ارسال

کارد به استخوان رسیده
(تبعیض و بی عدالتی و غم نان تا کی؟)(1)

فریدون ناظری

شروع خیزش 96: در هفت دی 96 زنان و مردانی معترض در مشهد با شعار "نه به گرانی"، مرگ بر روحانی" و "مرگ بر دیکتاتور" به خیابان ها ریختند. این اعتراضات در نیشابور و کاشمر نیز تداوم یافت. فراخوان این تظاهرات ها از طریق شبکه های اجتماعی داده شد. پاسخ دهندگان به فراخوان به این ترتیب خیزشی را شروع کردند که علیرغم توحش نیروهای سرکوبگر با دادن شعار و ارائه مطالبات رادیکال و رادیکال تر در ده ها شهر گسترش یافت.

شروع مبارزات در یک شهر صنعتی بزرگ و مالامال از ثروت مثل مشهد که سرمایه داری در سایه اسلام به لحاظ اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی آنرا عمیقا دچار نابرابری طبقاتی، نابرابری جنسیتی، بیکاری گسترده، فقر مزمن (30 در صد از جمعیت شهر در محلات حاشیه ای و محروم از امکانات حداقلی شهری می زیند) و فساد همه جانبه کرده و نیز در کنار بررسی مطالبات و شعارها نمایانگر دو واقعیت بود: این اعتراضات در جوهر خود کارگری و ضد اسلام، به تعبیر جمهوری اسلامی، است. همین ظرفیت سبب گردید که آکسیون ها به سرعت در بین 80 تا 100 شهر، بویژه شهرهای صنعتی و مهمی چون تهران، تبریز، اصفهان، اهواز، کرج، اراک و نظایر آنها، گسترش یافت و با سرعتی کم نظیر از "نه گرانی" به "جمهوری اسلامی نمی خوایم، نمی خوایم" فراروئید. در واقع و به طرزی دقیق تر باید گفت که نیروی فعال آن کارگران بیکار و جوان و مردم زحمتکشی هستند که در چند دهه اخیر توسط سرمایه و جمهوری اسلامی به لحاظ سیاسی و اقتصادی به خاک سیاه نشانده شده اند. شعار "لشکر زحمتکشان + خروشید توی ایران" بر واقعیت فوق دلالت دارد. تکرار یک شعارِ سنتی چپ نظیر "نان، مسکن، آزادی + شادی، رفاه، آبادی" جبهه سیاسی آنها را مشخص کرد. عبور سریع معترضین از شعارهای ناسیونالیستی "نه غزه، نه لبنان + جانم فدای ایران" به شعار انترناسیونالیستی "هم در غزه، هم لبنان + ستم بر زحمتکشان" جای مشخص تر آنان در جبهه سیاسی چپ را عیان تر نمود.

محمد قراگوزلو در مقاله "شکوه خیزش مردم بی لبخند" در این مورد چنین نوشته: "اکثریت مطلق آنان را ارتش ذخیره ی بیکاران ، کارگران اخراجی و بیکار شده (تعدیل شده!!) و گرسنگان شهری تشکیل می دهند. بنا بر مشاهدات فوری و میدانی نگارنده ، به ندرت می توان افراد میان سال به بالا را در میان معترضان خیابانی سراغ گرفت. از میان ۴٣ (تهران) و ٣۵ (مشهد) و ۲۹ (اصفهان) نفر معترضی که به سخت ترین شکل ممکن در خیابان با پلیس درگیر بودند و مورد سئوال نویسنده و دوستان ام قرار گرفتند به ترتیب ٣۶ و ۲٨ و ۲۲ نفر بیکار مطلق و ۲۴ تا ٣۵ ساله بودند! بدون هیچ درآمدی! و جالب این که در شهرهایی مانند قهدریجان و دورود و شاهین شهر و کنگاور که رادیکالیسم جنبش تا حد یک میلیتانسی آشکار ارتقا یافته، متوسط نرخ بیکاری به مراتب بالاتر از سایر شهرها بوده است. مضاف به این که دستِ کم در ۵۹ شهر از ٨۱ شهری که در خیزش مشارکت داشته اند، در چهار ماه منجر به خیزش حداقل یک آکسیون مردم بی لبخند و یک اعتراض مشخص کارگری شکل بسته است. (1)

طبعا نمی توان منکر شد که در کنار کارگران و زحمتکشان اقشاری نیز وجود داشتند که به بورژوازی متوهم بودند. آنها در روزهای نخست توانستند شعارهایی به نفع دشمنان طبقاتی کارگران را در میان سایر شعارها رخنه دهند. این شعارها در روزهای بعد تکرار نشدند و به جای آن شعارهایی داده شد که خواست اکثریت مردم بوده و هستند و همگی جوهر وحدت طلبانه کارگری داشتند. شعارهایی زیر موید این واقعیت است: "دانشجو آگاه است + با کارگر همراه است"، کارگر، معلم، دانشجو – اتحاد، اتحاد!" و "کارگر، معلم + اتحاد، اتحاد." در صف متحد مردم حضور وسیع زنان چشمگیر بود. معترضین با شعار "آزادی جامعه، آزادی زنان است" از آنها استقبال کردند.

