دوشنبه ۱۷ دی ۱۴۰۳ | 06 - 01 - 2025

Communist party of iran

آیا طبقه‌ی کارگر ایران باید از خواست لغو حجاب اجباری دفاع کند؟


نیما مهاجر دیماه ۱۴۰۳

در این مطلب با توجه به عنوان متن، سعی میکنم به یک سوال مشخص پاسخ دهم، در مطالب بعدی به بررسی ماهیت طبقاتی جنبش زنان و ابعاد جنسیتی جنبش کارگری می‌پردازم. با این حال در همین متن بخشا موانع و امکانات، و شرایطی جدیدی که نظام سرمایه‌داری برای طبقه‌ی فرودست جامعه و اقشار ستمدیده به وجود آورده است را از نظر می‌گذرانم. همچنین به برخی از رویدادهای تاریخی همچون زمینه‌ی وضعیت موجود و پیش شرط مبارزه برای ساختن آینده، نقب خواهم زد.

در نظام سرمایه‌داری برای اولین بار در تاریخ بشری پایگاه مادی برای تامین برابری اقتصادی و اجتماعی کامل زنان و مردان به وجود آمده است و بر اساس همین واقعیت جنبش توده‌ای زنان فرزندی است که با عروج سرمایه‌داری متولد شده است. اما بورژوازی درست همانطور که سعی می‌کند قیام و بیداری طبقه‌ی کارگر این گورکنان سرمایه‌داری را مانند غول چراغ جادو به داخل قوری برگردانده و به خواب عمیقی فرو برد؛ مطالبات رادیکال و برابری‌طلبانه‌ی توده‌های زنان را نیز زیاده‌خواهی می‌داند و تلاش می‌کند طغیانگری این فرزند قدکشیده را با ابزار فریب و کنترل و سرکوب، سر به راه کند. بر همین اصل و اساس است که با فیزیولوژیک خواندن نابرابری جنسیتی، تعیین کنندگی نقش سرمایه‌داری و مناسبات تولیدی برخواسته از مالکیت خصوصی بر روی نابرابری اجتماعی علیه زنان را پرده‌پوشی می‌کند و در مسیر ازلی و ابدی کردن ستم و فرودستی علیه زنان گام برمی‌دارد.

اکنون با گذشت بیش از دو سده، بورژوازی جایگاه انقلابی خود را در پیشگاه تاریخ از دست داده است. بورژوازی اگر زمانی انقلابی عمل کرده و‌ جنبه‌هایی پیشرو داشته است، اکنون در همه‌ی جنبه‌های پیشرفت اجتماعی بشر به مانعی ضد انقلابی تبدیل شده و جنبه‌های ارتجاعی‌اش مسلط شده است. مدتهاست که جنبش بورژوازی در همه جای جهان از ترس مبارزات طبقه‌ی کارگر و انقلاب سوسیالیستی این طبقه، نقش پیشرو تاریخی و روحیه‌ی انقلابی خود را از دست داده و با عقبگرد به نظم و سنت‌های حاکم بر گذشته در آغوش ارتجاع ضدزن جای گرفته است. امروزه بیش از هر زمان دیگری تحقق آرمان رهایی انسانها و ترجمان اجتماعی این جمله‌ی معروف که «رهایی جامعه در گرو رهایی زنان است» بر عهده‌ی جنبش سوسیالیستی (از جمله فمنیسم سوسیالیستی) قرار گرفته است؛ چرا که «رهایی قطعی زن در گرو رهایی طبقه کارگر است».

با این حال سرمایه‌داری به لحاظ تاریخی قدمی رو به جلو بود که رفرم‌هایی اجتماعی در زمینه‌ی حقوق زنان نیز بوجود آورد و امکانات مادی رهایی کامل زنان را ایجاد کرد. از جمله اینکه برای پاسخ دادن به نیاز سرمایه و آماده‌سازی نیروی کار، با عمومی کردن آموزش راه آموزش توده‌ی زنان را صاف، و با اجتماعی‌تر کردن کار، مسیر حضور زنان در بازار کار را هموار کرد؛ و بدین ترتیب هم به لحاظ تولیدی هم از نظر اجتماعی نسبت به دوران ماقبل خود مترقی به شمار می‌آید. اما هر پدیده‌ی اجتماعی از جمله سرمایه‌داری و تاثیرات آن بر موقعیت زنان، حامل مسائل متعارض و متضادی است. برای مثال محتوای آموزش عمومی در نظام سرمایه‌داری به شدت پدر-مردسالارانه (پاتریارکی)[۱] است و با دفاع از تقسیم کار سنتی بر پایه‌ی جنسیت و تثبیت موقعیت فرودست زن، زنان را برای ایفای نقش داوطلبانه در راستای منافع سیستم سرمایه‌داری پرورش می‌دهد. یا اینکه گشودن درهای بازار کار به روی زنان با هدف پایین آوردن دستمزدها، استفاده از نیروی کار ارزان و قانع، و رونق دادن به تبلیغات و تجارت‌های جنسی و جنسیتی برای کسب سودهای کلان صورت گرفته است.

بنابراین سوسیالیست‌های پیشرو نسبت به هر گونه ادعای بورژوازی مبنی بر عملکرد همیشگی در مسیر ترقی و تجدد با دیده‌ی شک می‌نگرند و با تحلیل انتقادی جنبه‌‌های ارتجاعی متاخرتر سرمایه‌داری را افشا می‌کنند. کمونیست‌ها این تضادها را به خوبی می‌بینند اما واضح است که هرگز در انتقاد به محتوای آموزش درسی مردسالارانه یا استثمار مضاعف زنان، مسیر ارتجاعی بازپس‌گیری حق اشتغال و آموزش از زنان را در پیش نمی‌گیرند. ناگفته نماند که خود این مواضع هم در بین سوسیالیست‌ها از همان ابتدا بدیهی و روشن نبود. در سال ۱۸۶۶ بین الملل اول (تحت نفوذ پرودون) قطعنامه‌ای به منظور لغو همه نوع کار مزدی زنان تصویب کرد. پیروان لاسال نیز (Lassalle) سعی داشتند با استدلال «نقش طبیعی زنان» آنها را از فرایند تولید اجتماعی خارج کنند و در واقع از رقابت بیشتر زنان در بازار کار می‌ترسیدند. مارکس و انگلس جدل‌های سرسختانه‌ای علیه این عقاید و قطعنامه‌های ضدزن داشتند. بدین ترتیب می‌بینیم که دفاع از حق اشتغال زنان طی جدال و مبارزات نظری تثبیت شده است.‌ سوسیالیست‌های انقلابی مرزبندی روشن و مشخصی با آن دسته از گرایشهای ارتجاعی دارند که از نقد بورژوازی، بازگشت به عقب را نتیجه می‌گیرند.

