(اعلام موضع در قبال روابط سیاسی ما با احزاب سیاسی (مقدمه ای برای بحث و پلمیکهای بعدی

بهروز ناصری

  با توجه به: • اوضاع سیاسی- اقتصادی و اجتماعی ایران در مرحله کنونی، بحرانهای مختلفی که رژیم جمهوری اسلامی با آن درگیر است.....

  • اعتراضات توده ای در مقیاس دهها هزار نفری در شهرهای مختلف ایران، خیزش و شورش بخشی از مردم علیه جمهوری اسلامی.... .
  • وجود بیکاری، گرانی و گرسنگی در مقیاس وسیع که دولت و حاکمان اسلامی نه برنامه ی برای مقابله با این پدیده ها را دارند و نه رژیم اسلامی ایران که بر پایه ی سرکوب، دستگیری و اعدام استوار شده است، میخواهد که برنامه ای برای مقابله با بیکاری و فقر و برسمیت شناسی ازادیهای سیاسی یا مثلا آزادی زندانیان سیاسی ارائه دهد.... .
  • چالش های بین المللی که جمهوری اسلامی با غرب بر سر قدرت منطقه ای و سهم آن بعنوان یکی از قدرتهای منطقه ای، با آن روبرو است. جمهوری اسلامی فعلا به دخالتهایش در کشورهای منطقه ادامه میدهد و همین چالشها را ادامه میدهد...
  لذا چشم انداز فاکتورهای زیر کاملا محفوظ هستند:
• بحرانهای مختلف جمهوری اسلامی فعلا ادامه می یابد.
  • اعتراضها و خیزشهای توده ای میتوانند در مقاطعی رشد و در مقاطعی دیگر فروکش کنند. توده های شورشگیر در هر تظاهرات، اعتراض و اعتصابی دو پدیده را همزمان انجام میدهند: اول اعتراضشان را بین میکنند و مطالبه شان را مطرح می نمایند و دوما، همزمان  در عین مبارزه عملی توازن قوای خود و نیروی متخاصم دولتی را می سنجند. در خیزش دی ماه گذشته تمام مردم یا اکثریت کارگران و زحمتکشان به خیابانها نیامده بودند. به همین دلیل تعداد قیام کنندگان به نسبت جمعیت ایران محدود تر بود و همین فاکتور روی توازن قوا بین رژیم و توده ها تاثیر گذار بود.

  • فروکش کردن و عقب نشینی تظاهراتهای خیابانی به معنی پایان اعتراضات علیه رژیم اسلامی نیست. جمهوری اسلامی ایران بعنوان یک رژیم جنایت پیشه، در زمینه اخلافی و فرهنگی هم،  یک رژیم بی اخلاق، دروغگو، قلدر، زورگو است که براحتی برای دیگران پاپوش میسازد. نمونه اش اعدام و کشتن معترض در زندان بود که به همه آنها یا اتهام خودکشی و یا اتهام اینکه آنها با مصرف مواد مخدر بدلیل مصرف زیاد مواد مخدر جان خود را از دست داده اند، زد.   این رژیم بی نهایت خطرناک به نقاط حساس نزدیکتر میشود. کافی است خامنه ای بمیرد. جدا از اینکه مردم ایران از مرگ این مرتجع جنایتکار به رقص و پایکوبی میپردازند، اما جنگ قدرت بین جناحهای رژیم وارد فاز دیگری میشود. و در آن فاز سرکوبها متیوانند مستقیم ترو خشن تر بوده و راه کودتاها و توطئه های جناحی را باز کند.