در یکی دو روز نخست بعضی شعارها طوری بود که مورد سوء استفاده اصلاح طلبان حکومتی قرار گرفت. آنها اصولگرا ها، و نه کارگران بیکار، را عامل شروع تظاهرات ها قلمداد کردند. معترضین و تظاهر کنندگان بلافاصله با شعارهای "خامنه ای روحانی + دشمن مردمانی"، "اصلاح طلب، اصولگرا + دیگه تمومه ماجرا"، "نه شاه، نه شیخ، نه رهبر + مرگ بر هرچه ستمگر" توی دهان آن ژاژخایان زدند و موجب گشتند تا اصلاح طلبان حکومتی نقاب دروغین "دموکراسی" خواهی را سریعا بدور افکنند، در کنار جلادان و شکنجه گران قرار بگیرند و خواهان سرکوب شدید معترضین گردند.

با توجه به واقعیاتی که به گوشه هایی از آنها اشاره شد باید گفت خیزش کنونی بسیار ریشه دار است. تا زمان نوشتن این مقاله نیروهای سرکوبگر قادر شده اند با دستگیری 3700 نفر، کشتن 7 نفر از آنان زیر شکنجه و کشتن بیش از 22 نفر در خیابان ها موجب کاهش چشمگیر دامنه خیزش شوند. اما این امر موقتی است.

پس از کاهش موقتی اعتراضات از خرمن آتش اعتراض و خشم توده های کارگر و آزادیخواه علیه نظم سرمایه و حکومت دیکتاتوری مذهبی یک شعله بیشتر از بقیه دوام آورد و آنهم تجمع در مقابل زندان اوین بود. این مرکزِ جنایات نجومی دو رژیم پهلوی و اسلامی که وسیله ای برای حفظ رژیم است اکنون مورد هجوم معترضین شجاع شامل مادران و افراد فامیل دستگیر شدگان خیزش اخیر قرار گرفته است و نمایانگر ریزش بیشتر ترس مردم تحت ستم از نیروهای سرکوبگر است.

رهبری خیزش:

کلید تداوم خیزش کنونی، با نشیب و فراز های قابل انتظار آن، تعمیق آگاهی مبارزاتی، کمک به سازماندهی و وحدت این رهبران و مجهز کردن آنها به یک استراتژی سوسیالیستی است. این رهبران تا کنون سمتگیری طبقاتی و سیاسی خویش را نمایان ساخته اند. آنها خواهان تداوم مبارزه متحدانه در جهت رفع ستم طبقاتی و سیاسی، تامین برابری و برقراری حکومتی هستند که در خدمت مردم باشد. این رهبران، جوانانی ناشناخته اند و در این منطقه و آن شهر به تنهایی و یا به صورت شبکه های کوچک عمل می کنند.

این رهبری در اساس خود کارگری و ضد نابرابری طبقاتی است. شعار "آقا خدایی می کند + ملت گدایی می کند" نمایانگر این ویژگی است. آنها با شعار "نه آمریکا، نه روسیه + امروز آخوند تو قوطیه" نشان دادند در عین ضدیت با جمهوری اسلامی در برابر دو دولت امپریالیستی بزرگ دوران ما توهمی ندارند. چنانکه قبلا بیان شد آنها ضد ناسیونالیسم و معطوف به انترناسیونالیسم هستند. آنها وحدت طلبند و خواهان پیوستن تمام اقشار ناراضی به خیزش هستند. تقویت و یا ایجاد تشکل های طبقاتی و حزبی که به هموار کردن راه پیروزی کمک می کند بر بستر تدوام این خیزش ممکن تر از همیشه می شود. طبعا پراکنده بودن و ناشناس بودن این رهبران در سطح توده ای یکی از ضعف های این رهبری است که در خود و در حال حاضر نقطه قوت آنهم هست. تحلیلا و جهت تاکید باید گفت که خیزش کنونی (غیر از مناطق کردنشین که فعالین در سطح منطقه همدیگر را می شناسند) از وجود مجموعه ای شبکه رهبری جوان، پراکنده و محلی (محله ای) خبر می دهد که ناشناسند. قاعدتا شبکه رهبران موجود از مبارزات و آکسیون های کارگری چند دهه گذشته درس هایی را فرا گرفته اند. اما پراکندگی آنها اجازه نداده تا تمام تجارب و دانش خود را به کار گیرند. به همین جهت نتوانسته اند با آماده سازی لازم با نیروهای سرکوبگری روبرو شوند که اوج توحش و بی رحمی خویش را در سال 1388 و بویژه در زندان کهریزک (که اکنون نیز تکرار شده) نشان دادند. آنها گرچه تاکتیک تداوم اعتراضات در شب را اتخاذ کردند، اما هنوز نتوانستد با میزان نیروهای سرکوبگر بسیج شده چنان روبرو شوند که نه تنها حرکت خیزش دچار کاهش نشود، بلکه افزایش هم یابد. اما این پراکندگی و ناشناس بودن در عین حال امکان سرکوب آنها را به شدت کاهش داده است. در ضمن این رهبران گرچه در برابر هر دو جناح رژیم موضع دارند، اما هنوز نشان نداده اند که در برابر سایر اقشار بورژوا و خرده بورژوازی مرفه موضع دارند و این امری حیاتی است.