در گذشته برخی از ایده‌های عقب مانده با گرفتار شدن در دام چپ روی و رادیکال نمایی معتقد بودند که دادن حق رای به زنان موجب تقویت محافظه کاری می‌شود و این ادعا را با استدلال تمایل زنان به دفاع از افکار و نظرات ارتجاعی مطرح می‌کردند. مارکسیست‌ها که خواهان تغییرات واقعی و رادیکال در ستم و استثمار حاکم بر جامعه‌ی طبقاتی هستند، نه تنها مرعوب این تبلیغات ضد زن نشدند و قاطعانه از حق رای زنان دفاع کردند، بلکه با توجه ویژه به زنان کارگر و فرودست سعی کردند آن‌ها را از صف ناآگاهان طبقاتی به صفوف مبارزان آگاه و آشتی‌ناپذیر جدال طبقاتی ارتقا دهند. کمونیست‌ها از راه گام برداشتن به جلو، پاسخی مترقی به ضعف آگاهی در بین زنان دادند، ضعفی که خود محصول بی‌حقوقی‌های مختلف و حذف زنان از جامعه، از جمله نداشتن حق رای بود.

جمهوری اسلامی نیز به عنوان یک سیستم سرمایه‌داری با این تناقض‌ها روبرو است. از یکطرف به حضور زنان -با وجود همه‌ی محدودیت‌ها و تبعیض‌ها- به عنوان محصل در مدرسه و دانشگاه و به عنوان نیروی آموزش دهنده و خدماتی معلمان و پرستاران احتیاج دارد، و از طرف دیگر باید بدن زنان را کنترل، رفتارشان را مدیریت و حضور اجتماعی‌شان را در چهارچوب قوانین و سنت‌های ارتجاعی محدود کند. خیزش انقلابی ژینا نشان داد که این تضاد به نقطه‌ی بحرانی‌ای رسیده است، به همین دلیل شاهد شکست سیاست‌های رژیم در همه‌ی عرصه‌های تبلیغاتی، آموزشی، فرهنگی و سینمایی هستیم.

این شکست مفتضحانه شامل حال همه‌ی جناح‌های رژیم اسلامی از جمله بازوی ارتجاعی چپ‌نماهای محور مقاومت هم می‌شود. جاش‌های محور مقاومت با پوشیدن کذایی لباس مارکسیسم، لغو حجاب اجباری را یک مطالبه‌ی ناچیز و بی‌اهمیت می‌نامند و از این طریق مبارزه علیه این نماد تحقیر و بردگی زنان را انحرافی یا توطئه‌ی امپرالیست غربی ارزیابی می‌کنند. آن‌ها معتقدند که لغو حجاب اجباری یک مطالبه‌ی بورژوایی است و برجسته کردن آن گرایشات بورژوایی را تقویت می‌کند همانطور که جناح‌های منحطی در گذشته حق رای زنان را در خدمت گرایشات ارتجاعی می‌دیدند. اما این گرایشات شبهه سوسیالیستی علی‌رغم ادعاهای خودشان، فرزندان خلف سوسیالیسم ارتجاعی هستند و در صف رادیکالیسم انتقادی-انقلابی علیه سلطه‌ی سرمایه‌داری قرار نمی‌گیرند، بلکه بیش از همه به کمپ ارتجاع جمهوری اسلامی تعلق دارند.

اگر در جایی نظام سرمایه‌داری حق پوشش آزادانه‌ی فردی زنان را به رسمیت شناخته است، بنا به ماهیت متضاد و متعارضی که دارد، بدن زنان را با کالایی‌شدگی مواجه می‌کند و سلطه بر بدن زن را با کمک سلطه‌ی صنعت زیبایی تداوم می‌بخشد. سرمایه‌داری لیبرال حجاب را برمی‌چیند اما از جسم زنان در تجارت و تبلیغات جنسی و بازارهای سیاه و رسمی تن‌فروشی و پورنوگرافی بهره‌برداری می‌کند. با این حال دانستن این واقعیات متناقض جهان سرمایه باعث نمی‌شود که ما سوسیالیست‌ها به عقب برگردیم و اهمیت حق پوشش آزادانه‌ی فردی و لغو حجاب اجباری را نادیده بگیریم. به این اعتبار، سوسیالیست‌های انقلابی قاطعانه علیه حجاب اجباری مبارزه می‌کنند. برعکس، چپ‌نماهای محور مقاومتی با اهانت و فحاشی به زنان مبارز ایران و با تکرار اتهامات رژیم اسلامی علیه خیزش شکوهمند «زن زندگی آزادی» -که آن‌ را نقشه‌ی دولت‌های غربی، بی بند و باری طبقه‌ی متوسطی یا برهنگی و لذت طلبی لیبرالی می‌خوانند- به صورت آشکار و تلویحی به صف مدافعان حجاب اجباری پیوسته‌اند.

