حزب پیشتاز را تقویت کنند و از این طریق ستاد رهبری کننده‌ی مبارزات طبقه‌ی کارگر را در سطح سراسری بوجود بیاورند. کسب قدرت سیاسی توسط طبقه‌ی کارگر و سرنگون کردن دولت بورژوایی در نتیجه‌ی انقلاب کارگری، محصول شکل دادن به رهبری سیاسی پیشاهنگان کارگری در یک حزب پیشرو کمونیستی است.


همانطور که پیشروان و نمایندگان طبقه‌ی سرمایه‌دار به‌عنوان یک نماینده مجلس، یک کارمند وزارتخانه، یک استاد دانشگاه، یک سرمایه دار و صاحب کارخانه سیاست ورزی می‌کنند، به عضویت حزب سیاسی معینی درمیایند و با متشکل شدن در دولت بورژوایی به‌عنوان ابزار سرکوب طبقه‌ی کارگر، در تشکل‌های کارگری و توده‌ای دخالت می‌کنند و منافع طبقاتی خودشان را نمایندگی می‌کنند؛ پیشروان طبقه‌ی کارگر هم چاره‌ای ندارند جز آنکه به سیاست بیاندیشند، سیاست کنند، حزب پیشاهنگ سیاسی خودشان را بوجود بیاورند و به صورت متشکل در سیاست دخالت کنند. ناگفته نماند، کمونیستهای متشکل در احزاب به عنوان پیشروان عملی جنبشهای کارگری و توده‌ای با توجه به ماهیت استبدادی و سرکوبگرانه ی رژیم سرمایه‌داری حاکم بر ایران حق ندارند کوششی در جهت کوبیدن مهر حزب متبوعشان بر تشکل‌هایی که با جانبازی و فداکاری بوجود می‌آیند، صورت بدهند. تأثیر هر حزبی و پیشروان اش طبیعتا بر سیاست‌های اعمال شده توسط تشکل‌های مستقل کارگری و توده‌ای مشهود است. فرصت طلبی ها و مصادره جویی های فرقه‌ای احزاب، توده‌ای شدن و ادامه کاری تشکل‌ها را به خطر می‌اندازد. میزان نفوذ سیاسی و معنوی حزب کمونیستی فقط و فقط در همسویی و اشتراک سیاست‌های تشکل‌ها با حزب، حق دارد متجلی شود. مطمئنا احزابی که این اصول را رعایت نکنند، تنها در کوتاه مدت اسم و رسمی بدست می‌آورند، اما در دراز مدت به‌عنوان یک جریان اپورتونیست، مضر و تفرقه انداز مشروعیت و اعتبارشان را تماما بر باد می‌دهند.


تشکل‌های توده‌ای که امروز ابزار مبارزه‌ی کارگران با نظام سرمایه‌داری و استبداد سیاسیِ جمهوری اسلامی هستند، با تضعیف یا سرنگونی انقلابی طبقه‌ی حاکم به ارگانهای حاکمیت توده‌ای زحمتکشان تبدیل می‌شوند. سازمان‌ها و ارگان‌های حاکمیت توده‌ای نه تنها بیش از هر حزب و سازمان‌ و ائتلافی صلاحیت و شایستگی اداره‌ی سیاسی جامعه در دوران گذار -شرایط انقلابی- را دارند، بلکه استقرار نهایی حکومت کارگری و رهایی طبقه‌ی فرودست از تمامی اشکال ستم در جامعه‌ی طبقاتی، در گرو بدست گرفتن ابتکار عمل توسط کارگران و زحمتکشان در همان نخستین روزهای انقلاب است. تبدیل سریع و بدون‌فَوت‌ِوقتِ تشکل‌های توده‌ای از ارگانهای مبارزه به ارگانهای حاکمیت شورایی امری بسیار حیاتی و ضروری است.


اما مخالفت با حاکمیت شورایی مردم در میان روشنفکران مقام پرست و مدافعان طبقه ی حاکم همواره وجود داشته است. این مخالفت گاه بی پرده و واضح بیان می شود و گاه پنهانی و زیرکانه راه خود را باز می کند. ذهنی خواندن حاکمیت شورایی و مستقیم کارگران بر سرنوشت خویش، تعجیل نامیدن تلاش برای استقرار فوری حکومت شورایی در شرایط انقلابی و شایسته ندانستن طبقه ی زحمتکش برای کسب قدرت سیاسی، از دلایل معمول برای مخالفت با حاکمیت شوراهای کارگری است. نمونه های زیادی در تاریخ وجود دارد که نشان می دهد کارگران توانایی برقراری حاکمیت مستقیم شوراها را دارند. انقلاب کبیر اکتبر روسیه – بیش از صد سال قبل- یکی از برگ های زرین جنبش انقلابی طبقه ی کارگر در تاریخ است. قبل تر از آن کمون پرافتخار پاریس نمونه دیگری از حکومت مستقیم کارگران بر سرنوشت خودشان را نشان می دهد. برعکس آنچه که برای تحریف واقعیت بیان می شود این اقدامات نه تنها تندروی و تعجیل نبوده اند و نه تنها رهبران مارکسیسم از ناممکن بودن استقرار فوری حاکمیت شورایی در دوران تلاطمات سیاسی حرفی نزده اند، بلکه برعکس یکی از انتقادات مارکس به کمون پاریس تعلل کارگران در حمله به ورسای و تردید در زیر پا نهادن مناسبات و مالکیت خصوصی -تصاحب پولهای بانک‌ها به سود کمون- بود.


یکی دیگر از نمونه های شوراهای کارگران در کارخانه و شوراهای کارگران و زحمتکشان در شهرها و روستاها را در انقلاب سال ۵۷ ایران شاهد بودیم. نطفه ای این شوراها قبل از سرنگونی کامل رژیم شاهنشاهی و در سازمان های توده ای بسته شد. با عروج شرایط انقلابی شوراها در دانشگاه، بیمارستان، مراکز تولید و شهرها و روستاهای کشور نمود عینی یافتند. برای مثال نطفه ی جمعیت های معلمان، جمعیت های زنان، اتحادیه ی دهقانان، کارگران، محصلین و دیگر سازمان های توده ای در کردستان -حتی بدون آنکه حزب و برنامه ای با سابقه، منسجم و پیشرو اعلام شده باشد- با کوشش سازماندهنده گان و پیشروان حاضر در صفوف توده ها شکل گرفت. این تشکل های توده ای در دوران گذار و با خلا قدرت مرکزی حاکم، بدون لحضه ای درنگ انتخاب شوراهای محلات و شورای شهرها را در کردستان سازمان دادند. کسی نمی تواند تاریخ شورای انتخابی مردم در شهر سنندج را (در سال ۵۸) تحریف یا انکار کند. این نمونه ها نشان می دهد که ذهنی و ناممکن خواندن ایجاد فوری حکومت شورایی در دوره ی انتقال -دوران انقلابی- ردی از واقعیت بر خود ندارد. مطرح کنندگان چنین مدعایی، تنها بی اعتقادی خود به حاکمیت شورایی را پرده پوشی می کنند.


توده‌ها قدرت سیاسی را در یک جدال سیاسی-طبقاتی به دست می‌گیرند. قدرت سیاسی را هیچ حزب و سازمانی در هیچ پروسه‌ای به توده‌ها واگذار نمی‌کند. توازن قوای طبقاتی مهم‌ترین فاکتور در تعیین سرنوشت قدرت سیاسی در جامعه‌ی سرمایه‌داری است، و شرایط و دوران انقلابی فرصتی تاریخی است که موازنه‌ای قدرت را به زیان طبقه‌ی حاکمِ استثمارگر و به نفع کارگران و ستمدیدگان برهم می‌زند. ما می‌دانیم کارگران در دوره‌هایی در ابعاد توده‌ای به رفرمیسم، اهداف مذهبی و ناسیونالیستی و دیگر راهکارهای غیرانقلابی توهم پیدا می‌کنند. اما یک حزب کمونیستی که متشکل از پیشروان سوسیالیست در جنبش کارگری و اجتماعی است، حتی در دوران رکود نیز به انقلاب وفادار می‌ماند. یک حزب کمونیستی صفوف و تشکیلات خود را در تمام دوران رکود، برای به پیروزی رساندن انقلاب کارگری در یک موقعیت انقلابی آماده می‌کند. انتظار این است پیشروان نیروی آماده به کاری را تشکیل دهند که در شرایط های پیش بینی شده و پیش بینی نشده غافلگیر و متعجب نمانند و اقدامات لازم را هم تشخیص دهند و هم عملی کنند. یعنی خودشان هم قادر به طرح سیاست‌ها و تاکتیکهای مشخص باشند و هم قدرت و سازمان اجرایی کردن آنها را داشته باشند.


بنابراین حزبی که در دوره‌ی رکود از انقلاب و مبارزه‌ی انقلابی ناامید شود، نمی تواند ادعای انقلابی بودن را داشته باشد. بدتر از آن، حزب و سازمانی که از کارگران بخواهد حتی در شرایط انقلابی -دوران گذار- عملکردی غیرانقلابی و منفعلانه داشته باشند، یا کسانی که از کارگران می‌خواهند در دوران طلایی انقلاب فرصت را در اختیار ائتلافی از نیروهای بورژوازی و شبهه چپ بگذارند تا بر بالای سر توده‌ها مناسبات سرمایه‌داری و نهادهای سرکوبگر را بازسازی کنند؛ بی‌چون‌‌و‌چرا یک جریان غیرانقلابی است. ساده‌لوحی و فریبکاری چنین ادعاهایی زمانی آشکارتر می‌شود، که از «پروسه‌ی واگذاری قدرت به توده‌ها» آن هم پس از به قدرت رسیدن ائتلاف احزاب بورژوازی سخن‌پراکنی می‌گردد‌. در کجای تاریخ و در کدام نقطه‌ی جهان، بورژوازی پس از منفعل کردن و عقب راندن توده‌های به‌پاخاسته و پس از سرکوب خیزش طبقه‌ی کارگر در دوره‌ی انقلابی -دوره‌ی گذار- قدرت را به کارگران و زحمتکشان واگذار کرده است؟


۶. تفاوت پیشروان سازمانده توده‌ای با فعالین به‌اصطلاح آگاه و منزوی:

بدون تغییر عقاید اکثریت طبقه ی کارگر، انقلاب و خود رهایی پرولتری ممکن نیست و این تغییر تنها می تواند نتیجه ی تجربه ی سیاسی و مستقیم توده ها باشد. هیچ دانشگاهی قادر نیست توده ها را چنان پرورش دهد، که حضور مستقیم در یک مبارزه ی اقتصادی-سیاسی آنها را آبدیده می کند. طبقه ی کارگر نبرد کنان در میدان مبارزه بالنده خواهد شد نه در کلاس درس و محفل این یا آن دانشمند مارکسیست. آگاهی انقلابی تنها با درگیری طبقه‌ی انقلابی در مقدرات محل کار و زندگی و اراده‌ی او برای تعیین سرنوشت سیاسی جامعه رشد می‌کند و خود را از شر «ایدئولوژی های ناسیونالیستی−مذهبی لیبرالیسم» رها می‌کند. توده‌های کارگر و زحمتکش، در سنگلاخ سختی‌ها و در مسیر اشتباهات و کج روی‌ها پخته می‌شوند؛ و تنها پیشروانی می توانند آنها را رهبری کنند، یعنی فقط عناصری می‌توانند روحیات توده را بشناسند و از طرق مختلف بر آن اثر بگذارند، که ترس از لکه‌دار‌شدن بوم سرخ شعارها، پیشاهنگ را از توده جدا نکرده باشد.