کلا و با اتکا به رهبران موجود این احتمال قوی است که ما به زودی شاهد گٌر گرفتن دوباره آتش اعتراض، افزایش جمعیت شرکت کننده در خیزش و تبدیل آن به جنبشی فراگیر باشیم؛ جنبشی که در اولین گام جمهوری اسلامی را درو کند.

آیا زمینه برای تحقق این پیش بینی فراهم است؟

آینده:

برای ترسیم یک آینده محتمل و در جهت کوتاه کردن مطلب من روی سه مولفه تکیه خواهم کرد.

الف: مقدمه

قبل از هر چیز باید یادآور شد که این مبارزات در اوج گندیدگی نظام سرمایه داری و در حالی جریان یافته که بحران جهانگیر اخیر در غرب برای چند صد میلیون کارگر و زحمتکش بهبودی جز کاهش درآمد، خدمات و از دست دادن بیشتر حقوق سیاسی ارمغان دیگری نداشته و تبلیغات درآمدن از بحران در مورد آن ها صادق نیست. البته برای 10 درصد و بویژه یک درصد از راس جمعیت بهبود و پول اندوزی نجومی عمدتا از طریق بازی با سهام و قمار اقتصادی ممکن شده است. به همین دلیل اکنون اقتصاد آمریکا با حباب عظیمی روبروست که هر آن امکان ترکیدن دارد.

در دل این بحران بورژوازی بی بدیل غرب به لحاظ اقتصادی جز تشدید سیاست ریاضت اقتصادی، پناه بردن به استقراض، کاستن از مالیات های مجتمع های عظیم راهی پیدا نکرده. این مالیات ها برای مجتمع هایی کاهش یافته که قبلا هم تریلیون ها دلار سرمایه خود را به بهشت های مالیاتی منتقل کرده و یا در داخل کشورها با استفاده از انواع حیل کمترین مالیات ممکن را می پرداختند. محصول سیاسی این بحران در عرصه سیاست هم به خوبی نمایان شده که برای آمریکا سرکار آمدن یک نیمچه فاشیست و نژاد پرست مثل ترامپ می باشد که در سلامت عقلش گمان هست.

ب: امپریالیسم آمریکا

و جمهوری اسلامی:

با شروع خیزش کنونی ترامپ و سایر اعضای کابینه آمریکا به پشتیبانی از اعتراضات به اصطلاح "مسالمت آمیز" مردم پرداختند و حتی این مسئله را به شورای امنیت کشاندند. در خیزش 88 اوباما فقط در دو سه روز اول از آن دفاع کرد. همینکه بافت معترضین تغییر کرد و شعار ها علیه مقامات بالای جمهوری اسلامی و کلیت رژیم فرا رفت خود را کنار کشید. اما منافع منطقه ای آمریکا و کسب تجربه آنها در روژآوا سبب شده تا هم اکنون کابینه ترامپ بتواند خود را حامی مردم جلوه دهد و فکر کند در صورت قدرت گیری احتمالی چپ توان آنرا دارد از درون آنرا به انحطاط بکشاند.