آن‌ها می‌دانند که عقب راندن کنترل و اجبار حکومت بورژوازی بر زنان جامعه‌ی ایران تأثیری حیاتی بر پیشروی جنبش‌های انقلابی دارد. اصرار رژیم به تحمیل حجاب بر زنان، با هدف نشان دادن هژمونی روبنای ایدئولوژیک بر کشور و به کمک پاسداری از حجاب ظاهری زنان و چهره‌ی امت اسلامی در شهرها به مثابه‌ی یک سنگر استراتژیک عمل می‌کند، عقب زدن این هدف ارتجاعی گامی ضروری و رو به جلو در مبارزه‌ی طبقه‌ی کارگر و کل انقلابیون علیه سلطه‌ی سرمایه‌داری و استبداد رژیم اسلامی است. مانیفست کمونیست‌ به ما می‌آموزد از هر جنبش مترقی‌ای که به نفع اهداف کارگران باشد دفاع کنیم حتی اگر آن جنبش از آن ما نباشد، همانطور که مردان طبقه‌ی کارگر حق رأی را به اين دليل که از جانب طبقه‌ی بورژوا مطرح شد، رد نکردند. طبق این آموزه‌ کمونیست‌ها موظف‌اَند نه فقط از جنبش عمومی زنان علیه حجاب اجباری پشتیبانی کنند بلکه لازم است پرچم لغو حجاب اجباری را با هدف رهبری کردن، تقویت رادیکالیسم مطالباتی و تکامل جنبش زنان در راستای تقویت مبارزه‌ی طبقاتی کارگران به دست گیرند.

واقعیت این است که سرکوب مزدی از سرکوب حقوق و آزادی‌های فردی و اجتماعی، و از سرکوب ملی و جنسیتی و نژادپرستانه جدا نیست. بنابراین در ایران تحت حاکمیت رژیم اسلامی تحمیل حجاب اجباری به نیمی از جامعه ابزار سرکوبی در دست طبقه‌ی حاکم برای سرکوب کل جامعه است. «سیاست‌های حاکمیت ارتجاعی جمهوری اسلامی علیه زنان تنها به حفظ حجاب اجباری محدود نمی‌ماند، تن دادن به ازدواج اجباری، کودک همسری، تسلیم شدن در برابر مرد سالاری و پدر سالاری، تبدیل شدن به کلفت‌ها و کارگران بی‌مزد خانگی، تبدیل شدن به ماشین زاد و ولد و هر کجا لازم شد به صیغه درآمدن مشمول این سیاست‌ها می‌شود؛ و برای تحمیل این سیاست‌های زن ستیزانه لازم است اراده‌ی فردی لباس پوشیدن را نیز از زنان سلب کند تا آن‌ها را به اطاعت تمام و کمال در برابر ساختار ستم جنسیتی وادارد.

همان قدرتی که با اتکا به زور زنان پرستار را مجبور می‌کند مقنعه بر سر کنند، چادر بر سر زنان معلم می‌اندازد، زنان کارگر را مجبور می‌کند در کارخانه حجابشان را رعایت کنند و اجازه نمی‌دهد لحظه‌ای روسری از سر زنان زحمتکش در مزارع و دستفروشی‌های کنار خیابان و منشی‌ها و فروشندگان مغازه‌ها و مطب‌ها برداشته شود، با اتکا به همین زور زنان کارگر و مزدبگیر را ناچار می‌کند در برابر بی‌حقوقی‌های مختلف و دستمزدهای چند مرتبه زیر خط فقر گردن کج کنند. آن قدرتی که جلوی دهان روشنفکران و منتقدان را می‌گیرد، سایه‌ی زندان و شکنجه و اعدام را بر سر زندانیان سیاسی می‌گستراند و باتوم سرکوب بر فرق سر معترضان خیابانی می‌کوبد همان دیکتاتوری است که فقر و فلاکت بی سابقه را به طبقه‌ی کارگر ایران تحمیل کرده است.

نام این قدرت حاکم دیکتاتوری سرمایه و حکومت ارتجاعی جمهوری اسلامی است. زنان و دیگر آزادی‌خواهان ایران به هر میزانی که بتوانند دیکتاتوری حاکم را عقب برانند، به همان درجه قادر هستند به آزادی‌های دمکراتیک و حق و حقوق اقتصادی دست یابند. مبارزه‌ی زنان برای لغو حجاب اجباری بخشی از مبارزه برای حق کنترل بر بدن است. زنان با مطالبه‌ی حق کنترل بر بدنشان تلاش می‌کنند خودشان را از نقش رحم‌های اجاره‌ای تولید نیروی کار برای سرمایه‌داری رها کنند و اجازه‌ ندهند نیروی کار جسمانی‌شان به عنوان کارگر ارزان و توسری‌خور در کارخانه، یا همچون مادران محجوب و مشغول به کار پرداخت نشده‌ی خانگی در چهارچوب منزل زایل شود. همان منطق سرکوبگری که به زور از زنان می‌خواهد حجاب بر سر کنند، همزمان به زور از آن‌ها می‌خواهد که هر موقع لازم شد زود به زود بچه بزایند، در خانه به عنوان همسر نیازهای جسمی و عاطفی همسران کارگرانشان را به رایگان تامین کنند و آن‌ها را سرحال و قبراق روانه‌ی کارخانه و مراکز خدماتی نمایند، هر زمان لازم شد همچون نیروی کار ارزان قیمت وارد بازار کار شوند و به رقبای ارزان قیمت مردان هم طبقه‌ای‌شان تبدیل شوند، به کالاهای جنسی در بازار تبلیغات مبدل شوند، در صنعت تن فروشی رسمی و غیر رسمی و صیغه‌های اسلامی تولید سود کنند، در جنگ‌های سرمایه‌دارانه تجاوز را تحمل نمایند و به نماد پیروزی طرف‌های درگیر تبدیل گردند و با چادر و برقع به ابزار تبلیغاتی اسلامی‌ها برای ترویج فرهنگ پر از تزویر حجاب و عفاف مبدل شوند.