روشن است که خود رهایی طبقه ی کارگر، با دستان توده های ناتوان امکان پذیر نیست. بنابراین، فعالیت پیشگام اگر به انفعال توده ها دامن بزند و توده ها را چنان بار بیاورد که چشم انتظار دیگران باشند تا از فقر و فلاکت نجاتشان دهند، چیزی جز استیصال و درماندگی به‌بار نمی‌آورد. خیریه، آکسیونیسم و حرکت‌های قهرمانانه و مجزای اقلیتی از پیشروان از این جمله فعالیتهاست. سیاستی که توده ها را جلب ننماید و در همان حال جلب توده ها نشود، نمی تواند رادیکال باشد. سیاستی که بخواهد توده ها را تسخیر کند، بدون آنکه خود جلب توده ها شود یک سیاست بورژوازی است. سیاست رهبرانی که می خواهند توده ها را دور و بر خود جمع و آنها را به ابزار صرف تبدیل کنند، با سیاست خود رهایی طبقه ی کارگر فرسنگ ها فاصله دارد. خود رهایی طبقه ی کارگر زمانی ممکن می شود که توده های کارگر -و نه فقط رهبران- هر روز آگاهتر، متشکل تر و در یک کلام قدرتمند تر از قبل شوند؛ چنین نتایجی محصول دخالت دادن شمار هر دم وسیعتری از بدنه ی پرولتاریا در مبارزه طبقاتی و تقویت استقلال و اعتماد به نفس کارگران در سازمان های شورایی اداره ی جامعه است. فعالیت های نیروی پیشگام، باید اراده ی مبارزه طلبی را در صفوف توده ها بوجود بیاورد، نه اینکه چنین اراده ای را از آنها سلب کند. رهبرانی که تحت بهانه های مختلف -پایین بودن سطح آگاهی طبقاتی، وجود تصورات مذهبی-ناسیونالیستی در میان بخش هایی از طبقه و ترس از اشتباهات توده ها- از حضور در میان توده ها و دخالت دادن مستقیم آنها در مبارزه سر باز می زنند، چیزی فراتر از رهبران بروکراتیک نخواهند بود. چنین رهبرانی بر بالا سر توده ها قرار می گیرند و آنها را از دخالت مستقیم در تعیین سرنوشت شان دور نگه می دارند. چنین رهبرانی توده ها را به «سپردن کارها به دست روشنفکران» عادت می دهند و این سرآغاز شکست -بر اثر فاسد یا ناتوان از آب درآمدن رهبران، و سستی و انفعال در میان نیروی محرکه ی انقلاب (طبقه ی کارگر)- است. چنین رهبرانی بیش از هر چیز پتانسیل آن را دارند که به مانعی بر سر راه انقلاب و به شرکاء و عمال بورژوازی مبدل شوند. معنای اطاعت کردن توده ها در برابر چنین رهبرانی، یعنی اینکه رهبران می توانند به جای او موضع گیری کنند و کارگران کنترلی بر رهبرانشان نخواهند داشت، یعنی اینکه دیگران می توانند برای او انقلاب کنند و کارگران به قدرت خودشان متکی نیستند؛ چنین توده های منفعل و فرمانبرداری هیچگاه رنگ رهایی را بر خود نخواهند دید. کارگران و زحمتکشان آگاه رهبرانشان را در روند مبارزه و در میان خودشان انتخاب می‌کنند؛ رهبرانی که جایگاهشان ازلی و ابدی نیست، و هر موقع لازم شد به همان آسانی که در رأس مسئولیت ها قرار گرفته اند به قاعده ی هرم بازگردانده خواهند شد.


اگر نیروی پیشرو به امر سازمان و آگاهی در میان کارگران و زحمتکشان خدمت نرساند، عنصری بیهوده است که مانند سلبریتی های بورژوازی برای خودش «کیش شخصیتی» درست می کند. اینگونه «افراد پر هیاهو و تشکل های بی وزن چند نفره» که از طریق رسانه ها اسم و رسمی پیدا کرده اند، کم نیستند. بخش زیادی از فعالین کارگری و تشکل های فعالین که تعدادشان کم نیست، بی آنکه کمکی به «آگاهی و تشکیلات» در میان پرولتاریا برسانند، بی آنکه «دخالت مستقیم و موثر»ی در مبارزه ی طبقاتی داشته باشند و قادر به بهبود توازن قوا باشند، بی آنکه از طریق فعالیت های موثری همچون «ایجاد صندوق» به حمایت کارآمد از کارگران اعتصابی پرداخته باشند؛ فقط و فقط با اتکا به موج سواری و «فعالیت رسانه»ای، خودشان را همچون «سلبریتی» به طبقه ی کارگر تحمیل کرده اند. طبقه ی کارگر ایران آثار آسیب این «چهره سازی»ها و «چهره محوری»ها را بر پیکر خود دارد.


به این اعتبار یک فعال کارگریِ خرده‌بورژوا کار آسان و پر سر و صدا را بر‌می‌گزیند. وی نه در زمینه‌ی سازماندهی توده‌ای-طبقاتی، نه در زمینه‌ی ارتقاء آگاهی سوسیالیستی و پرورش کادرهای سازمانده، نه در زمینه ایجاد صندوق و استقلال مالی کارگران، نه در زمینه‌ی تشکیل تعاونی‌ها و کارگاههای خودگردان با هدف تقویت بنیه‌های اقتصادی زحمتکشان، نه در امر به سرانجام رساندن مبارزات روزانه‌ی ستمدیدگان جامعه دستاوردی ندارد. فعالین کارگری جدا افتاده از توده‌ها وظایف خود را مانند «دسته‌های کُر» در تشویق کارگران اعتصابی، حمایت‌های نامؤثر به شکل آکسیونیسم، کار خیریه، صدور بیانیه‌ و دیگر حمایت‌های معنوی (غیر مادی)، بهره‌برداری تبلیغی و‌ جناحی از مبارزات کارگران، دنباله‌روی از جنبش‌های خودبخودی، تشکیل‌ فرقه‌های مکتبی-انتقادیِ پر مدعا و بی‌خاصیت، و با دستی که از دور بر آتش دارند و صدور بی‌دردسر پیشنهادات و نصیحتها محدود می‌کنند.


تشکل های فعالین کارگری بدون رابطه زنده و ارگانیک با توده ی کارگران در محیط کار و زیست همواره با نقاط ضعف و مشکلاتی روبرو بوده اند. تشکل ها و محافل فعالین کارگری اغلب به بستری برای رشد حس حسادت، حس رقابت، فرقه گرایی و تفرقه اندازی، فرصت طلبی و مصادره جویی سازمانی، بهره برداری رسانه ای، فرد گرایی و شهرت خواهی، ذهنی گرایی و تحمیل ذهنیات شخصی به دیگران، داشتن گره گاههای ذهنی متعدد و پی در پی، توجیه و تئوریزه کردن انفعال، بهانه جویی و محافظه کاری، و تک روی و خود بزرگ بینی در میان عناصر آگاه تبدیل شده اند.


به این ترتیب، مسئله‌ی اصلی ماهیت جمعهایی است که خودشان را به لحاظ فکری در صفوف کمونیست‌ها معرفی می‌کنند. باید دید نبض این جمعها با نبض مبارزات جاری طبقه‌ی کارگر و توده‌های ستمدیده می‌تپد یا اینکه سوخت ساز برنامه‌ای-عملی آنها و اهداف بلاواسطه شان فرسخها جلوتر یا عقب‌تر از مبارزات روزمره‌ی زحمتکشان جامعه است. اگر چنین شکافی میان جمعهای حزبی یا مستقل سوسیالیست با نیازهای زندگی، کار، مبارزه و برنامه‌های متناسب با آنها وجود داشته باشد، شایسته‌ی نام دیگری جز محفل فعالین نخواهند بود. پروژه‌ی به‌هم پیوستن دو محفل یا چندین محفل به یکدیگر و بالا بردن تعداد این فعالین نیز تفاوتی در ماهیت واقعیت ایجاد نمی‌کند. همکاری جمعها و فعالین منفرد زمانی کارساز است که با توده‌ها پیوندی ارگانیک برقرار کنند و سازماندهی و مبارزه‌ی توده‌ای را در راس برنامه‌ها و فعالیت‌هایشان قرار دهند. والا بزرگتر شدن طول و عرض این جمعها تنها پوششی است که تلاش می‌کند ماهیت محفلی آنها را پنهان کند.


در مجامع فعالین حتی اگر گسترده و قابل توجه باشد، همچنان فرهنگ روشنفکری خرده‌بورژوازی حکم می‌کند و نقاط ضعف و مشکلات ذکر شده سرجای خود باقی میماند. توهمات خرده بورژوایی تسلط دارد و راه نفوذ ایدئولوژی های بورژوایی باز می‌ماند. همانطور که گفتیم اتحاد و همگرایی نیروهای چپ زمانی نقطه امید روشنی بوجود می‌آورد که در پرتو متمرکز شدن بر سازماندهی از پایین و ایجاد تشکل‌های توده‌ای غیرفرقه ای و با دوری گرفتن از سبک محفل کاری عمل کند. در ثانی، شرط هیچ ائتلاف و همکاری ای در بین نیروهای کمونیست نباید مانعی بر سر راه انتقاد از خود و انتقاد از دیگران بسازد یا اینکه عملا چشم پوشی از انتقاد را به دنبال داشته باشد. اتحادهایی که بر اصل عدم انتقاد از یکدیگر استوار باشند به شدت لرزان و شکننده خواهند بود.


اما این محافل به عنوان یک نیروی بالقوه می توانند مؤثر عمل کنند. محفل زمانی به تشکل توده‌ای ارتقا می‌یابد و پتانسیل هایش را بالفعل می کند که همچون عنصر آگاه شکاف میان خود و توده‌ها را از بین ببرد. شکافی که در بین سطح آگاهی و آمادگی فعالین با توده‌ها وجود دارد. این شکاف از یکسو خود را در حداکثری بودن اهداف، مطالبات و شعارهایی نشان می‌دهد که فعالین به هدف بلافصل همین امروز -و نه افق فرداها- تبدیل می‌کنند، و در سوی دیگر اهداف و مطالباتی وجود دارد که توده‌های کارگر و زحمتکش همین امروز برای کار، زندگی و معیشت بهتر به تحقق آن نیاز دارند.


عناصر آگاهی که گرد هم جمع می‌شوند و تلاش می‌کنند هدف نهایی، مطالبات حداکثری و برنامه‌های بلند مدت را در همان گام نخست به اهداف و مطالبات و برنامه‌های همین امروز توده‌ها تبدیل کنند، مطئناً به نتیجه‌ای جز ایجاد یک محفل منزوی نمی‌رسند. هر چند این فعالین به لحاظ فکری افق های دوردست تری در چشم‌انداز دارند، اما به لحاظ عملی لازم است اهداف کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت را متناسب با توازن قوا، آمادگی کارگران، سطح آگاهی و سازماندهی توده‌ای تعیین کنند. در واقع جز با در نظرگرفتن منافع بلافصل جاری به عنوان نقطۀ حرکت، پیشرفت جنبش به‌سوی تحقق منافع استراتژیک ممکن نخواهد شد. برای ایجاد تشکل توده‌ای باید سطح آگاهی، رزمندگی و روحیات خود کارگران را در نظر گرفت و تنها یک گام جلوتر از توده‌ها گام برداشت. تا هم با کارگران ارتباط ارگانیکی داشت و هم بتوان بدون ایجاد گسست، حرکت رو به جلو در صفوف کارگران را از هر نظر عملی کرد.