تبلیغات آمریکا که از طریق رسانه ها و شبکه های اجتماعی و اقدامات پنهانی پیش می رود روی شعارهایی متمرکز است که معترین علیه مداخله رژیم در لبنان، سوریه، فلسطین و یمن دادند. سران آمریکا در همان حال که کوشش می کنند بر میزان فشار بر رژیم برای همآهنگ کردن سیاست های خود با استراتژی آمریکا در منطقه بیافزایند مواظب هستند که کارگران ضد سرمایه داری و سوسیالیست و کمونیست کلیت رژیم را به خطر نیاندازند.

با توجه به وضع داخلی آمریکا، از دست رفتن هژمونی آن در جهان و منطقه می توان گفت که امکان تاثیر گذاری امپریالیسم آمریکا بر مبارزات و اعتراضات کارگران و مردم زحمتکش ایران محدود است. در ضمن بدرستی میتوان مدعی شد که ایران یکی از ضعیف ترین حلقه های زنجیر امپریالیسم در جهان است. با اینحال این امپریالیسم با پول عربستان هنوز می تواند از طریق تقویت گرایش لیبرالی (و نه اسلامی) خطر آفرین باشد.

ج: جمهوری اسلامی:

جمهوری اسلامی محصول بحران اقتصادی و سیاسی دهه هفتاد میلادی در غرب است. امپریالیسم آن بحران را به ایران منتقل کرد. در نتیجه این اقدام زیر پای حکومت پهلوی جارو گردید و انقلاب 57 شروع شد. چپ ها و کارگرها در این مبارزات توده ای، که منجر به قیام بهمن گردید، تقویت شدند و کشورهای امپریالیستی و سرمایه داری غربی به استفاده از تمام امکانات رسانه ای، نظیر (بی. بی.سی)، جاسوسی و نظامی ها و سایر امکانات به شکل دادن به حکومت اسلامی کمک کردند. در نتیجه این اوضاع رژیم جدید از همان ابتدا نامتعارف و ناقص الخلقه و به سرعت زاده شد تا دستاوردهای انقلاب 57 و نیروهای مخالف و کمونیست را در خون غرقه کند. این کار که انجام گرفت و حکمت تاریخی رژیم به این اعتبار تمام شد جنگ ایران و عراق بداد جمهوری اسلامی رسید. با شکست در جنگ و سرکشیدن جام زهر از جانب خمینی کار جمهوری اسلامی مدعی قسط اسلامی به سر رسید.

بعد از اتمام جنگ از 1368 ببعد رژیم به کمک کابینه های رفسنجانی، خاتمی، احمدی نژاد و روحانی کوشید متعارف شده و به اقتصاد جهانی بپیوندند که شکست خورد. حاصل این شکست، یک کلاف سر در گم اقتصادی مافیایی، دلالانه و با شبکه پیچ در پیچ وصل شده به مراجع نظامی و مذهبی است که روز به طرف ورشکستگی می رود. در این پروسه دیکتاتوری هار مذهبی مداوما هار تر شده و ابزار سرکوب به تنها وسیله بقای رژیم تبدیل شده است. این واقعیت در خیزش اخیر برجسته تر از هر دوره ای خود را نشان داد.

در شروع اعتراضات موضع سپاه این بود که مردم حق دارند نسبت به شکست کابینه روحانی در تحقق خواست های معیشتی معترض باشند. روحانی ضمن قبول حق اعتراض "مسالمت آمیز" گفت مطالبه مردم معترض فقط معیشتی نیست، بلکه آنها خواهان شفافیت هستند. اصلاح طلبان حکومتی هم همین موضع را بیان کردند. یکی دو روز نگذشته بود که تظاهر کنندگان راس هرم پوسیده جمهوری و هر دو جناح را آماج حملات خود قرار دادند و سپس به کلیت رژیم رسیدند. خامنه ای مثل همیشه مبارزات مردم را به تحریکات آمریکا و اسرائیل (و عربستان) نسبت داد. محمد علی جعفری، فرمانده سپاه و موسوی، فرمانده کل ارتش، آمادگی برای کمک به تشدید سرکوب توسط پلیس، وزارت اطلاعات و قوه قضایی را اعلام کردند. سپاه در شهرهای بزرگ مستقیما وارد عمل شد و به هدایت پلیس، بسیجی ها و سایر نیروهای سرکوبگر پرداخت. در نتیجه اقدامات مشترک اینان سرکوب شدید شروع شد. با اینکه جناح ها و سران آشفته جمهوری اسلامی پس از سخنان خامنه ای صرفا و با هم فقط تحریکات بیگانه را عامل اعتراضات مردم شمردند، ناگهان کاظمی صدیقی، امام جمعه موقت تهران، روز جمعه 22 دی، گفت کمبود تبلیغات مذهبی عامل به قول او "فتنه" بوده و خواستار شد که هزینه دستگاه های خرافه پراکنی در لایحه بودجه افزایش یابد. در واقع او در کنار شکنجه و کشتار در خیابان ها و زندان ها خواهان افزایش شکنجه و کشتار روحی شد.