آری! هم سرمایه‌داری مذهبی هم سرمایه‌داری لائیک به خوبی می‌دانند که زنان هر چقدر مطیعتر و تسلیم‌تر باشند بهتر می‌توان از هستی‌شان بهره‌برداری‌ کرد بنابراین هر کدام به روش‌های خودشان زنان را به اطاعت مطلق وامی‌دارند. تحقیر و کوچک شمردن مبارزه‌ی زنان برای لغو حجاب اجباری به عنوان ابزار نرم سرکوب به سرمایه‌داری کمک می‌کند تا به همه‌ی اشکالی که توضیح دادیم از زنان بهره‌برداری نماید.» [۲] مسئله‌ی حجاب نسبت مستقیمی با رابطه‌ی قدرت و اقتدارگرایی و سرکوب دارد. اگر رضا شاه، اولین پادشاه استبداد پهلوی با زور سرکوب و‌ سرنیزه زنان را وادار به کشف حجاب کرد، استبداد جمهوری اسلامی نیز در جهت عکس آن برای تحمیل دوباره‌ی حجاب سرکوب گسترده‌ای را آغاز و بر پیشانی زنان پونز چسبانید تا تمام دستاوردهای زنان از انقلاب مشروطه تاکنون را بازپس بگیرد. فرمان ۴۶ سال قبل خمینی برای اجباری کردن حجاب و کنترل پوشش و بدن زنان در عین حالیکه هویت رژیم اسلامی را شکل داد، پایه‌های استبداد و سرکوب تمام آزادی‌های فردی و اجتماعی را بنیان گذاشت و نخستین ضربه‌ی ضد انقلاب را به توده‌های به جان آمده در برابر دیکتاتوری بورژوازی وارد آورد.

با تحکیم دین‌سالاری در ایران و اعلام اجباری شدن حجاب در روز جهانی زن ۱۷ اسفند ۱۳۵۸ زنان علیه ارتجاع و زن‌ستیزی اعتراض کردند اما بخش زیادی از کمونیست‌ها با فرعی انگاشتن مسئله‌ی زن و اصلی پنداشتن موضوع امپریالیسم نسبت به این رویداد مهم تاریخی بی‌تفاوتی نشان دادند و حتی عده‌ای‌شان بعدها به صف ضدانقلاب اسلامی پیوستند. به این ترتیب زنان از سوی همه‌ی گروههای سیاسی به حاشیه رانده شدند و از نخستین گروه‌هایی بودند که با خشونت کامل مجازات، دستگیر، زندانی، … و اعدام روبرو گردیدند.

تخمین زده شده که بین ۲۰۰۰ تا ۳۰۰۰ زن در دهه‌ی اول استقرار حکومت جدید اعدام شدند (مرکز اسناد حقوق بشر ایران؛ و دادگاه ایران). بعد از زنان نوبت به مقاومت مسلحانه‌ی جنبش انقلابی کوردستان رسید که در این عرصه‌ی حیات سیاسی نیز، سهم زنان از کشتار سپاهیان اسلام کم نبود. اطلاعات دقیقی در مورد تعداد زنان کشته‌شده‌ وجود ندارد، با این حال فاطمه کریمی[۳] در مکاتبات شخصی‌اش با پروفسور شهرزاد مجاب[۴] اظهار کرده است که در مجموع حدوداً ۱۰۴ زن در طی مجموعه عملیات نظامی کشته یا اعدام شدند. پس از تثبیت ضدانقلاب و سرکوب یا اضمحلال بخش زیادی از احزاب دمکراتیک و کمونیست [۵]، حجاب‌ اجباری به نماد ظاهری افکار ضدعلمی و خرافه‌پرستانه‌ی رژیم اسلامی و اراده‌ی طبقه‌ی حاکم برای اشاعه‌ی جهل و نادانی در جامعه تبدیل شد.

جمهوری اسلامی با هدف فریب دادن زنان و با هدف پر کردن خلأها، پاسخ ارتجاعی خود به مسئله‌ی زنان را تحت نام فمنیسم اسلامی فرموله کرده و مطالعات زنان را به مطالعات خانواده تبدیل کرد و مدعی شد که با کمک حجاب و احکام اسلامی می‌خواهد از کرامت زنان در برابر‌ فساد، برهنگی و لذت‌جویی پاسداری کند. فمنیسم اسلامی دستگاه سرکوبگرانه و ضد زن را زنانه کرد، یعنی زنان مرتجع را در راس نهادهای زن‌ستیز قرار داده یا حداقل در بدنه‌ی این سازمان‌ها مشارکت داد. فاطمه مهاجرانی و معصومه ابتکار و دهها نماینده‌ی زن در مجلس که با دست‌های زنانه بر احکام اعدام، ازدواج با فرزند خوانده، مشروعیت قتل به نام ناموس و دیگر قوانین زن ستیزانه مهر تایید می‌زنند، جزو این زنان مرتجع هستند که در سرکوب زنان مبارز دست دارند.

همین حالا در میان صدها زن زندانی زینب جلالیان بیش از ۱۷ سال است که بدون مرخصی در حبس بسر می‌برد و با مشکلات جدی بینایی و جسمانی روبرو است و دو زن دیگر به نامهای پخشان عزیزی و وریشه مرادی با امضای حمایتی نمایندگان مجلس اسلامی از جمله زنان نماینده از چوبه‌ی دار، زیر حکم اعدام هستند. اما همین جا لازم است تاکید کنیم که زنان قربانیان بی‌دفاع این اوضاع ظالمانه نیستند، هر کجا که ستم هست، مقاومت و مبارزه هم وجود دارد. به جرات می‌توان گفت که زنان مبارز پشت میله‌های زندان پیشروترین بخش زنان و چه بسا پیشروترین بخش حرکت‌های اجتماعی در ایران هستند که در چند سال گذشته بارها فریاد رسا و حق‌طلبانه‌شان را علیه قتل عمد دولتی و حکم قرون وسطایی اعدام شنیده‌ایم.