برخی از روشنفکران خرده بورژوا تلاش می کنند آرزوهای ذهنی خودشان را به توده تحمیل کنند و همواره بخشی از آنان با توده ها قهر می کنند و راه ماجراجویی را در پیش می گیرند. سالها پیش لنین به رهبران انقلاب ندا داده بود که ایده ی رهایی شامل ساختن بهترین راهها یا نزدیکترین راهها نیست، این ایده از مبارزات بی امان طبقات اجتماعی که پیش چشم ما در جریان است گرفته می شوند. سنگ محک ایده ها پراتیک و مبارزات عملی روزانه است. بهترین ایده آلها اگر نتوانند مستقیما با منافع خود شرکت کنندگان در مبارزه ی اقتصادی درهم آمیزند و با مسائل محدود و کوچک این طبقه ادغام شوند، بقدر یک پول سیاه هم ارزش نخواهند داشت. آگاهی اگر در سطح تحلیل و آکادمیک بماند یعنی به پراکسیس -عمل آگاهانه- ارتقاء نیابد، نمی‌تواند به منشأ اثری برای تغییر تبدیل شود. تبدیل آگاهی روشنفکرانه ی ذهنی به آگاهی عینی سازمانده در گرو آن است که حتما در جایی کار کرد که توده هست. پیشاهنگ کارگری با قدم در پیش گذاشتن، امکان آن را فراهم می آورد که توده های زحمتکش در تجربه ی زیسته و با حضور عملی و مستقیم در مبارزات روزانه پرورده شوند. «تجربه بهترین آموزگار است» و بدنه ی کارگران در زمین واقعی مبارزه ی طبقاتی فریبکاری های بورژوازی را می شناسند و خود را از دام توطئه های لیبرالیسم رها می کنند.


توده ی کارگر و زحمتکش منافع و مصالح طبقاتی را بر ایده آل های ذهنی روشنفکران خرده بورژوا اولویت می دهد. آنها اجازه نخواهند که تشکل و مبارزات موجودشان به خاطر غرور، آرزوها و اختلاف سلیقه ی تعدادی از فعالین قربانی گردد. توده‌ها جلب نیرویی می‌شوند که نه فقط در شعار بلکه در پراتیک قدرت سازمانی آن را داشته باشد، منافع و‌ مصالح آن‌ها را تامین کند. تنها چنین نیرویی که قدم‌هایش بر زمین سفت استوار باشد، قدرت بسیج توده‌ها و رهبری کمیته‌های توده‌ای برای استقرار حکومت شوراهای زحمتکشان را خواهد داشت. فعالین و محافل فعالین حتی اگر تعداد نفراتشان زیاد باشد، تا زمانی که در انزوای توده‌ای باشند راه به جایی نخواهند برد و اغلب خود بر فراز و بالاسَر توده‌ها می‌پندارند.


توده ها به پیشروانی اعتماد می کنند که در روند مبارزه کنار آنها ایستاده باشند، نه اینکه خیلی جلوتر از آنها حرکت کنند یا اینکه در پشت سر ایشان سنگر بگیرند. پیشروانی که خود را در مقابل سختی های مبارزه مسئول بدانند و در مقابل شکست ها شانه بالا نندازند. پیشروانی که دستاوردهای مبارزه را از زاویه ی منافع طبقاتی کارگران و زحمتکشان قضاوت کنند و نگاه محدود سازمانی را کنار بگذارند. پیشروانی که توده ها آنها را به عنوان خبرنگار یا بهره برداران تبلیغاتی نشناسند و نفس و نتیجه ی مبارزه را به فرصت طلبی های فردی و گروهی ترجیح دهند. پیشروانی که مصالح طبقاتی را با حسادت ها و رقابت های سکتاریستی تاخت نزنند. پیشروانی که نگاه دورربینانه و آینده ی مبارزه را فدای احساسات لحظه ای نکنند. پیشروانی که نصیحت گرا و نخبه گرا نیستند. پیشروانی که در کنار حمایت گری از کارگران، در مبارزات روزانه ی زحمتکشان ستمدیده دخالت گر باشند و خود در گود مبارزه حضور داشته باشند. پیشروانی که باور دارند تشکل کارگری محصول مبارزه کارگران است، باور دارند که کارگران وقتی در جنبش و در حرکت باشند مبارزه شان تکامل پیدا می کند و هر حرکت و تشکلی در ابتدای تولدش با تصاویر ایده آلی که در ذهن هاست، فاصله دارد. باور دارند که تشکل کارگری در خلاء ایجاد نمی گردد. و نهایتا پیشروانی که با انقلابی گری خرده بورژوایی مقابله کنند. مبارزه ی قاطع با انقلابی گری خرده بورژوایی −در میان رهبران و عناصر آگاه− که دائما به افراط می گراید و از متانت و تشکل و انضباط و پایداری −خصوصیات پرولتاریای انقلابی− عاری است، شرط تدارک و پیشروی در مسیر انقلاب −خود رهایی طبقه کارگر− است.


پیشروانی که در یک سازمان توده‌ای متشکل شده باشند، روانشناسی و روحیات توده‌ها را بهتر می‌شناسند. آنها بهتر تشخیص می‌دهند چه هنگام پیشروی کنند و چه هنگام صبر داشته باشند یا عقب نشینی کنند. پیشروان متشکل در سازمان‌های توده‌ای زمان مناسب برای دست‌زدن به اعتراض و اعتصاب را می‌شناسند. آنها میزان فداکاری و رزمندگی موجود در صفوف توده‌ها را به دقت بررسی می‌کنند تا از جنبش و روحیات توده‌ای عقب نمانند یا خیلی جلو نزنند. پیشاهنگان تشکل‌های توده‌ای زمان درست برای دست بردن به اسلحه و زمان مناسب برای پای‌گذاشتن در پیکار نهایی را تشخیص می‌دهند. آنها از جدال زودرس پرهیز می‌کنند و به موقع ملزومات عملی‌کردن اَشکال مختلف مبارزه را فراهم می‌آورند. همه ی اینها در گرو ایجاد نهادهای توده‌ای است.


نهادهای توده‌ای بر بستر امکان بسیج توده‌ای در جهت منافع و اهداف مشترک بوجود می‌آیند. مطمئنا، خلاء های جدی و محسوس و بحران‌های هر چند موقت در جامعه، زمینه را برای ترغیب بیشتر توده‌ها به فعالیت‌های جمعی و مشترک المنافع فراهم‌ می‌کند. به عبارتی اهداف و برنامه های این تشکل ها در محدوده ی آرزوها یا علاقه مندی های نخبه‌گرایانه‌ی محافل روشنفکر و مارکسیست محدود نمی‌ماند. این سازمان‌ها برعکس انجمن‌ها، کمپین‌ها و تشکل‌های فعال محور (تشکل فعالین) بیشتر پاسخگوی اهداف و نیازهای بی واسطه ی توده های کارگر و زحمتکش هستند و به همین دلیل به مکانی برای عرض‌اندام و خودخواهی فرقه‌گرایانه‌ی (پرت افتاده از توده‌ها) بخش الیت تبدیل نمی‌شوند. به همین دلیل عناصر آگاه و سازمان‌دهنده گان تشکل‌های توده‌ای را پیشرو می‌نامیم. عناصر آگاه منزوی و جدا افتاده از توده‌ها، فعالین نام‌گذاری می‌شوند، حتی اگر جمعیت زیادی از آنها در محافل و ائتلاف‌های فعالین گرد هم جمع شوند.


اگر توافق داشته باشیم که یکی از شاخص های مهم بررسی کردن میزان آگاهی موجود در میان بخش های مختلف طبقه ی کارگر، درجه ی تشکل یابی کارگران است. و اگر بپذیریم سطح آگاهی طبقاتی کارگران نسبت مستقیمی با سطح تشکل یابی کارگری دارد. پس آگاهی کارگرانی را که موفق شده اند شکلی از تشکل بوجود بیاورند، می توان به نسبت توده ای بودن تشکل، رزمندگی و پیشاهنگی آن، و کادر سازی ای که صورت می گیرد اندازه گرفت. پیشروانی که اهداف و شعارهای مبارزاتی متناسب با ضرورت ها و نیازهای کار، زندگی و مبارزه ی حی و حاضر توده های وسیع کارگران برمی گزینند، پیشروانی که تلاش نمی کنند بر فراز مبارزه ی طبقاتی جاری بایستند و اهداف و شعارهای ذهنی خودشان را به بدنه ی طبقه ی زحمتکش تحمیل کنند، پیشروانی که راه ماجراجویی را در پیش نمی گیرند و در مسیر مبارزه فرسنگ ها از کارگران پیشی نگرفته باشند، پیشروانی که منافع و مصالح طبقه ی کارگر را بر هر منفعت سازمانی، گروهی و فردی ای ارجحیت می بخشند، پیشروانی که با توده ها صادق هستند و آنها را در هیچ شرایطی به حال خود رها نمی کنند، و نهایتا پیشروانی که صبورانه اجازه می دهند کارگران به تدریج قدم در میدان مبارزه بگذارند، در این میدان پرورده شوند و خود را برای اقدامات بزرگتر آماده کنند؛ مطئنا به لحاظ آگاهی طبقاتی نیز سر و گردنی بالاتر از محافل صرفا تئوریک هستند. تنها چنین افرادی را می توان پیشرو نام گذاشت و این پیشروان هستند که کاردانی و زبدگی به راه انداختن جنبش های توده ای آگاهانه و ایجاد تشکل های مستقل توده ای−کارگری را دارا هستند.


۷. ساختار و مکانیزم تشکل‌های توده‌ای:

ساختار و مکانیزم تصمیم‌گیری و انتخاب نمایندگان در سازمان توده‌ای به گونه‌ای است که ارگان اعمال مستقیم اراده‌ی توده‌ها به شمار می‌آید و با ساختن یک بوروکراسی قدرت بر فراز توده‌ها و از بین بردن دمکراسی شورایی، توده‌ها را منفعل، بی‌قدرت و مطیع نمی‌کند. سیستم نمایندگی در کمیته‌های توده‌ای ساختاری هرمی و از بالا به پایین ندارند و برعکس بسیاری از NGO ها و انجمن های مختلف «کاست»ی از روشنفکران در راس ساختار هرمی قرار نمیگیرند. در کمیته‌های توده‌ای نمایندگان به اعتبار جایگاهشان دارای امتیازات مشخصی نیستند که بقیه از آن محروم باشند. مذاکرات لازمی که به نمایندگان سپرده می‌شود مخفیانه نخواهند بود و نمایندگان کل واقعیت‌ها را در مجامع عمومی با توده‌ها مطرح می‌کنند و هیچ موضوع مبهم و غیرشفافی در میان نخواهد بود. اما یک کمیته‌ی توده‌ای در عین حال با خودمختاری آنارشیستی بیگانه است. کل اعضای کمیته‌های توده‌ای از تصمیمات مجمع عمومی تبعیت می‌کنند و نمایندگان تا زمانی که در یکی از مجامع عمومی برکنار نشده باشند، مسئولیت‌ها را به عهده خواهند داشت. تنها زمانی که فرد محوری حاکم نباشد، زمانی که هر کَس به میل و رغبت خویش عمل نکند و همه‌ی اعضا در جهتی حرکت کنند که برنامه، اساسنامه و استراتژی تعیین کرده است، می‌توان از یک جمع سازمان‌یافته سخن گفت. مضافاً یک تشکل توده‌ای نه تنها تصمیماتش، بلکه منابع مالی‌اش نیز مستقل است. صندوق همبستگی کارگران و منابعی که در جهت منافع عمومی به تصرف ارگانهای حاکمیت توده‌ای درآمده است، پشتوانه‌ی مالی تشکل‌های توده‌ای است.


