اصول و مبانی استراتژی ما

مقدمه:

حزب کمونیست ایران دارای چند سند پایه­ای است که در مقاطع مختلف فعالیت حزب تهیه شده اند، این اسناد معرف هویت، اهداف، جایگاه سیاسی و خط مشی مبارزاتی ما هستند. این اسناد متکی به جهان بینی علمی ما، ماتریالیسم دیالکتیک و ماتریالیسم تاریخی و تجربیات تاریخی جنبش کارگری و کمونیستی جهانی هستند. "بیانیه حزب کمونیست ایران"، "برنامه حزب کمونیست ایران"، "اساسنامه حزب کمونیست ایران"، "استراتژی حزب کمونیست ایران"، از جمله این اسناد هستند. این اسناد بر مباحث تئوریک مارکس اتکاء دارند و از صحت و حقانیت علمی برخوردار هستند و به دلیل همین پشتوانه علمی در مسیری تکاملی قرار دارند. کنگره های ما فرصتی هستند که در آنجا می توانیم یکبار دیگر آنها را بازبینی کنیم و تلاش کنیم به کمک آخرین دستآوردهای علمی و تجربیات مبارزاتی خود و کارگران و کمونیستهای جهان به روزشان نمائیم. نوشته حاضر که در کنگره یازدهم حزب به تصویب رسیده است، یک جمع بندی مجدد از بحث استراتژی حزب است.
استراتژی معادل واژه­ی "راهبرد" در زبان فارسی است. استراتژی یکی از مفاهیم جامعه شناسی علمی است. استراتژی ابعاد کلان فعالیت ها را قبل از آنکه رویاروئی­های مشخص شکل بگیرند، بیان می کند. استراتژی در یک نبرد معین (در بحث ما مبارزه طبقاتی و سیاسی)، بر اساس ارزیابی واقعی از توان طرفهای درگیر، ابزارهایی که در اختیار دارند و نیز شناخت دقیق از شرایط عینی میدان نبرد طرح ریزی می­شود. ارزیابی نادرست از توان نیروهای متخاصم، ارزیابی نادرست از حرکات احتمالی دشمن و مسائلی از این قبیل، می­تواند به از کف رفتن فرصت­ها و یا به شکست و فاجعه منجر شود. از اینرو استراتژی درست بایستی بر اساس داده های واقعی و عینی و بر تحلیل علمی استوار باشد. استراتژی راه­ کار ما برای تغییر جهان پیرامون است. اگر برنامه بیان آرزوهای ما نیست، بلکه طرح اقدامات و مطالباتی است که مبنای واقعی و علمی دارند و ملزومات عملی شدن آن هم در جامعه امروز فراهم آمده است، اگر برنامه از هم­اکنون ابزاری است که به­وسیله­ی آن کمونیست­ها اهداف­شان را به جامعه معرفی می­کنند؛ استراتژی هم "چه باید کرد"های ما را در هر دوره تعیین می­کند. به همان اندازه که برنامه­ی ما واقع­بینانه و عملی است، استراتژی ما نیز به همان اندازه به­دور از خیال­پردازی و عملی است و می تواند امکان پیروزی طبقه کارگر را به روشنی نشان دهد. عملی شدن هر استراتژی معینی تاکتیک ، سیاست و فنون متناسب با خود را می­طلبد.
بحث­های اولیه در زمینه­ی استراتژی کمونیست­ها در جنبش کارگری بعد از انتشار "مانیفست حزب کمونیست" که در واقع برنامه­ کمونیست­ها در سال­های دهه­ی چهل و پنجاه قرن نوزدهم بود، در ارتباط با مبارزه برای تحقق این برنامه مطرح شد. "مارکس" و "انگلس" هر دو استراتژی "اتحادیه کمونیستها" در جنبش کارگری و مبارزات دوره انقلابی سال­های 1848-1851 در اروپا را طرح ریزی کردند. همچنین از زاویه "استراتژی کمونیستی" به ارزیابی از کمون پاریس (1871) و دست آوردها و علل شکست آن پرداختند. اما در سال­های بعد از آن، مارکس تمام توجه خود را به تکمیل "کاپیتال" و تحلیل ریشه­های نظام اقتصادی سرمایه­داری معطوف نمود. بعد از مرگ مارکس و سپس انگلس، بحث­های مربوط به استراتژی احزاب چپ و کمونیست در سالهای نخست قرن بیستم، اساسا تحت تأثیر مباحث حزب "سوسیال دموکرات آلمان" و نظریه­پردازان آن حزب ("کائوتسکی" و "برنشتاین") قرار گرفت. آنها دیدگاههای مارکس را در مورد "استراتژی انقلابی" طبقه کارگر کنار گذاشتند و به سردمداران "استراتژی رفرمیستی" در جنبش جهانی چپ و کمونیستی تبدیل شدند. "بلشویک­ها" و در رأس آن­ها "لنین" وارد این مباحثات شدند و در مقابل "استراتژی رفرمیستی" سوسیال دموکراتهای آلمان ایستادند. شکست انقلاب 1905 روسیه برای لنین و یارانش در حزب بلشویک تجربه­ای شد تا استراتژی خود را به ­منظور به پیروزی رساندن انقلاب کارگری در روسیه، در انقلاب 1917عملی سازند. اما این مباحث بسیار زود از دایره­ی اوضاع مشخص روسیه فراتر رفت و به عنوان تجربه­ای در جنبش کارگری و کمونیستی جهان به کار گرفته شد. آثار معروف لنین در این دوره، "وظایف سوسیال دموکرات­های روس"، "دو تاکتیک در جنبش سوسیال دموکراسی" و بعدها "یک گام به پیش دو گام به پس" و "چپ­روی بیماری کودکانه­ی کمونیسم"، دفاعیات درخشانی از یک استراتژی سوسیالیستی برای به پیروزی رساندن انقلاب کارگری هستند. اکنون اگرچه بسیاری از مسائل زمانه­ی ما در این زمینه دگرگون شده­اند، اما متدولوژی­ای که در این آثار در تبیین استراتژی کمونیست­ها به کار گرفته شده است، در دوره­ی کنونی نیز می­تواند به عنوان یک تجربه ارزشمند مورد استفاده قرار بگیرد.
در مقطع انقلاب 1357 سازمان­های درون "جنبش چپ ایران" هنوز تصویر روشنی از اهداف برنامه­ای خود نداشتند. پراکندگی سازمانی و سلطه دیدگاههای عموم خلقی بر تفکر و عمل "جنبش چپ ایران"، اجازه نداد که استراتژی روشنی در قبال شرایط جدید در پیش بگیرد. مشکل چپ ایران در آن دوره اگر چه ظاهرا معرفتی بود، اما از یک زاویه­ی ماتریالیستی در پایه­ای ترین سطح دلیل آن بازتاب وزن اجتماعی خرده­بورژوازی در جامعه­ی ایران و حضور فعال این طبقه در عرصه مبارزات سیاسی آن دوره بود. نمایندگان فکری این طبقه در درون " چپ ایران"، حامل دیدگاههای "پوپولیستی" بودند. در همان حال طبقه کارگر هم اگرچه نتوانسته بود رهبری سیاسی خود را شکل بدهد، اما با حضور مؤثر خود در صحنه مبارزه بر علیه رژیم شاه و سرمایه­داران، توانسته بود اعتبار اجتماعی غیرقابل انکاری در سطح جامعه ایران کسب کند و زمینه و امکان اجتماعی دور شدن "چپ ایران" از دیدگاههای خرده­بورژوایانه­ی مسلط را فراهم سازد. حضور طبقه­ی کارگر در جریان انقلاب 1357 و پایداری جریان کمونیستی در کردستان در مقابل رژیم اسلامی، به "چپ رادیکال" ایران امکان داد که با اعتماد به نفس بیشتری خود را برای دوره پس از شکست انقلاب ایران آماده سازد. برنامه حزب کمونیست ایران و تشکیل حزب کمونیست ابزار این حرکت بودند. اکنون به حکم شرایط عینی مبارزه­ی طبقاتی و تکامل چپ ایران، مفاهیم برنامه­ای تا حدود زیادی بعنوان یک دستاورد در سطح جنبش چپ ایران تثبیت شده اند و کم و بیش درک مشترکی از آنها وجود دارد. به همین دلیل انشعابهای سال­های اخیر در میان نیروهای سیاسی چپ ایران هیچ­کدام بر سر تفاوت­های برنامه­ای نبوده اند. از این­رو امروز در واقع، استراتژی آن حلقه­ی اصلی ای است که جدایی­ها و یا ائتلاف­ها و نزدیکی­ها را می­تواند توضیح بدهد.
