آینده افغانستان در گرو به میدان آمدن جنبش آزادیخواهی!
چهارشنبه ۳ شهریور ۱۴۰۰
تصاویری که در این روزها از افغانستان به رسانه ها کشیده میشوند، تصاویر دلخراشی هستند، که بیانگر تراژدی غم انگیز حاکم بر مردم این کشور است. در فرودگاه کابل مردم از سوئی در مقابل تفنگداران اشغالگر آمریکایی در حال گریز قرار گرفته اند و از سوی دیگر در پشت سرشان تفنگداران جهادی طالبان صف کشیده اند. تا کنون حداقل بیست نفر در بحران عملیات تخلیه از طریق هواپیماهای جنگی جان خود را از دست داده اند. همزمان تصاویر مردم آواره را میبینیم که در دشت ها و دامنه کوه ها در حرکتند تا خود را به مرز ایران و پاکستان برسانند. همزمان تصاویر نیروهای جهادی طالبان که این بار به ساز و برگ جنگی مدرن آمریکایی بجا مانده ارتشی فروپاشیده مجهز شده اند. اکنون یک بار دیگر همه آنانی که به گونه ای دل به سراب دمکراسی غربی بسته بودند، همه آنهائی که نوعی مجرای تنفسی در غیاب جهادیستها برایشان بوجود آمده بود، باید در پستوها مخفی شوند تا از جانب نیروهای طالبان شکار نشوند. در این میان یک بار دیگر شلاق بیرحم قوانین شریعت اسلامی بر تن زنان فرود میآید. بازهم قرار است که زنان در صف اول قربانیان نظم زن ستیز ومردسالار طالبان قرار گیرند.
بدون تردید طالبان همانند جنگ سالاران پیش از خود دوام چندانی نخواهند یافت، نه تنها در جامعه ای چون افغانستان که تنوع اقوام بر بغرنجی دوام حکومت هایی از نوع طالبان می انجامد، بلکه حتی نمونه جمهوری اسلامی نشان میدهد که با همه سبعیتش و با بازی در میدان رقابتهای قدرتهای جهانی و بهره گیری از جدال و کشمکشهای موجود در منطقه، چگونه اکنون به یمن مقاومت، ایستادگی و مبارزات طبقه کارگر و جنبش های اعتراضی به پایان خود نزدیک میشود. طالبان حتی همین مختصات جمهوری اسلامی راهم ندارند. مردم افغانستان یکبار حکومت طالبان و دشمنی آن با هر نوع پیشرفت و ترقی خواهی را تجربه کرده اند. هر اندازه که عمر حکومت طالبان طول بکشد، به همان اندازه هم قربانیان بیشتری از مردم گرفته و بدون یک جدال خونین ساقط نخواهد شد. این یک پیشگوئی نیست بلکه تصویر واقعی آن امری است که در چهار دهۀ گذشته در افغانستان اتفاق افتاده است.
چه کسی میتواند منکر شود که تاریخ بیش از چهار دهۀ گذشتۀ افغانستان تاریخ جدال ها و کشمکش های نیروهائی است که هر کدام مدتی بر اریکه قدرت تکیه زدند، اما هیچکدام نتوانستند دوره ای طولانی در قدرت بمانند. زمانی که “محمد ترکی” در رأس “حزب دموکراتیک خلق افغانستان” با یک کودتا در سال 1357 به قدرت میرسد هنوز یکسال از قدرت گیری او نگذشته است که در رقابت بین دو حزب “خلق و پرچم” او به قتل رسیده و”حفیظ الله امین” در رأس حزب پرچم جایگزین او میشود. در همین فاصله با کمک های بیدریغ و کلان مالی آمریکا و عربستان و امکانات لجستیکی پاکستان بیش از سی گروه اسلامی شکل میگیرند که به نام جبهه مقاومت علیه دولت سکولار و به نام مبارزه با کمونیسم وارد میدان میشوند. در همین دوره است که در اوج جنگ سرد “دکترین برژنف” مبنی بر دخالت نظامی در کشورهای بلوک شرق که در خطر هستند تدوین میشود. آن جاهائی هم که به اصطلاح سوسیالیستی نیستد به بهانه اینکه به اصطلاح به سمت سوسیالیسم حرکت میکنند، دخالت نظامی توجیه میشود وبه این طریق هنوز چند ماهی از حکومت “حفیظ الله امین” نگذشته که واحدهای نظامی روسیه به بهانۀ خطر جهادیستها در جمهوریهای جنوبی روسیه، وارد افغانستان میشوند. ” امین” که