مهم‌ترین رکن اَشکال گوناگون تشکل‌های توده‌ای دخالت حداکثری بدنه‌ی کارگران و زحمتکشان و تبعیت از مجمع عمومی بعنوان بالاترین ارگان تصمیم‌گیری است. هر زمان در یک تشکل بخشی از بدنه‌ی ذینفع به بهانه‌ی افکار، عقاید، گرایش یا عدم گرایش به حزب و سازمان و مذهب، سطح آگاهی، ملیت و جنسیت و… حذف و تصفیه گردند و عده‌ای بدون کنترل اکثریت اعضاء و تبعیت از مجمع عمومی، همچون هیئت‌مدیره در راس هرم تشکل قرار بگیرند، دیگر نمی‌توان آن را یک تشکل توده‌ای دانست. هر چند اتوریته ی کارگری در تشکل های توده ای حکمفرماست، اما روابط بروکراتیک و سلسله مراتب بورژوایی در یک تشکل توده ای جایگاهی ندارد. در کمیته های توده ای کیش شخصیت جایگاهی ندارد و رهبری جمعی جای رهبری فردی را می گیرد. کار رسانه ای-تبلیغاتی در یک سازمان توده ای برعکس تشکل های فعالین جنبه ی غالب فعالیت نیست. اولویت سازمان های توده ای کار ترویجی، کادر پروری و تکثیر و گسترش تشکیلات است. این اولویت بندی باعث می شود هم سنگ رشد سطح تشکل یابی، جنبه ی تبلیغی فعالیت به وسیله ی توده های آگاه و سازمان یافته، بهتر و گسترده تر از تبلیغات تشکل های فعالین باشد.


همانطور که بیان شد، یک تشکل توده‌ای بر مجامع عمومی منظم استوار است. انتخاب نمایندگان در کمیته‌های توده‌ای به معنای منفعل شدن بدنه نیست. اعضای تشکل توده‌ای در مجامع عمومی هفتگی یا ماهانه حضوری فعال و دخالتگرانه دارند تا هم بر عملکرد نمایندگان نظارت داشته باشند و اگر لازم شد اقدام به خلع نمایندگان قبلی و انتخاب نمایندگان جدید کنند؛ و هم به‌عنوان وزن اصلی تشکل با تمام وجود از نمایندگان و تصمیماتی که می‌گیرند پشتیبانی کنند. نمایندگان به جای بدنه تصمیم نمی‌گیرند، آنها تنها مجری چیزی هستند که در مجمع عمومی به تصویب می‌رسد. به این ترتیب، مجمع عمومی به عنوان ارگان مناسبی جهت دخالت دادن مستقیم توده‌ها در پیشبرد امور مربوط به کار، زندگی، مبارزه و تحقق مطالبات توده‌ای عمل می‌کند. در این مکانیزم، توده‌ها به شکل شورایی و بی واسطه در سرنوشت خودشان اعمال اراده می‌کنند. با انتخاب مجمع نمایندگان واقعی، جلسات هفتگی نمایندگان و برگزاری منظم مجمع عمومی، تقسیم کار، تفویض مسئولیت‌ها، پاسخگویی نمایندگان به بدنه و… تشکل توده‌ای سامان و استحکام می‌یابد. مجامع عمومی منظم نه تنها امکان عزل و انتخاب مجدد نمایندگان و پاسخگو بودن نمایندگان انتخابی در مقابل توده‌ها را ممکن می کند، بلکه با تامین حضور دائمی توده‌ها پیشبرد موثر و قاطعانه ی مبارزات را به‌دنبال دارد و مهمترین پشتوانه‌ی نمایندگان خواهد بود. نهایتا در تشکل‌های توده‌ای خرد جمعی حاکم است و با تبعیت اقلیت از اکثریت اتوریته ی حرکت جمعی حفظ می‌شود. همچنین با به رسمیت شناخته شدن آزادی بیان، حق انتقاد، حق گرایش و… حقوق اقلیت در نظر گرفته می‌شود.


اما تکرار کردن شعار مجمع عمومی به خودی خود دردی را دوا نمی‌کند و قادر نیست بسترها و ضرورت‌های برگزاری مجامع عمومی را بوجود بیاورد. در حقیقت آنچه که اهمیت دارد تبلیغ مصادره طلبانه ی مجمع عمومی به عنوان یک ایده‌ی مثلا تازه کشف شده یا به اصطلاح رهایی بخش نیست، بلکه تمام مسئله بر سر چرایی و چگونگی سازماندهی مجامع توده‌ای است که شرایط برگزاری مجمع عمومی را فراهم می‌کند. یعنی جواب به این سوال که توده‌ها چگونه و چرا دور هم جمع می‌شوند؟ برای پایان دادن به سستی و بی اعتنایی در صفوف توده‌ها باید به کدام ضرورت ها پاسخ داد؟ و این پاسخ ها کدام‌ها هستند؟ سر آخر این جمعیتی که دور هم گرد می‌آیند عضو کدام طبقه‌ی اجتماعی هستند و اهداف و افق های کدام طبقه را پیگیری و نمایندگی می‌کنند؟ والا مجمع عمومی به عنوان راهکاری تاریخی و دمکراتیک برای انتخاب نمایندگان و اتخاذ تصمیم‌گیری ها، به لحاظ سیاسی و طبقاتی مکانیزمی خنثی به‌شمار می‌آید. هر زمان کارگران بنا به ضرورت دور هم جمع شوند یا انتخاب نمایندگان و اتخاذ تصمیم‌گیری‌های مهم در اولویت قرار بگیرد، ذهن هر کارگر پیشرویی بلافاصله به سراغ این روش شناخته شده‌ -مجمع عمومی- خواهد رفت. بنابراین تکرار شعارگونه و تبلیغ ایده‌ی مجمع عمومی نمی‌تواند بسترها و ضرورتهای برگزاری مجمع عمومی و تحلیل مشخص از شرایط مشخص مبارزه‌ی طبقاتی را توضیح بدهد. ایده‌ی خام مجمع عمومی ردی از ماهیت فکری یا طبقاتی بر خود ندارد. مثلا سهامداران و شرکای یک شرکت تجاری، فرماندهان مسلح سپاهی سرکوبگر، بخشی از توده‌ها با اهداف نژادپرستانه، پیروان مذهبی یک فرقه‌ی ارتجاعی یا ائتلافی از اعضاء و رهبران بورژوازی هم می‌توانند تجمع کنند و برای تصمیم گیری یا انتخاب نمایندگان طبقاتی خودشان مجمع برگزار کنند و حتی شورا تشکیل دهند. با این حساب تبلیغ مجمع عمومی کجای مبارزه‌ی طبقاتی قرار می‌گیرد؟ مجمع عمومی زمانی برای طبقه‌ی کارگر و آرمان‌هایش اهمیت دارد که همچون قدمی هم در شروع و هم در ادامه کاری مبارزات طبقاتی در خدمت ایجاد تشکل‌های کارگری-توده‌ای قرار بگیرد و محتوای آن مترقی باشد. مجمع عمومی مد نظر ما، متکی بر مجامع کارگری-توده‌ای است که علاوه بر کارگران، زحمتکشان غیر پرولتری، زنان و مردان ستمدیده ی جامعه‌ی سرمایه‌داری و در یک کلام طبقه‌ی کارگر و متحدینش را گرد هم جمع کند و به متشکل شدن آنها یاری برساند. باید دید این مجامع را در چه مکان مشخصی، در بین کدام لایه‌های کارگران و زحمتکشان، برای پاسخ دادن به کدام نیازها و ضرورت‌های مبارزاتی، متناسب با چه شیوه‌ای از تشکل‌یابی کارگری-توده‌ای و تحت کدام بسترسازی ها می توان سازمان داد.


به این ترتیب می‌توان گفت که «جنبش مجمع عمومی» عبارتی کاملا پوچ و بی معنا است؛ مجمع عمومی یک مکانیزم است و به همان اندازه که می‌تواند در جنبش کارگری به کار برده شود، ممکن است از سوی بورژوازی یا هر نیروی دیگری مورد استفاده قرار گیرد. مجمع عمومی تشکل نیست (البته می تواند با انتخاب مجمع نمایندگان شکلی از تشکل را بوجود بیاورد) بلکه یک مکانیزم شناخته شده است که تبلیغ صرف آن معجزه‌ای نمی‌کند. بدون ایجاد تجمع توده‌ای و تکرار مداوم مجامع توده‌ای با اهداف و بهانه‌های مختلف، ایده‌ی مجمع عمومی تنها در ذهن یا روی کاغذ می‌ماند و تشکیل‌ سازمان های توده‌ای نیز ناممکن خواهد بود.


۸. انواع تشکل‌های توده‌ای:

همانطور که گفتیم، پیشروان تلاش می‌کنند با بررسی و تمرکز بر هر کانون توده‌ای، شکلی از تشکل را بوجود بیاورند. بسیاری اوقات خیزشهای خودانگیخته، کانون‌های مستعد سازماندهی را نشان می‌دهند و با عقب‌راندن سکون و بی‌توجهی سیاسی در میان توده‌ها، زمین مبارزه‌ را برای متشکل کردن طبقه‌ی ستمبر شخم می‌زند. اما مبارزات خودانگیخته قادر نیستند به صورت خودبخودی سازمان و تشکل به بار بیاورند. این رسالت عناصر آگاه و سوسیالیست‌هاست که ارتباطات ارگانیکی با زحمتکشان برقرار کنند و عنصر آگاهی را در این مبارزات تقویت کنند. در این بخش برای اینکه تصویری عینی تر از سازمانیابی توده ای داشته باشیم تلاش می شود چند نمونه از کمیته های توده ای به اختصار ارائه گردد. علاوه بر اهمیت اتحاد کمیته های توده ای مختلف با یکدیگر، گفتنی است که برخی از این اشکال با یکدیگر هم پوشانی دارند. در ضمن، با توجه به تجارب ارزنده ای که بدنه و پیشروان تشکل های توده ای در امر سازماندهی کسب می کنند، هر وقت ضرورت حکم کند می توانند به ایجاد شکل دیگری از تشکل توده ای یاری برسانند یا حتی خود به عنوان موسس وارد عمل شوند.


سازمان دادان تجمع پایدار توده‌ای، نخستین گام شروع ایجاد یک تشکل توده‌ای است. تجمع پایدار توده‌ای با استفاده از محمل های اجتماعی موجود در میان کارگران یا درست کردن محملی برای جمع شدن زنان و مردان زحمتکش ممکن می‌شود. این محمل می‌تواند بر اساس نیاز کار، زندگی و مبارزه‌ ایجاد شود یا می‌توان آن را بر اساس رغبت و علاقه ای ایجاد کرد که در میان بخش نسبتا زیادی از کارگران و خانواده هایشان وجود دارد. باشگاه‌های کارگری، کارگاهها تولیدی، کلاس‌های آموزشی، صندوقهای همیاری و همبستگی، کتابخانه ها و جمع های مطالعاتی و تشکلهای هنری و اجتماعی از جمله سنت‌های کارگری است که می تواند مورد استفاده قرار گیرد (قبلا توضیح دادیم که تشکل توده‌ای با انجمنهایی که فعالین و الیت خاصی را در برمیگیرد، تفاوت دارد و شرط توده‌ای نامیدن تشکل‌ها به آن بستگی دارد که علاوه بر روشنفکران، کارگران و زحمتکشان را در ابعاد توده‌ای به خود جلب کرده باشد). تبلیغ، ترویج، آموزش و کادر پروری تنها به مرور زمان و در مجامع پایدار توده‌ای به سرانجام می‌رسد.