اما ماجرای اسلامی کردن فمنیسم، با ادعای بومی‌سازی فمنیسم در جریان انقلاب فرهنگی رژیم اسلامی و سرکوب آزادی علمی و علوم انسانی در دانشگاهها صورت گرفت و همان موقع بخشی از شبهه چپ‌ها را تحت نام فرعی بودن مسئله‌ی زن و‌ محوریت مبارزه‌ی کذایی با امپریالیسم به انحطاط کشاند. عبدالکریم سروش[۶] پژوهشگر دینی و مخالف مارکسیسم یکی از نظریه‌پردازان انقلاب فرهنگی و سرکوب دانشگاهها بود که بعدها به میهمانی استکبار جهانی -آمریکا- رفت. انحطاط فکری فمنیسم اسلامی مرزهای ایران را درنوردید و حتی به اروپا رسید. آن بخش از چپ اروپایی که شیفته‌ی دولت‌ها و گروههای اسلامی در خاورمیانه شده‌اند و سفیهانه آ‌ن‌ها را در جناح به اصطلاح «مقاومت» علیه امپریالیسم دسته‌بندی می‌کنند نیز از حجاب اجباری به بهانه‌ی به رسمیت شناختن به اصطلاح «سنت شرقی» و «مقاومت» فرهنگی مشرق زمین در برابر امپریالیسم غربی دفاع می‌کنند.

خود امپریالیسم از این تشتت و آشفتگی فکری در صفوف کمونیست‌ها، مخصوصا در مورد مسائل خاورمیانه، بیشترین بهره را برد و به اشکال مختلف با بنیادگرایان مذهبی و دیکتاتوری‌های نشأت گرفته از اسلام سیاسی، در سرکوب کمونیست‌ها همکاری و همراهی داشت؛ تا «سنت ارتجاعی» در شرق را جایگزین «سنت کمونیستی»، و به اصطلاح «مقاومت» ارتجاع اسلامی را جایگزین «مقاومت کمونیستی» کند. امپریالیسم برای عقب راندن جنبش‌های انقلابی و سوسیالیستی در خاورمیانه باید جاپایی در میان سنت و فرهنگ موجود در این منطقه پیدا می‌کرد و اکنون به طور مشخص از تاریخ اسلام سیاسی در خاورمیانه در راستای اهداف ویرانگر و جنایتکارانه‌اش بهره‌برداری می‌کند. به عبارتی دیگر امپریالیسم فقط در غارت کشورها دست ندارد، بلکه با سیاست‌هایش روابط نابرابر جنسیتی، نژادپرستی و دیگر روابط ستمگرانه‌ی اجتماعی را در کشورهای تحت سلطه و زیردستش تولید و بازتولید می‌کند.

در حقیقت علاوه بر ابعاد ویرانگر اقتصادی و کشتار جنگی سیاست‌های امپریالیسم در خاورمیانه، بایستی وجوه اجتماعی این سیاست‌ها را نیز دید. رشد بنیادگرایی مذهبی در خاورمیانه به عنوان یکی از مصیبت‌های زنان، یکی از وجوه اجتماعی سیاست‌های جنایتکارانه‌ی امپریالیسم است. حوادث اخیر در سوریه، سرنگونی فاشیسم اسلامی بشار اسد و‌ سر کار آوردن‌ جریان داعشی و ضدزن تحریر الشام نشان داد که امپریالیسم جهانی همچنان روی ظرفیت‌های بنیادگرایی مذهبی در خاورمیانه برای به انحطاط کشاندن تحولات اجتماعی و تضعیف نیروهای چپ و دمکراتیک حساب ویژه‌ای باز کرده است. امروز می‌بینیم که محمد جولانی زیر سایه‌ی امپریالیست‌ها با تغییر نام و تغییر لباس بر مسند قدرت می‌نشیند و در اولین اقداماتش بر روی سرکوب و تحمیل حجاب تاکید می‌کند. وی در آخرین مصاحبه‌اش سوالی که در مورد حجاب پرسیده می‌شود را پاسخ نمی‌دهد و اعلام می‌کند که سوریه با مسائل مهم‌تری روبرو است.

این اتفاقات برای ما مردم ایران بسیار آشناست. این واقعیت را بارها و به روشنی در جنبش فلسطین و مبارزات مردم ایران و افغانستان دیده‌ایم. در مورد همدستی امپریالیسم با حکومت‌های اسلامی سرمایه‌داران در خاورمیانه می‌توان به انشقاق فکری و تشکیلاتی در سازمان‌های مارکسیستی و فاسد کردن افکار انقلابی کمونیست‌ها با ریختن سموم فمنیسم اسلامی و ارتجاع محور کذایی مقاومت در صف مبارزه‌ی سوسیالیست‌ها علیه سرمایه‌داری و امپریالیسم اشاره داشت. امروزه نیز چپ‌نماهای حکومتی محور مقاومت در ایران همواره با چماق خطر ویران شدن موجودیت کنونی و به صدا درآوردن آژیر انهدام اجتماعی، جامعه‌ی معترض را سرکوب می‌کنند و از مبارزه برای بهتر کردن یا دگرگونی وضع موجود منع می‌کنند. اگر سوسیالیسم بخش رادیکال یک جنبش اجتماعی و تلاش جمعی انسانها برای کسب رفاه اقتصادی در زندگی و تحقق برابری انسانها است، محور مقاومتی‌ها با تمامی جنبش‌هایی که خواهان معیشت بهتر و حقوق و آزادی‌های فردی و اجتماعی هستند، مخالفت می‌ورزند.