  در اوضاع خطیر ایران، نقش و جایگاه احزاب سیاسی چیست؟ و احزاب سیاسی چگونه میتوانند در جبهه توده های کارگر و زحمتکش نفش سیاسی ایفا کنند؟
    الف) طبیعی است که احزاب سیاسی مختلف طبق اهداف، برنامه، ستراتژی و سیاستهایشان عمل کنند یا از آن پیروی نمایند. اما این نکته بیشتر در مورد احزاب سیاسی در کشورهایی صدق میکند که این احزاب بر بستر اصلی فعالیتی شان قرار دارند.
اکثریت احزاب سیاسی ایران، حال چپ یا راست، با این مشکل رویرو هستند که از بستر اصلی فعالیتشان دور یا به اجبار تبعید شده اند. تبعید احزاب سیاسی از بستر فعالیتهایشان آنها را از متابولیسم اجتماعی و درگیری مستقیم در مبارزات خیابانها و کارخانه ها و محل زیست کارگران و زحمتکشان علیه دولت و حکومت دور نگه داشته است. این فاکتوری است که تماما به ضرر احزاب سیاسی است.
اوضاع سیاسی-اقتصادی و اجتماعی ایران ایجاب میکند تا احزاب سیاسی ایرانی هم واقع بین باشند و هم با نگرش انتقادی به موقعیت خود بنگرند. سوالی که احزاب سیاسی میتوانند مقابل خود قرار دهند اینست که با کدام سیاست و عملکرد میتوانند به جنبش اعتراضی توده های کارگری و زحمتکش در ایران که بر علیه دولت و حکومت اسلامی در جریان است کمک و یاری رسانند.
  اما یکی از مشکلات اینست که از آنجاییکه خیلی از احزاب سیاسی بویژه طیف چپ و کمونیست، نگرش واقع بینانه ای نسبت به خود ندارند و عمدتا برخوردها و سیاستها و عملکردهایشان ایدئولوژیک و مبتنی بر آرزوهاست، لذا به فرمولهای هم میرسند که عمدتا درست نیستند. مثلا یک یا چند حزب سیاسی که ستون فقراتش، ارگانهای رهبری .و سایر فونکسیونهایش در خارج از کشور مستقر است، ولی اعتراضات، خیزشها و شورشها در داخل ایران جریان دارد، منطقن، سیاستن و اخلاقن درست نیست که حزب سیاسی مستقر در خارج کشور موضوع سازمان دادن آن اعتراضات یا خیزشی که در آن حضور ندارد را مطرح کند یا ادعا نماید تا تلاش کند تا آنرا سازمان دهد.
چون مسئله"حضور" هم فیزیکی و هم معنوی خیلی مهم است. کسان، فعالین و رهبرانی حق سازماندهی هر اعتراض، اعتصاب، تظاهرات و خیزشی را دارند که در آن حضور دارند یا اینکه پیوندهای محکمی بین ایندو وجود داشته باشد.
  جنبه دیگری از مسئله سازماندهی "نفوذ" است. سازمان و حزبی که از نظر اجتماعی تعداد قلیلی را تشکیل میدهند و متاسفانه از نفوذ اجتماعی بی بهره باشند، چگونه میتوانند ادعای سازماندادن را به میان آورند؟
  حال که وضعی احزاب سیاسی ایران (چپ و راست) به دلیل استبداد و دیکتاتوری اسلامی حاکم بر ایران، متاسفانه تعریف چندانی ندارد، بایست سیاستهای عملی منطبق با این اوضاع را اتحاذ کرد تا بتوان بدین شکل به جنبش اعتراضی توده های کارگر و زحمتکش در ایران یاری رساند:

  • همه احزاب سیاسی در هر شکلی مناسب میدانند که تک حزبی و یا چند حزبی با هم بر سر موادی که میتواند در گشایش اوضاع و همچنین وجود این مواد به نفع کارگران و زحمتکشان باشد، هم جهت فعالیت و حرکت کنند.
  بحث اصلی بر سر آگاهی است.
اینکه معترضین، اعتصابیون، قیام کنندگان و در یک کلام توده های وسیع کارگر و زحمتکش در ایران از آگاهی لازم نسبت به اینکه 1) اعتراضان به چه چیزهایست2) مطالباتشان چیست؟ و 3) چه نوع آلترناتیو حکومتی میخواهند؟، داشته باشند.
احزاب سیاسی و بویژه احزاب کمونیست که اکثرا به مقوله "سازماندهی و رهبری کردن" و توده ها می پردازند بدون اینکه به ملزمات ضروری سازمان دادن یک کار یا اعتراض توجه کنند ( که در اینجا اکثرا فاقد آن لزومات هستند)ف جهت خود را تغییر داده به کمی روی مقوله "آگاهی" توده های معترض کار کنند. آگاهی توده های معترض و قیام کنندگان در چه سطحی است؟ احزاب سیاسی و کمونیست نسبت به این سطح فعلا موجود آگاهی توده ها حرفی، پیشنهادی، ملاحظه ای، انتقادی و نظری دارند؟ یا مسئله چگونه است؟