این تجمع های پایدار قرار نیست الزاما در یک تشکل علنی (مثلا سندیکا، اتحادیه، انجمن و…) و با معرفی کردن پیشروان و عناصر سازمانده صورت بگیرد. در شرایطی که هنوز توازن قوای مناسبی در سطح سراسری به وجود نیامده است، در شرایطی که تلاش برای سازماندهی هنوز در گام‌های نخستین قرار دارد، در شرایطی که کادرهای سازمانگر توده‌ای به قدر کافی رشد کمی و کیفی نداشته اند و نهایتا در شرایطی که بدنه ی زحمتکشان در ابعاد وسیع توده‌ای به عرصه ی مبارزه کشیده نشده اند؛ در چنین موقعیتی عقل سلیم حکم می‌کند که از علنی کاری و فردگرایی قهرمانانه ی لیبرالیستی پرهیز کرد و با ایجاد کمیته‌های کوچک مخفی، بستر تشکل‌یابی توده‌ای را فراهم آورد.


باید دید در کدام بخش پیشروان آگاهی به‌عنوان ماتریال اولیه‌ی سازماندهی توده‌ای پا پیش می‌گذارند. باید دید با تمرکز بر کدام کانون بحرانی می‌توان توده‌های راکد و بی‌اعتنا را به مبارزه‌ی سازمانیافته کشاند. پیشروان منتظر دنباله روی از خیزشهای ناگهانی و خودبخودی توده‌ها نمی‌مانند و به امید سازماندهی در لحضه ی موعود انتظار نمی‌کشند. گاه تعطیلی کارخانه‌ها یا عقب ماندگی اقتصادی در یک منطقه، موضوع بیکاری یا سختی‌ها و خطرات شکلی از فعالیت اقتصادی (کولبری، سوختبری، دستفروشی و…) را به این کانون بحرانی تبدیل می‌کند. گاه غارت و آلودگی‌های ناشی از صنایع و معادن در منطقه ای، فقر و مشکلات زیست محیطی را به کانون بحران تبدیل می کند. گاه از بین بردن منابع آبی و خشکاندن دریاچه‌ها و رودخانه‌ها، سلامت و معیشت توده‌ها را به خطر می‌اندازد. گاه خصوصی سازی ها و فقدان بهداشت و درمان و آموزش و بیمه‌های اجتماعی رایگان به کانونی برای سازماندهی توده‌ای و ایجاد شبکه‌ای از ارتباطات پیشروان با هم تبدیل می‌شود. گاه سیل و زلزله با خراب کردن خانه‌ها، بحران مسکن را در کانون مطالبه‌گری و مبارزات توده‌ها قرار می‌دهند. گاه به خطر افتادن جان و امنیت زنان و مردان یک شهر، توسط ارتجاع داخلی و خارجی به کانونی برای مقاومت و مبارزه‌ی توده‌ای تبدیل می‌شود. مثال‌ها در این مورد زیاد است. پیشروان هر محله، هر روستا، هر شهر و هر منطقه‌ای با تشخیص کانون‌های بحران و ارائه‌ی پلاتفرم مشخصی به فعالین آن جغرافیا، قدم در مسیر ایجاد نهادهای توده‌ای می‌گذارند.

▪️یک: کمیته‌های کارگران پراکنده، تهیدستان شهری و ارتش ذخیره‌ی بیکاران در محلات

▪️دو: کمیته‌های توده‌ای علیه مصیبت‌های اجتماعی در نظام سرمایه‌داری

▪️سه: کمیته‌های توده‌ای زنان

▪️چهار: کمیته‌های توده‌ای والدین و دانش‌آموزان

▪️پنج: کمیته‌های توده‌ای زیست محیطی

▪️شش: کمیته‌های توده‌ای مبارزه با ستم ملی، ستم سیاسی و رفع دیگر تکالیف دمکراتیک

▪️هفت: کمیته‌های ضدیت با جنگ، دخالت خارجی و آلترناتیو سازی از بالای سر مردم


یک- کمیته‌های کارگران پراکنده، تهیدستان شهری و ارتش ذخیره‌ی بیکاران در محلات:

اردوی کار و زحمت بدون جلب فرودستان جامعه قادر نخواهد بود، تناسب قوای لازم برای انقلاب علیه سرمایه را ایجاد کند. کارگران پراکنده، بیکاران، خانواده های کارگری و سایر اقشار زحمتکش با شمار وسیعی [چند ده ملیون نفر] که دارند، نیروی سرنوشت سازی برای اتحاد با پرولتاریا به شمار می روند. طبقه ی کارگر برای برهم زدن توازن قوا به سود انقلاب [سوسیالیستی] و ایجاد قدرت دوگانه، نه تنها باید به تهیدستان آگاه و سازمان یافته اتکا کند بلکه لازم است اقشار میانی جامعه را نیز با خود همراه کند، یا دستکم مخالفت و مقاومت منفی قشر متوسط را خنثی کند.


خیزشهای توده ای کارگران و زحمتکشان در دهه ی ٧٠، دو خیزش سراسری دیماه ٩۶ و آبان ٩٨ و قیام آب در خوزستان و اصفهان نیز نشان داد که یکی از اشکال مهم و عمده ی مبارزات طبقه ی کارگر در ایران خیزش تهیدستان شهری است. احتمال بالای تکرار این اتفاقات و نگاهی به این خیزش ها بلافاصله ضرورتی را بر ما عیان می سازد. اینکه وظیفه ی پیشروان کارگری و سوسیالیست هاست تا به این موضوع پاسخی درخور و تاریخی دهند. فائق آمدن بر عدم آمادگی و سازمانیابی بخش های پراکنده ی طبقه ی کارگر و رفع فقدان ارتباط و سازمان سراسری رزمنده در صفوف این بخش، جزو وظایف مهم پیشاهنگان کارگری است. جواب دادن به این نیاز ضرورت دارد، طوری که بتوان بر متن تغییر توازن قوای فعلی، قدم به قدم کارگران و زحمتکشان را به لحاظ آگاهی، تشکل یابی و رهبری سیاسی برای رویارویی با شرایط انقلابی آماده ساخت تا در هنگام فعلیت انقلاب خلع ید سیاسی از طبقه ی بورژوا را به انجام رساند.


تهیدستان شهری قسمی از طبقه را تشکیل می دهند که دارای خصوصیات ویژه ای نسبت به پرولتر صنعتی هستند و بالطبع سازمان دادنشان شکل خاص خود را می طلبد. پراکندگی، احساس ناامنی شغلی، موقتی و فصلی بودن کار، فقر شدید و مزد پایین، حس بالای رقابت درون طبقه ای و حضور در بازارهای غیر رسمی بعنوان نیروی کار -یعنی نقاطی که خارج از شمول قوانین کار بوده و شدیدا به بورژوازی تجاری و مستغلات و خرده بورژوازی بازار وابسته اند- خصوصیات اصلی این طیف از کارگران ایران است. این بخش را می توان به وضوح در حاشیه ی شهرهای بزرگ و غالبا در استانها و مناطق عقب رانده شده ی کشور مشاهده کرد. دور کاری، دستفروشان، کارگران خانگی، کولبران و سوخت بران، کارگران ساختمانی، کارگران کشاورزی، کارگران خدماتی و کارگران بازار از جمله ی این قشراند. در کل، بیش از ٨٠% طبقه کارگر ایران در کارگاههای زیر ١٠ نفر و بخش زیادی شان در واحدهای زیر ۵ نفر مشغول بکار هستند. کارگران پیشرو و سوسیالیست ها برای متشکل کردن این بخش انبوه پراکنده، بایستی دست به ابتکاراتی بزنند. بنا به تحلیل مشخص و پتانسیلی که در محل وجود دارد، می توان اتحادیه، انجمن، نشریه، صندوق، تعاونی، کمیته ی بحران، کمیته ی محله و یا واحدهای اقتصادی مستقل ایجاد کرد.


این بخش از طبقه به لحاظ تاریخی با کنده شدن از روستا و زمینهای کشاورزی، به شهرها کوچانده شده و تبدیل به جمعیت وسیع حاشیه نشینان شهری شدند. دهقانان زحمتکشی که اگر چه با از دست دادن ابزار تولید و معیشت شان بالفور مبدل به کارگران مزدی شدند، اما به دلیل ناکافی بودن رشد نیروهای مولده در ایران -که همچون بحران ساختاری در پروسه ی انباشت و عدم بازتولید گسترده ی سرمایه خود را نشان می دهد- و در نتیجه کمبود مشاغل کارخانه ای -کار در واحدهای تولیدی با صدها و هزاران کارگر- در قامت تهیدستان شهری ظاهر شدند. علت این امر را باید در شکل رشد سرمایه داری ایران جستوجو کرد. «مشکل اساسى سرمايه دارى ايران از دوران شاه تاکنون تغييرى نکرده است. سرعتى که سرمايه دارى توده ها را از وسائل توليدى جدا مى کند بيشتر از سرعت جلب شان به توليد سرمايه دارى است.» [تراب ثالث، نقل به مضمون].


این بخش از طبقه ی کارگر، که اغلب در حاشیه شهرها ساکن است دهها خواسته و مطالبه ی بر زمین مانده دارد. از مسکن مناسب گرفته تا خدمات شهری و خدمات اجتماعی، از آموزش و درمان رایگان گرفته تا شریان های حیاتی آب و برق و گاز، همه و همه خواسته های برحقی هستند که جز با سازماندهی متحقق نمی شوند. این بخش از اردوی کار و زحمت با مطرح کردن مطالباتی که مقبولیت و اهمیتی سراسری دارند، می توانند به جنبش سراسری پیوند بخورند. این خواسته ها می توانند هم سیاسی-اقتصادی [بالا رفتن حداقل دستمزد، کار یا بیمه ی بیکاری مناسب، حقوق بازنشستگی و از کار افتادگی برای همگان، پایان دادن به تورم افسار گسیخته] باشند و هم سیاسی-دمکراتیک [آزادی زندانیان سیاسی، آزادی بیان و تشکل، برابری زن و مرد، پایان دادن به ستم ملی، عقیدتی و مذهبی، واکسیناسیون رایگان و استاندارد همگانی]. مهم این است که بخش پراکنده ی طبقه ی کارگر بتواند در محل زندگی متشکل شود و با دستچین کردن مهم ترین و سراسری ترین مطالبات، یک جنبش اعتراضی-اعتصابی را در مقیاس کشور راه بیندازد.


فائق آمدن بر عدم آمادگی و سازمانیابی بخش های پراکنده ی طبقه ی کارگر و رفع فقدان ارتباط و سازمان سراسری رزمنده در صفوف این بخش، جزو وظایف مهم پیشاهنگان کارگری است. یکی از شکل‌های تشکل‌یابی توده‌ای سازماندهی مردمان کار و زحمت در شهرک‌ها، آپارتمان‌نشین ها، روستاهای محروم‌، و حلبی‌آبادهای حاشیه‌ی شهرها و محلات کارگری است. در دوره ی پیش از فرا رسیدن بحران انقلابی و وقوع قدرت دوگانه سیاسی در جامعه، فرصت هایی به وجود می آید که می توان با پاسخ دادن به خلاء های بوجود آمده -نه الزاما خلاء در قدرت سیاسی حاکم٬ بلکه ایجاد خلل در روند زندگی عادی٬ به خطر افتادن امنیت و حیات اجتماعی و بروز درجه ای از بحران به لحاظ معیشت و خدمات و مسکن و… در زیست روزانه- اشکالی از سازمانیابی در محلات را اجرا کرد.