به همین منظور هر جنبشی در اجتماع‌ که در راستای سوسیالیسم و رفاه و برابری انسانها حرکت کند را با برچسب‌های مختلف تخریب می‌کنند. مبارزه علیه حجاب اجباری، برهنگی و بی‌بندوباری نام می‌گیرد، کارگر و معلم و پرستار معترض جاسوس اسرائیلی و همکار رسانه‌های غربی خوانده می‌شود، تهیدست شهری معترض به گرانی و سرکوبگری رژیم اسلامی، اراذل و اوباش نام می‌گیرد؛ نهایتا با مرگ طبیعی خواندن قتل حکومتی ژینا امینی جمهوری اسلامی را تطهیر کرده و خیزش‌های انقلابی علیه ستم‌ و سرکوب و استثمار طبقه‌ی حاکم‌ را آشوب و بلوا نام می‌گذارند. در مقابل با هدف خریدن چند صباحی فرصت حاکمیت بیشتر برای جمهوری اسلامی و کسب مجالی برای تقویت و بازسازی نیروهای سرکوبگر، توده‌های کارد به استخوان رسیده را به صبر و انفعال و سکوت فرامی‌خوانند.

این در حالی است که دلار ۸۰ هزار تومانی، ابعاد بی‌سابقه‌ی تن‌فروشی، اعتیاد، بی‌سوادی و بازماندن کودکان از تحصیل، طلاق، خودکشی کودکان و دهها بحران دیگر که در نتیجه‌ی حاکمیت جمهوری اسلامی به مرز انفجار رسیده است، جامعه‌ی ایران را با شکلی از انهدام اجتماعی مواجه کرده است که حتی با جنگ نظامی قابل مقایسه نیست. بی‌سواد کردن چند نسل از کودکان، نابودی خانواده‌ها، جنگ طلبی منطقه‌ای و تحمیل فضای جنگی به کشور، مردم را به جان هم انداختن و از بین بردن انسانیت، غارت و نابودی محیط‌زیست و منابع طبیعی، کاشتن بذر کینه و خشونت در ابعاد اجتماعی و به درازای بیش از ۴۰ سال جامعه‌ی ایران را با چنان زوال و انحطاط و عقبگرد فرهنگی، اجتماعی و انسانی‌ای روبرو کرده است که آثارش تا مدت‌های مدیدی برطرف نخواهد شد و بعضاً غیر قابل جبران است. این آثار نه تنها تاثیرات مخرب کمتری از جنگ ندارد بلکه با تشدید تمایزات طبقاتی، بنیادگرایی مذهبی، نژادپرستی، رقابت و نفرت و خشونت در بین انسانها، خطر جنگ را از رگ گردن به ما نزدیکتر کرده است.

نظریات ضد غربی این قماش که تحت نام «شر مطلق» و «شیطان بزرگ» مطرح می‌شود هیچ ربطی به مارکسیسم ندارد و بیش از همه به افکار «پست مدرنیستیِ نسبیت فرهنگی» و بازتولید «استبداد شرقی» و «ارتجاع ضدزن» تعلق دارد. شهرزاد مجاب در این رابطه می‌نویسد: «در حالی که فمينيسم ليبرالی در جهان در سالهای ۱۹۶۰-۱۹۷۰ به پايان تاريخی خود رسيده بود، مجموعه‌ای از ديدگاههای تئوريک به کمک آن شتافتند و به آن روح تازه‌ای دميدند. در غرب، تئوری سياست هويت (identity Politics) جريانات پسائی از قبيل پسامدرنيسم، پسا ساختگرایی (ساختارگرایی) و نسبيت فرهنگی توانستند آنچه را ليبراليسم و کولونياليسم (Colonialism) نتوانسته بود انجام بدهد به انجام برسانند. جريانات پسائی معتقدند که هر ايده جهانشمولی و هرحقوق جهانشمولی مردود است. برای مثال، به عقيده اينان، خواست جدايی دين و دولت يا حق طلاق يا حق انتخاب لباس و همسر خواستهای فرهنگ غربی هستند و زنان مسلمان لازم نيست و نبايد چنين آزاديهایی را به مثابه آزادی يا حقوق جهانشمول تلقی بکنند. زنان مسلمان بايد خواستهای خود را در چهارچوبی که دين اسلام تعيين کرده است مطرح کنند و متاثر از مطالبات فمينيستهای غربی نباشند.

به همين نحو، هر زنی بايد وفادار به عشيره و قبيله و ملت خودش باشد و با معيارهای غربی با مردسالاری خودی/بومی مقابله نکند. ديدگاه پسائی، ديدگاهی قوم مدارانه (Ethnocentrist) است که مانند ديدگاههای ولايت فقيه زنان ايران را در مقابله با زنان غرب قرار ميدهد و آنها را تشويق ميکند که تسليم پدرسالاری اسلامی بشوند. اسلاميون، براي توليد و بازتوليد مردسالاری، به فمينيسم حمله ميکنند و آن را به خاطر غربی بودن تخطئه ميکنند. ديدگاه پسائی، با وجود اينکه سکولار است، به همان نتيجه ميرسد و معتقد است که “غرب غرب است و شرق شرق” نقطه حرکت ديدگاههای پسائی احترام به تفاوتهای فرهنگی است. آنها معتقدند که هر ديدگاه جهانشمولی (Universalism) به مطلق گرایی و حتی ديکتاتوری و استبداد منجر ميشود.

اين استدلال ساده انگارانه است چون مطلق گرایی و ديکتاتوری و استبداد ربطی به عام بودن يا جهانشمول بودن ندارد. برای مثال استبداد مردسالارانه فئودالی در يک دهکده دورافتاده افغانستان، هندوستان يا خوزستان ايران ميتواند به مراتب وحشيانه تر از ديکتاتوری مردسالارانه بورژوائی در مگاسيتب (Mega City) لندن و نيويورک و تهران باشد. استدلال پسامدرنی در واقع نوعی آنتی فمينيسم است که در قالب حمايت از تفاوت و تنوع انسانها و فرهنگ‌ها زنها را تشويق به پذيرفتن مردسالاری خودی و بومی و قومی می‌کند.» [۷] به این ترتیب فریب استکبار ستیزی بنیادگرایان مذهبی تحت نام دروغین «مقاومت در برابر امپریالیسم» پا به عرصه‌ی حیات سیاسی گذاشت.