مبارزه­ی سیاسی و طبقاتی طبقه­ی کارگر مجموعه­ای از اقدامات منفرد و منزوی و نامربوط به هم­دیگر نیستند، بلکه این مبارزه پروسه­ ای به­هم پیوسته است. طبقه­ی کارگر برای بهبود شرایط کار و زندگی­اش به­طور طبیعی مبارزه می­کند، در نتیجه­ی این مبارزه عقب نشینی هائی را به دشمن طبقاتی تحمیل می­کند، شرایط زندگی­اش بهبود می­یابد، بهبود شرایط زندگی به وی فرصت پرداختن به امور دیگری را می­دهد، با روشن­فکران کمونیست و انقلابی ارتباط برقرار می­کند، افق پیشارویش بازتر می­شود، جایگاه خود را به­عنوان یک طبقه درمی­یابد، وارد میدان مبارزه­ی سیاسی می­شود، با مبارزات خود آزادی­های دموکراتیک و حقوق عمومی­تری را به دشمن تحمیل می­کند، کسب آزادی­های دموکراتیک به وی فرصت سازمان­یابی و تشکل را می­دهد، راه­های قانونی برای تغییر مناسبات موجود را بر روی خود بسته می­بیند، حزب سیاسی کمونیستی خود را ایجاد می کند و یا به حزب سیاسی کمونیستی موجود پیوند می خورد، درمی­یابد که وی اساسا به دلیل محرومیت­اش از مالکیت بر ابزار تولید است که به اسارت سرمایه­ درآمده است، از این­رو برای رهائی از این اسارت، انقلاب می کند، با انقلاب خود ماشین دولتی بورژوازی را درهم می­شکند، قانون اساسی خود را به تائید اکثریت جامعه می­رساند، دولت خود را تشکیل می دهد، تولید برای تأمین نیازهای جامعه را جایگزین تولید برای سود می کند. این پروسه هم­چنان ادامه دارد تا تحقق برابری و رفاه، این دو را هم با تغییرات گام به گام و به تدریج، با پروژه توسعه­ی اقتصادی و تولید انبوه و در نتیجه تغییر فرهنگ و اخلاقیات جامعه عملی می­کند و سپس با پایان دادن قطعی به نظام طبقاتی و استقرار جامعه کمونیستی وجود دولت نیز غیر ضروری می شود و پروسه زوال آن نیز به فرجام خواهد رسید. چنان­که می­بینیم این یک پروسه­ی بدون وقفه و به­هم پیوسته است. در خلال این پروسه ممکن است شکست­ها و عقب­نشینی­هایی پیش بیاید، توقف های کوتاه مدتی تحمیل شود، اما جهت اصلی حرکت تغییر نخواهد کرد. درک این پیوستگی از ملزومات تعیین یک استراتژی پیروزمند است.
هر جامعه­ای در مقاطعی خواه ناخواه در معرض تحولات و رویدادهای مهمی قرار خواهد گرفت. این تحولات و رویدادها ممکن است وقوع یک شرایط انقلابی، اشغال نظامی به وسیله­ی قوای خارجی، وقوع جنگ و یا حتی یک فاجعه­ی طبیعی باشد. حزب سیاسی که در اینگونه لحظات حساس حیات جامعه، در نقطه عطف­های سیاسی و اجتماعی، بتواند با استراتژی درست و با عمل آگاهانه، سازمان­ یافته و به­موقع، جامعه را به سمت درستی هدایت کند، یا حتی نقش مثبت چشمگیری در چنین مقطعی ایفا کند، به سرعت اجتماعی و توده­گیر خواهد شد. برعکس، چنانچه در چنین مقاطعی این فرصت­ها را از دست بدهد، با سال­های طولانی کار روتین نمی­تواند آن را جبران کند و فرصت تاریخی را از دست داده است. همان­گونه که سیاست­های درست در این مقاطع نقش سرنوشت سازی دارند، سیاست­های نادرست هم می­توانند احزاب را به­ قهقرا برانند. اساسا اجتماعی شدن یک حزب محصول پیوند خوردن با جنبشهای پیشرو اجتماعی و ایفای نقش مثبت در چنین دوران هائی است. برای مثال می توان به موارد مثبت و منفی زیر اشاره کرد: حزب بلشویک در ماه­های فوریه تا اکتبر 1917؛ کومه­له در سال­های 1357 – 1358؛ چپ کردستان عراق در سال 1991 و در جریان کوچ مردم؛ اکثریت چریک­های فدایی خلق در دفاع از خمینی در سالهای پس از انقلاب ایران؛ حزب توده­ی ایران در جریان جنگ جهانی دوم که در نتیجه پافشاری بر "واگذاری امتیاز نفت شمال به روسیه" نفوذش را از دست داد، و یا "جبهه ملی" که با شعار ملی کردن صنعت نفت توده­گیر شد.
جامعه سرمایه­داری از طریق یک انقلاب اجتماعی به جامعه­ای سوسیالیستی گذر خواهد کرد. انقلاب اجتماعی پروسه ای است که بطور آرام و تدریجی براه می افتد، در مسیر رو به پیش و پر افت و خیز خود موجب تغییرات اقتصادی و سیاسی در جامعه خواهد شد. این پروسه در نقطه­ای به اوج خود می رسد، سیستم حقوقی موجود را به هم می ریزد، روابط مالکانه تولید در جامعه را به طور کیفی دگرگون می کند و نظام اجتماعی جدیدی را جایگزین آن می­سازد. در این پروسه هم شاهد تغییرات سیاسی و هم تغییرات اقتصادی در جامعه خواهیم بود. در این میان تغییرات اقتصادی برخلاف تغییرات سیاسی بطورسریع اتفاق نمی­افتند، بلکه به تدریج شکل می­گیرند. کمیت­ها روی هم انباشته می­­شوند تا هنگامی که پوسته­­ی خود را می­شکنند و در یک مقطعی کیفیت نوینی را به وجود می­آورند. این جهش اجتماعی یعنی تبدیل کمیت به کیفیت واقعه­ای انقلابی است. پروسه شکل گیری انقلاب اجتماعی حاصل رشد دو وجه جدائی ناپذیر "اقتصادی" و " سیاسی" است که یکی شرایط تحقق دیگری را فراهم می­سازد. وجه­ سیاسی انقلاب کشمکشی سیاسی است برای اینکه تکلیف عدم تطابق قدرت اقتصادی با قدرت سیاسی را یکسره کند. وجه­ اقتصادی انقلاب در نتیجه­ی­ تکامل تدریجی و از دل مجموعه­ای از تغییرات رو به جلو اتفاق می افتد. تغییرات آرام و تدریجی (رفرم) و تغییرات تند و ناگهانی (انقلاب)، در هم تنیده شده اند و در یک رابطه دیالکتیکی با هم قرار دارند. انقلاب در یک جامعه از دل تغییرات تدریجی زاده می شود و پس از پیروزی انقلاب جامعه از نو راه تغییرات تدریجی را در پیش خواهد گرفت. در این مسیر رفرم های اقتصادی غالبا رفرم های سیاسی را بدنبال خواهند داشت. به عنوان مثال، انقلاب مشروطیت ( 1905- 1912) بازتاب سیاسی پیدایش نظام سرمایه­داری در ایران بود و اصلاحات ارضی "محمد رضا شاه" جواب به نیازهای رشد سرمایه­داری در این کشور بودند. سیستم حقوقی جاری را می توان با یک فرمان عوض کرد اما رسیدن به فراوانی و رفاه، هر چند آهنگ آنهم سریع باشد، خواه ناخواه تحولی تدریجی خواهد بود. بدین ترتیب می­بینیم که ما با یک دو قطبی بین انقلاب و رفرم روبرو نیستیم. انقلاب اجتماعی بدون رفرم حادث نمی­شود و انقلاب پس از آن­که تکلیف تضادهای کهن را یکسره کرد، خود راه تغییرات تدریجی (رفرم) را در پیش می­گیرد. کمونیستها انقلابی هستند حتی اگر زمانی که انقلابی هم در جریان نباشد. آنها در عین انقلابی بودن، مبارزین پیگیر انجام اصلاحات در زمینه­های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی در جامعه نیز هستند. واژه های رفرم و انقلاب برای بیان هر منظوری بکار برده شوند به جای خود، اما برای درک جامعه شناسانه و علمی از مفاهیم انقلاب و رفرم در بحث استراتژی بایستی از کاربرد رایج آنها فاصله بگیریم . مثلا تغییرات در سیستم های حکومتی در اروپای شرقی پس از فروپاشی اتحاد شوروی "انقلابهای مخملی" نام گرفتند. "محمد رضا شاه" رفرم­های خود را "انقلاب شاه و مردم" نامید. جمهوری اسلامی جریان به قدرت رسیدن خود را "انقلاب اسلامی" نام گذاشت. بیرون راندن اشغالگران خارجی از یک کشور و کسب استقلال را معمولا "انقلاب" می­نامند. سرنگونی دیکتاتورها در خاورمیانه و شمال آفریقا طی سه سال اخیر انقلاب نام گرفته اند. گاهی ارتجاعی­ترین تحولات در یک جامعه را "انقلاب" نامگذاری می­کنند. در مورد رفرم هم همین داستان تکرار می­شود. بعنوان مثال رنگ و لعاب زدن به رژیم اسلامی را "اصلاحات" می­گویند. گاهی مانورهای سیاسی و عقب نشینی­های تاکتیکی رژیم ها رفرم نامیده می شوند.
جبر گرائی اقتصادی و به انفعال نشستن تا رشد تضادهای درونی جامعه سرمایه­داری بخودی خود روزی این نظام را از درون بپاشاند، در استراتژی ما جائی ندارد. حرکت تاریخ در نظام سرمایه داری حاصل دو تحول اجتماعی است. تکامل نیروهای مولده و مبارزه طبقاتی. برآیند این دو نیرو است که سمت و سوی تکامل جامعه­ی بشری را تعیین می­کند. آنچه که در بحث استراتژی مهم است تأکید بر این نکته است که نیروی فعاله­ی انسان­ها در متن مبارزه­ی طبقاتی مؤلفه­ی مهم تعیین سرنوشت یک جامعه است. تمام تاریخ انقلاب­ها، شورش­ها، اعتصاب­ها و اعتراض­های گسترده در قرن نوزدهم و بیستم نشان می­دهند که نظام سرمایه­داری در عین این­که مسیر طبیعی و روبه­رشد اقتصادی خود را پیموده است، در همان حال تحت فشار جنبش­های اجتماعی تن به عقب­نشینی­های مشخصی داده است. این فشارها به نوبه خود بخشی از پروسه­ی­ تغییرات اجتماعی بوده­اند؛ از حقوق و مطالبات کارگری گرفته تا حق رأی زنان، تا تصویب قوانینی در زمینه­­ی حفاظت از محیط زیست و غیره. کمتر عقب نشینی و رفرمی را در این سیستم می­توان مشاهده کرد که به مبارزه­ اجتماعی معینی مربوط نبوده باشد و سرانجام نیز به دست همین نیروی فعاله است که این سیستم درهم می­شکند.
تکامل پروسه انقلاب در نتیجه تکامل شرایط عینی و ذهنی در یک جامعه صورت می­گیرد. شرایط عینی عبارت است از موقعیت اقتصادی، اجتماعی، درجه­ی رشد نیروهای مولده، و غیره، که به­طور طبیعی پروسه­ای در حال پیشرفت و دگرگونی است. شرایط ذهنی عبارت از موقعیت عنصری است که با نیروی خود پروسه این دگرگونی را تسریع می­کند. هر دوی این عوامل ارکان تدوین یک استراتژی پیروزمند را تشکیل می­دهند. در عصر ما با جهانی شدن سرمایه شرایط عینی برای وقوع یک انقلاب سوسیالیستی جهانی فراهم است. آن­چه که فراهم نیست شرایط ذهنی است. یعنی عدم آمادگی طبقه­ی کارگر از لحاظ آگاهی، تشکل­، داشتن حزب سیاسی خود و غیره. استراتژی ما در این حوزه­ عمل می کند.
مکان پیشبرد استراتژی ما نه تنها کارخانه و محیط کار بلکه محیط زیست با همه پیچیدگی­هایش نیز هست. طبقه کارگر یک موجودیت آرمانی نیست که به این اعتبار تقدیس شود. کارگر بودن یک موقعیت عینی است و طبقه کارگر یک موجودیت اجتماعی است که در دنیای واقعی با مردمان دیگر جامعه درهم آمیخته است. موقعیت عینی طبقه کارگر بعنوان یک طبقه اجتماعی از لحاظ روابط مالکانه­اش با ابزار تولید است که وی را به نیروی فعاله تغییر تاریخی گذر از سرمایه­داری به سوسیالیسم تبدیل کرده است. طبقه­ است لازم که وجودش شرط ادامه حیات جامعه است. اما کارگر اگر در کارخانه و مزرعه کار می­کند، در همان حال در شهر و روستا زندگی می­کند. از طریق رسانه­های بورژوایی و ارتجاعی بمباران تبلیغاتی می­شود، در تشکلهای ماهیتا غیر کارگری و گاهی ارتجاعی عضو می شود، همانگونه که به صف مبارزه کمونیستی می پیوندد. استراتژی ما پیچیدگی شرایط اجتماعی موجود را از نظر دور نمی دارد و از اینرو نه بر پایه ذهنیت و آرزوها بلکه بر اساس واقعیات سرسخت جامعه و موقعیت عینی طبقه کارگر بنا شده است و می کوشد به همه مسائل این جامعه پاسخ بدهد.
تجربه­ی همه­ی جهان نشان داده است که بورژوازی با زبان خوش و با استدلال قدرت سیاسی و اقتصادی را رها نمی­کند، بلکه چنین امری تنها در نتیجه­ی اعمال فشار در مقیاس اجتماعی امکان­پذیر است. هرچه بیشتر نظام سرمایه­داری در بحران فرو می­رود، برای ادامه حاکمیت خود به اعمال روش­های خشونت­آمیز وسرکوبگرانه بیشتری روی می­آورد. اعمال خشونت در ذات این نظام است. جنگ­های امپریالیستی اول و دوم جهانی اوج خشونت این نظام برای بقاء بوده­اند. جنگ­های محلی دوران "جنگ سرد" و پس از آن نمونه­های بارزی از خشونت­طلبی ذاتی این نظام را برملا می­سازند. خشونت پوشیده و آشکار نظام سرمایه­داری بر علیه طبقه­ی کارگر و اقشار محروم جامعه بدون وقفه جریان دارد. بیکاری، فقر، گرسنگی، عدم دسترسی به امکانات بهداشتی و درمانی، آسیب­های اجتماعی؛ همه و همه بخشی از خشونت سیستماتیکی هستند که سرمایه­داران و دولت­هایشان بر علیه کارگران و اکثریت آحاد مردم اعمال می­کنند. بورژوازی ابزارهای سرکوب گوناگونی را برای بقای خود به­کار می­گیرد که سرکوب مستقیم تنها یکی از آن­هاست. بورژوازی از طریق رواج اندیشه­ها، افکار و خرافات معینی توده­ها را به سرکوبگران خود تبدیل می­کند و بدین معنا سرکوب را درونی می­کند. قانون، ابزار دیگر سرکوب است. قوانینی که از پارلمان­های بورژوازی بیرون می­آیند همان اعمال خشونت دولتی هستند که برای تداوم رنج و آزار مردم محروم به رنگ قانون درآمده اند. نتیجه اینکه، این کارگران و اقشار محروم جامعه نیستند که برای تحقق اهداف حق­طلبانه و روای خود دست به خشونت می­زنند، بلکه این سرمایه­داران و دولت­هایشان هستند که در عمل راهی جز مقابله با روش­های غیرمسالمت­آمیز برای طبقه­ی کارگر و اقشار محروم جامعه باقی نمی­گذارند. عکس العمل گاها خشونت آمیز طبقه کارگر پاسخ به خشونت سازمان­یافته و سیستماتیک بورژوازی است. در استراتژی حزب کمونیست ایران رهایی جامعه از مناسبات ظالمانه نظام سرمایه­داری محصول انقلابی است که نیروی محرکه­ی آن را کارگران تشکیل می­دهند. چنین انقلابی نه ناشی از اراده­ی ما، بلکه مبتنی بر واقعیات بنیادی اقتصادی-اجتماعی است. تضادهای طبقاتی، نابرابری­ها، تبعیض­ها و محرومیت­های اجتماعی، فقدان آزادی­های فردی و سیاسی است که جامعه را به سوی انقلاب سوق می­دهد. ما می­خواهیم اهداف عادلانه و انسانی مندرج در برنامه حزب از راه­های مسالمت­آمیز متحقق شوند، اما این ماهیت سرکوبگر بورژوازی است که انقلاب در ایران را به­سوی اشکال قهرآمیز سوق می­دهد. آگاهی بر این واقعیت و کسب آمادگی برای مقابله با چنین شرایطی از عناصر مهم یک استراتژی پیروزمند است.
استراتژی ما در انطباق اخلاقی با هدف نهایی ما قرار دارد. ارزشهای اخلاقی انسانی و پیشرو در استراتژی ما پاس داشته می شوند. اما "اخلاق" مفهومی ماوراء طبقاتی نیست. اخلاق غالب در جامعه اخلاق طبقه از لحاظ اقتصادی حاکم و در خدمت شیوه تولید موجود یعنی در خدمت حفظ نظام سرمایه­داری قرار دارد. این نظام ذاتا غیر اخلاقی و غیر انسانی است. اخلاق بورژوازی بر اساس تقدیس نابرابریهای اجتماعی، تقدیس روابط مالکانه موجود و مشروعیت دادن به عمل غیر اخلاقی استثمار انسان بدست انسان بنا شده است. اخلاق بورژوازی بکار بردن هر وسیله­ای را در خدمت حفظ روابط مالکانه موجود مجاز می­داند. کسی که هدف­اش پیدا کردن پول است مثلا می­تواند برای تأمین آن کلاه­برداری کند، احتکار کند، اختلاس کند و غیره. اگر هدف کسب قدرت شخصی است، در این­صورت لابد پشت­پا گرفتن، توطئه­گری، دودوزه­بازی را هم می­تواند مجاز بشمارد. اما اخلاق ما نوید بخش رهائی انسان از مناسبات ظالمانه سرمایه­داری است. در استراتژی ما سنگدلی، دروغگوئی و فرصت طلبی، پرستش فردیت، جایگاهی ندارد. در استراتژی ما حقانیت هدف، بکارگیری هر وسیله­ای را توجیه نمی کند. بدین معنی برنامه و استراتژی ما از لحاظ محتوای انسانی خود از یک جنس هستند. یک رابطه محتوائی و معنوی بین برنامه و استراتژی ما وجود دارد. هم هدف نهائی ما شورانگیز و انسانی است و هم راهی که برای رسیدن به این هدف می پیمائیم معیار و محکی است برای سنجش انسانیت ما.