در یک کلام در ایران وضع معیشتی طبقه کارگر، مردم زحمتکش و اقشار متوسط پائین رو به تنزلی غیرقابل تحمل رفته و تشدید بی حقوقی سیاسی و سرکوب بر آن اضافه شده است. این رژیم ناقص الخلقه با اسلام رسوا شده در ایران و منطقه و جهان به دیوار شکسته ای شبیه است که نیرویی باید آنرا از بن براندازد و این نیرو تاریخا طبقه کارگر است.

د: طبقه کارگر:

علیرغم سرکوب های شدید توسط استبداد حاکم جنبش کارگری توانسته زنده و رو به رشد در میدان مبارزه باقی بماند و این اواخر تناسب قوا را تا حدی به نفع خود تغییر دهد. همانطور که گفته شد خیزش اخیر در جوهر و ریشه خود کارگری است و اکثر رهبران آن از جنبش کارگری مایه گرفته اند. همین خصوصیت سبب شد که چندین تشکل مستقل کارگری و فعالین شناخته شده از اعتراضات حمایت کرده و توحش نیروهای سرکوبگر علیه آنرا محکوم کنند. همین خصوصیت موجب گشت تا اعتراضات بر عکس سال 88 بلافاصله در کردستان مورد حمایت عملی قرار گیرد و تظاهرات ها در چند شهر آن سازمان و تداوم یابد.

کارگرانی که پس از چند دهه مبارزه تناسب قوای نسبتا مناسبی را برای خود ایجاد کردند توانستند با ایجاد خیزش اخیر این تناسب را به درجات زیادی بازهم به نفع خود تغییر دهند. مطالبات سیاسی و اقتصادی طبقه کارگر مطالبات اکثر جمعیت ایران است. بنابراین آتشی که این جنبش بپا کرده خاموش شدنی نیست.

سخن پایانی:

تاریخا ناتوانی سیستم سرمایه داری در اداره نرمال جوامع عیان شده و تلاش گوناگون برای شکل دادن به احزاب قدرتمند کمونیستی و بدیل شورایی مورد پذیرش طبقه کارگر و توده زحمتکش در اطراف و اکناف عالم شروع گردیده است. بخشی از این تلاش در کشورهای خاورمیانه در حال انجام است. خیزش مردم تونس در 2011، که پایه کارگری داشت و زین العابدین بن علی را به زباله دان تاریخ انداخت، دوباره شروع شده است. کارگران و مردم ضد دیکتاتوری در مصر نیز گرچه به خاطر توهم به ارتش و نیز سرکوب توسط آن به سکوت کشانده شده اند، اما آتش زیر خاکسترند. مبارزات اخیر ایران و کلا مبارزات ضد سرمایه داری بازار آزاد و دیکتاتوری در خاورمیانه و شمال آفریقا ریشه در گندیدگی سرمایه داری دارند و به همین دلیل از یک خانواده هستند.

در چنین حالتی طبقه کارگر باید با بدیل شورایی و با استفاده از سایر تجارب و دانش تاریخی خود به کارگران سازمان یافته این کشورها نزدیک شود، به تبادل تجارب و آرا بپردازد و با آنها تشکل های رزمنده و لازم را بسازد. خیزش کنونی کارگران و مردم در ایران در صورت تداوم این ظرفیت را دارد که مبارزات در خاورمیانه را دوباره شعله ور و حتی در کشورهایی که با جنبش کارگری ایران ارتباط نزدیک دارند الهام بخش شود.

بر بستر اوضاع کنونی قدرتمند شدن و یا بوجود آمدن یک حزب کمونیست قدرتمند و دارای هژمونی کارگری واقعی کاملا ممکن است. شکل گیری چنین حزبی می تواند عامل به پیروزی رساندن خیزش کنونی، متحد کردن آن با جنبش کارگری موجود و حرکت دادن آن به طرف سوسیالیسم، که یک خواست تاریخی است، باشد.

***

(1) عنوان مقاله را از یک پلاکارد کارگرانِ در حال اعتراض در ایران گرفته ام.

(2) "شکوه خیزش مردم بی لبخند"، محمد قراگوزلو، سایت اخبار روز.

تیتر مقاله به یکی از شعر های زنده یاد احمد شاملو اشاره دارد تحت عنوان "بگذار برخيزد مردم بي لبخند".



ما را دنبال کنید

تویتر Find us on youtube Follow us on google+ Follow us on facebook CPIran_mailing address