نکته ی اصلی از لحاظ تئوریک اینست که مبارزات توده های کارگر و زحمتکش از اعتراض به بی حقوقیهایی که روزمره در جریان است، به سطحی بالاتر رفته و از مبارزه برای تحقق خواستهای اقتصادی به عرصه ی سیاسی و نوع اداره جامعه و شکل حکومتی ارتقاء یابد. این قسمت از کار مستقیما دست کارو فعالیت کمونیستی را می بوسد.
بقول پاول تیگن کمونیست نروژ دو حالت برای کمونیستها خطرناک است که در آن قرار بگیرند. اول حالتی است کمونیستها خیلی از مردم جلو بزنند، تا حدی که مردم حرف آنها را نفهمند. و حالت دوم حالتی است که کمونیستها از سطح جنبش مردم عقب بمانند و راه کارهای آنها با سطحی که مبارزات توده ها در آن قرار دارد، عقب تر باشد.
در جامعه ای که تاریخ حاکمیت استبداد و سرکوب قسمت اعظم آنرا فرا گرفته، جامعه به تنفس سالم، به آزادی درعرصه های مختلف، به تجربه کردن و خیلی چیزهای دیگر احتیاج دارد.
با این روایتی که اینجا ارئه میشود، کمونیستها بایست در این پروسه نقش داشته باشند و فعالیتهای خود در این جهت تنظیم کنند که توده های وسیع کارگر و زحمتکش بیشتر به منافع خود آشنا شده و سطح آگاهی، توقعات، انتظارات و شیوه اداره جامعه و غیره را بالا ببرند. مسئله رهبری کردن و سازماندهی کردن بایست در بطن و پروسه عمل و پراتیک تامین میگردد که در آن مواقع این مردم هستند که با دخالتگری خودشان در تعیین رهبری و ... تعیین کننده خواهند بود.

با این حال یک توافق و تهضت همگانی در شرایط کنونی بر سر یک سلسله مطالب یک ضرورت انکار ناپذیر است که اجرای آن به نفع کارگران و زحمتکشان ایران است.
• آزادیهایی سیاسی و آزادی فعالیت سیاسی
• آزادی کلیه زندانیان سیاسی
• آزادی تشکل، آزادی اعتراض و تظاهرات
• جدایی مذهب از دولت
• تامین فرد از سوی جامعه و مسئولیت فرد در قبال جامعه...
در زمینه آزادیهای فردی:
• آزادی پوشش و لغو حجاب و هر نوع پوشش اجباری
• آزادی فرد برای تعیین سرنوشت و زندگی خود
• ... اگر احزاب سیاسی کمک کنند تا همین چند مطالبه ابتدایی اما اساسی توده گیر شده و همه روی این موارد توافق داشته باشند، اگر احزاب سیاسی موفق شوند تا این موارد را در بین توده های مردم جا بیندازند، احزاب سیاسی کمک زیادی به جنبش اعتراضی در ایران کرده اند.
طبقه کارگر در فضای آزاد و با شرایطی که از حقوق و تشکل خود برخودار باشند میتوانند قدرت خود را سازمان دهند، نفع میبرند. و کمونیستها کسانی هستند که برای بوجود آوردن این شرایط تلاش میکنند....
اوضاع امروز از جهات مختلفی خطیر است و اگر احزاب سیاسی کمونیست متوجه اهمیت و خطیر بودن اوضاع نشوند و خیلی حساس نسبت به این اوضاع برخورد نکنند، در شکست دوباره تردیدی نیست.
پتانسیلها زیادند اما وجود پتانسیلها اتوماتیکا به معنی این نیست که همه چیز بر طبق مراد کمونیستها پیش خواهد رفت. کمونیستها  اگر به پیروزی طبقه کارگر می اندیشند بایست خود را تطبیق دهند. به این معنی که دمکراتیک بیندیشند، به بجای اینکه بیشتر به فکر قدرت حزبی باشند، به مسائل و معضلاتی که طبقه کارگر با آن روبروست خود را معطوف کرده و به فکر اتحاد و تشکل آنها باشند. کارگران خود تشکلهای خود را بوجود می آورند اما همراهی دسته جمعی احزاب سیاسی برای اجتماعی کردن حقوقی دمکراتیک که بحث شد، کارگران را در موقعیت بهتری قرار خواهد داد. و وقتی کارکران در موقعیت بهتری قرار بگیرند، منطقن کمونیستها بایست خود را پیروز بدانند....  