کارگران کارگاههای کوچک که وزن چندانی برای ایجاد و تحمیل تشکل کارگری علنی ندارند، با درست کردن کمیته های مخفی کوچک و دامن زدن و پیوستن به یک جنبش سراسری -حول شعارها و مطالبات مشترک و سرتاسری- به نیرویی فعال و کارساز برای تغییر توازن قوا به نفع طبقه ی کارگر تبدیل می شوند. این شکل از سازماندهی برای آن بخش از کارگران شاغل و بیکار نیز مناسب است که شانس کمتری برای ایجاد اتحادیه، سندیکا، مجمع نمایندگان و شورا با محور محل کار را دارند. دور کاران کم درآمد، کارگران پاره وقت، دستفروشان، زنان تن فروش، مستخدمان منازل ثروتمندان، و بی حقوق ترین کارگرانی که به فعالیت های آسیب زا و پر خطر اقتصادی مشغولند (مانند کولبران، سوختبران، زباله گردها و… قربانیان جامعه ی سرمایه داری که شیوه ی تأمین معیشت شان به دور از کرامت و جایگاه شایسته انسان امروزی است) در صف بیکارانی قرار می گیرند که با مطالبه ی مشترک حول ایجاد شغل و کاری شایسته ی انسان امروزی با حقوق بالای خط فقر یا پرداخت حق بیمه ی بیکاری مکفی توسط دولت، در سطح شهر و محلات شهری متشکل می‌شوند.


اکنون می‌خواهیم به این سوال پاسخ دهیم که ضرورت این شیوه‌ی سازماندهی از کجا ناشی می‌شود؟


اول: چرا که با به پا خواستن توده ها و گسیل شدن شان به خیابان، نمی توان در همان لحضه و در همان خیابان شکاف در سازماندهی را به سرعت پر کرد. این ها وظایفی است که باید از قبل و در محلات آغاز شده باشد تا در خیابان نیز ادامه یابد و به ثمر برسد.


دوم: این اقشار که بعضا با نام فرودستان نیز خوانده می شوند به طور مداوم در معرض سؤاستفاده و بهره برداری باندهای تبه کار سرمایه، گروههای ملی ناسیونالیستی و فاشیستی و فرقه های مرتجع مذهبی اند. این لایه از طبقه کارگر همواره با انباشته شدن معضلات و آسیب های اجتماعی برآمده از سیاستهای سرمایه داری روبرو است. به این اعتبار می توان ادعا کرد که محلات کارگری در آستانه ی انفجار اجتماعی و حرکت های خودبخودی قرار دارند. حرکتهایی که اگر به شکل منظم و متشکل تحت رهبری پیشگامان طبقه ی کارگر قرار نگیرد، پتانسیل آن را داراست که بر ضد منافع خود این بخش از طبقه، و بر ضد منافع کل کارگران و زحمتکشان جامعه عمل کند. تجربه نشان داده که توده ها بی شکل و بی سازمان توسط گروههای ویژه و عوامل باندهای سیاه امنیتی رژیم موسوم به پرووکاتور [گروههای ضربت و عوامل نفوذی رژیم که با اقدامات خرابکارانه اعتراضات خیابانی را زیر منگنه ی نیروی سرکوب قرار می دهند]، با افتادن در چاه این سیاستها به صورت زودرس وارد عرصه ای خواهند شد که شکست و سرکوبشان را برای استبداد حاکم آسان می کند. بنابراین یک نیروی سوسیالیست و انقلابی ناچار است که نه تنها به اشکال دخالت و سازماندهی در این نقاط بیاندیشد، بلکه در هر فرصت مقتضی پیش آمده، با عملی کردن برنامه هایش به تصیح و تکمیل آن دوش به دوش توده های زحمتکش بپردازد. عناصر آگاه و فعال با تشخیص درست و پاسخ مناسب به نیازهای هر منطقه ی جغرافیایی می توانند سطحی از کنترل و خود مدیریتی بر محله یا روستا را سازمان دهند.


سوم: یکی از دلایل اصلی شکست طبقه ی کارگر ایران در انقلاب سال ۵٧ هم به همین موضوع بر می گردد. گر چه آن زمان کارگران صنعت نفت موقعیت ویژه ای را به دست آورده بودند و با اعتصاب و بستن شیرهای نفت، کمر رژیم شاهنشاهی را شکستند. گر چه شعار «کارگر نفت ما، رهبر سرسخت ما» در اعتراضات خیابانی شهرهای بزرگ کشور طنین انداز بود، اما کارگران نفت به تنهایی نمی توانستند چنان وزنی را داشته باشند، تا در مقابل ضد انقلاب حاکم بایستند. رژیم اسلامی که به کمک امپریالیسم و قدرتهای جهانی انقلاب توده ها را مصادره کرده بود، با خدعه و فریب به اعتصاب کارگران پایان داد و کارگران نفت در مقابل، تنها تلاش کردند یکی از نمایندگانشان را به شورای انقلاب بفرستند.


چهارم: کمیته های مخفی توده ای در محلات در تقابل با دیگر تشکل های مستقل کارگری قرار ندارند، بلکه همسو و موازی با تشکل‌های کارگری در کارگاه و کارخانه عمل می‌کنند. به هر درجه که شاهد رشد چنین کمیته هایی در سطح سراسری و بر حول خواسته های عمومی اردوی کار باشیم، به همان میزان آگاهی، تشکل و توازن قوای کارگران بهتر خواهد شد و تشکل های محل کار نیز از اتحادیه و سندیکا گرفته تا انجمن های صنفی و کمیته های کارخانه، در موقعیت بهتری قرار خواهند گرفت. در صورت فراگیری چنین شکلی از سازماندهی توده ای در محلات و با توجه به قدرت و وسعت بالای این نیرو، هم سرکوب آن بسیار دشوار خواهد بود و هم فرجه و کمکی به تشکل یابی در دیگر بخشهای مزد بگیر در کارخانه و مدرسه و بیمارستان و… نیز خواهد رساند.

پنجم: کمیته‌های کارگری محل زیست با توجه به آنکه هنگام اوقات فراغت با کارگران ارتباط ارگانیکی برقرار می‌کنند، فرصت و زمان بیشتری برای پیشبرد امر آموزش طبقاتی، کادر پروری، تبلیغ و ترویج سوسیالیسم علمی، و گسترش آن در میان خانواده ها دارند.


دو- تشکل های توده‌ای علیه مصیبت‌های اجتماعی در نظام سرمایه‌داری:

برای ایجاد نهادهای توده‌ای علیه مصائب و آسیب‌های اجتماعی گوناگون، نخست باید یک اراده ی توده‌ای به‌وجود آمده باشد. طبیعتا چنین اراده‌ای زمانی به‌وجود می‌آید که بروز یک یا چند مصیبت اجتماعی در جغرافیای مشخصی (شهر، روستا، محله، مجتمع و…) به نقطه‌ای بحرانی رسیده باشد. به این معنا که این مصائب سرمایه‌داری زندگی، کار، معیشت، امنیت، و سلامت فردی و اجتماعی توده‌های یک محدوده‌ی جغرافیایی را جدا تهدید کند. اعتیاد، تن‌فروشی، فقر، آلودگی‌های محل کار و زندگی، حاشیه‌نشینی و دیگر بحران‌های مسکن، موج های مهاجرتی، بیکاری و… اشکال مختلف بحران اجتماعی هستند که ریشه در سیاست‌ها و بحران اقتصادی سرمایه‌داری دارند. با نهادینه کردن سنت ایجاد تشکل های توده ای، می توان طبقه ی زحمتکش را در مقابل هر نوع بحران طبیعی (زلزله، سیل، بیماری های همه گیر، قحطی و کم آبی…) و هر نوع بحران انسانی (اقتصادی، اجتماعی، سیاسی) سریعا به سازماندهی جمعی دست زد و از حادث شدن هرج و مرج و فجایعی جلوگیری کرد که فردگرایی لیبرالیستی به بار می آورد. خوانندگان با کمی تامل می‌توانند این لیست را طولانی‌تر کنند.


اما عمیق تر بودن یکی از این بحران‌ها یا مجموعه‌ای از آنها به خودی خود منجر به اقدامات سازمان‌یافته‌ی توده‌ای نخواهد شد. جامعه ای که در حال فروپاشی است و شیرازه اش از هم میپاشد، نگرانی‌هایش افزایش می‌یابد، و فزونی وحشت و نگرانی امکان دارد به رقابت‌های فردی و خودمحوری ضد اجتماعی منجر شود. با شوکی که بحران به توده‌ها وارد می‌آورد، بستر مناسبی برای جنایات اقتصادی-اجتماعی از سوی سرمایه‌داران و موسسه‌های خصوصی و حکومتیان و نزدیکانشان بوجود می‌آید. در فرهنگ سرمایه‌داری که فرهنگ طبقه‌ی حاکم است، خوشبختی یک امر فردی است نه همگانی، و نجات از وضع موجود هم یک موضوع انفرادی است نه جمعی. به همین دلیل در شرایط بحرانی کاسبان فاجعه و سوداگران مرگ و بدبختی مانند قارچ سمی می‌رویند. این رسالت بخش پیشرو جنبشهای اجتماعی و جنبش کارگری است تا در مقابل سودجویانی بایستند که بحران را به فرصتی برای پیشبرد اهداف غیرانسانی تبدیل می کنند. لازم است پیشروان با تاکید بر ضرورت اقدام و سازماندهی جمعی، پس از تحلیل دقیق و مشخص از شرایط، “چه باید کردها” و “از کجا باید آغاز کردها” را ارائه دهند و برای عملی کردنش آستین همت بالا بزنند. بدون شک راهکار کمونیستهای سازمانده با راهکارهای بورژوازی در برابر مصیبت‌های اجتماعی از اساس متفاوت و متضاد است. خیریه، آکسیونهای پر سر و صدا و بی‌خاصیت، اصلاح طلبی، به راه انداختن کمپینها و انجمن‌های خرده‌بورژوایی، و گاه کوبیدن بر طبل جنگهای ملی-مذهبی و… همه و همه از آلترناتیوهایی است که پتانسیل‌های انقلابی را به نفع حفظ نظم موجود کانالیزه می‌کنند و حتی گاه به پوشش و ابزاری برای سودجویان تبدیل می‌شوند. ممکن است سالم‌ترین بخش فعالین تحت لوای این NGO ها به شهرت، موقعیتهای دولتی و اجتماعی، یا نان و نوایی برسند، اما دستاورد چندانی برای توده‌ها نخواهد داشت. در مقابل تشکل‌های توده‌ای بدیل کارآمدی هستند. نهادهای توده‌ای هم به عنوان ابزار مبارزاتی و تقویت مطالبه‌گری در صفوف زحمتکشان موثرتراند، هم به عنوان سازمانی که تجربه‌اندوزی، کادرپروری و آموزش طبقاتی را ممکن می‌کند. در ثانی، تشکل‌های توده‌ای در مقایسه با این نهادهای مدنی، هم دستاوردهای مادی بیشتری کسب می‌کنند، هم دستاوردهای معنوی ماندگارتری به‌دنبال دارند.


سه- کمیته های توده‌ای زنان:

ابتدا از اهمیت سازماندهی زنان به عنوان نیمی از جامعه بگوییم. با ورود زنان به کوران مبارزه بسیاری از نگرانی ها و محافظه کاری های سر راه مبارزات مردان برداشته می شود. همانطور که زهرا از سازماندهندگان خانواده‌های کارگری آبادان میگوید: «در صورتی که زن مبارزه میکند، مرد نمیتواند مبارزه نکند». زنان به‌عنوان لایه‌های پنهان سازماندهی جایگاهی کلیدی در مبارزات طبقاتی دارند. احتمال شناسایی و کنترل زنان توسط پلیس سرمایه به‌مراتب کمتر از مردان هم‌طبقه‌ای‌شان است. زنان با توجه به نقشی که در خانواده و در سطح محله دارند می‌توانند سازماندهی را عمیقتر و اسکلت تشکل را محکم‌تر سازند. با فعال شدن زنان می‌توان اطمینان پیدا کرد که مردان هم با عزمی راسخ‌تر پیکار می‌کنند.