از سوئی قادر به مقابله با جهادیستها نیست واز سوی دیگر مورد سوءظن روسیه است، در حملۀ نیروهای ویژۀ روسیه در کاخ وی کشته شده و”ببرک کارمل” جانشین او میشود. روسیه برای حفاظت از دولت جدید بیش از صد هزار نیروی نظامی به افغانستان گسیل می کند. نزدیک به هشتاد هزار “جنگجوی مجاهد” که در مدارس پاکستان آموزش دیده بودند به افغانستان سرازیر شده و در ائتلافی با جنگ سالارانی که در خود افغانستان شکل گرفته اند، در سال 1359 ” ائتلاف اسلامی برای آزادی افغانستان ” را به وجود میاورند. از این لحظه به بعد افغانستان به میدان بی رحمانه ترین جدال بین دولت مرکزی ودستجات مجاهدین که هر کدام منطقه ای را تحت حاکمیت خود دارند تبدیل می گردد. اگر شهرهای بزرگ در دست دولت مرکزی است و اهالی از حقوق اولیه شهروندی برخوردارند، در شهرهای کوچک، مناطق دور افتاده و روستاها این جنگ سالاران مجاهد هستند که گام های اولیه را برای آنچه که قرار است حکومت اسلامی به ارمغان آورد را به اجراء میگذارند. در سال 1365 “ببرک کارمل” توسط “نجیب الله” برکنار میشود. کوشش او برای ایجاد یک دولت مشترک با مجاهدین با شکست روبرو شده و روسها که ماندن در افغانستان را بی نتیجه میدانند در ماه های آخرسال 1366 از افغانستان خارج میشوند. از این لحظه جنگ برای تصرف کابل بین مجاهدین با دولت مرکزی به شدت ادامه داشته و بالاخره در سال 1371 دستجات مجاهد با قربانی شدن نزدیک به بیست وپنج هزار نفر کابل را به تصرف خود در میآورند. تصرف کابل آغاز جنگ وجدال خونین بین دستجات مجاهد است. در دل همین جدالهای خونین است که در روستاها اولین نطفه های طالبان شکل گرفته و با کمکهای مالی ولجستیکی آمریکا، پاکستان وعربستان به نیروئی تبدیل میشوند که باید جایگزین دستجات دیگر جنگ سالار مجاهد شوند. درهمین دوره است که رئیس جمهور پاکستان به آنان “جوانان خودمان” لقب میدهد .
طالبان در سال 1375 کابل را به تصرف درآورده ” امارت اسلامی افغانستان ” را اعلام میکنند. تسلط طالبان بر افغانستان آغاز دور جدیدی از خونین ترین جنگها علیه سایر مجاهدین وآغاز وحشیگریهای آنان علیه هر گونه بارقه ای از انسانیت است. طالبان زمانیکه توسط هجوم ارتش ناتو ساقط میشود با حمایت دولت پاکستان یک مقاومت ارتجاعی در مقابل اشغالگری آمریکا و ناتو را شکل می دهد و بیست سال بعد کابل را تسخیر میکنند. خروج اشغالگران ناتو بیانگر یک شکست کامل ایدئولوژیک و سیاسی است. آمریکا به هیچکدام از اهداف پنهان وآشکار خود نرسیدند. اکنون طالبان به یمن سازش و بند و بست با آمریکا و بازگشت به قدرت به سلاحها و تجهیزات مدرن آمریکایی مسلح شده تا افغانستان را برای یک دوره دیگر به میدان وحشیگری خود تبدیل کند.
در لحظه کنونی پرسش واقعی این است که آیا نیروئی در جامعه شکل خواهد گرفت که یک افق روشن و رهائی بخش را در پیش روی مردم افغانستان قرار دهد؟ یا اینکه مجددا یک آلترناتیو ارتجاعی دیگر برای مقابله با طالبان به جلو صحنه خواهد آمد؟ نشانه هائی از هر دو نیرو به چشم میخورد. در یکسو زنان و مردان پیشرو و آزاده ای که اعلام کرده اند برای مقابله با طالبان آماده همه نوع فداکاری و جانفشانی هستند و از سوی دیگر نیروئی از بقایای جنگ سالاران که در دره ها و نواحی “پنجشیر” اعلام موجودیت کرده است. باید گفت برای مردم افغانستان و بویژه زنان هلاکتبار خواهد بود، که به جای ایجاد صف مستقل مبارزه آزادیخواهانه به بقایای جنگ سالاران سابق در دره “پنجشیر” امید ببندند.