    معنی این مباحثات برای ما
کمیته مرکزی حزب در دو فقره در رابطه با "فصل تازه ای در مبارزه برای سرنگونی" با احزاب کمونیست کارگری، حکمتیست، راه کارگر و مبارزان کمونیست، و در جای دیگر هم با سازمان اقلیت و هسته اقلیت، بیانیه صادر کرده است که در جای خود خوب است. بنظر من این مناسبات بین احزاب سیاسی طیف چپ و کمونیست لازم است که وجود  داشته باشد. حزب کمونیست در مقایسه با همه احزاب دیگر از این ظرفیت برخوردار هست که احزاب دیگر را جمع کند. و این خصوصیت عالی است.

اما بحث انتقادی من اینجاست که ارتباطات ما به هیچ عنوان نبایست تنها به طیف چپ محدود بماند.
رفیق صلاح مازوحی در سخنرانی مراسم روز کومه له 2018 در ستکهلم در رابطه با همکاری با احزاب کرد که اخیرا مرکزی برای همکاری مشترک تشکیل داده اند، صحبت کردند، که بنظر من این بخش از سخنان رفیق صلاح که میگوید "کومه له با این جریانات همکاری نمی کند چون استراتژی جداگانه ای دارد" ( نقل به معنی)  کاملا نادرست است.

دلایل مخالفت من با نظرات رفیق صلاح در مورد همکاری نکردن کومه له با 5 حزب کوردستانی به قرار زیر است:
• تمام بحثی که در این مقاله در مورد توافق عمومی احزاب سیاسی بر سر نکاتی کلی و تلاش برای اجتماعی کردن این خواستها را به عنوان دلیل اول حساب کنید. اول امروز مهم و میتواند خطرناک هم باشد. وزن احزاب سیاسی که ستون فقراتش در خارج کشور است، امکان ایفای نقش احزاب سیاسی در داخل ایران را بشدت محدود کرده است. این نکته باید درک شود. پس بحث بر سر رهبری کردن و سازماندادن دراین شرایط بحث درستی نیست. در میان تلاش همگانی برای تاثیر گذاری است که اشاره شد.
  • همچنانکه من نظرات خود را در زمینه های مختلف بیان میکنم، رفیق صلاح هم در آن مراسم نظر فردی خودشان را بیان کرده اند. از نظر موقعیت حزبی طبیعی است که بین ما تفاوت زیادی وجود دارد. من یک عضو حزب و رفیق صلاح دبیر کمیته مرکزی حزب. این دو از دو وزن ناهمگون برخوردارند. اما این تفاوت نمیتواند این مسئله مهم را بپوشاند که رفیق صلاح هم مثل هر فرد دیگری در جامعه صاحب نظر است و در مجامع و تریبونهای مختلف میتواند نظر بدهد. نکته مهم اینست که اظهار نظر فردی حتی رهبران این حزب به معنی نظرات حزب نیست. اولا نظرات حزب باید مستند (یعنی جنبه کتبی داشته باشد تا بصورت سند درآید)، دوما نطرات حزب از کمیته های زیربط رسما اعلام میشود. یعنی طبق منطق سیاسی، این بحث کاک صلاح می بایست قبلا در کمیته اجرایی حزب مورد بحث قرار میگرفته و کمیته اجرایی حزب به رفیق صلاح می سپرده که این موضع را بیان کند و در همان حال رفیق صلاح هم دقیقا به این که این نظرات کمیته اجرایی که بیان آن به او سپرده شده، در همان مراسم روز کومه له 2018 در ستکهلم بیان میشد. من متوجه این نکته در صحبتهای رفیق صلاح نشدم. رفیق صلاح نظر خود را گفته و ایشان مثل هر عضو دیگر حزب در بیان نظراتشان کاملا آزادند.