الکساندرا کولونتای در این باره می‌نویسد: «زمانی بود که مردان کارگر تصور می کردند باید به تنهایی فشار مبارزه علیه سرمایه را بر دوش­شان بکشند. به تنهایی باید با “دنیای قدیم” بدون کمک همپایگان زن خود مواجه شوند. با این­حال وقتی زنان طبقۀ کارگر به صفوف آنانی که نیروی کارشان را می‌فروشند وارد شده و بنا به احتیاج، به‌خاطر بیکاری همسر یا پدرشان به بازار کار هُل داده ‌شدند؛ آن­گاه مردان کارگر دریافتند که فروگذاشتن زنان در صفوف “ناآگاهان طبقاتی” به ضرر جنبش آن­ها خواهد بود و آن را عقب نگه خواهد داشت. هرقدر تعداد مبارزین آگاه بیش­تر باشد، شانس پیروزی هم بیش­تر است؛ زنی که همیشه در آشپزخانه است و حقی به جامعه، دولت یا خانواده ندارد، چه آگاهی دارد؟ چنین فردی، هیچ “فکری” از آنِ خودش ندارد و همه‌چیز به امر و ارادۀ پدر یا همسرش انجام می‌گیرد. عقب‌ماندگی و غیاب حقوق زنان، انقیاد و بی‌اعتنایی آن­ها نه تنها هیچ سودی برای طبقۀ کارگر ندارد که همانا مستقیماً به ضررش خواهد بود.»


زنان بیکار، زنانی که به کار خانگی مشغول اند، زنانی که در بخش های کشاورزی، صنعت، خدمات و… به صورت موقت یا دائم اشتغال دارند، همه اینها می‌توانند علاوه بر متشکل شدن در محل کار، به فکر سازماندهی در محل زندگی هم باشند. از یاد نبریم به ازای هر مرد کارگر در کارخانه های صنعتی یک یا چند زن هم سرنوشت و متحد -بعنوان مادر، همسر، خواهر و فرزند- وجود دارد. این زنان همچون مردان هم طبقه ای شان از یکسو تحت ستمگری های سیاسی و طبقاتی بورژوازی حاکم قرار دارند و از سوی دیگر به دلیل ستم جنسیتی حاکم، از ستمدیده ترین و ضعیف ترین بخش های طبقه ی کارگر هستند. زنان زحمتکش در خانواده های کارگری هم به اعتبار همسرنوشتی با کارگران اعتصابی در بخش هایی مانند شهرداری ها، معلمان، بازنشستگان، فولاد، هفت تپه و کارگران رزمنده ی نفت؛ و هم به اعتبار اینکه رهاییشان به مثابه ی یک زن در گرو زیر و رو کردن جامعه ی طبقاتی است، از پیشروترین و جسورترین بخش های پرولتاریا هستند. پرولتاریا بدون سازمان دادن و به حرکت درآوردن چنین نیروی عظیمی در جدال با سرمایه داری پیروز نخواهد شد. بی تفاوتی نسبت به زنان و دور کردنشان از عرصه ی مبارزات به زیان طبقه ی کارگر تمام می شود. تا زمانی که خود زنان در زمین سفت جدال طبقاتی پای نگذارند و نبردکنان آگاه و مقاوم تر از قبل نشوند، هیچ نیرویی یا هیچ انقلابی نمی تواند آزادی و برابری را برای این نیم از جامعه به ارمغان بیاورد. سوسیالیست ها نیروی هستند که باید مساعد ترین شرایط را برای تشکل یابی و آگاهی زنان زحمتکش فراهم کنند.


تشکل‌های زنان به عنوان نیمی از جامعه که از ستم مضاعف جنسیتی رنج می‌برند، می‌تواند با محوریت کارخانه (کمیته‌ی زنان کارخانه)، با محوریت محلات (کمیته‌ی زنان محله) یا کمیته‌های زنان معلم، پرستار و… شکل بگیرد. بعلاوه تشکل توده‌ای زنان را می‌توان همچون یک تشکل عمومی در سطح شهرها سازمان داد و کل زنان ستم دیده‌ی اردوی کار و زحمت را گرد هم جمع کرد. کتابخانه‌های محلی، کلاس‌های خیاطی، گروه‌های کوهنوردی، باشگاه‌های ورزشی و فعالیت‌های اقتصادی مشترک از جمله امکان‌هایی است که تجمع توده‌ای زنان را ممکن می‌سازد. زنان پیشروی که در مراکزی همچون (کارگاه، محله، باشگاه، کتابخانه، انجمن و…) حضور دارند می‌توانند با بهره بردن از تجمع توده‌ی زنان و با متمرکز شدن بر نیازها و اهداف واقعی توده‌های همسرنوشت (کار، معیشت، آموزش‌های سیاسی-هنری-ادبی، ورزش و سلامتی، حفظ محیط زیست، کنشگری‌های اجتماعی و…) بستر لازم برای ایجاد سازمان‌های توده‌ای را فراهم کنند. همین که ارتباط بلند مدت و مداوم زنان با یکدیگر فراهم شد، اعتماد به نفس یکایک آنها بالا می‌رود و عناصر آگاه فرصت آگاهی بخشی و تأثیرگذاری بیشتری پیدا می‌کنند. همچنین، ایجاد صندوق همیاری، تعاونی‌های اقتصادی و کارگاههای خودگردان در کانون‌های توده‌ای، در یک کلام تقویت بنیه و استقلال مالی، انگیزه‌ای پیوستن زنان خانه‌دار و کارگران بیکار را دوچندان می‌کند.


کمیته های زنان نه تنها قدرت آن را دارند که در برابر قتل های ناموسی اعتراضهای گسترده راه بیاندازند، بلکه با نفوذ و اعتباری که در سطح شهر و در میان خانواده ها کسب می کنند، می توانند با دخالت به موقع و آگاهانه در برابر کشتار زنان به نام ناموس یا در مقابل هر نوع ستم و خشونت دیگری بایستند. مهم تر از همه با تبلیغ، ترویج و آموزشی که در دستور کار این کمیته ها قرار می گیرد، زنان و مردان زیادی از ریشه های تاریخی-اجتماعی ستم بر زنان مطلع می گردند و با استراتژی مبارزه ی طبقاتی آشنا می شوند. با پرورش کادرهای سازمانده در میان زنان، توسعه و تکثیر کمیته‌های توده‌ای زنان ممکن می‌شود. کمیته های توده ای زنان در عین حال ستاد مبارزه با مرد سالاری، ارتجاع، استبداد سیاسی-اجتماعی، نظام سرمایه داری و ستم های درهم تنیده ی طبقاتی-جنسیتی هستند. اهمیت تشکل توده ای زنان در مقایسه با کمپین ها و انجمن های نخبه گرایانه ی فعالین در آن است که به سرعت از سطح شعار و تبلیغات برابری طلبانه فراتر می رود و با شبکه سازی گسترده در سطح اجتماع قدم در مبارزه ای کارآمد و عملی خواهد گذاشت.


چهار- کمیته‌های توده‌ای والدین و دانش‌آموزان:

کمیته‌های دانش‌آموزی و کمیته‌های والدین با محوریت مدارس و محلات از جمله اَشکال ممکن برای سازمانیابی مردم زحمتکش در شرایط موجود است. برگزاری گلگشت های خانوادگی و سازمان دادن تجمع توده‌ای فرصت لازم برای فرموله کردن اهداف و برنامه‌ها و انتخاب نمایندگان این کمیته‌ها را مهیا می‌کند. کمیته‌های والدین و دانش‌آموزان برای پیگیری خواست آموزش رایگان، آموزش به زبان مادری، مطالبه‌ی امکانات عمومی و استاندارد آموزشی، علیه گرانی و خصوصی سازیها شکل می‌گیرد. در صف این تشکل‌ها کارگران مزدی رشته‌های ساختمان‌سازی، حمل و نقل، خدمات، و اقشار زحمتکشی مانند کشاورزان و دستفروشان تهیدست، و کارگران بیکار یا نیروی‌کار بدون مزد مانند زنان خانه‌دار حضور دارند. کارگران و زحمتکشان در کمیته‌های والدین علاوه بر خواسته‌های فوق می‌توانند با دفاع از مطالبات معلمان که مستقیما بر کیفیت آموزش تاثیر می‌گذارد، همبستگیِ متشکلِ بین‌ِرشته‌ای و کارگری را تقویت کنند. یکی دیگر از محورهای تقویت اتحاد طبقاتی و‌ میان‌رشته‌ای، خواستِ افزایش حداقل دستمزد است. خواست افزایش حداقل دستمزد، مطالبه‌ی مشترکِ کارگرانِ رشته‌ی آموزش و کارگران دیگر رشته‌های صنعت-درمان-خدمات و… است. بعلاوه مطالبه‌ی پرداخت بیمه‌ی بیکاری متناسب با حداقل دستمزد، می‌تواند به مطالبه‌ی برحق شاغلین، بازنشستگان و بیکاران تبدیل شود.


علاوه بر شکاف در بین پیشروان و توده‌ها، شکاف دیگری که وجود دارد شکاف بین نسلهاست. طبق آمارها ۶۴٪ از کشته‌شدگان اعتراضات آبان ۹۸ زیر ٣٠ سال سن داشتند. و از این بین سن ۱۴٪ از آنها کمتر از ۱۸ سال بود. جوانان و نوجوانان عصیانگر و پرشوری که از تضاد طبقاتی، رنج پدر و مادرهایشان و از ستم های جامعه ی سرمایه داری به خشم آمده بودند با سنگ و دستهای خالی مشت شده به مصاف دژخیمان رژیم اسلامی رفتند و سینه سپر کردند. جوانان و نوجوانان در آبان ماه نشان دادند که راه مبارزه را در پیش گرفته اند و بی باکانه در این راه جانشان را فدا می کنند. والدین و معلمان تنها از طریق نصیحت کردن و منع جوانان از مبارزه نمی‌توانند از ریختن خون آنها بر سنگفرشها جلوگیری کنند، رسالت آنها این است که با اتکا به دانش و تجربه راه درست رزم طبقاتی را به دانش‌آموزان و فرزندانشان بیاموزند. امروز مهم‌ترین امر معلمان در امر آموزش این است که نسل جسور و پرشور نوجوان را با مبارزه‌ی آگاهانه و متشکل آشنا کنند و از هزینه‌های ماجراجویی این نسل جلوگیری کنند. این مهم تنها در عرصه‌ی عمل مشترک ممکن خواهد شد. پیوند تشکل‌های معلمان با کمیته‌های توده‌ای والدین و محصلین یکی از راهکارهای از بین بردن این شکاف پرهزینه در بین نسلهاست.