اتحاد عمیق و پیوند ارتجاعی امپریالیست با بنیادگرایان مذهبی (اسلامی، یهودی، مسیحی، هندو و…) در خاورمیانه علی‌رغم رقابت‌ها و مخالفت‌هایی که با یکدیگر دارند؛ نه فقط جهان را به عرصه‌ی جنایات جنگی، مذهبی، نژادپرستانه، ضدزن و ضدمحیط‌زیست تبدیل کرده است، بلکه افق رهایی زنان و توده‌های رنجدیده را تاریک و آلترناتیو نجات بخش را به قهقرا برده است. این تزویر و کلاهبرداری سیاسی در مورد مسئله‌ی زنان در چهارچوب فمنیسم اسلامی و حاشیه‌ای کردن مسئله‌ی حجاب اجباری و آپارتاید جنسیتی فرموله شد. این انحراف در جنبش کارگری نیز به شکل دترمینیسم خود را نشان می‌دهد. سندیکالیسم و اکونومیسم‌ نگاهی جزمی، خطی و مکانیکی به روند حرکت تاریخ و مسائل اجتماعی دارد، و‌ رابطه‌ی دیالکتیکی حرکت‌های اجتماعی از جمله پویایی و تاثیرات جنبش زنان بر سیر تحولات تاریخی و رشد و اعتلای مبارزه‌ی طبقاتی‌ را نمی‌بیند.

این روند ارتجاعی در قلب اروپا هم پا گرفت و برخی از چپ‌های اروپایی تحت نام مبارزه با اسلام‌هراسی و اسلام فوبیا هر گونه نقد و مخالفت نیروهای چپ و سکولار علیه نقش ارتجاعی و جنایتکارانه‌ی بنیادگرایان مذهبی در خاورمیانه را سرکوب می‌کنند. گفتمان فریبکارانه‌ی نسبیت فرهنگی که با سرپوش گذاشتن و حتی احترام به سیاست‌ها و عملکردهای سرکوبگرانه‌ی فمنیسم اسلامی، قتل زنان به نام ناموس و در کل موقعیت فرودست زنان در خاورمیانه را مشروع و طبیعی معرفی می‌کند. در شرایط کنونی بدن زنان در ایران هم بصورت فرهنگ شرقی (ارتجاع اسلامی) هم بصورت فرهنگ غربی (کالایی شدگی) سرکوب می‌شود. این دو فرهنگ از پیشرفته‌ترین سیستم‌های پارلمانی کاپیتالیستم‌ در غرب گرفته تا ارتجاعی‌ترین دیکتاتوری‌های سرمایه‌داری اسلامی در شرق، در مسائلی همچون ممنوعیت حق سقط جنین و اعمال خشونت‌های ساختاری علیه زنان یکدست عمل می‌کنند.

امپریالیسم جهانی و بنیادگرایان مذهبی در خاورمیانه علی‌رغم رقابت‌ها و مخالفت‌هایشان با یکدیگر در مقابل آلترناتیو سوسیالیستی از همدیگر پشتیبانی می‌کنند. اکتفا کردن به نقد جداگانه‌ی هر کدام از این دو نیروی ارتجاعی بورژوا-امپریالیست‌‌ها و بورژوا-اسلامی‌ها منجر به تقویت جناح دیگر می‌شود. نقد همزمان هر دوی نیروی بورژوا-ارتجاعی و درک و تشخیص پیوندهای عمیق و پنهانشان در جهت تبدیل کردن خاورمیانه به جهنم و نابودی هر گونه دورنمای مترقی و رهایی بخش امکان‌پذیر است. اما از یکسو رفتار داعشی جمهوری اسلامی ضرورت مقاومت توده‌ای زنان برای دفاع از حق حیات و ابتدایی‌ترین حقوق انسانی را بوجود آورده است و از سوی دیگر هیچ شکلی از رابطه‌ی ستمگرانه بدون اعمال زور و اقتدار نمی‌تواند ادامه پیدا کند. بنابراین همواره در کنار اعمال ستم جنسیتی به روش‌های نرم و ایدئولوژیک که چپ نماهای حکومتی محور مقاومت بخش آتش به اختیاران این فرهنگ ارتجاعی را نمایندگی می‌کنند، شاهد سرکوب‌های سخت و فیزیکی نیز بوده‌ایم.

زندان و شلاق و تجاوز و جریمه و اعدام و شکنجه دوش به دوش تحقیر و فحاشی و دیوانه‌خواندن، هستی و امنیت و کرامت و شخصیت و آبروی زنان را زیر ضرب گرفته است. با این حال بعد از قتل حکومتی ژینا امینی و در جریان خیزش انقلابی «ژن ژیان ئازادی» دیدیم که مقاومت شکوهمند زنان ادامه دارد و روز به روز عمیق‌تر و گسترده‌تر می‌شود. زنان به درستی اهمیت فتح «لغو حجاب اجباری» این سنگر استراتژیک و پایین کشیدن پرچم ایدئولوژیک رژیم اسلامی را درک کرده‌اند. آنچه که در آتش قیام ژینا می‌سوخت فقط روسری‌های زنان نبود، بلکه مشروعیت ولایت فقیه را خاکستر می‌کرد.

دست و پازدن‌های ناشی از استیصال سران رژیم در مقابل شجاعت‌ها و ابتکارات زنان و شکست خوردن دهها طرح‌ سرکوبگرانه‌‌ی تحمیل حجاب اجباری نشان می‌دهد که بی اعتنایی زنان به قوانین اسلامی و زیر پا گذاشتن حجاب اجباری پاشنه‌ی آشیل جمهوری اسلامی است. حرکت شجاعانه‌ی دختر دانشگاه علوم تحقیقات «آهو دریایی» و کنسرت فرضی و بدون حجاب «پرستو احمدی» تنها دو تصویر برجسته از مقاومت هر روزه‌ی زنان را نشان می‌دهد. زنان با برداشتن حجاب اجباری، اراده و هویت و روبنای ایدئولوژیک دیکتاتوری مذهبی سرمایه‌داری ایران را لگدمال می‌کنند. زنان با زیر پا گذاشتن روسری، قدرقدرتی حاکمیت را به وسعت شهرها و روستاها و ادارات و دانشگاهها به زبونی و درماندگی می‌کشانند.