    • این نظرات بیان شده رفیق صلاح دست اندازی یا موانعی بر سر راه مصوبه کنگره هفدهم کومه له که در آن مشخصا به همکاری با احزاب سیاسی کورد اشاره میکند و تصویب شده است، ایجاد میکند. و طبیعی است که نظرات کنگره که بصورت مصوبه درآمده است، از نظر رفیق صلاح و کل کمیته مرکزی مهمتر است و حتی کمیته مرکزی حزب هم از این حق برخوردار نیست که مصوبه کنگره هفدهم کومه له را لغو یا زیر پا نهد. زیرا در کنگره نمایندگان کل حزب شرکت و دخالت داشته و سیاستهای تا کنگره بعد را تصویب کرده اند. ....

  • کومه له بایست بنا به ضرورتهای محیط فعالیتش که حالا عمدتا کردستان است، برای ارتباطات با احزاب سیاسی دستش باز باشد. کومه له بایست با هر دو حزب دمکرات و کومه له ی شورشگیر و کومه له ی زحمتکشان ارتباط و همکاری داشته باشد. این مسئله شوخی بردار نیست. برای ما که ساکن یکی از جوامع غربی هستیم و به درجاتی از امنیت برخورداریم، با تشکیلاتهای که در کردستان هستند متفاوت است. این احزاب برای خنثی کردن تمام توطئه های جمهوری اسلامی که با دول منطقه یعنی عراق، ترکیه و سوریه و حتی احزاب حاکم در کردستان، با همدیگر ارتباط و همکاری داشته و جایی که لازم باشد یکدست عمل کنند. ارتباط این احزاب با یکدیگر و برقراری مناسبات سیاسی، بو پلمیک بر سر مسائل مختلف و سپس توافق بر سر مهمترین مسائلی که به جنبش کردستان مربوط میشود، به نفع آینده و به نفع توده های کارگر و زحمتکش کردستان است.

  میتوان بیشتر بحث کرد و نادرستی نظر رفیق صلاح را از زوایای مختلف مورد بحث قرار داد. اما از آنجاییکه فکر میکنم همین اندازه حق مطلب را بیان کرده باشد، به همین اندازه ابراز نظر بسنده میکنم.
من امیدوارم رهبری حزب، شخص رفیق صلاح مازوجی و کمیته مرکزی حزب مقداری نقادانه به آن سخنان بیان شده رفیق صلاح بنگرند.
میتوان از رفیق صلاح در مورد استراتژی سوال کرد که ایشان ستراتژی را واقعا چگونه تعریف میکنند؟  این سوال لازم است به دلیل اینکه در هیچ مقطعی از حیات اول کومه له و بعد حزب، ستراتژی مشترکی مثلا بین حزب کمونیست ایران و حزب دمکرات وجود نداشته است. تفاوت در ستراتژی خیلی طبیعی است که همیشه بوده. ما احزاب سیاسی با برنامه و اساسنامه متفاوت، سیاست های متفاوت و حتی ستراتژیهای متفاوت بوده و هستیم. چرا تا امروز بحث استرانژی متفاوت مطرح نبوده اما حالا نمیدانم بنا به کدام مصلحتهایی، تفاوت ستراتژی، بعنوان مانع سر راه مطرح میشود.؟

  در یکی دیگر از مصاحبه های رفیق صلاح ( حالا دقیق نیستم که کدام مصاحبه بود) با تلویزیون حزب از جریانات چپ بعنوان جریانات اجتماعی نام میبرد. این تعریف از چپ غیر واقعی است. اینکه همسوییهای بین شعارهای احزاب چپ با مردمی که خیزش کردند وجود دارد، اما ساده نگرانه خواهد بود تا این همسوئی در بعضی شعارها را دال بر اجتماعی بودن چپ قلمداد کرد. یا اینکه رفیق صلاح بخواهند با اجتماعی دانستن نیروهای چپ، بعضی از حرکات و مواضع خود را بپوشانند.

من برای احزاب کمونیست و چپ احترام قائلم، اما شدیدا مخالف این هستم که ما از ترس آنها که مبادا حرفی علیه ما بزنند، بخواهیم اتخاذ سیاست نماییم. این خود را گم کردن نادرست است.
بهر صورت،

با آرزوی موفقیت برای همگی مان.




ما را دنبال کنید

تویتر Find us on youtube Follow us on google+ Follow us on facebook CPIran_mailing address
Result