از آنجا که اساس روابط مالکانه تولید در نظام سرمایه­داری مقدس و غیر قابل تغییر فرض می شود، رأی دهندگان قادر نخواهند بود از طریق رأی خود از سرمایه داران که قدرت اقتصادی را در دست دارند، سلب مالکیت کنند. از آنجا که در دموکراسی پارلمانی رای دهندگان نمیتوانند اساس این روابط مالکانه را از طریق رأی خود تغییر دهند، در واقع نمیتوانند دارای حقوق یکسان در تعیین سرنوشت جامعه باشند. وقتی بقای نظام سرمایه­داری مفروض گرفته میشود، از آنجا که انسانها در موقعیت یکسانی از لحاظ اقتصادی قرار ندارند، در شرایط عادی این امکان را نخواهند داشت تا با شرایط یکسان وارد رقابتهای انتخاباتی شوند و از طریق امکاناتی که در اختیار دارند، خود را به جامعه بشناسانند. در جامعه­ای که انسانها به طور عینی در موقعیت­های یکسانی از لحاظ اقتصادی قرار ندارند، نظام پارلمانی در واقع چیزی جز سلب حق رأی نیست. در استراتژی ما مناسب ترین و در عین حال دموکراتیک­ترین راه مشارکت توده­ها در تعیین سرنوشت خود و در حیات سیاسی و اجتماعی خود، شوراها هستند. نظام انتخاباتی شورائی آحاد این جامعه را از هر لحاظ در موقعیتی یکسان برای اعمال حق رأی خود در تعیین سمت و سوی جامعه و در اجرای آن­چه که درمورد آن تصمیم می­گیرند، قرار خواهد داد. بعلاوه در دوره­ی کنونی پارلمان­ها علاوه بر عقیم بودن تاریخی خود، دچار محدودیت­های دیگری نیز شده­اند. مشروعیت دولت­های متکی بر نظام پارلمانی در همین سیستم هم به سه دلیل اساسی زیر سؤال رفته است: اول، تصمیمات پارلمان­ها در تضاد با رأی اکثریت قاطع مردم که در خیابان­ها و در اعتصاب­ها ابراز می­شود، قرار گرفته است. یعنی مشروعیت پارلمان­ها به وسیله­ی کسانی هم که به آن رأی داده­اند، از بین رفته است. دوم، کاهش مشارکت مردم در بسیاری از کشورها که گاهی کمتر از حداکثر 50 درصد واجدین شرایط رأی دادن است. سوم، نبود آزادی انتخابات و ملزومات و شرایط مساوی برای شرکت­کنندگان، حتی در چهارچوب قواعد پذیرفته­شده­ی نظام پارلمانی. با اتکاء بر این اصول سیاست ما در قبال پارلمان در شرایط سیاسی مشخص در چهارچوب تاکتیک و سیاست­های خرد حزب در هر مقطع تعیین میشود.
انقلاب اجتماعی بدون رهبری طبقه کارگر به نتیجه نمی­رسد. زیرا تنها طبقه کارگر است که هیچ نفعی در بقای مناسبات تولیدی سرمایه­داری ندارد و در این نبرد " چیزی جز زنجیر دست و پای خود را از دست نخواهد داد". اما وقتی از رهبری طبقه­ی کارگر صحبت می­کنیم، موضوع رهبری کردن این طبقه بر خودش نیست، معنی آن رهبری شدن پروسه­های سیاسی و اجتماعی توسط این طبقه است. طبقه کارگر از آنجا که در جامعه زندگی می کند، به ناچار حل و فصل تمام مسائل جامعه را بر عهده دارد. اما چنین نقشی از قبل و به دلیل ساختمان اقتصادی جامعه سرمایه­داری به طور خودبخودی ضمانت شده نیست. ایفای نقش رهبری طبقه کارگر در پروسه انقلاب اجتماعی، محصول توانائی طبقه کارگر در مقبولیت اجتماعی بخشیدن به برنامه و استراتژی سیاسی خود در نزد نیروها و جنبش های مترقی غیر کارگری است. یعنی کسب توانائی در رهبری کردن اقشار و طبقات اجتماعی دیگری که منافع مشترکی آن­ها را به دور یک پرچم گرد آورده است. هژمونی طبقه­ی کارگر در عین حال متقاعد کردن طبقات دیگر است به این­که طبقه کارگر آن­ها را از بحران­های سیاسی، اقتصادی، جنگی، امنیتی، در نقطه عطف­های حساس گذر خواهد داد. در این زمینه توجه به تفاوت دو دیدگاه اهمیت بسیار دارد. اول، این دیدگاه که گویا: "طبقه­ی کارگر از طریق اتکای به خود و دفاع از منافع خود در نهایت نماینده­ی منافع توده­های تحت ­ستم و استثمار و اقشار بینابینی دیگر می­شود." و دوم اینکه: "طبقه­ی کارگر در یک مبارزه­ی سیاسی، آموزشی و نظری، با اتخاذ تاکتیک و سیاست درست و کارساز به امر مهم متقاعد کردن و جلب توده­های بینابینی به انقلاب نائل می­شود." استراتژی حزب کمونیست ایران در زمینه­ی جنبش­های اجتماعی و اقشار بینابینی بر مبنای دیدگاه دوم استوار است. تمرکز استراتژی ما بر مبارزه طبقاتی و جنبش کارگری ما را از پرداختن به جنبش های واقعی دیگر که به طور عینی صف مبارزه کارگران با سرمایه­داران را تقویت می کنند، غافل نخواهد ساخت. این جنبش ها مبارزه خالص طبقاتی کارگر و سرمایه­دار محسوب نمی شوند، اما به لحاظ عینی ضد سرمایه­داری هستند. جنبش زنان، مبارزات عادلانه و مترقیانه اقلیت­های ملی و جنسی برای کسب حقوق دموکراتیک، جنبش صلح، جنبش 99 درصدی ها، فروم­های اجتماعی، جنبش دفاع از محیط زیست و غیره از آن جمله هستند.
روشن است که هر تحول بنیادی سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی از مسیر به زیر کشیدن رژیم جمهوری اسلامی از قدرت می­گذرد. بنابراین، شعار سرنگونی این رژیم در این سطح، وجه جدایی ناپذیری از رویکرد سیاسی و مبارزاتی ماست. اما سرنگونی این رژیم برای ما هدف در خود نیست. مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی در استراتژی ما یک مفهوم طبقاتی دارد. سرنگونی رژیم موجود برای ما نقطه­ی حرکت به­سوی سلب قدرت اقتصادی و سیاسی از کل بورژوازی به عنوان یک طبقه­ی اجتماعی است. اما جمهوری اسلامی نه فقط از طریق یک انقلاب کارگری بل­که از راه­های دیگری هم ممکن است سرنگون شود. در چنین صورتی نیز حزب کمونیست ایران نظاره­گر بی­طرف و بی­عمل نخواهد بود، بلکه درست به میزان توان سازمان­یافتگی و آگاهی طبقه کارگر و تثبیت موقعیت حزب در میان این طبقه خواهد کوشید که از درون این رویداد­ها نیرومند­تر بیرون بیاید و کار خود را در شرایط جدید نیز در مسیر تاریخی خود ادامه دهد.
اگرچه حوزه فعالیت مشخص حزب ما جامعه ایران است و اولویتهای استراتژی سیاسی ما فعالیت در این جامعه است، اما تعیین این اولویت نمی تواند به معنی میدان دادن به هیچ گونه گرایش ناسیونالیستی در حزب ما باشد. انترناسیونالیسم هویت ما است و فعالیت ما در ایران بطور گریز ناپذیر از موقعیت جهانی مبارزه طبقه کارگر و جنبش جهانی کمونیستی متأثر است. نقطه عزیمت استراتژی ما منافع جهانی طبقه کارگر است و در دیدگاه ما تعارضی بینی منافع درازمدت بخشهای مختلف طبقه کارگر جهانی وجود ندارد. شعار" کارگران جهان متحد شوید" یرای ما نه یک اعلام تعلق معنوی به طبقه کارگر جهانی بلکه به معنی در دستور قرار داشتن یک رشته اقدامات عملی سیاسی و تشکیلاتی است.

2
استراتژی حزب کمونیست ایران

مقدمه:

حزب کمونیست ایران برای برقراری یک نظام سوسیالیستی مبارزه می­کند. تحقق چنین هدفی از مسیر انقلابی می­گذرد که در آن طبقه­ی کارگر به عنوان یک طبقه­ی اجتماعی قدرت سیاسی را به­دست می­گیرد، افق خود را به افق اکثریت آحاد جامعه تبدیل می­کند و بدون وقفه و با سرعتی متناسب با نیرویی که برای حرکت خود بسیج کرده است، به­سوی بنا نهادن نظام سوسیالیستی گام برمی­دارد.
سه رکن اصلی استراتژی حزب کمونیست ایران عبارتند از: آگاه­گری، آموزش و ترویج، سازمان ­و تشکیلات. تمام خطوط استراتژیک فعالیت ما در واقع زیرمجموعه­هایی از سه رکن فوق هستند. به علاوه نظر به اهمیت آنها به عرصه­­های، جنبش زنان، جنبش کردستان، کار در خارج از کشور و فعالیت انترناسیونالیستی، بطور مشخص تری هم پرداخته شده است.

آگاهگری:

1) یکی از ارکان استراتژی حزب کمونیست ایران کار مستمر آگاهگرانه است. آگاهگری ما قبل از هر چیز متوجه آماده کردن طبقه­ی کارگر برای انجام رسالتی تاریخی است که برعهده دارد. از این­رو کار آگاهگرانه بایستی ماهیت نظام سرمایه­داری و ضرورت و امکان گذرکردن از این نظام و زمینه­های عینی برپایی یک جامعه­ی سوسیالیستی را به روشنی و به­طور مستمر و در متن مبارزات جاری کارگران نشان دهد. بایستی به طور مداوم به نقد آراء و افکار و سیاست­هایی بپردازد که طبقه­ی کارگر را از شناخت ریشه­ای این جامعه و از شناخت نقش تعیین­کننده­ی طبقه­ی کارگر برای دگرگونی مناسبات تولیدی موجود باز می­دارد.
2) کار آگاهگرانه­ی ما نگاهی طبقاتی به کل مسائل جامعه دارد. یعنی از زاویه­ی مصالح و منافع امروز و فردای طبقه­ی کارگر خطاب به کل جامعه سخن می­گوید و راه­حل­های کارگری را در مقابل کل مشکلات و معضلات جامعه قرار می­دهد. از این لحاظ کار آگاهگرانه ما باید جامع باشد و در هیچ زمینه­ای خلائی باقی نگذارد.
3) کار آگاهگرانه بر اساس بیان حقایق بنا می­شود. زیرا که حقیقت در جهت منافع طبقه­ی کارگر است. اغراق­گویی، بزرگ­کردن رویدادها و مسائل کوچک با انگیزه­های سیاسی و یا بدتر از آن شخصی، پخش شایعات و اطلاعات نادرست در کار آگاه­گرانه­ی ما جایی ندارد. عبارت­پردازی­های کم محتوی، تعریف از خودهای سبک­سرانه، رواج دادن خوش­باوری و خوش­بینی­های بدون زمینه، شعار دادن­ها و وعده دادن­های بی­پایه؛ در این عرصه از فعالیت ما جایگاهی ندارند.
4) آگاه­گری ما بایستی تحرک و سرعت­ عمل داشته باشد. عکس­العمل در مقابل رویدادهای جاری بایستی سریع و به­موقع باشد. یقه­ی سرمایه­داران و دولت­ها و دستگاه­های سرکوب­شان را سر بزنگاه بگیرد و از این طریق به طبقه­ی کارگر برای دست زدن به عمل مبارزاتی، اعتمادبه­نفس و روحیه ببخشد.
5) بورژوازی همه­ی ابزارهای فوق مدرن را برای رواج فرهنگ و اخلاقیات طبقاتی خود به­کار می­گیرد. اگرچه دسترسی ما به این­گونه ابزارها و امکانات محدود است، اما بایستی نهایت تلاش را به­عمل آورد تا از ابزارهایی که به ما امکان می­دهد در مقیاس وسیعتر به کار آگاه­گرانه بپردازیم، استفاده شود.
6) ...

آموزش و ترویج :

1) اگر حوزه­ی عمل ما تأمین شرایط ذهنی، یعنی آمادگی طبقه­ی کارگر است، در این صورت این آمادگی دو وجه دارد. یک وجه آن در میان طبقه­ی کارگر است. طبقه­ی کارگر در مبارزه­ی روزمره­ی خود در قالب تشکل­های کارگری و یا مبارزاتی خود به آگاهی معینی دست­ پیدا می­کند. اما این آگاهی به­خودی خود محدود خواهد بود. آگاهی سوسیالیستی و تکامل تئوریک آن همان­طوری که لنین تأکید می­کند، عمدتا از جانب روشن­فکران کمونیست به درون طبقه­ی کارگر برده می­شود. نقد مارکس به جامعه­ی سرمایه­داری ریشه در سوسیالیسم فرانسه، اقتصاد انگلیس و فلسفه آلمان داشت و این هرسه از دست­آوردهای فکری جامعه­ی بشری در عصر مارکس بودند که در خارج از طبقه کارگر نشو و نما یافته بودند. سازمان دادن این امر از وظایف تعطیل ناپذیر حزب است. در این زمینه برنامه ریزی برای ارتقاء سطح سیاسی و نظری حزب و شرکت در مجادلات نظری در سطح ایران و جهان برای پاسخگوئی به مسائل جدید پیشاروی جامعه و جنبشهای اجتماعی حزب را از لحاظ نظری توانا و قادر به رواج سوسیالیسم علمی در میان پیشروان کارگری خواهد ساخت.
2) آماده سازی کادرهای کمونیست با تجربه و توانا و مسلط به آموزش های سوسیالیسم علمی، کادرهای مورد اعتماد کارگران و توده مردم محروم که قادر به رویاروئی با معضلات سر راه پیشروی جنبش کارگری و سوسیالیستی باشند. لازم است ملزوماتی فراهم شود که این کادرها بتوانند در سطوح مختلف رهبری حزب قرار بگیرند .
3) تقویت و گسترش پیوند میان روشن­فکران کمونیست و کارگران پیشرو. چنین امری جز در متن یک مبارزه سیاسی با رفتارهای صمیمانه، با صداقت و تقویت روح رفاقت کارگری با جلب اعتماد ومتقاعد کردن کارگران پیشرو به صحت سیاستهای حزب امکان پذیر نیست.
4) ترویج مبانی کار علنی و قانونی، ترویج اصول و سبک کار حوزه­های حزبی، ترویج روشهای پنهانکاری و حفظ امنیت و...

سازمان­ و تشکیلات :

1) حزبیت:
طبقه کارگر برای دفاع از منافع خاص طبقاتی خود در عرصه های مختلف مبارزه اقتصادی، سیاسی و اجتماعی و برای حضور مستقل در میدان جدال ها و کشمکش های طبقاتی و برای سازماندهی انقلاب کارگری، برای تصرف قدرت سیاسی، به حزب سیاسی کمونیستی خودش نیاز دارد. نیاز طبقه کارگر به سازمانیابی در حزب کمونیستی انقلابی یک نیاز مقطعی و تاکتیکی نیست بلکه بر ماهیت طبقاتی و ویژگی های بنیادی جامعه سرمایه داری استوار است. حزب از ضرورت آگاهی و تشکل یابی طبقه کارگر برای سازماندهی انقلاب اجتماعی و از نیاز به جهش تاریخی به سوسیالیسم نتیجه می شود. از آنجا که طبقه سرمایه دار قدرت اقتصادی را در دست دارد و همزمان با آن کنترل وسائل تولید معنوی را نیز داراست و با اتکاء به دولت و نهادهای سرکوبگرش سیادت خود را بر جامعه و طبقه کارگر حفظ و آنرا تحکیم نموده است، و به پشتوانه منابع مادی که در اختیار دارد ایدئولوژی و فرهنگ خود را به ایدئولوژی و فرهنگ حاکم بر جامعه تبدیل کرده است؛ از آنجا که طبقه سرمایه دار حاکم با اتکاء به دهها روزنامه کثیر الانتشار، با اتکاء به شبکه های مختلف تلویزیونی، به پشتوانه سیستم آموزش و پرورش، با اتکاء به مسجد و کلیسا، با اتکاء به بنگاه های فیلم سازی و هزار و یک وسیله دیگر به تخدیر افکار عمومی می پردازد و افکار مردم را در چهار دیوار خانه هایشان مهندسی می کند؛ طبقه کارگر بدون حزب کمونیستی و انقلابی خودش نمی تواند به مقابله با این اوضاع برخیزد. طبقه کارگر تنها با اتکاء به تحزب کمونیستی است که می تواند به جنگ عوارض ناشی از سیادت ایدئولوژی بورژوازی برود و به مثابه یک طبقه اجتماعی عمل نماید.
حزب کمونیست ایران برای یک دوره بستر اصلی جریان چپ رادیکال و سوسیالیست ایران بوده است و هم اکنون نیز از بهترین موقعیت برای ایفای نقش متحد کننده در میان کمونیستهای ایران برخوردار است. این حزب دارای پایه اجتماعی نیرومندی در میان طبقه کارگر و دیگر توده های زحمتکش و تحت ستم در کردستان می باشد. در سطح سراسری هم شمار قابل ملاحظه ای از فعالین چپ و کمونیست و محافل کارگری خود را متعلق به این حزب می دانند و یا سیاستهای آنرا به کار می گیرند. ازاینرو تقویت این حزب در همه زمینه های فکری، سیاسی و تشکیلاتی و نیز گسترش فعالیت حزب به مراکز بزرگ کارگری، از عناصر اصلی استراتژی ما است. اگرچه گسترش تشکیلاتی حزب و جذب اعضای جدید به صفوف آن در داخل کشور به جای خود امری است ضروری و در انجام آن نبایستی کوتاهی بشود، اما اولویت برای ما در شرایط کنونی کماکان افزایش نفوذ گرایش حزب بمثابه جهانبینی، برنامه، استراتژی و سیاست در میان محافل کارگران پیشرو و کمونیست در داخل کشور است.
آنچه که برای حزب کمونیست ایران ضروری است تا خود را برای ایفای نقش در انقلاب کارگری آتی و در هرگونه تحول سیاسی در این جامعه آماده کند، این است که، بافت تشکیلاتی خود را در مقیاس ایران با مضمون فعالیتش هماهنگ کند، یعنی جای پای محکمی در میان طبقه کارگر ایران پیدا کند و به ابزار مؤثر مبارزه طبقه در کشمکش های سیاسی و طبقاتی این جامعه تبدیل شود. تأمین انسجام سیاسی حزب، تحکیم انظباط تشکیلاتی بر اساس اصل سانترالیسم دموکراتیک، حاکم کردن مناسبات اساسنامه­ای و ضوابط مدون تشکیلاتی به جای روابط محفلی، دوری جستن از روحیات سکتاریستی، که منفعت حزب را بر منفعت طبقه کارگر ترجیح می دهد، از خطوط استراتژی ما در ارتباط با بالابردن ظرفیتهای عملی حزب کمونیست ایران هستند.

2) تشکلهای کارگری:

پیروزی طبقه کارگر در نبرد طبقاتی سرنوشت سازی که بی وقفه در جریان است به نیروی آگاهی و تشکل این طبقه امکان پذیر است. اما طبقه کارگر در مقیاس اجتماعی تنها در تشکلهای حزبی سازمان نمی یابد. در سنت رویارویی های پرولتاریا و بورژوازی در کشورهای پیشرفته سرمایه داری کارگران به طور طبیعی در سندیکاها و اتحادیه های کارگری متشکل شده اند. کارکرد این اتحادیه ها و نقش مثبت یا منفی تاکنونی آنها در مبارزه طبقه کارگر مورد بحث ما نیست، اما اگرچه طبقه کارگر ایران در یک قرن اخیر تجارب معینی را در این زمینه کسب کرده است و سازمانهای کارگری معینی بوجود آمده اند، و به ویژه در دوره انقلاب 57 این طبقه تجربه مهمی را در زمینه شوراهای محل کار اندوخت، اما نتوانست آنها را بعنوان نهادهای ادامه کاری تثبیت نماید و این مسیری است که هنوز بایستی پیموده شود. تلاش در این زمینه یک وجه جدایی ناپذیر استراتژی ما است.
تشکل کارگری یک سازمانیابی علنی است. اینکه این تشکل تا چه اندازه توانسته است موجودیت خود را در چهار چوبهای قانونی بگنجاند و یا دشمن به ناچار از وجود آن چشم پوشی کند، بحث دیگری است. اما در هر حال اصل بر علنی بودن آن است. تشکل کارگری یک سازمان ایدئولوژیک نیست، بلکه تشکیلاتی است که بر اساس مصالح مشترک توده کارگران شکل گرفته است. برای ورود به چنین تشکیلاتی، شرط اول و اساسی این است که وجود این مصالح مشترک به رسمیت شناخته شود. از این رو پایبند بودن و یا نبودن به این یا آن جهان بینی خاص نمی تواند مانع ورود به چنین تشکیلاتی باشد. بورژوازی همه ابزارهای تفرقه را از قبیل ملیت، مذهب، جنس و نژاد و رنگ پوست و غیره به کار می برد تا در راه اتحاد طبقاتی کارگران مانع ایجاد کند. تشکل کارگری بایستی با گشودن درهای خود بر روی توده کارگرانی که اهداف مشترک طبقاتی می تواند آنها را گرد هم آورد، با این تفرقه اندازی دشمن مقابله کند.
رابطه حزب کمونیست با تشکل توده ای کارگری یک رابطه تشکیلاتی نیست. تشکل توده ای کارگری پوششی برای فعالیت مخفی حزب نیست بلکه تشکیلاتی است که بر طبق اساسنامه مصوب اعضای خود فعالیت می کند. اما واضح است که این حزب در جهت استراتژی خود خواهد کوشید که راه ایجاد این تشکلها را هموار کند و در میان آنها دارای نفوذ و اعتبار باشد. حزبی که در تغییر و تحولات سیاسی و اجتماعی و در نقطه عطف های تاریخی، نقش سرنوشت سازی ایفا کرده باشد، حزبی که برای برنامه و اهداف خود یک مقبولیت اجتماعی کسب کرده باشد، حزبی که پیشینه سیاسی و تاکتیکی بدون غل و غشی داشته باشد، با سیاست و تاکتیک و روشهای کار مسئولانه در میان توده های کارگر و زحمتکش و در کل جامعه شناخته شده باشد، حزبی که نمونه رفتار دمکراتیک و صادقانه با تشکلهای توده ای باشد و نخواهد نقش پدر خوانده برای هیچ تشکلی را بازی کند؛ چنین حزبی بطور طبیعی در درون یک سازمان کارگری و توده ای مورد نظر دارای نفوذ خواهد بود و یا حداقل بایستی گفت که تنها از این طریق می تواند به گسترش نفوذ خود بپردازد.
این اراده یک جمع معین، سیاست صحیح، نقشه عمل دقیق، آگاهگری و .... به تنهایی نیست که امکان ایجاد یک تشکل توده ای را به وجود می آورد، بلکه مهمتر از همه اینها وجود درجه معینی از اعتراض و مبارزه عملی و پیشرفت جنبش های اجتماعی در این زمینه حیاتی است. تشکل توده ای پایدار و ادامه کار از درون مبارزات جاری زاده می شود و در متن همین مبارزات هم موقعیت خود را تحکیم می کند.

3) سازمان­های توده­ای :

وجود جامعه ای که آحاد آن در سازمان های متعدد اجتماعی پیشرو و مترقی متشکل شده باشند، محیط مساعدتری برای فعالیت حزب کمونیست ایران است. از این رو در استراتژی ما این نوع سازمانیابی نیز تشویق می شود و حزب در قبال تشکلهای مختلف آن بنا به جایگاه هرکدام دارای سیاست اثباتی معینی خواهد بود. خطوط این سیاست در مقیاس تاکتیکی و در موارد مشخص تدوین و به اجرا در می­آید. در این زمینه بویژه ایجاد یک سازمان نیرومند زنان که امر خود را خدمت به پیشروی جنبش رهائی زنان بداند، بویژه در شرایط کنونی ایران از اهمیت زیادی برخوردار است.
تشکلهای توده­ای از لحاظ حقوقی و تشکيلاتی و از لحاظ مالی کاملا از احزاب سیاسی مستقل خواهند بود. اما این بدان معنی نیست که این تشکل­ها غیر سیاسی خواهند بود. يک تشکل توده­ای در همانحال که می تواند در این زمینه­ها کاملا مستقل عمل کند، اما از لحاظ سياسی ممکن است تحت تأثير و نفوذ سياستها و آراء احزاب یا حزب سياسی معينی قرار گیرد. اما يک تشکل توده­ای هر اندازه هم رابطه سياسی نزديکی با حزب سياسی داشته باشد، سوخت وساز سازمانی و تشکيلاتی آن باید مطابق اساسنامه و موازين تشکيلاتی همان تشکل انجام گيرد. تصميم گيری ها، تقسيم مسئوليت ها نیز می باید از طريق مکانيسم های تعريف شده خود تشکل انجام گيرد. تأثير گذارى بر جهت گیری های سیاسی یک تشکل توده­ای از طريق مکانيسم هاى سياسى و اجتماعی انجام می گیرد.

4) فعالیت علنی و قانونی :

فعالیت علنی و قانونی یک وجه مهم و اساسی تدارک انقلاب کارگری است. کار در مقیاس علنی و وسیع است، که به پیشروان انقلاب امکان بسیج در مقیاس توده­ای را می­بخشد. نوعی از کار علنی در شرایط حاکمیت دیکتاتوری نیز ممکن است، اما گسترش دامنه آن با تغییر توازن قوا به نفع طبقه کارگر در جامعه بستگی دارد. قبل از اینکه به امکانات و محدودیت­های کار علنی و قانونی بپردازیم، لازم است چند مفهوم رایج دراین رابطه را از هم جدا کنیم: الف) کار علنی؛ کار علنی بطور کلی به معنی فراتر رفتن از "قانون" است و به توازن قوای سیاسی در جامعه بستگی دارد. معمولا رژیم­ها در موقعیتی قرار می­گیرند که ناچارند درجه­ای از فعالیت علنی در مخالفت با سرمایه­داران و یا با نهادهای دولتی را بپذیرند. از نظر آنها اعتصاب غیرقانونی است، اما علنا انجام می­شود. انواع قوانین محدودکننده برای مطبوعات وجود دارند، اما روزنامه­هایی هم چاپ می­شوند و نظایر آن. ب) کار علنی و قانونی؛ این مفهوم به ترکیب قوانین بستگی دارد. مسئله این است که قوانین موجود تا چه اندازه فرجه­هایی را برای فعالیت باز می­کنند. در این زمینه از یک سو قوانین جمهوری اسلامی، حداقل امکان مانور را فراهم می­کنند و از سوی دیگر در بسیاری موارد رژیم قوانین مصوب خود را هم رعایت نمی کند و زیر پا می گذارد. اما با این وجود در مقاطعی و از جمله در ماههای نخست پس سقوط رژیم شاه در شرایطی که هنوز تب و تاب انقلابی در جامعه خاموش نشده بود قوانینی را تصویب کردند که تا هم اکنون وبال گردنشان شده است . ج) تلفیق کار علنی و مخفی؛ این مفهوم در واقع یک فن و یک هنر است. یک شیوه­ی خاص از فعالیت است که تکنیک و روش­های آن را باید آموخت. ولی اساسا از لحاظ تحلیلی با دو مورد دیگر متفاوت است. بحث مورد نظر ما در این زمینه اساسا بر مفاهیم کار علنی و کار علنی و قانونی متمرکز است.
هدف فعالیت علنی مورد نظر ما در محتوی واقعی خود همان اهداف حزب کمونیست است که با روش­های علنی پیگیری می­شود. تشکل­ها و فعالین این عرصه الزاما مرتبطین حزبی نیستند، ولی فعالیت آن­ها از لحاظ عینی حزب را تقویت می­کند. همچنین حزب نیز با توضیح و ترویج سیاستهای خود به فعالین علنی در پیشبرد اهدافشان از لحاظ عینی و عملی کمک می کند. همان­طوری که اشاره شد فعالیت علنی بر اساس توازن قوای بین طبقه­ی حاکم و نیروی مبارزعلیه آن سازمان می­یابد. برای سنجش واقع­بینانه­ی توازن قوا در هر مقطع بایستی تحلیل سیاسی روشن و عینی از اوضاع عمومی دشمن، موقعیت جنبش­های اجتماعی و میزان آگاهی توده­ی مبارز داشت. در محاسبه­ی توازن قوا گاهی فاکتورهای ماورای محلی و حتی جهانی دخیل می­شوند. در این کشاکش احتمال این­که دشمن دست به تعرض و خشونت بزند و قواعد عملا پذیرفته­شده را زیر پا بگذارد همواره وجود دارد. رهبران کاردان در عرصه فعالیت علنی با درنظرگرفتن احتمال وقوع این گونه پیشامدها بایستی ادامه­کاری فعالیت علنی را تأمین کنند.
برای کسب پیروزی در یک حرکت علنی، نشان دادن حقانیت اجتماعی خواست­ها و مطالبات آن حرکت، عملی بودن آن­ها در کوتاه مدت، نفوذ کلام و اعتماد به رهبری، حفظ وحدت نیروهای مبارز تا انتهای هر نبرد معین، تثبیت هر دستآورد و پیروزی ولو کوچک برای این­که به نیروئی برای ادامه­ی نبرد تبدیل شود جزء ملزومات حیاتی آن حرکت به حساب می آیند.
اما فعالیت علنی نیز مرزها و محدودیت­های خود را دارد. روشن است که فعالین این عرصه در متن پیشروی و عقب­نشینی، قاطعیت و سازش در چهارچوب امکانات و محدودیت­ها، کار خود را به­پیش می­برند. از این­رو، نبایستی کار آن­ها را مداوما زیر ذره­بین ایدئولوژیک قرار داد. اما این جهت­گیری به معنای آن نیست که مرزهای محدودکننده­ای برای فعالین این عرصه وجود ندارد. کار علنی نبایستی از درجه­ی آمادگی توده­ها برای در پیش گرفتن روش­های رادیکال در مقابل دشمن عقب­تر باشد. کار علنی نبایستی ماهیت دشمنان طبقاتی را از چشم توده­ی کارگران بپوشاند. فعالیت علنی نبایستی به تفرقه در صفوف کارگران بیانجامد. روش­ها و تاکتیک­های این عرصه سیال­اند و تابع توازن قوای عمومی می­باشند، نبایستی آن­ها را به صورت نرم جاری مبارزاتی نهادینه کرد.
یک جنبش رادیکال اجتماعی به طور طبیعی و عینی جریان چپ و کمونیست را نیرومند می­سازد. از این­رو، نبایستی اجازه داد روحیات سکتاریستی و سازمان­پرستانه در این عرصه تفوق یابد. یک وجه سرنوشت­ساز در هر فعالیت علنی شکل دادن هم­کاری بین گرایش­های مختلف در یک فضای آرام و دمکراتیک است. زمانی که پا در عرصه­ی فعالیت علنی می­گذاریم، به­معنای آن است که وارد ارتباطات تعریف شده­ای با گرایش­ها و نیروهای دیگر موجود در جامعه خواهیم شد. فعالین سوسیالیست علنی کار، انسان­های افراطی و متعصب نیستند، بل­که همه جا نشان می­دهند که هیچ منفعتی خارج از مصالح مردم کارگر و زحمتکش ندارند. از این­رو، در صورت لزوم بیشترین نرمش­ها را به­منظور به­پیروزی رساندن یک حرکت حق­طلبانه از خود نشان می­دهد.
رهبری کردن یک فعالیت علنی و قانونی به آگاهی و هوشیاری سیاسی همه­جانبه­ای نیاز دارد. رهبران این حرکت­ها بایستی به بالا بردن دانش سیاسی خود اهمیت زیادی بدهند. یک فعال علنی بایستی شرایط عینی جامعه­ی خود را در جزئیات آن بشناسد و آگاهی خود را در زمینه­ی کلیه مسائل اجتماعی مداوما ارتقاء دهد.
کار علنی فعالیتی نامنظم و غیره سازمان­یافته و تصادفی نیست. اگرچه امروز هم هنوز تشکل­های توده­ای کارگری گسترده­ای شکل نگرفته­اند و یا در مراحل ابتدایی شکل­گیری قرار دارند، اما آن­چه که در عمل وجود دارد، شبکه­ای از فعالین پیشرو این عرصه است که دارای ارتباطات طبیعی وسیعی هستند. ازاین ارتباطات بایستی برای پیشبرد سازمان­یافته­تر و آگاهانه­تر فعالیت علنی بهره جست.

5) سازمان­دهی یک قطب سیاسی چپ در جامعه :

از آن­جا که حزب کمونیست ایران پیگیرانه برای بهبود شرایط زندگی کارگران و توده­های محروم مبارزه می­کند، لذا از هر مبارزه­ی آزادی­خواهانه و حق­طلبانه بر علیه جمهوری اسلامی و هر جنبشی که پیگیرانه خواهان از میان برداشتن اشکال مختلف تبعیضات جنسی، مذهبی، ملی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی باشد، پشتیبانی می­نماید. در این رابطه در هر مبارزه، حرکت اجتماعی و در هر نهاد سیاسی که بخشی از اهداف اعلام شده­ی حزب را برآورده سازد و امکان دسترسی جنبش کارگری و سوسیالیستی را به اهرم­های قدرت سیاسی در جامعه فراهم نماید، فعالانه مشارکت خواهد کرد.
بر اساس این سیاست، حزب کمونیست ایران تلاش می­کند تا به یک قطب سیاسی چپ و رادیکال در جامعه شکل بدهد. در این راستا هم در داخل کشور و در متن جنبش­ها و حرکت­های اجتماعی و سیاسی موجود و هم در خارج از کشور در ارتباط با رهبری سازمان­های چپ رادیکال و کمونیستی اقدامات معینی را در دستور کار خود قرار می­دهد.
در مورد ضرورت هم­کاری و اتحادعمل نیروهای سوسیالیست و چپ و رادیکال در درون جنبش­های اجتماعی در داخل کشور ما ضمن این­که وجود اختلافات سیاسی در میان فعالین و پیشروان رادیکال این جنبش­ها را به رسمیت شناخته­ایم، اما از نظر ما این اختلافات نباید مانع آن شوند که این طیف از فعالین در صف و جبهه­ی واحدی علیه جمهوری اسلامی و کل بورژوازی ایران ظاهر شود. بنابراین تأکید می­شود که تقویت حزب کمونیست ایران نه از طریق سیاست­های سکتاریستی، بل­که از طریق تعقیب سیاست اتحاد عمل و هم­کاری در جهت به پیش راندن و رادیکالیزه کردن جنبش­های پیشرو اجتماعی صورت می­گیرد.
در مورد هم­کاری و اتحاد عمل با سازمان­ها و نیروهای چپ مستقر در خارج از کشور، نقطه­ی شروع ما برای هم­کاری با این نیروها داشتن نقاط مشترک در ارزیابی از وضعیت سیاسی جامعه، شرایط مبارزه­ی طبقاتی و کشمکش­های سیاسی جاری بوده است. یک ارزیابی عینی از احزاب و سازمان­های چپ و رادیکال به ما نشان می­دهد که اکثریت این جریانات بر جهان بینی مشترکی پافشاری می­کنند و همه بر هدف حکومت کارگری و سوسیالیسم تأکید دارند. ما همین درجه اشتراک در سطح جهانبینی و برنامه­ی سیاسی را مثبت ارزیابی می­کنیم و آن را دست­آورد تاریخی جنبش کمونیستی در ایران می­دانیم. اما در عین حال ما نمی­خواهیم با مخرج مشترک گرفتن از اهداف برنامه­ای این نیروها و تدوین پلاتفورم مبتنی بر آن پروژه­ی اتحاد نیروهای چپ و سوسیالیست را پیش ببریم. با توجه به این­که نقاط مشترکی در جهت­گیری­های عمومی نیروهای چپ و سوسیالیست در زمینه­ی تقویت جنبش کارگری، جنبش زنان، جنبش انقلابی کردستان، جنبش آزادی­خواهانه­ی جاری در ایران وجود دارد، می­توان بر مبنای همین نقاط مشترک هم­کاری و اتحادعمل­های گسترده­ای را سازمان داد.

استراتژی ما در جنبش زنان:

نظام سرمایه­داری مسبب و عامل بقای ستم بر زنان است. با آگاهی بر این واقعیت و شناخت مکانیزم های ستم بر زنان در مناسبات تولیدی سرمایه­داری است که می توان مبارزه علیه این نابرابری اجتماعی را به نتیجه رساند. شرط پیشروی مبارزات زنان توده ای شدن و اجتماعی شدن جنبش زنان است. برای تبدیل شدن جنبش زنان به یک جنبش توده ای و اجتماعی باید توده زنان کارگر و زحمتکش را در ابعاد میلیونی به میدان مبارزه آورد. برای انجام این امر باید بر استقلال اقتصادی زنان و بر خواستها و نیازهای رفاهی زنان تأکید کرد و مسیر تحقق این خواستها را نشان داد. در چنین مسیری طبقه کارگر بنا به ماهیت خواستهایی که دارد و از آنجا که اکثریت زنان را زنان کارگر و زحمتکش تشکیل می دهند، متحد ثابت قدم جنبش زنان است. جنبش زنان با خواستهایی که دارد در اولین قدم با سد اختناق رژیم جمهوری اسلامی روبرو می شود. برای در هم شکستن این سد اختناق جنبش زنان نمی تواند در انزوا از دیگر جنبش های دمکراتیک اجتماعی مبارزه خود را پیروزمندانه به پیش برد. برای پس راندن اختناق جمهوری اسلامی، همکاری و اتحاد عمل با جنبش های دمکراتیک دیگر ضروری است. مبارزه برای تحقق مفاد " بیانیه حقوق زن"، در عین حال مبنی این همکاری و اتحاد عملها خواهد بود و فعالین خط مشی حزب کمونیست ایران در هر مبارزه ای برای تحقق هر بخش از مفاد این بیانیه فعالانه شرکت می کنند.
طیف اپوزیسیون لیبرال تلاش می کنند که از جنبش زنان بعنوان ابزار به قدرت رسیدن خود استفاده کنند. در حالیکه آنها بطور واقعی به دلیل پایبندی شان به حفظ مناسبات مالکانه سرمایه­داری بطور کلی و پیروی از سیاستهای نئولیبرالیستی در این دوره، ظرفیت تحقق خواستهای زنان را ندارند. این واقعیتها بایستی بطور مستدل برای توده زنان توضیح داده شود. ایجاد یک مرکز حزبی توانمند و منسجم برای متمرکز ساختن فعالیتهای حزب در امور مربوط به زنان.
زنان در عین اینکه در محیط های کار و زندگی همراه با مردان در تشکلهای مختلف سیاسی و طبقاتی متشکل خواهند شد، لازم است به منظور هر چه توده­ای تر شدن جنبش رهائی زن، در ابعاد وسیع تری تشکل های رادیکال و پیشرو زنان را ایجاد کنند. حزب کمونیست ایران مشوق ایجاد چنین تشکل­هائی بوده و از آنها پشتیبانی خواهد کرد.

استراتژی ما در جنبش کردستان:

1) استراتژی ما در جنبش کردستان برپایی انقلابی است که نیروی محرکه­ی آن را مردم کارگر و زحمتکش تشکیل می­دهند. از نظر ما شرایط عینی جامعه­­ی کردستان، نابرابری­ها و تضادهای حاد طبقاتی، ستم و سرکوب دولت مرکزی و سلب ابتدایی­ترین آزادی­ها و حقوق مردم، سنت­های چند دهه مقاومت و مبارزه، نفوذ جریان رادیکال و چپ در این جامعه، همه­ی این­ها زمینه­های وقوع یک برآمد انقلابی را در کردستان فراهم کرده­اند. حزب کمونیست از طریق سازمان کردستان خود (کومه­له) با شرکت در تمامی لحظات این مبارزه تلاش می­کند که رهبری رادیکال و سوسیالیستی این جنبش را تأمین و آن را به­سمت پیروزی نهایی هدایت کند.
2) سازمان­دهی حرکت­های اعتراضی، ایجاد تشکل­های توده­ای و در رأس آن­ها تشکل­های کارگری، گسترش عرصه­های کار علنی و قانونی، حفظ ظرفیت نیروی مسلح، منزوی کردن سیاست­ها و روش­های لیبرالی و ناسیونالیستی، تحکیم موقعیت کومه­له در مبارزه برای رفع ستم ملی، از جمله وظایفی هستند که در دوره­ی کنونی خطوط اصلی استراتژی ما را تشکیل می­دهند.
3) با درهم­شکستن نیروهای دولت مرکزی، امکان سازمان­یابی یک حاکمیت شورایی در کردستان فراهم می­شود. در این میان کومه­له می­کوشد برنامه­ی سیاسی خود برای حاکمیت مردم در کردستان را به تأیید شورای نمایندگان سراسری مردم کردستان برساند و بلافاصله­ آن را به­مورد اجرا بگذارد. این برنامه از همین امروز مبنای فعالیت عملی ما در کردستان خواهد بود.

فعالیت حزب در خارج از کشور :

1) فعالیت ما در خارج از کشور بخشی از استراتژی سیاسی حزب در ارتباط با داخل کشور است. از آن­جا که در نتیجه­ی بیش از سه دهه حاکمیت سرکوب­گرانه­ی رژیم اسلامی میلیون­ها نفر از مردم ایران و به­ویژه فعالان سیاسی و در میان آن­ها فعالین چپ و کمونیست در کشورهای مختلف جهان آواره شده­اند، خارج کشور نیز به یکی از میدان­های فعالیت سیاسی حزب کمونیست ایران تبدیل شده است و فعالیت در این عرصه بخشی از استراتژی حزب کمونیست ایران است.
2) دو عرصه از فعالیت­های حزب در خارج کشور را بایستی از هم­دیگر تفکیک کرد. نخست، فعالیت ارگان­هایی که به دلیل شرایط ویژه و به­منظور حفظ ادامه­کاری آن­ها در خارج از کشور مستقر شده­اند. از آن­جمله، فعالیت­های مرکزی حزب، فعالیت­های مربوط به تلویزیون کومه­له، فعالیت­های مربوط به کمیته­ی تشکیلات شهرها و غیره. دوم، فعالیت­هایی که از جانب توده­ی اعضاء و دوستداران حزب در خارج از کشور تحت هدایت کمیته­ی خارج کشور حزب در ارتباط با پیشبرد استراتژی حزب در داخل کشور دنبال می­شوند. موضوع این بخش از سند ما در ارتباط با عرصه­ی دوم است. در این رابطه رئوس استراتژی حزب کمونیست ایران را در خطوط زیر می­توان خلاصه کرد :
تحکیم سازمان حزبی در خارج کشور، متکی کردن کار درخارج کشور به روشهای اساسنامه­ای. بالابردن سطح توقع از کادرهای حزبی و حسابرسی از کار و فعالیت آنها.
در غالب کشورهائی که رفقای تشکیلاتی ما در آنجا حضور دارند فعالیتهای ما میتواند بصورت علنی انجام بگیرد. از اینرو از ظرفیتهای کار علنی در شرایط دموکراتیک برای پیشبرد اهداف حزب بایستی حداکثر استفاد را به عمل آورد. گسترش فعالیت برای پشتیبانی از جنبش جنبش کارگری در ایران.
برگزاری کمپین­های مبارزاتی برای اعمال فشار بر جمهوری اسلامی و افشای سیاست­ها و اقدامات ضد مردمی رژیم. شکل دادن به اتحاد عملهای مبارزاتی با گروهها و گرایشهای سیاسی دیگر در چهار چوب سیاستهای عمومی حزب.
جلب همکاری فعالین چپ و کمونیست و فعالین کارگری که در خارج کشور به­سر می­برند، با هدف تقویت حزب کمونیست و کل جریان سوسیالیستی و کارگری در ایران.
برقراری ارتباط با تشکلهای کارگری، احزاب و سازمانهای چپ و کمونیست، در چهارچوب سیاستهای انترناسیونالیستی حزب. شرکت در مبارزات طبقاتی و رادیکال جاری در کشورهای میزبان.
دفاع از حقوق پناهندگان و کمک به تخفیف مشکلاتی که در کشور میزبان با آن روبرو خواهند شد.
تقویت و دفاع از جنبش انقلابی مردم کردستان. فعالیت انترناسیونالیستی حزب:
انترناسیونالیسم بخشی از هویت ما است. تجدید سازمان و گسترش فعالیت "مرکز ارتباطات بین المللی حزب بایستی در اولویت قرار بگیرد. این مرکز ، بایستی دارای چنان ظرفیتی باشد که بتواند ارتباط فعال و مؤثری با نهادها و احزاب و جریانات کمونیستی و کارگری در سطح جهانی برقرار نماید. پشتیبانی ها و همکاریها و همفکری های لازم را در این زمینه سازمان دهد. تلاش کند توجه سطوح مختلف حزب را به مباحث سیاسی و نظری بر سر مسائل جهانی جنبش کارگری و کمونیستی جلب کند. رئوس وظایف مشخص ما در این زمینه عبارت خواهد بود از:
تقویت مرکز روابط بین المللی حزب بوسیله کادرهای حزبی با تجربه، برقراری ارتباط با اتحادیه ها و سازمانهای کارگری در کشورهای مختلف بمنظور انتقال تجارب و جلب پشتیبانی متقابل، برقراری تماس با سازمان و احزاب چپ رادیکال و شرکت در کنفرانس ها ، سمینارها و کنگره­های آنها و متقابلا دعوت آنها به بحث گفتگو پیرامون مسائل جهانی جنبش کارگری و کمونیستی. انتشار اسناد پایه­ای حزب به زبانهای مختلف.

مارس 2013

Result