پنج- کمیته‌های توده‌ای زیست محیطی:

یکی از سیاست های نئولیبرالیسم این است که به دارایی های عمومی هجوم می برد و جنگلها، آبها، معادن و دیگر منابع طبیعی را به ورطه ی مالکیت خصوصی می کشاند تا طبقه ی سرمایه دار و نزدیکان قدرت حاکمه از آن کسب سود کنند. مقاومت سازمان یافته در مقابل چنین هجمه ای ضروری است. مطمئنا تشکل های کارگری می توانند در صف مقدم اعتراض به چنین شرایطی قرار بگیرند. اما سازمان های توده ای زنان، کشاورزان، کارگران فصلی و در کل زحمتکشان شهر و روستا نیز از ظرفیت های بسیار بالایی برای مقاومت در برابر تعرض خصوصی سازی های به مالکیت عمومی برخوردارند. غارت و بهره برداری سودجویانه از منابع طبیعی معمولا مصیبتهای زیست محیطی و اقتصادی زیادی برای ساکنان آن محل و مردم بومی دارد. شرکت های خصوصی علاوه بر استثمار نیروی کار، شیره جان طبیعت و زیستگاه کارگران را می کشند، بعد از مدتی بیکاری را فراگیر می سازند، محیط زیست را چنان آلوده می کنند که انواع بیماری های پخش شود، جنگل‌ها را از بین می‌برند و زمینی سترون و سوخته برای زحمتکشان منطقه بر جای می گذارند. بعد از آنکه این شرکت ها منطقه را ترک می کنند، یا آن محل دیگر غیر قابل سکونت شده است یا زندگانی برای زنان و مردان تهیدست به مراتب بیش از قبل دشوارتر می شود. با کوچ شرکت‌ها از منطقه، کارگران و همه ی مردم درمی‌یابند که منابع طبیعی غارت شده اند، کشاورزی و دامداری کساد شده است، آب و هوای منطقه با آلاینده ها آلوده شده است و زندگی در آنجا دیگر مثل سابق نیست.

اما هیچ حرکت و جنبش زیست محیطی ای که افق ضد کاپیتالیستی نداشته باشد، و پیوندی ارگانیک با کارگران، کشاورزان و تهیدستان شهر و روستا نداشته باشد، قادر نیست اقدامی چشمگیر برای حفاظت از طبیعت و محیط زیست انسانها را به سرانجام برساند. جنبش زیست محیطی بدون آنکه برنامه‌ی مشخصی برای کوتاه کردن دست سیاست‌های سودجویانه و مصرف گرایانه‌ی سرمایه داری داشته باشد، بدون آنکه به فکر معیشت توده‌های کار و زحمت باشد و طرح مشخصی را در این مورد عملا ارائه دهد، در یک کلام بدون آنکه همسو و همزمان از عدالت زیست محیطی و عدالت اجتماعی دفاع کند، قادر نخواهد بود به جنبشی توده‌ای و پایدار تبدیل شود.


حفاظت از محیط زیست در مقابل دست درازی ها و استثمار سرمایه داری که علیه طبیعت همچون یکی از منابع ثروت (منبع دیگر نیروی کار کارگر است) صورت می گیرد، در گرو بسیج اراده‌ی توده‌ای و مبارزه با سود طلبی است. همانطور که کارگران یک کارخانه برای تامین امنیت خودشان در محیط کار، برای فراهم آوردن محیطی به دور از آلودگی و آلاینده های شیمیایی و صنعتی، و برای ملزم کردن دولت و کارفرما به ایجاد محیطی سالم و مفرح در محل کار به نیروی متشکل و مبارزه‌ی طبقاتی چشم امید می‌بندند؛ کارگران و زحمتکشان در محیط زندگی هم با دفاع از مالکیت عمومی در مقابل تملک خصوصی، با مبارزه برای بهبود در رفاه و معیشت همگانی، با تلاش در جهت ملزم کردن دولت به هزینه کردن برای بالا بردن آگاهی زیست محیطی در جامعه، با تقویت مطالبه گری و با کوتاه کردن دست شرکت های خصوصی از طبیعت و محیط کار و زیست خودشان پاسداری می‌کنند. کارگران با خود سازماندهی در تشکل‌های توده‌ای هم از مالکیت عمومی ثروت‌های طبیعی در مقابل یورش خصوصی سازی‌ها دفاع می‌کنند، هم با کوتاه کردن دست افراد و شرکت‌های خصوصی
و دولتی از حرص و آز فردگرایانه و منفعت طلبانه، زمینه ی ارتقای چشمگیر فرهنگ حفاظت و استفاده‌ی درست از طبیعت را نهادینه می‌کنند.


شش- کمیته‌های توده‌ای مبارزه با ستم ملی، ستم سیاسی و رفع دیگر تکالیف دمکراتیک:

ستم ملی یکی از اشکال ستم مضاعف بر توده‌های کار و زحمت است. ریشه‌ی این ستم تاریخا و در حال حاضر نیز به تضاد منافع قدرتهای امپریالیستی و استبداد سیاسی حاکم بر کشورهای خاورمیانه برمی‌گردد. به همین دلایل استراتژی رفع ستم ملی نمی‌تواند بر اساس دخیل بستن به نقش کاذب نجات دهنده‌ی امپریالیسم یا کوبیدن بر طبل چشم انتظاری و مذاکره از بالای سر مردم با دیکتاتوری حاکم بنا شود. رفع ستم ملی در گرو تغییر توازن قوا به نفع جبهه‌ی دمکراتیک با رهبری طبقه‌ی کارگر و متحدین این طبقه است. جنبش و تشکل‌های توده‌ای وزن سرنوشت‌ساز کارگران و زحمتکشان در مقابل بورژوازی حاضر در قدرت و بورژوازی دور رانده شده از قدرت را تقویت می‌کند.

از آنجا که این شکل از سازماندهی توازن قوا را به نفع اکثریت مردم (کارگران و زحمتکشان) و به زیان طبقه‌ی حاکم و دولتش تغییر می‌دهد، راه حل موثری برای حل کاملتر تکالیف دمکراتیک و پایان دادن اساسی به ستم ملی و انواع ستمگری های سیاسی است. مبارزه با این ستمها از کانال سازماندهی از پایین باعث می‌شود که فرصت سواستفاده ی دیگر نیروهای بورژوایی محدود شود، نیروهایی که در سطح کشور و در مناطقی که تحت ستم ملی قرار دارند، از مبارزات مردمی با استبداد حاکم به‌عنوان نردبان سهم‌خواهی و به قدرت رسیدن بدون ایجاد کوچکترین دگرگونی ای در نظم سرمایه، بهره‌برداری می‌کنند.

طبقه‌ی کارگر، توده‌های زحمتکش و زنان ستمدیده و تهیدست، نیروی محرکه‌ی اصلی انقلاب و رهایی ملیت‌هایی هستند که تحت ستمگری ملی از سوی حکومت‌های مرکزی قرار دارند. به همین دلیل پایان دادن تمام و کمال به این شکل از ستم در سیستم سرمایه‌داری نیز در گرو به پیروزی رساندن انقلاب کارگری است.


هفت- کمیته های ضدیت با جنگ، دخالت خارجی و آلترناتیو سازی از بالای سر مردم:

یکی دیگر از اهداف تشکل های توده ای حفظ معیشت و امنیت جانی مردم در مقابل تهدیدات خارجی و گروه‌های تروریستی داخلی است. در عصر امپریالیسم، قدرت های بزرگ سرمایه داری در جهان هر تغییر و تحول سیاسی ای را در کشورهای عقب مانده تر رصد می کنند. آنها در راستای سیاست های غارت گرانه و سودجویانه ی خودشان گاه به کودتا، گاه به انقلاب های رنگی و گاه به جنگ افروزی در این کشورها روی می آورند تا دولت های دست نشانده ی خودشان را مستقر کنند. جنگ نظامی جنایتکارانه ترین راهی است که امپریالیسم جهانی و ارتجاع محلی در جهت پیشبرد سیاست های خودشان به راه می اندازند. جنگ اقتصادی و تحریم نیز که همچون ابزار فشاری به کار گرفته می شود، بر سر طبقه ی کارگر این کشورها آوار می گردد. مخالفت با جنگ و تحریم یکی از محورهای ایجاد تشکل توده ای است که افقی کارگری و ضدسرمایه دارانه دارد. اگر قبول داشته باشیم جنگ و تحریم یک صنعت هستند و کاسبان داخلی و خارجی دارند، پس جنبش صلح طلبی (صلح طلبی نه به معنای صلح اجتماعی، صلح میان برده و مالک، بلکه به معنای مخالفت با جنگ افروزی کشورها) الزاما جنبشی ضد سرمایه دارانه و با پایگاه طبقاتی کارگری است.


ناگفته نماند که جنبش ضد جنگ و ضد تحریم یک جنبش مستقل از تمامی دولت های سرمایه داری است و استقلال سیاسی-تشکیلاتی خود را از طبقه ی حاکم در کشور خودی و رقابت های ارتجاعی-امپریالیستی در دیگر کشورها حفظ می کند. به عبارتی این جنبش توده ای نباید به زائده ی ایدئولوژی وطن پرستی و تقدس تمامیت ارضی سرمایه داری داخلی یا دنباله ی پوشش های ضدامپریالیستی دیگر دولت های سرمایه داری تبدیل شود. کمیته های توده ای با سازمان دهی مردمی از پایین در مقابل دخالت های خارجی و متحدان و دست نشانده هایشان در داخل، مبارزه و مقاومت می کنند. اپوزسيون های بورژوایی که همواره استراتژی بدیل سازی از بالا را در پیش می گیرند، در رقابت با یکدیگر و در دشمنی با آلترناتیو های کارگری-توده ای با تمام وجود به دنبال هم پیمان در میان قدرت های سرمایه داری می گردند. احزاب لیبرال و فرقه های میانه رو و تندرو مذهبی برای جلب و هموار کردن راه دخالت خارجی و هم پیمانی با قدرت ها، ضد مردمی ترین سیاست ها را اتخاذ می کنند و همچون یک نیروی نیابتی از تمامی سیاست های دیکته شده ی آنها (جنگ، تحریم، کودتا، انقلاب رنگی و…) دفاع می کنند. گاه پیش مپایای آید احزابی با روتوش چپ و ‌نقاب مارکسیستی نیز، که نمی خواهند از قافله جای بمانند، این راه غیر انقلابی را در پیش می گیرند و آشکار و نهان بر طبل ائتلاف با این جریانات و آلترناتیوسازی از بالای سر توده ها می کوبند. هدف اصلی از دیپلماسی و گفت و گوهای مخفیانه ی احزاب راست و شبهه چپ با دولت‌های مرکزی، قدرت‌های امپریالیستی و نزدیکی شان به یکدیگر، سلب حق تعیین سرنوشت از توده ها و دور راندن خطر انقلاب است.


نمی‌شود صرفا با تبلیغ به جنگ مداخلات امپریالیستی رفت، تنها جامعه‌ای که در تشکل‌های مختلف توده‌ای-کارگری متشکل شده باشد می تواند در برابر توطئه‌های استبداد بورژوازی داخلی و دخالت‌های جنایتکارانه ی خارجی بایستد. مقاومت سازمان‌یافته‌ی کمیته های توده ای ضد جنگ متشکل از کمیته های زنان، کمیته های محلات، کمیته های زیست محیطی و… موازی و متحد با تشکل های کارگری در صنعتهای کلیدی و تشکل های مزدبگیران در دیگر بخش‌ها و رشته‌های کارگری متجلی می‌شود. این کمیته ها که پایگاه طبقاتی شان بر پایه ی کارگران و زحمتکشان متکی است با در پیش گرفتن آلترناتیو مستقل شورایی در کف جامعه، به تقویت منافع سیاسی-طبقاتی اکثریت جامعه در مقابل منافع و مصالح اقلیت مستبد و استثمارگر می انجامند. در یک موقعیت انقلابی، این کمیته های توده ای با سازمان دادن ارگانهای ادره ی سیاسی و باریکادهای مسلح کارگران و زحمتکشان، کمون های شهری و حاکمیت شورایی مردمان شهر و روستا را تثبیت می کنند.

۲۶ بهمن ۱۴۰۰

پایان

اشتراک در شبکه های اجتماعی:

تگ ها :

شورا