این همه نگرانی، تخصیص بودجه، تبلیغات ارتجاعی، تاسیس نهادهای سرکوبگر و تصویب لایحه‌ها و قوانین ضدزن برای تحمیل حجاب اجباری، از همین واقعیت‌ها سرچشمه می‌گیرد‌. در صف مردم نیز مبارزه علیه حجاب اجباری به نماد مخالفت با حکومت و تدوام مبارزه برای سرنگونی انقلابی رژیم اسلامی تبدیل شده است. زنان ایران اندیشه‌های ارتجاعی و واپسگرایانه را در هر لباس و با هر ادعایی که مطرح شوند، به شکست می‌کشانند. همانطور که در انقلاب سرکوب شده‌ی ۱۳۵۷ پیام‌شان را رو به جامعه روشن و واضح فریاد زدند: «ما انقلاب نکردیم تا به عقب برگردیم». و ثابت کردند که اجازه نمی‌دهند «در بهار آزادی جای حق زن خالی» بماند. در پایان این واقعیت را هم نباید فراموش کرد که زنان کارگر در کنار زنان دیگر طبقات اجتماعی از مبارزه برای لغو حجاب اجباری دفاع می‌کنند؛ اما زنان طبقات مرفه هرگز از خواست زنان کارگر برای پایان بخشیدن به ستم طبقاتی و به شکست کشاندن همه‌ی نیروهایی که از نابرابری سیاسی و اجتماعی و جنسیتی سود می‌برند، پشتیبانی نخواهند کرد.

لازم است با تبلیغ و ترویج، زنان و کل جامعه‌ی ایران را از دوگانه‌های ضد زن که بر ایدئولوژی‌های پدر-مردسالارانه‌ی لیبرالیسم سکولار و پاتریارکی محافظه‌کاری اسلام‌گرایانه شکل گرفته‌اند، عبور داد و با درس‌گیری از گذشته نقش پیشرو و رادیکال زنان مخصوصا زنان کارگر را در انقلاب‌های اجتماعی مورد بازبینی قرار داد. زنان خاورمیانه تسلیم همدستی امپریالیست و بنیادگرایی مذهبی نشده‌اند. امروز زنان ایران یکی از نیرومندترین جنبش‌های زنان در خاورمیانه را دارند که شعار زن زندگی آزادی را جهانی کرده‌اند. این فقط خصلت زنان ایران نیست. امروزه خاورمیانه بیشترین تعداد زنان زندانی سیاسی در جهان را دارد، و جنبش زنان در شکل مبارزه‌ی مسلحانه در روژآوا (کوردستان سوریه) آوازه‌ی جهانی به دست آورده است؛ و این پتانسیل عظیم جنبش زنان خاورمیانه برای رهایی انسان را نشان می‌دهد. همانطور که در ابتدای متن گفتیم در آینده به موضوع ماهیت طبقاتی جنبش زنان برمی‌گردیم. یادداشت‌ها:

[۱]: پاتریارکی یا پدر-مردسالاری (Patriarchy)، پاتریارکی حامل مفهومی است که در آن هم به رابطه‌ی قدرت در جامعه تحت نام پدرسالاری اشاره می‌شود، هم علاوه بر آن به نقش پدر، برادر، شوهر، دایی، عمو و… در اعمال ستم و تبعیض علیه زنان تاکید می‌گردد. [۲]: تحمیل حجاب اجباری به زنان، ابزار رژیم اسلامی سرمایه‌داران برای مطیع کردن نیمی از جامعه، نیما مهاجر، شهریور ۱۴۰۳ [۳]: فاطمه کریمی، دانشجوی دکترای «مدرسه‌ی عالی مطالعات علوم اجتماعی» (École des Hautes Études en Sciences Sociales) اولین پژوهش‌گری است که رساله‌ی خود را درباره‌ی زنان کورد در کومله نوشته است.

[۴]: پروفسور شهرزاد مجاب، پژوهشگر کمونیست و استاد آموزش و مطالعات زنان در دانشگاه تورنتو کانادا، همسر و رفیق زنده‌ یاد پروفسور امیر حسن پور از فعالین و محققان کمونیست اهل مهاباد [۵] ناگفته نماند که حزب کمونیست ایران در اوج این سرکوب‌ها تشکیل شد و با برافراشتن پرچم کمونیسم، امید و عزم مبارزاتی را در کارگاه و محله و زندان‌های ایران زنده نگه‌داشت. [۶]: عبدالکریم سروش با مناظرات تلویزیونی سال ۱۳۶۰ با احسان طبری، نماینده حزب توده و فرخ نگهدار، نماینده چریک‌های فدایی اکثریت مشهور شد. وی بعدها به عنوان پژوهشگر مهمان در مرکز دین، صلح و فعالیت‌های جهانی در دانشگاه جرج‌تاون واقع در آمریکا یا همان استکبار جهانی مشغول کار شد و درس‌های اسلام‌شناسی و مولوی‌شناسی را در این دانشگاه‌ها تدریس کرد. سروش در سال ۲۰۰۴ نیز برنده جایزهٔ اراسموس شد. این‌ها پاداش سرکوب دانشگاهها و مهم‌تر از آن پاداش سرکوب کمونیست‌ها است که از سوی شر اعظم و شیطان بزرگ به همدستان ارتجاعی‌اش در خاورمیانه اهدا می‌شود.

فقر، جنگ و جهانی شدن خشونت عليه زنان، برگرفته از متن سخنرانی دکتر شهرزاد مجاب در سيزدهمين کنفرانس بنياد پژوهشهای زنان در دانشگاه لندن

اشتراک در شبکه های اجتماعی: